نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

جن زدگی؛درباره ی زندگی فرزانه

afsor

سرماخوردگی بیماری آشنایی‌ست که همه آن را تجربه کرده‌ایم و تا حدودی راه‌های درمان آن را می‌دانیم در این فصل که بازار این بیماری گرم است شاید برای‌تان جالب باشد از سرماخوردگی بیماری‌های روانی که بیشتر آن را به نام افسردگی می‌شناسیم بگوییم. در عصری که در آن زندگی می‌کنیم اختلال‌های خُلقی که نشانه‌ی اصلی آن افسردگی است روز به روز در حال فراگیر‌تر شدن است. اسم آن را از رسانه‌های صوتی و تصویری یا لابه‌لای کتاب‌ها و روزنامه‌ها و سایت‌های اینترنتی زیاد می‌بینیم و کم و بیش اطلاعات کلی در مورد آن داریم.

روان‌شناسان، سن معمول برای شروع یک افسردگی را ۲۴ تا ۲۹ سالگی می‌دانند و به دلایلی شیوع آن را در زنان بیشتر از مردان تخمین زده‌اند.

 ناامیدی، احساس پوچی و بی‌ارزشی از مشخصه‌های اصلی در تشخیص افسردگی است. ممکن است این بیماری در یکی از مراحل زندگی به سراغ هر کدام از ما بیاید و تنها چیزی که در وهله‌ی اول اهمیت زیادی دارد قبول و باور‌پذیری و نحوه‌ی برخورد ما با این بیماری است.

زندگی عادی فرزانه

 برای این که این موضوع برایمان شفاف‌تر شود بد نیست تجربه‌ی یکی از همشهریان گراشی که دو سال با این بیماری دست و پنجه نرم می‌کند را از زبان خودش بازگو کنیم. فرزانه ۲۱ ساله می‌گوید: چهار سال است که ازدواج کرده‌ام و از زندگی‌ام راضی‌ام. دو سال پیش احوالات روحی بدی را درونم احساس کردم، اوایل جدی‌اش نمی‌گرفتم اما دیگر داشت دمغم می‌کرد. فکر مرگ مانند کابوسی روی تمام ابعاد زندگی‌ام سایه انداخته بود نسبت به تمام جنبه‌های زندگی بی‌انگیزه بودم شب‌ها خوابم نمی‌برد و بی‌دلیل تا صبح گریه می‌کردم تا جایی که حتی از نظر جسمی ضعیف شدم و سردرد و سرگیجه و حالت تهوع داشتم.

کسانی که مرا می‌شناختند، می‌دانستند از نظر ایمان و اعتقاد بسیار پایبندم تا جایی که مستحباتم ترک نمی‌شد اما کار به جایی رسیده بود که از همه ناامید شدم از خودم و حتی خدا. نماز، قرآن و دیگر مستحبات من را به وحشت و یاد مرگ می‌انداخت. ترس و دلهره همراه همیشگی لحظه‌هایم شده بود.

کم‌کم اطرافیان و نزدیکانم از تغییر رفتار من گله‌مند شدند و از من خواستند دلیل موجه‌ای برای این تغییر خلقیاتم داشته باشم ولی من جز آن احساس‌هایی که زندگی عادی‌ام را مختل کرده بود چیزی برای گفتن نداشتم.

 همه نگرانم بودند و می‌خواستند هر طور که می‌توانند کمکم کنند. مادرم که سن بالایی دارد و سطح سواد کم تحت تأثیر افکار عامیانه فکر می‌کرد جن‌زده شده‌ام یا شاید هم چشم‌ خورده‌ام، به همین دلیل از رمال‌ها و دعا‌نویس‌ها مدد خواست اما جادو و دعای آن‌ها هم افاقه‌ای به حال من نداشت.

