هفتبرکه (گریشنا): بحث وضعیت اداره میراث فرهنگی گراش یک بحث دامنهدار است؛ اما بهانهی نشست سین بیست و ششم از اواخر اردیبهشتماه پیدا شده بود: روز جهانی موزه و میراث فرهنگی در ۲۸ اردیبهشت. دبیران انجمن شاعران و نویسندگان گراش در روز پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۶، نشستی را به انواع موزهها در کشورهای مختلف و نیازسنجی موزه برای گراش اختصاص دادند؛ نشستی با عنوان «موزهای برای شهر».
عبدالعلی صلاحی، پژوهشگر و رییس انجمن دوستداران میراث فرهنگی گراش؛ مهندس حامد عبدالهی و مهندس غلامرضا آرمانمهر، رییس و دبیر انجمن مردمی معرفی و حفظ بناهای تاریخی گراش (ایکوموس)؛ مهمانان این برنامه بودند. صلاحی را دوست و همکار همیشگیاش، مهدی جباری، همراهی میکرد. حبیبالله مهرابی، رییس شورای فعلی و منتخب شورای پنجم، نیز در این جلسه حضور یافت تا دغدغهی خودش را نسبت به مسائل میراث فرهنگی نشان دهد. مهرابی چندی پیش در اختتامیهی برنامه خونه کدیم ۳، نوید بزرگی به دوستداران میراث فرهنگی داده بود: اختصاص یک میلیارد و نیم تومان توسط یک خیر گراشی برای راهاندازی موزه مردمشناسی (خبر در گریشنا). بر اساس شواهد و جلسات این روزهای شورا، مهرابی این روزها نیز در حال پیگیری احداث یک مجموعه موزه برای گراش است.
صلاحی: از موزه مردمشناسی تا بافتموزه
محمد خواجهپور، دبیر اجرایی انجمن، ساعت ۵:۳۰ عصر جلسه را در موسسه فرهنگی هنری هفتبرکه گراش شروع میکند. او در توضیح اولیه میگوید: «سه هفته پیش روز جهانی موزه و میراث فرهنگی بود. گفتیم روی چند طرح موزهای که در گراش وجود دارد، صحبت کنیم تا ببینیم چیستند و چه کارهایی شده است. دوست داشتیم کمی کلیتر هم به قضیه نگاه کنیم و انواع موزههایی که در جهان وجود دارد را بررسی کنیم تا ببینیم کدام برای گراش مناسبتر است.»
او از صلاحی که پیشینه بیشتری در این زمینه دارد پرسید: «چه کارهایی برای راهاندازی موزه در گراش شده و کدام یک احتمال به نتیجه رسیدنش بیشتر است؟»
صلاحی با بحثی تاریخی شروع میکند: «گراش اولین شهر در سطح منطقه بود که در سال ۷۹ تقاضای موزه کرد. اما مسائلی پیش آمد که این کار عملی نشد. ابتدا خانهی مناسب نداشتیم. بعدا مسئولیت پیگیری کارها در سانحه هوایی فوت کرد، و …» او سپس به سراغ انواع موزهها رفت: «همه میدانند چه نوع موزههایی در دنیا وجود دارد، از موزههای باستانشناسی تا موزههای سیار. ۲۵ نوع موزه را من یادداشت کردهام. اما باید دید که کدام یک در گراش قابلیت اجرا دارد. باید در این زمینه به صورت تخصصی نظر داد.»
