نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

چشیاد ۲: تماشای امواج موسیقی بوشهر در بندر گراش

هفت‌برکه: نمایش دو مستند از موسیقی بوشهر، فرهنگ‌دوستان را جمعه‌شب در سینما فرهنگ گراش دوباره گرد هم آورد. این هفته «خیام در بوشهر» و «بَمباسی» برای مستنددوستان پخش شد و شادی موسیقی جنوب که بخشی از زندگی روزمره مردم این دیار است، در جان تماشاگران نشست.

به گزارش هفت‌برکه، در ادامه پخش مستندهای جنوب ایران با عنوان «چش‌یاد» که هر ماه از سوی موسسه هفت‌برکه برگزار می‌شود، جمعه این هفته، دوم آبان‌ماه ۱۴۰۴، دو مستند «خیام در بوشهر» از یاسین محمدی و «بَمباسی» از مصطفی غضنفری با حضور دو کارگردان، در سینما فرهنگ گراش، با استقبال خوب مردم به روی پرده رفت (پیش‌خبر در هفت‌برکه).

رقص و آواز در کوچه‌های بوشهر

داستان هر دو فیلم در فضای موسیقی جنوب و پیوند آن با هویت موسیقایی مردم این خطه می‌گذرد. فیلم «خیام در بوشهر» در مورد عشق به موسیقی است؛ قصه‌ی چند شخصیت که تلاش می‌کنند با برگزاری خیام‌خوانی، شادی و موسیقی را از خانه‌ها به اجتماع بکشانند. این مستند تاکنون چند اکران خارجی در دبی، پاریس، لندن، ایتالیا، صربستان، کرواسی و کانادا نیز داشته است.  فیلم «بَمباسی» ساخته مصطفی غضنفری هم محتوایش موسیقی است؛ داستان مردی که خودش بچه ندارد و چند کودک سیاه‌پوست را پرورش می‌دهد و به یک گروه موسیقی به اسم بمباسی تبدیل می‌کند. نام «بمباسی» در گذشته، برگرفته از نام گروهی از سیاهان در جنوب ایران است.

دو کارگردان؛ دو جنوب‌گرد در جغرافیای فرهنگی جنوب

پس از پخش این دو مستند، کارگردانان به همراه بهروز عباسی، مستندساز هرمزگانی؛ که پیش از این دو مستند از او مهرماه، در سینما فرهنگ پخش شده بود (+)، در حضور فرهنگ‌دوستان به بحث و گفتگو پرداختند.

مسعود غفوری، سردبیر هفت‌برکه و مجری این برنامه، گفتگو با مهمانان را شروع کرد. در ابتدا مصطفی غضنفری با نام هنری «موصو»، تهیه‌کننده و کارگردان فیلم «بمباسی» که پنج کتاب شعر نیز دارد؛ توضیحاتی کوتاه از زندگی‌اش گفت. او با لهجه‌ی زیبای بوشهری صحبت کرد و گفت: «من دو تا اسم دارم؛ مصطفی و موصو. وقتی فیلسوف و عاقل می‌شوم مصطفی هستم و وقتی مجنون و شاعر می‌شوم موصو می‌شوم و بین این دو کاراکتر معمولا در رفت و آمدم. متولد سال ۱۳۶۲ بوشهر و در بوشهر هم زندگی می‌کنم. غیر از فیلم ساختن دغدغه شعر گفتن هم دارم و حتی دغدغه گردشگری. غیر از بوشهر دغدغه جنوب را هم دارم؛ واقعا برایم سوال بود در مورد گراش، لار، اوز. سال‌ها بود دوست داشتم بیایم. بارها در اینترنت در مورد اچمی‌ها خواندم و تحقیق کردم و چه خوب که این اتفاق افتاد و فکر می‌کنم هنوز هم کم است و باید بارها و بارها بیایم تا به شناخت بهتری برسم. چون شناخت بهتر گراش، یا بندرعباس، و دیگر شهرها کمک می‌کند به شناخت بهتر من از بوشهر. چون جنوب اینطور نیست که هر کسی یک جزیره جدا از هم باشد، همه ما در ارتباط بودیم با هم، و حالا باید وارسی کنیم و بعضی اشتراکات و ریشه‌های ایده‌هایمان را بشناسیم.»

