هفتبرکه – مسعود غفوری
پردهی اول
«اللهقلیخان وقتی این خیابان را میکشید، خیلیها به او بدوبیراه میگفتند چون خانههایشان را خراب میکرد. او ولی میدانست دارد چکار میکند. میگفت الآن به من لعنت میفرستید، ولی سالها بعد میگویید خدا بیامرزدت اللهقلیخان.»
این داستانی است که به عنوان نمونهای از دوراندیشی اولین شهردار گراش همهجا نقل میشود و کمتر گراشیای هست که آن را نشنیده یا حتی تعریف نکرده باشد. اما اهمیت این داستان فقط به درس اخلاقی درباره دوراندیشی نیست. گفتهی اللهقلیخان به بخشی از فرهنگ ما تبدیل شده است. ما کارِ درست و نادرست شهرداران بعدی را با متر و معیارِ این گفته (و البته با کارهای دیگر اللهقلیخان) میسنجیم. ما گراشیها در ناخودآگاه جمعیمان به این گفته افتخار میکنیم و آن را نمونهای از بزرگاندیشی، صلابت و تاثیرگذاری قدیمیها میدانیم؛ و در نتیجه سعی میکنیم آن را در کارها و تصمیمهای خودمان هم لحاظ کنیم. آدمهای بزرگ اینطور بر ناخودآگاه جمعی یک قوم تاثیر میگذارند.
پردهی دوم
«تک تار کلی ده من کبابن». وقتی جواد افشار در افتتاحیه خونه کدیم ۴ این دوبیتی از کتاب «انار و بادگیر» صادق رحمانی را خواند (آن هم با ریتم جهرمی) و مردم با او دم گرفتند، به رحمانی گفتم: «این شعر دیگر متعلق به شما نیست.» او جواب داد: «من هم این شعرها را برای اسم خودم نگفتهام. برای مردم گفتهام. بگذار هرطور و هرجا میخواهند استفاده کنند.» شعر جای خودش را در فرهنگ مردم باز کرده است، و در ریتمها و جاهای مختلف بازخوانی میشود. به قول محمد خواجهپور، «خیلیها فکر میکنند صادق رحمانی این شعرها را جمعآوری کرده؛ بس که بین مردم رواج پیدا کرده است و انگار بخشی از فرهنگ عامه است.» تعجب نکردم وقتی این شعر را در آیین کلاهکنی شهر لطیفی نیز شنیدم. آثار بزرگ اینطور به بخشی از ناخودآگاه جمعی مردم تبدیل میشوند.
پردهی سوم
«برای خونه کدیم ۵ هم جایی را در نظر گرفتهاید؟ من یکی دو خانهی قدیمی میشناسم که اگر بخواهید میتوانم نشانتان بدهم.» این صحبت حاج مسعود آتشی در یکی از شبهای خونه کدیم ۴ بود. طی ده روز و شب برگزاری خونه کدیم ۴، این حرف را از زبان خیلیها شنیدیم. انگار دیگر بدیهی است که هر سال در ایام نوروز، یکی از خانههای قدیمی به دست جوانان ایکوموسی آبوجارو شود و محفلی برای دیدوبازدیدها و برنامههای عیدانه باشد. این به کنار. سرنوشت سه خانهی قبلی که این طرح در آنها اجرا شده بود هم گویای خیلی حرفهاست: خانه استاد علیپور حفظ شد و به مالکیت شهرداری در آمد؛ خانه سعادت حفظ شد و به شکل اصولی در حال مرمت و احیا شدن است؛ و خانه عظیمی هم حفظ شد و اکنون محل اداره میراث فرهنگی است و قرار است بعد از مرمت، به موزه مردمشناسی گراش تبدیل شود. خونه کدیم طرحی به ظاهر ساده اما تاثیرگذار است، همانطور که گفتهی اللهقلیخان ساده اما ماندگار بود، و همانطور که شعرهای صادق رحمانی. با وجود این که زمان زیادی از آن نمیگذرد، خونه کدیم به بخشی از فرهنگ ما تبدیل شده است و آرامآرام صحبت از حفظ و احیای خانههای قدیمی را در میان مردم گسترش میدهد. کارهای بزرگ اینطور آرامآرام به ناخودآگاه جمعی مردم وارد میشوند.
مطالب دیگر گریشنا دربارهی خونه کدیم را میتوانید در این صفحه ببینید و بخوانید.