حالا نوبت به برشمردن موزههای قابل اجرا در گراش از نظر صلاحی بود. او که در گروه گردآورندگان فرهنگ گراشی، پژوهشهای زیادی در زمینهی فرهنگ عامه دارد، میگوید: «اولین نوع موزه، همین موزه مردمشناسی است که کارهایش تا حد زیادی انجام شده است. نوع دیگر، موزه پوشاک است، از سرپوشها تا پایافزارها و تزیینات آنها. ما تنوع خیلی زیادی در این زمینه داریم. نوع دیگر، موزه مشاغل یا نمونهی یک خانهی قدیمی است، یعنی همین کاری که الآن دوستان در طرح خونه کدیم انجام میدهند. موزه عاشورا هم نوع دیگر موزه است. مثلا میتوانیم در خونه پورکریمی ابزار و ادوات مورد استفاده در محرم را به نمایش بگذاریم. موزه اسناد و کتب خطی را هم میتوان راه انداخت. من خودم تا یک سال آینده مواد مورد نیازش را تامین میکنم. من یک موزه مشروطیت در منطقه را نیز در نظر دارم. برای موزه آب هم مواد کم نداریم. جریان نگهداری بافت قدیم را نیز به عنوان «بافتموزه» مطرح کرد. همان کاری که در یزد و ماسوله انجام شده است. اما بعضی از موارد نیز ما قابلیت کمتری داریم. مثل موزه فضای باز، مثل تخت جمشید و … شاید اگر در بئر گال کاوشهایی شود، این قابلیت هم به دست بیاید.»
خواجهپور بعد از این لیست بلند موزهها، از صلاحی میپرسد: «اینها ایدهاند، یا کارشان انجام شدهاند؟ چون مشکلی که در این زمینه وجود دارد، مشکل هزینههای جاری موزههاست.» و صلاحی جواب میدهد: «دقیقا همین است که کار ما را متوقف کرده است.»
مهندس عبدالهی: موزه برای آموزش و آینده شهر
خواجهپور سوال بعدی را از مهندس حامد عبدالهی، رییس انجمن ایکوموس گراش میپرسد: «آیا ما ظرفیت چند تا موزه در گراش را داریم؟ شهرهای در سطح ما معمولا حداکثر یک موزه دارند.»
مهندس عبدالهی جواب میدهد: «این سوال را هم آقای صلاحی میتوانستند بهتر جواب دهند، چون درباره مواد هر موزه آشنایی بیشتری دارند. اما ما شهرهایی داشتهایم که رویکرد خاصی به موزههایشان انتخاب کردهاند.» او سپس به سه اصل در موزهها اشاره میکند: جمعآوری، نگهداری و نمایش. و بعد ادامه میدهد: «وقتی در منطقه نگاه میکنیم، میبینیم شهرها در حد خودشان دارند کار میکنند، مثلا موزه مردمشناسی اوز و موزه روستای کریشکی. ما در گراش هم میتوانیم به صورت موضوعی کار کنیم. مثلا در خونه کدیم، اتفاقی که میافتاد، احیای نوعی موزه برای مردم بود. باید دنبال این باشیم که نگاهمان فقط به گذشته نباشد. در دنیا برنامه برای موزههای آینده هم دارند. اگر در برنامهی تقسیمبندی چند موزه، همزمان به فکر آموزش و آینده شهر گراش هم باشیم، کار فرامنطقهای انجام دادهایم. مثلا موزه دفاع مقدس در تهران، فقط بحث گذشته نیست، بلکه بحث آموزش و فرهنگ آینده را نیز در خود دارد.»
عبدلعلی صلاحی نیز در تکمیل صحبت میافزاید: «باید بگویم این قضیه جزو اهداف هر موزه است. خواهناخواه باید بحث آموزش و آینده را هم در نظر داشت.»
مهرابی: یک مجموعه موزهی مدرن
خواجهپور از حبیبالله مهرابی میخواهد توضیح بدهد بحث مدیریت شهری در این زمینه چطور است؟ چون چند نهاد باید در این زمینه در شهر کار کنند. او از رییس شورا میخواهد نگاهش را به آینده در این زمینه توضیح بدهد.
مهرابی با یک امیدواری شروع میکند: «امیدواریم بحثهای کارشناسی که اینجا مطرح میشود منتج به ایده شود و در طرحهای کارشناسی موزههای آینده لحاظ شود. نگاه ما نگاه گسترده است و منحصر به مکان خاصی نمیشود. چیزی که بیشتر مد نظر است، جهتدهی به همه اینهاست.»