و سپس یاسین محمدی، تهیه‌کننده و کارگردان فیلم «خیام در بوشهر» نیز از خودش صحبت کرد و گفت: «دیروز اوز بودیم و آنجا خیلی یاد گرفتم. در زندگی آدم کنجکاوی هستم و همیشه جستجو می‌کنم. خوشحالم گراش هستم. امروز لار هم سر زدیم و خیلی یاد گرفتم، هم از آدم‌ها، هم از شهر و هم از روابط بین آدم‌ها و مکان‌ها. ۲۵-۲۶ سال عکاسی و پژوهش می‌کردم در امور فرهنگی بوشهر. دو-سه تا کتاب در دست کار دارم که یکی از آنها هفته پیش رونمایی شد. همه داستان پژوهش ما و کارهای فرهنگی ما بر اساس بوشهر است و نقش و ارتباط بوشهر با سایر شهرها و اصطلاحا همخون هستیم؛ چون ما تمام آدم‌هایی که در این خطه دیدیم، احساس کردیم نزدیک به هم هستیم. حس کردیم که دور از هم نیستیم، چه در گفتار چه در رفتار. احساس غریبی نکردیم. پیگیر این داستان هستم که بیایم و ببینم و یاد بگیرم.»

بهروز عباسی، کارگردان هرمزگانی، از شور دیدار دوباره از گراش گفت: «خوشحالم دوباره گراش هستم. وقتی گفتگو می‌کنیم انگار زندگی زیباتر می‌شود. شهر شما حس آرامش دارد و گفتگو با آدم‌های عمیق. امروز تجربه فوق‌العاده ای داشتیم. در خدمت آقای صلاحی بودیم که جانانه برای ایران، نه فقط برای این منطقه، کارهای بسیار بزرگی کرده‌اند.»

«بَمباسی»؛ واقعیت دادن به تخیل برای آینده بچه‌ها

شاید به دلیل فضای فیلم‌ها و موسیقی و فرم فیلم، داستان آن کمرنگ‌تر باشد. غضنفری می‌گوید ذهنیت‌هایش را برای ساخت فیلم کنار گذاشت تا همه چیز خودش پیش برود. او از قصه و ایده اصلی فیلمش گفت: «در مورد فیلمسازی من و یاسین کمک‌حال همدیگر هستیم. یک وقت‌هایی هم خودمان تنهایی کار را پیش می‌بریم. وقتی در اینستاگرام دیدم همچین گروهی هست رفتم پیش آن طرف (علی برزیلی). بر اساس این صحبت‌ها، فرمی در ذهنم متصور شدم که اگر از این طریق وارد شوم، فیلم می‌تواند روند بهتری داشته باشد. بعد دیدم وضع خیلی خراب‌تر از این حرف‌ها است و مجالی نمی‌دهد که تو بخواهی چیزی را متصور بشوی. بعد تصمیم گرفتم ذهنیت‌هایم را کنار بگذارم و همراه بشوم با چیزی که می‌خواهد اتفاق بیفتد. گروهی آنجا بود و کم‌کم با زحمات علی برزیلی تبدیل به گروه شد و چالش‌های دیگری پیدا شد و تا حدودی موفق شد بر چالش‌ها فایق شود و جشنواره رفتند و همچنان هم این چالش‌ها ادامه دارد.  اگر شرایطی بود که قسمت دوم آن را بسازم شاید کم چالش‌تر از قسمت اول نباشد.»

علی وزیری یا همان علی برزیلی دوست داشته برای بچه‌های محلش کاری بکند: «گروه بمباسی خیلی به صورت پراکنده هنوز دارد کار می‌کند و در گروه‌های دیگر کار می‌کنند. هفت سال از فیلم گذشته است و آدم‌های این فیلم بزرگ شده‌اند، صداها کلفت شده و در گروه‌های دیگر، خیام‌خوانی‌ها و یا شب‌نشینی‌های دیگر نیمچه حضوری دارند. علی وزیری گروهی تشکیل داده بود ابتدا برای بزرگسالان. وقتی وارد شدیم بچه ها تازه شروع کرده بودند. به این نتیجه رسیده بود که اگر کمکی بکند، به این بچه‌ها بهتر است تا آدم‌هایی که تصمیم‌شان را در مورد زندگی گرفته‌اند و بخواهد آنها را وارد معرکه بکند. آدم‌هایی را وارد کند که هنوز تصمیمی برای زندگی نگرفته بودند و راهی جلو پایشان بگذارد. هر کاری فکرش را بکنید علی وزیری داخل آن بوده است. اما به صورت مشخص توانسته در فضای غذای خیابانی، شغلش را تبدیل به برند کند. متعاقب کار او را خیلی‌ها رفتند. همچنان هم دارد بچه‌ها را حمایت می‌کند. علی وزیری اسم علی برزیلی هم دارد؛ چون فکر می‌کند بخشی از خاک خانه‌اش برزیل است و تخیلاتی دارد و در جنوب از این اتفاقات می‌افتد.»

