گریشنا: اصغر اسدی، مردی که زندگی سادهای دارد و خیلی راحت و خودمانی حرف میزند. حرفهایی که گاهی خاطره است، گاهی درد دل، گاهی امید به آینده و گاهی هم ….
از همه چیز حرف زد. از جبهه و جنگ حرف زد، و از این که در جبهه فقط ایمان بود. میگفت: «جبهه را فقط ایمان رزمندگان نگه داشته بود، نه تیر و تفنگ و نه تاکتیکهای جنگی.»
از همرزماناش میگفت، به خصوص از شهید احمد جعفرزاده که به اعتقاد او علمدار شهدای شهرمان است. از ترکشاش گفت و از پروندهی جانبازیاش که گم شده بود؛ و از این که مسئولان بنیاد شهید لارستان در مورد پرونده جانبازیاش به او جفا کرده بودند و پیگیریهایش برای پیدا کردن این پرونده بینتیجه مانده بود. او هم آنها را به دست ابالفضل العباس سپرده بود که حقاش را از آنها بگیرد.
از اولین گراشیهای جبهه
اصغر اسدی جانباز ۱۵ درصدی است که در ۱۷ سالگی از طریق بسیج برای حضور در جبهه خبر میشود. او هم سریع اقدام میکندو در تاریخ ۱۶ اسفند ۵۹، در بین همان ۱۰ نفر اول اعزامی از گراش قرار میگیرد.او سابقهی بیش از ۲۷ ماه حضور در جبههها دارد.
خودش میگوید که شاید اولین جانباز گراش نیز باشد. او دو بار جانباز شده است، یک بار از ناحیه سر و بار دیگر از ناحیه چشم و اعضای داخلی سینه.وقتی در بمباران شیمیایی مصدوم میشود، دیگر نمیتواند به جبهه برگردد. خودش نحوهی جانبازیاش را اینگونه بیان میکند: «سال ۶۲ در عملیات والفجر ۲ در منطقهی حاج عمران شیمیایی شدم که البته تاثیری نداشت. ولی در سال ۶۵ در منطقه جوازرود، ساعاتی قبل از شروع عملیات، هواپیماهای دشمن آمدند و کل منطقه را با گاز خردل بمباران شیمیایی کردند. در این حمله حدود ۳۵۰۰ نفر شیمیایی شدند که من هم جزء آنها بودم.»
۹ نفر از مصدومان را بلافاصله با به بیمارستان هفتم تیرباختران انتقال میدهند، ولی با توجه به تعداد مجروحین و کمبود دکتر و پرستار،نمیتوانند به شکل مناسبی از آنها مراقبت کنند. نگاهاشرا به یک نقطهدوختو گفت: «ما ۱۵ روزدر بیمارستان بودیم.در این مدت چیزی نمیدیدیم و بدتر از آن هیچ امیدی هم نداشتیم که دوباره ببینیم.در طی این ۱۵ روز، فقط با قطرهای که در چشممان میریختند و اسپری سینهای که به ما تزریق میکردند درمان میشدیم. تا اینکه بعد از بازگشت کمی بینایی، به گراش انتقالمان دادند وادامه درمان را در اینجا پیگیری کردم، تا همین الان.»
بعد از جانبازی
گفتم بعد از جبهه چه کردهای؟ گفت:«از آنجایی که بعد از مجروحیت به جبههها باز نگشتم، در پایگاههای مقاومت شهر فعالیت میکردم، یعنی بیشتر در کارهای تدارکاتی پشت جبههها فعالیت داشتم. مثلا یک بار ۵۰ دیگ حلیم در جبههها درست کردیم که همه وسایل و موادش را از گراش بردیم، حتی دیگهایش(و بعد عکساش را نشانمان داد). یک بار هم ۳۰ ماشین کمکهای مردمی از گراش به جبههها فرستادیم. با کمک دوستان رزمنده و بسیجی، پایگاه مقاومت امام حسین (ع) را نیز افتتاح کردیم.
همرزمان
اسدی از شهیدان احمد جعفرزاده، محمدکاظم جعفری، حاجی حسنزاده، محمد حسنزاده و مرحوم حمید رایگان و مرحوم حاج محمد فقیر، محمد فرزانه، حاج محمدتقی جعفری، حاج عباس محمدیان، مرتضی پورشمسی و چندین نفر دیگر به عنوان همرزماناش نام میبرد.