 فقط یک راه مانده بود به پیشنهاد یکی از دوستان بدون اجازه همسرم و طوری که کسی نفهمد تصمیم گرفتیم با مادرم به کلینیک روان‌درمانی برویم تا مشکلم را با روان پزشک در میان بگذارم، من که در این مدت سختی زیادی را تحمل کرده بودم و از بهبودی خودم ناامید، با گریه تمام احساس‌هایم را برای روان‌پزشک تشریح کردم.

مخفیانه در مطب روانپزشک

 او بعد از دعوت به آرام شدنم گفت: من به افسردگی مبتلا شده‌ام، برایم سخت بود باور کنم، به هر چیزی فکر کرده بودم جز اینکه افسرده باشم، او برایم دارو تجویز کرد و از من خواست برای تکمیل دوره‌ی درمانی‌ام چند جلسه دیگر به او مراجعه کنم. وقتی این موضوع را به همسرم گفتم عصبانی شد، می‌گفت اگر کسی بفهمد به من برچسب دیوانه بودن می‌زنند، با داروها هم مشکل داشت می‌گفت اعتیادآورند، این حرف روی افکار من تأثیر گذاشت به همین خاطر وسواس فکری و نگرانی‌ام در مورد داروها را با پزشکم در میان گذاشتم او نیز متقاعدم کرد این داروها اعتیادآور نیستند و اگر تا آخر درمان زیر نظر خودش باشم هر وقت که تشخیص دادند به داروها نیازی نیست آن را کنار بگذارم. همسرم وقتی دید روز به روز با نشاط‌تر می‌شوم و به بهبودی نزدیک، قانع شد.

همه ما حداقل یک بار در طول زندگی‌مان افسردگی را تجربه خواهیم کرد.

نشانه‌های افسردگی در فرزانه کاملاً بارز بود اگر خوب به خودمان یا اطرافیانمان توجه کنیم خیلی راحت می‌توان کسانی را که فکر می‌کنیم در حال حاضر به این بیماری دچار هستند و برای بهبود شرایطشان نیاز به کمک و درمان دارند را پیدا کنیم. از دیگر نشانه‌های افسردگی، بی‌اشتهایی یا پر‌اشتهایی عصبی، خستگی و کوفتگی، بی‌قراری، کاهش شدید احساس ذوقی و حرکتی، بدخلقی و ترش‌رویی، نداشتن حس همکاری در خانواده، مشکلات تحصیلی، میل زیاد به ترک خانه، دل‌مشغولی زیاد در مورد سلامت جسمی و فلج اراده است.

انواع افسردگی

دو نوع درمان متداول افسردگی دارو درمانی و روان‌درمانی است

از نظر من در حال حاضر اساسی‌ترین مرحله در درمان بیماری‌هایی مانند افسردگی در منطقه‌ی ما قبول این واقعیت است که روح و روان ما نیز مانند جسم ما مریض می‌شود و نیاز به مراقبت و درمان دارد و در صورت ابتلا به بیماری مراجعه به متخصص عاقلانه‌ترین کار ممکن برای بهبودی است. راهکارهای زیادی برای درمان افسردگی وجود دارد به چند نمونه از آن‌ها اشاره می‌کنیم.

تعمیم مبالغه‌آمیز نکند(همیشه، هر وقت، هر کاری)، توجه به نکات مثبت می‌تواند کمک بزرگی به او باشد، سریع به خود و دیگران برچسب نزند، نتیجه گیری شتاب‌زده نکند، خوب است روش سالم‌اندیشی را به وی آموزش داد اندیشیدن در سایه‌های خاکستری(هیچ چیز در دنیا مطلق نیست، نسبی است) نیز می‌تواند مناسب باشد، افزایش هیجانات مثبت در خانواده و القا این فکر که مشکلات همیشگی و دائمی نیستند و … امیدوارم با برخورد منطقی با این بیماری از گسترش آن و عواقب دیگری که می‌تواند داشته باشد جلوگیری کنیم.

خروج از نسخه موبایل