نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

نامه ای از تورنتو به گراش

 گریشنا: نامه ای در خردادماه امسال از طریق ایمیل به دست ما رسید.نامه مربوط به آقای    علیرضا حسینی، از  تورنتو، کانادا بود. ایشان تحقیقی درباره ی خانه حسین اقتداری در گراش بود. بد نیست نامه ی حسینی را بخوانید:

جناب دکتر اقتداری عزیز، سعادت دیدار مستقیم با شما را هرگز نداشتم. اما وصفتان را شنیده ام. روزگاری در دانشگاه آزاد شیراز درس معماری میخواندم و استادم مرا به گراش فرستاد تا از پروژهٔ درس مرمت ابنیه‌ام عکاسی کنم. !بماند برای من که اهل خراسانم و تا به آنروز هرگز در منطقهٔ فارس (گشت و گذار نکرده بودم، سفر با هواپیما به لار و بعد پیدا کردن خانه‌ای در شهری دیگر (که هرگز ندیده بودم) کار آسانی نبود. (و چه‌ها که کشیدم از صبح تا عصر تمام خانه را عکاسی کردم و عصر هم ناهار را در خدمت عمو تان (اگر اشتباه نکنم). { گریشنا:حسین خان ، فرزند قهرمان خان و برادر خانم دکتر احمد اقتداری است} صرف کردیم. به خوبی به یاد دارم چلو مرغ بود و بسیار لذیذ. خوب به یاد دارم که ایشان هم از درد زانو برایم می‌گفتند و پیشینه خانواده و مراسم دههٔ اول محرّم که هر سال در آن خانه برگزار می شود.

شب به شیراز برگشتم و تا آخر ترم روی طرح مرمت خانه کار کردیم (با دو تان از همکلاسی ها خانم ها رزازان و قطبی) تا توانستیم طرح تبدیل کاربری از خانه به کتابخانه را آماده کنیم. حال این که استادمان نه تنها هزینه هایی که قولش را داده بود (مثل هزینهٔ سفر هوایی، چاپ عکسها…) به ما پرداخت نکرد بلکه یکی‌ از پایینترین نمره‌های دوران تحصیلم را هم به عنوانه هدیه تقدیممان نمود. اگر اشتباه نکنم نام ایشان مهندس جوادزاده بود.

  باری، آن روزها گذشت. امشب در خلال جستجوهای شبانه در اینترنت به یاد آن خانه افتادم. خواستم ببینم سرنوشتش چه شد. آیا شد آنچه می‌بایست می‌‌شد؟ آیا شد خانهٔ کتابهای دکتر اقتداری که عمری آنها را روی چشمش نگاه داری کرده بود و نهایتان می‌خواست به خانهٔ اجدادی انتقال دهد؟ که با کمی‌ جستجو این خبر را خواندم:

حدود پنج هزار نسخه از کتاب ها و اسناد احمد اقتداری، دیروز به کتابخانه دایره المعارف بزرگ اسلامی منتقل شد…. این کتاب خانه پیش از این قرار بود به بخش گراش لارستان فارس منتقل شود اما  موسسه “آبشار اندیشه گراش” متولی این امر نتوانست شرایط ایجاد کتابخانه مناسب در این محل را فراهم کند…

   راستش خستگی‌ آن روزها به تنم ماند. گاهی افرادی آرزو میکنند، تصمیم میگیرند، طرح میدهند، زحمت میکشند… اما نهایتاً کار به خاطر بعضی‌ سؤ مدیریت‌ها به سر انجام نمیرسد.

   به هر حال امیدوارم نهایتاً آن استاد ارجمند به خواستها و اهداف خود برسند و برای ایشان آرزوی طول عمر و توفیق روز افزون دارم.

   در پایان عکسی‌ را که یادگار آن روز است ضمیمه می‌کنم، باشد که مورد قبول قرار گیرد.

   ارادتمند علیرضا حسینی

تورنتو، کانادا

   خرداد ماه ۱۳۹۱

 

خروج از نسخه موبایل