رییس شورا به طرحی که برای ساخت یک مجموعه موزه در سر دارد اشاره میکند: «ساخت یک مکان که بتواند چیزها را در دل خود نگاه دارد، و بخشهای مختلفی داشته باشد، از هنرمندان و ورزشکاران تا شهدا و دفاع مقدس. باید مرکز یا مکانی برای این موضوعات پیشبینی شود. باید برای ساماندهی میراث فرهنگیمان، یک جایی تحت عنوان همین مکان پیشبینی کنیم. این را دنبال هم میکنیم. ما اخیرا گستردهتر فکر میکنیم. ساختمانی که به عنوان موزه در نظر گرفتهایم، در کنار این، مکان دیگری تحت عنوان فروش و عرضه محصولات فرهنگی و غذاها و … پیشبینی کنیم. ما زمینی در نظر گرفتهایم که این بحث تجاری و حتی بحث مسکونی را در آن پیشبینی کنیم.»
خواجهپور در اینجا میپرسد: «یک اینکه چند نقطه تاکنون تعریف شده است، مثل خانه شهیدان عظیمی، یا خانهای که برای بنیاد کهنپارسیان در نظر گرفته شده است. آیا ضرورتی دارد به فکر جای دیگری باشیم؟»
و مهرابی جواب میدهد: «میتوان در کنار نگه داشتن خود همین خانهها به عنوان اقامتگاه گردشگری و … این کار را هم انجام بدهیم. اگر به این نتیجه برسیم که مجموعهای که مدیریت این کارها را به عهده بگیرد و نظر کارشناسی داده شود، ما مسیر این کار را به سمت دیگری جهت میدهیم.»
مهندس آرمانمهر: مقیاس بزرگتر از شهر و منطقه
خواجهپور از مهندس آرمانمهر که تجربه کار در چند مورد را داشته است میپرسد: «بحث میزان گردشگرها و جذب آنها در چه وضعیتی است؟ آیا میتوانیم برای یک یا چند موزه برنامهریزی کنیم؟ در لار و اوز و کریشکی هم موزهها به صورت مقطعی هستند. آیا میتوان خیلی آیندهنگرانه نگاه کنیم؟»
و مهندس آرمانمهر جواب میدهد: «در دستهبندی موزهها، عوامل مختلفی دخیل است. یکی از این عوامل، مقیاس است که یعنی حوزه مخاطبان را در چه حد در نظر میگیریم. وقتی به خود شهر و منطقه نگاه میکنیم، میبینیم مخاطبها بیشتر از ۲۰۰ هزار نفر نمیشود و این جمعیت کمی برای موفقیت موزههاست. پس باید به استان و کشور نگاه داشته باشیم. اما نمیتوانیم خودمان را با جایی مثل دبی هم مقایسه کنیم، چون ما مقصد گردشگری نیستیم، و حالاحالاها هم نمیتوانیم باشیم. برای رسیدن به آن نقطه، من فکر میکنم داشتن یک موزه کمک زیادی به ما نمیکند در جذب گردشگر.» آرمانمهر به مثالی از بندر کنگ که مسیر گردشگری را در بافت قدیم درست کرده بود اشاره میکند، و آن را برای گراش هم مدل مناسبی میداند. او در ادامه میگوید: «ما باید بازهای دهساله تعریف کنیم. در بحث هزینههای جاری هم این به نفع است، که وقتی خانهای به عنوان موزه مشاغل باشد و خانهای سفرهخانه باشد و … به سمت گردشگری و درآمد پایدار حرکت کنیم.»