 آزادی برای خلق زیبایی در گردشگری جنوب

رفتن به دنبال این موضوع در این فیلم و شاعر بودن، شاید دو تجربه‌ی متفاوت از هم باشد. غضنفری اما می‌گوید در هر چیزی دنبال المان‌های جنوبی و پرورش ظرفیت‌های آن است؛ حتی فیلمسازی و شعر: «من کلا دوست دارم سراغ موضوعی بروم که ظرفیت‌هایش را آزاد کند. دوست دارم روی المان‌هایی که مربوط به جنوب می‌شود کار کنم؛ روی آنها زیاد کار کرده‌ام و هر یک از آنها تبدیل به برندهای گردشگری شده‌اند و گردشگر آورده به سمت بوشهر. وقت گذاشته‌ام تا ظرفیت‌هایشان آزاد شود. یکی از موثرترین کارها در گردشگری این است که زبان آن عناصر را با آزاد کردن گسترش بدهی.» و شعری از خودش میخواند: «فوتبال را انگلیسی‌ها اختراع کردند و برزیلی‌ها آزادش کردند.»

و غضنفری به سوی موصوی درونش برمی‌گردد و می‌گوید، شعر یعنی احساس شاعرانه داشتن در روزمرگی‌ها: «شعر گفتن تنها منظورم شعر گفتن تنها نیست. پنج کتاب شعر دارم و حتی دو تا از آنها به زبان عربی ترجمه شده است. ولی مساله شعر گفتن نیست؛ ممکن است مادرم قلیه‌ای بسازد از همه آن شعرها شعرتر باشد. روحیه شاعرانه منظورم است و شعر به معنای غایت هم است. وقتی چیزی به اوج خودش می‌رسد.»

و اینجا باز موصو می‌شود و باز شعری از خودش می‌خواند: «جام ملت‌های اروپا زیباست؛ تنها برزیل را ندارد و تنهایی‌هایم تو را.» و می‌گوید یک مارادونادوستِ حرفه‌ای است و یک مسی‌دوست، چون اینها قایق‌هایی هستند که فوتبال را تبدیل به شعر کردند، فوتبال را گسترش دادند و قابل‌بحث کردند: «شکل گرفتن این دیالوگ مهم است در حالی که اگر همه چیز تخت باشد دیالوگی شکل نمی‌گیرد.»

آنگاه که گفتگو شکل گرفت و قایق شعر به حرکت در آمد

بهروز عباسی و دوستان مستندسازش فضای یک‌طرفه گفتگو را شکستند و تماشاگران را هم به جمع خودشان آوردند. آنها خواستند تماشاگران هم به این گفتگو ملحق شوند.

ستاره اسکندری، دکترای تاریخ فلسفه هنر از اوز، اولین پارو را زد و پرسید چرا سراغ این آدم‌ها رفتید؟ غضنفری در پاسخ می‌گوید: «علی وزیری آدم باحالی بود و دوست داشتم کنار این آدم باشم ببینم ماجرایش چطوری است. کنجکاو بودم، اما بعد افتاد مشکل‌ها. من رفتم آنجا و گفتم می‌خواهم فیلم بسازم و گفتند بساز. فکر کردم آدم باحالی است و هیچ تلاشی نکردم رابطه‌ای شکل بگیرد. این رابطه وجود داشت. شاید این خصیصه بوشهری و جنوبی‌ها هم است. عمده هنر ما جنوبی‌ها این است که می‌توانیم سلام کنیم و در عرض پنج دقیقه داستان زندگی‌مان را بگوییم و احساس دوستی بکنیم، انگار سال‌ها آشنایی بوده. اینجا سلام که بکنی بعد در مورد سینما یا هر چیزی حرف می‌زنید. همین اتفاق در مورد علی وزیری افتاد. سلام کردم و جواب سلامم را داد! فیلم خیلی می‌توانست موزیکال‌تر باشد. من اصلا فیلم موزیکال نساختم. می‌توانستم از آهنگ‌های جنوبی استفاده کنم. شما تقریبا چیزی نمی‌شنوید. بیشتر موسیقی فیلم اختراعی و در راستای فیلم است تا به احساس فیلم در جایی کمک کند، نه اینکه بخواهم موسیقی بوشهر را معرفی کنم. فیلم آن آدم‌ها است. فیلم یاسین در مورد بوشهر است با نگاهی به آدم‌ها و فیلم من نگاهی به آدم‌ها است با پس‌زمینه بوشهر.»

