نمیدانم چقدر با رسم و رسوم شهرتان آشنایی دارید. اما راستش از بعضی از آنها خیلی خوشم میآید.
مثلا یکی این است که در ایام شعبان برای مردگان اشیا و خوراکی و… به مردم میدهند. بساط فاتحهخوانی هم حسابی داغ است. بهش میگویند “برات” و در کل این ایام اختصاص به مردهها دارد و یک جورهایی حال و هوای زنده شدن خاطرات و… مثل بادی که تلی خاک را جا به جا کند و بوی نم، خیالات را ویران.
پدربزرگم زود بی پدر و مادر شد. از همان کودکی، وقتی چهار پنج سالش بود. هم بی پدر و هم بی مادر…
ایام شعبان که میشود دیگ بزرگ قدیمی را از زیرزمین خانهشان میآورد و میگذارد وسط حیاط. تمام داییها و خالهها و بچههایشان جمع و جور میشوند و میسازند بویی داغ از خاطرات سرد. همگی با چاشنی عشق دست به کار پختن حریصه میشوند. حریصه چیزی شبیه حلیم است اما صد برابر خوشمزهتر و غلیظتر و پر گوشت و گندمتر.
هیجان پختن حریصه یک طرف، شور بردن برای همسایهها طرف دیگر. جوجه موجهها ورجهکنان مشغول بردن برای در و همسایه میشوند. همسایهها هم با روی خوش بر میدارند و مقدار اندکی «پول» و یا خوراکیهای مورد علاقه بچهها را به آنها میدهند که اصطلاحا به آن «دِزَرو» میگویند.
این که امسال بچهمچهها میگذارند من هم حریصه این طرف آن طرف ببرم یا نه را نمیدانم، اما دلم میخواهد لااقل همراهیشان کنم. نه برای گرفتن دِزَرو، فقط برای این که استشمام کنم بوی مست کننده خاطرات را…
نویسنده: سهیلا از وبلاگ سرزمین صورتینوشتهای من