صلاحی در تکمیل حرف آرمانمهر میگوید: «دو موضوع در نظر من هست: گردشگر انواع مختلفی دارد. مثلا ما اگر میتوانستیم کتابخانه دکتر اقتداری را بیاوریم اینجا، تیمهای پژوهشی به گراش میآمدند. همین کار را میتوان برای آقای درویشی موسیقیدان هم انجام داد. اگر این طور موارد وجود داشته باشد، حتما پژوهشگرها از مناطق دیگر به اینجا میآیند و میمانند.»
چه جاهایی قرار بود موزه شوند؟
الآن نوبت این است که خواجهپور به سراغ مصداقها برود و برای برنامهریزی و نگاه به آینده، از وضعیت جاهایی که قبلا به عنوان موزه تعریف شده بود بپرسد. او اولین سوال را دربارهی سالن شهید بهادری که قرار بود موزه شود میپرسد.
مهرابی جواب میدهد: «در زمانی که یادواره شهدا و ۱۲۰ شهید بخش گراش برگزار شد، آن نقطه به عنوان موزه دفاع مقدس پیشنهاد شد. اما آقایان پیگیری جدی نکردند و طرح خاصی در این زمینه وجود ندارد و آنها عملا آنجا را تبدیل به همین سالن کردند.»
خواجهپور نتیجهی بازدید از خانه شهیدان عظیمی را از صلاحی میپرسد. صلاحی در جواب میگوید: «بازدیدها همچنان ادامه دارد. من یا آقای آرمانمهر هنوز هم گروههای مختلفی را میبریم آنجا برای بازدید!»
خواجهپور میپرسد: وضعیت حقوقی موزه چطور است؟ و صلاحی جواب میدهد: «مالکیت موزه با انجمن میراث فرهنگی است. خود انجمن هم تقولق است البته!» خواجهپور بحث را با این سوال ادامه میدهد: اگر قرار باشد برای آنجا کسی تصمیم بگیرد، چه مرجعی باید این کار را بکند؟ و صلاحی میگوید: «ما گفتیم اگر اداره میراث فرهنگی در آنجا مستقر شد، پیگیری این قضیه را هم انجام بدهد.» دیگر لازم نبود صلاحی بگوید وضعیت این اداره هم فعلا تقولق است.
خواجهپور به سراغ موزهی دیگری که قرار است راهاندازی شود میرود: بنیاد کهنپارسیان. صلاحی دربارهی وضعیت این بنیاد میگوید: «خانه فضلاللهخان به این بنیاد هدیه شده است و بخش کتب خطی را به صورت موزه کار میکنیم. فعلا فقط با یکی از وراث به توافق نهایی نرسیدهایم. البته میدانید که در این امور اضطرار در کار نیست و کار را آرامآرام پیش میبریم. مثلا خرید کتب مرجع را ما به مرور زمان ادامه میدهیم.»
مکان بعدی قابل بحث، حمام دهباشی است. خواجهپور میپرسد آیا ممکن است کاربری این حمام به سمت یک موزه برود؟ صلاحی و مهرابی هر دو به این سوال جواب میدهند. صلاحی میگوید: «ما نظرمان این است که کاربری حمام نگه داشته شود. ما مراسمهایی داریم که در حمام برگزار میشود. میتوان همانها را بازسازی کرد.» و مهرابی هم نظر صلاحی را تایید میکند: «نظر بنده هم همین است. هر چیزی کاربری خودش را داشته باشد بهتر است. چند وقت پیش، یک نفر از بخش خصوصی آمد و گفت صفر تا صد این کار را انجام میدهم و این حمام را به کافیشاپ تبدیل میکنم. من مخالف بودم، چون نگرش فرهنگی از بین میرود.»