و در تکمیل صحبت‌هایش می‌گوید: «علی وزیری چون داشت کار مثبتی می‌کرد آدم باحالی بود. اگر کار منفی می‌کرد آدم باحالی نبود. با مشاهده اول، احساس خوبی که علی وزیری برانگیخت چون کار خوبی می‌کرد؛ خلاصه‌اش می‌شود آن باحال بودن. من در فیلم‌هایم معمولا دوستی شکل می‌گیرد، دوست دارم دوستی شکل بگیرد و در کنار آن اتفاقات دیگر هم بیفتد.»

غلامحسین محسنی، فرهنگی بازنشسته و محقق فرهنگ جنوب، به گفتگو پیوست و در ابتدا از اشتراکات دیرینه فرهنگی گراش و بوشهر گفت. او می‌گوید مردم گراش با بوشهری‌ها سابقه تاریخی و فرهنگی طولانی‌تری دارند. او از فیلم کوتاه احمد تمدن در اولین جشنواره کل مثال آورد. او پرسید: «علافی و سردرگرمی آغاز فیلم، آیا سبب نشده بود علی وزیری این بچه‌ها را جمع‌آوری کند و یک سوژه‌ای برای کار بشود؟»

غضنفری می‌گوید علی برزیلی دوست دارد فضای زندگی این بچه‌ها را در محلات پایین‌دست بوشهر بهتر کند و می‌گوید: «علی قبلا گروه بزرگسال داشت و جهت کارش را به این سو برده بود که به بهتر شدن روحیه محل زندگی‌اش کمک کند. خیلی چیزها را ما نشان ندادیم و موسیقی بخش لطیف آن بود، وضع خراب‌تر از چیزی بود که نشان دادیم. در فیلم، کسانی هم بودند که مخالف علی برزیلی بودند و او را دروغگو می‌نامیدند. آنها هم درست می‌گفتند. آنها مصطفی بودند و نگاه فیلسوفانه داشتند. اما علی وزیری شاعر و موصو بود. شاعر می‌گوید کاری ندارم مقصد کجاست، خودم را در راه می‌اندازم و سعی می‌کنم بتوانم حتی اگر موانعی هست، این ماجرا را به سرانجامی برسانم. آن آدم‌ها تمام ابعاد قضیه را می‌دیدند و حساب و کتاب می‌کردند و می‌دیدند این کار درست نیست. این نگاه فیلسوفانه قاعده جهانی است. قاعده زندگی خودم هم این است که فیلسوفانه نگاه می‌کنم؛ اما لحظاتی که خیلی استثنایی است شاعرانه می‌شود. علی وزیری می‌خواست شاعرانه عمل کند. چه بسا اگر قبل‌تر می‌رفتم سراغ علی وزیری، می‌شد مثل دیگر شخصیت‌ها و فیلسوفانه فکر می‌کرد.»

رهایی شاعرانه موصو در یک جنوب شوخ و شنگ

بهروز عباسی می‌گوید رهایی شاعرانه‌ی موصو منجر به ساخت فیلم شد و گفتگویی که او با ایثار شکل داده است: «رهایی کاراکتر موصو باعث شد ورود کند و این خیلی جسورانه است. آدم‌هایی که خطراتی دارند و وضعیت زندگی‌شان پیچیده است و عادی نیست. کار هر کسی هم نیست. اگر یک گروه کلاسیک می‌رفت، بی‌شک این فیلم تمام نمی‌شد، موصو خودش را منعطف کرد. خودش را به نوعی ایثارگونه وقف کرد تا این اثر تمام شود. چون متوجه شده یک علی برزیلی از خودش گذشته است و موصو هم از خودش گذشت. این فیلم را وقتی دیدم خیلی فیلم درخشانی است، اما به یک مشکل تاریخی برمی‌خورد.»

مستندساز هرمزگانی درسی را از دل این فیلم برای فیلمسازان جوان بیرون می‌کشد: «اما یک چیزی که می‌تواند به دوستان جوان کمک کند اینکه فیلم موصو در برهه تاریخی بدی افتاد: یکی کرونا و بعد اینکه به دلیل شرایط کشور ما، یک پخش‌کننده حرفه‌ای این را فیلم را پیدا نمی‌کند تا آن را به جشنواره‌های بزرگ جهان وصل کند. فیلم متاسفانه آنطور که باید در جهان دیده نمی‌شود. ما فیلم را می‌سازیم اما باید بچرخی و بگردی و فیلمت را نشان بدهی و استادان ببینند تا بتواند مسیر واقعی‌اش را پیدا کند.»

غضنفری می‌گوید گروه بمباسی نیاز به حامی دارد و می‌گوید: «بچه‌ها جشنواره‌های زیادی هم رفتند. اما قاعده جهانی این است که وقتی گروهی ساخته می‌شود، اسپانسری پیدا شود و مربی موسیقی. در ابتدا همه راضی بودند اما آن اتفاقات بعدش نیفتاد و دست یاری‌کننده‌ای پیدا نشد. برای خودم هم سوال است. دوست دارم فیلمی بسازم که بتواند این موانع را دور بزند.»

فیلم «بمباسی» پر از موسیقی و رقص است. غضنفری کارش در فیلم، برند کردن یک جنوب شوخ و شنگ است که گردشگران زیادی را هم به بوشهر سرازیر کرده است. او می‌گوید: «ما جنوب‌های متفاوتی داریم؛ مطالبه‌گر، خشمگین… یادم نمی‌آید کسی به سمت جنوب شوخ و شنگ رفته باشد. اگر فیلم‌های خیلی قبل‌تر را دیده باشید فکر می‌کنم خالق جنوب شوخ و شنگ خودم هستم. در همین راستا می‌گردم آدم‌هایی را پیدا کنم که شبیه جنوب شوخ و شنگ است. این جنوب شوخ و شنگ منجر به گردشگری می‌شود. بعد از شکل‌گیری جنوب شوخ و شنگ، بازار برای آن جنوب عصبانی هم پیدا می‌شود ولی شروع‌کننده داستان، این جنوب شوخ و شنگ است. وقتی یکی به بوشهر بیاید، شاید علاقه‌مند بشود فیلم «ناخدا خورشید» را ببیند. اما کسی با دیدن این فیلم علاقه‌مند نمی‌شود به کنگ بیاید. آنچه که باعث می‌شود جنوب مورد بحث قرار بگیرد جنوب شوخ و شنگ است. آن دیالوگی که شکل گرفت و مسافر آمد جنوب؛ این بود که چقدر همه راحت هستند برای گفتگو، محاسبه نمی‌کنند و همه شاعرند. پول زیادی وارد جنوب شد و هنوز هم وارد می‌شود. هر چند نیاز به مدیریت دارد که کار من نیست. مجبورم به نگاه فلسفی برگردم. این سامان‌دهی کار دولت است و دولت هم هر جا وارد شده خراب شده. دولت یا اجازه دهد ما که این جنوب شوخ و شنگی که اختراع کرده‌ایم کار را پیش ببریم یا اینکه خودش خوشفکرانه عمل کند. جنوب در عینی که دارد پول زیادی واردش می‌شود، دارد مصرف می‌شود.»

و مصرف شدن یعنی در جایی بالاخره تمام شدن. و این دغدغه او و دوستش یاسین محمدی است.

«خیام در بوشهر»؛ دم را غنیمت شمردن، در میانه زندگی

فیلم «خیام در بوشهر» هم همانقدر داستانگو بود اما در یک دوره زمانی طولانی‌تر و پراکنده‌تر؛ با محوریت شخصیت عمو خدر، خیام‌خوان معروف بوشهری، و رسیدن پای موسیقی از خانه‌ها به دل کوچه‌ها و کافه‌ها تا فستیوال محبوب «کوچه» که نامش یعنی آمیختگی موسیقی با زندگی مردم بوشهر.

یاسین محمدی از دوره ده‌ساله ساخت این فیلم می‌گوید: «من با این آدم‌ها دوست بودم و فیلمبرداری آن در سال ۱۳۹۲ شروع شد و ده سالی طول کشید. چون با این آدم‌ها دوست بودم و هستم، دوربین اصلا لحاظ نمی‌شد. کسی اهمیت نمی‌داد من فیلم می‌گیرم یا نمی‌گیرم. این دعواها، جشن‌ها و اینها در فیلم، بودن و نبودن من اهمیتی نداشت و فیلم بازی نمی‌کردند. ده سالی دوربین داشت ثبت می‌کرد و بعد تدوین شده. مراسم خیام‌خوانی بوده و یک سری افراد تصمیم می‌گیرند این را میان مردم بیاورند و در خانه‌ها و کافه‌ها و روی سن موسیقی، سینما و خارج از کشور.»