جمعبندیها
مهرابی در جمعبندی نهایی حرفهایش بر یک نکته تاکید میکند: «من حس میکنم یک مقداری دلهره درباره سرمایهگذاری در این زمینه وجود دارد. اینکه بازگشت سرمایهای هست یا نه، و اینطور مسائل.» او از حاضران و بقیه فرهنگیان میخواهد این دلهره را کنار بگذارند: «ما برنامه میانمدت تا سال ۱۴۰۰ داریم که باید این پتانسیلها را در شهر به وجود بیاوریم. ما باید بتوانیم قدرتهای تفریحی و فرامنطقهای ایجاد کنیم. مثل این که گراش تبدیل به قطب درمان منطقه شود. این چیز پوشیدهای هم نیست. بحث گردشگری و درمان و تجارت و بحثهای دیگر مکمل همدیگر هستند. موزه هم بخشی از این پازل برنامه میانمدت است. اگر بخواهیم قطب گردشگری ایجاد کنیم، موزه و هتل و خیلی چیزهای دیگر باید تکمیلکنندهی این پازل باشند. پس من با دلهره و ناامیدی در این زمینه مخالف هستم. شهر ما ظرفیت این کار را دارد. ولی باید برنامه داشت.»
خواجهپور اینجا به یکی از برنامههایی که در مراحل اولیه است اشاره میکند: ساخت یک موزه مدرن با بخشهای جانبی. او به مهرابی میگوید یک رویکرد دیگر هم هست که همین مکانهای موجود را تبدیل به موزه کنیم، و میپرسد کدام رویکرد را بیشتر قبول دارد. مهرابی در جواب میگوید: «نیاز امروز ما هر دو است. اگر بناست که بافت تقویت شود، باید راههای دسترسی و پارکینگ و … مهیا شود. هم بافت را باید حفظ کرد، و هم کاری که ما پیشبینی میکنیم که ساخت یک مکان برای موزه است.»
او دربارهی مصداقهای این حرف هم میگوید: «در مجموعه هفتبرکه باید خیلی چیزهای دیگر آنجا پیشبینی شود تا بتوان روی جاذبه گردشگریاش حساب کرد. البته من صددرصد با این موافقم که آثار میراث فرهنگی کنونی مثل حمام دهباشی و خانه علیپور باید زودتر مرمت شود. ما پیگیریهای جدی هم در این زمینه انجام دادهایم. اصلا به این فکر نیستیم که چیزهایی که داریم را فراموش کنیم.»
خواجهپور از صلاحی دربارهی ایدهی موزه کودک که نرگس اسدی مطرحش کرده بود پرسید. و صلاحی جواب داد: «ایده بسیار خوبی است. ولی ایدهها بسیار زیادند. ولی کاش یک تاجر هم اینجا نشسته بود!»
مهندس عبدالهی هم در جمعبندی نهاییاش میگوید: «به عنوان جمعبندی، باید بحث نیازسنجی را هم جدی گرفت. این دغدغه باید با برنامهریزی همراه شود. نظر کارشناسی زمانی اتفاق میافتد که نیازها و منابع شناخته شده باشد. جای خالی کارهای مطالعاتی در شهر احساس میشود. به نظرم همه ما دغدغه داریم، اما باید در کار مطالعه را هم انجام دهیم.»
مهدی جباری نیز از فرصت انتهایی استفاده میکند و طرح یک موزه دیگر را میدهد: «یک نوع موزه هم که فراموش شد، موزه سنگ است. ما هم سنگ قبرها و هم وسایل سنگی دیگر زیادی داریم. مثلا در هفتبرکه میتوان یکی از برکهها را به این عنوان استفاده کرد. همچنین یکی دیگر از برکهها را میتوان تبدیل به موزه آب کرد.»
صحبت مهرابی پایانبخش سین بیست و ششم است: «ما بازخوردهای جامعه را هم همیشه نیاز داریم. بهرهگیری از فضای مجازی هم کارها را بهتر و آسانتر کرده است.» او به پروژه گراشلند نیز به عنوان بخشی از پروژههای تفریحی در گراش اشاره میکند و میگوید: «در بحث گراشلند الآن یک گروه طراحی متخصص بحث طراحی را انجام میدهد.»