فیلم خیام هم اجتماعی و داستانگو است، فقط موسیقی نیست؛ ارتباط بین آدم‌ها وجود دارد و بازی قدرت بین این آدم‌ها، این شاید بخش جدایی‌ناپذیر آن فرهنگ است. محمدی می‌گوید تصویرگری روایت آدم‌ها جذاب است: «نگاه کلاسیک این است که یک شخصیت محوری داشته باشید و آن را دنبال کنید. من نخواستم این کار را بکنم. دلیلم هم این بود که این آدم‌ها مثل داستان سیمرغ همه دارند یک کار انجام می‌دهند. تصمیم گرفتم که این پنج نفر هر یک دارند بخشی از داستان را روایت می‌کنند. این پنج نفر را یکی ببینید. طبیعی است که اینها گزینش شده‌اند. من تصاویری که از بالای شهر نشان دادم می‌خواستم بگویم در هر یک از این خانه‌ها، یکی از این آدم‌ها هستند. خیام‌خوانی خیلی گسترش پیدا کرده است و الان در کافه‌ها خیلی زیاد شده. آن زمان اول راه بود و بعدها گسترش پیدا کرد. این فیلم الان سه-چهار سال است تمام شده و این روند به مرور گسترش پیدا کرده است.»

زندگی و مرگ پدیده‌ها در پی تغییر نیازها

دوگانگی فضای خانگی و دوستانه در آغاز فیلم و فضای حرفه‌ای و شخصیت‌های معروف موسیقی در انتها، از نگاه محمدی دو نیاز متفاوت است. او می‌گوید: «هر چیزی که در دنیا زنده می‌شود و می‌میرد بر اساس یک نیاز است. به مرور و با تغییر زندگی و ابزارها دوره خیلی چیزها گذشت. ما تعیین‌کننده نیستیم، نیازهای زندگی فرم‌ها را تغییر می‌دهند. یک زمانی آدم‌ها دور هم جمع می‌شدند اما بعد با ورود اینستاگرام ما با سیلی از گردشگر مواجه شدیم که می‌خواستند عمو خِدِر را ببینند. پس در یک فستیوال موسیقی بلیط می‌فروشیم تا ده‌ها نفر او را ببینند. یعنی از یک امر غیرمصرفی به امر مصرفی تبدیل شده است، هر پدیده‌ای در عالم یک سیری دارد و سیرش را طی می‌کند و مصرف و تمام می‌شود و معلوم نیست ده سال بعد این یادشان باشد. تغییرات اجتماع تعیین‌کننده است.»

سعید سرخی می‌گوید: «وجه اشتراک در هر دو فیلم فرم رهایی در مواجه با موضوع و نداشتن چارچوب مشخص در فیلم است. یعنی اینکه فیلم معرفی گروه‌ها است یا سمت و سوی موسیقی. نکته مثبت آن این بود که از ابتدا یک چارچوب مشخصی تعیین نکرده بودید که قرار است به کجا برسد. خیام در بوشهر هم دوره زمانی طولانی مطرح بود.»

غضنفری در پاسخ باز هم ساده پاسخ می‌دهد. او گفت: «گروه آشفته بود و ادعایی کرده بود و در عمل چیزی نبود. اما کم‌کم تبدیل به گروه شد و این چالش را داشتند که اجرایی، چیزی داشته باشند. در واقعیت هم، همه سالن‌های مهم ایران هم اجرا کرده‌اند و دو بار در جشنواره موسیقی فجر. همچنان بار قضیه روی دوش علی وزیری است. علی وزیری نگاهی از جنوب مطرح کرد که خودم هم دوست داشتم. باورم این بود که این نگاه باعث توسعه می‌شود. آن بوشهر راحت مشتری پیدا کرد. دوباره فصل گردشگری شروع می‌شود. بوشهر راحت! بوشهری که سلام می‌کنی جواب می‌دهند، بدون اینکه بپرسند کی هستی و با تو همراه می‌شوند. فکر می‌کردم داشتن همچین بوشهری انسانی‌تر، خوشمزه‌تر و بهتر است و پول زیادی وارد بوشهر کرد. ریبرندینگ بوشهر، بدون برنامه بود. اینستاگرام اما موثر بود. ابتدا آدم‌هایی پیدا شدند و انرژی تولید کردند. از جنبه جنوب شوخ و شنگی که من راه انداختم و حتی تا آن طرف بوشهر هم رفت، اما چیزی گیر خودم نیامد.»

محمدی در پاسخ، ایده ثبت این جریان را گام اول دانست و رها بودن همه چیز و گفت: «من یک مقداری باید ثبت می‌کردم و در ابتدا این فرم در ذهنم نبود. گفتم حالا باید این را تبدیل به فیلم کنم. این ایده دایره‌مانند فیلم کم‌کم در ذهنم بود و مدل‌هایی که می‌توانم آن فرم را پیاده کنم در ذهنم بود و سرانجام رسیدم به این ایده که خیام روزی از قبر بلند می‌شود و چیزهایی می‌بیند و باز به قبر برمی‌گردد. در یک روند هشت-نه ساله، سیر اتفاقات به سمتی می‌رود که از ایده و ذهن تو خارج است. برنامه‌ای نبوده. وقتی آغوش باز نسبت به چیزی داشته باشی، جریانی که آمده شما هم سوار می‌شوی. در مورد ریبرندیگ بوشهر هم هر از چند گاهی در یک دوره زمانی یک مکان و یک کالا مدام مورد تقاضا قرار می‌گیرد. ذایقه‌ها نمی‌تواند به طور تکراری و مداوم روی چیزی بماند. یک زمانی جنوب از هرمز شروع شد و به بوشهر رسید؛ یک زمانی روی رشت. ممکن است دو سال دیگر که بوشهر مصرف شد و تمام شد، بروند سراغ جای دیگر. فضاهای اجتماعی، شبکه‌های اجتماعی و سیاست‌های کلان حکومتی تعیین‌کننده است.»

آیا بوشهر روزی تمام می‌شود؟

امیرحسین نوبهار که به فرهنگ بوشهر و جنوب از فستیوال کوچه علاقه‌مند شده است می‌گوید: «تصور نمی‌کنم مساله گردشگری و مورد توجه واقع شدن یک اقلیم، ضرورتا یک مد باشد. چرا فلورانس از مد نمی‌افتد؟ چون ساخت آن از سوی سازندگان بر اساس یک فرامتن بوده است. جنوب و خاصه بوشهر پتانسیل‌های آن فراتر است که بخواهد ده سال بعد از مد بیفتد. مدل آن می‌تواند یک مدل رفتاری برای ما و فراتر از ایران باشد. نگاه‌مان را باید از تبدیل فرهنگ به کالا بالاتر ببریم.»

غضنفری می‌گوید: «چیزی که باعث شده مثلا پاریس از مد نیفتد، این است که دست دولت نیست و مردم مدام داستان می‌سازند و ریبرندینگ اتفاق می‌افتد. اما در جاهایی که گفتگو نیست، زبان و مکان متوقف و تمام می‌شود و آن کالا از مد می‌افتد.»

و محمدی در ادامه می‌گوید: «بوشهر هیچ وقت پاریس نخواهد شد. آن چیزی که در پاریس مد شود در همه دنیا مد می‌شود، چون قدرت از بالا به پایین است. مدهای ما هم از تهران می‌آید. به قول فوکو قدرتمندان الگوها را می‌سازند. بحث دیگر زایش است. که ما در ایران آزادی به آن صورت نداریم و درگیر محدوده عرف و قانون و شرع می‌شویم. تا یک حدی می‌توان مانور داد و زایش محدود است. مساله قدرت در مرکزیت فرهنگی تعیین‌کننده است. ما که خارج از مرکز قدرت هستیم، چه در گراش یا بوشهر، زمانی یک کالا برایمان ارزشمند می‌شود که آن آدم تهران برای ما تعیین می‌کند. این سلسله‌های قدرت را در نظر بگیرید. هر چیزی تبدیل به کالا می‌شود و وقتی کالا شد، قابل خرید و فروش می‌شود.»

محمدی در مورد تاریخچه خیام‌خوانی می‌گوید: «فیلم البته پژوهشی نیست. اما در گذشته خیام‌خوانی به فرم شادی در بوشهر وجود داشته است، اما نه با اشعار خیام. الان هم چهار بیت از خیام و چهار تا از فولکلور می‌خوانند. حدس می‌زنم دست کم ۲۰۰ سالی قدمت دارد و مدارکی هست. قبل‌تر فرمش وجود داشته است اما محتوا عوض شده است، و الان محتوا و فرم با هم چفت شده است. خیام می‌گوید دم را غنیمت شمر و با شادی می‌خوانند. خود مردمی هم که در کنار دریا زندگی می‌کنند، فکر آینده دور را ندارند. بالاخره یک چیزی از دریا بیرون می‌آورند که آن روز را به فردا برسانند.»

محسن مهرابی در نکته‌ای گفت: «در کوران حوادث سخت سیاسی، چیزی که باعث تداوم شده، هنر بوده؛ و پررنگ‌ترین آن شاید موسیقی است. موسیقی در بوشهر و جنوب و پسکرانه‌های خلیج‌فارس، از این جهت اهمیت دارد که مربوط به طبقه نخبگانی نیست و همه دستی بر آتش موسیقی دارند. تا اینکه مواجه شدیم با فضای مجازی و ارتباط آسان‌تر شهرها. و موسیقی شاید وجه مشترک همه ما مردم جنوب است.»

محمدی در مورد تفاوت موسیقی دستگاهی و محلی ایران می‌گوید: «در مورد موسیقی مقامی و محلی، موسیقی دستگاهی ایران موسیقی نخبگان بوده است. اما موسیقی محلی که مردم عامیانه می‌زنند و می‌نوازند، ممکن است عمیق نباشد از نظر تکنیک، اما از نظر احساسات عمیق است. در بوشهر مردم همه درگیر موسیقی هستند و سایر فرم‌های موسیقی در بوشهر خیلی رایج است؛ من چیزی از فولکلور بخوانم، کس دیگری در بوشهر جواب بدهد.»

عاشقانه‌های شوخ و شنگ بوشهر تمام نمی‌شود

بهزاد عباسی می‌گوید مستند و ثبت کردن جنوب و تاریخ و فرهنگ آن الزام یک مستندساز است: «من بیشتر رویم به سمت دوستان جوان است. اتفاق خوب این فیلم اشرافی است که یاسین روی موضوع دارد. موضوع دوم در ساخت مستند، بحث سند کردن و آرشیو کردن قسمتی از تاریخ جنوب ایران است. مثلا پنج‌شنبه‌بازار میناب در فیلمی ثبت شده و ما بعد از ۶۰ سال برمی‌گردیم به آن. اگر امروز یک فیلم داستانی مثلا پخش می‌شد با بازی یک ستاره، سالن پر می‌شد اما فیلم در زمانی تمام می‌شد. در جهان مستند، بخشی از کار ما و شما مستند کردن یک دوره خاص است و مشمول مصرف هم نمی‌شود. ما دوباره بعد از ۵۰ سال برمی‌گردیم و می‌بینیم. فقط یک نقد به فیلم «خیام در بوشهر» است و آن اینکه عمر زیادی را نباید صرف یک فیلم کرد. نباید ده سال از عمرمان را روی فقط یک فیلم سپری کرد تا روند صعودی داشته باشیم.»

غفوری در جمع‌بندی نشست می‌گوید این دو فیلم یعنی بوشهر تمام نمی‌شود: «دو کارگردان با این آدم‌ها زندگی کرده‌اند. بخشی از بوشهر را به نشان دادند در بلاواسطه‌ترین حالت ممکن. شما دارید کاری را انجام می‌دهید که خلافش را گفتید. بحث برندینگ و ساختن متن، شعر و موسیقی از بوشهر را با این فیلم‌ها انجام دادید، اما می‌گویید ممکن است روزی بوشهر از دور خارج شود. من فکر می‌کنم که با این کارها این اتفاق نمی‌افتد.»

و پایان گفتگوهای جمع در سینما، شعری بود سروده‌ی غضنفری؛ گویی همه چیز از بوشهر تازه شروع شده است: «در پاریس گلی نمی‌رود / مگر آنکه در بوشهر تو را بوسیده باشد / در تبت خدایی از کوه بالا نمی‌رود / مگر آنکه در بوشهر تو را بوسیده باشد / در مصر فرعونی نمی‌میرد / مگر آنکه در بوشهر تو را بوسیده باشد.»

برنامه چش‌یاد ۲ با همکاری اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی، گروه فرهنگی و هنری آبان، موسسه مهرگان، انجمن فیلم و عکس گراش، آموزشگاه موسیقی رایگان و آموزشگاه آزاد برشید برگزار شد. در برنامه «چشیاد» ماهی یک بار، سینمای گراش، با دعوت از مستندسازان، رنگ و بوی مستندهای جنوب را می‌گیرد.

خروج از نسخه موبایل