نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

ذره‌بین تاریخ ۴۰: تصرف و غارت لار در دوران استبداد صغیر

هفت‌برکه – غلامحسین محسنی:‌ در بخش پیش (ذره‌بین ۳۹) از افتادن شهر لار به دست «سید لاری» و تلاش او برای سلطه بر نواحی اطراف نوشتیم. همچنین نگاشتیم که با تشکیل نیروی نظامی که بیشتر از مردم کوهستان داراب تشکیل شده بود، منطقه را ناامن و به آشوب کشید. اکنون دنباله‌ی آن.

«مورخ ‌لاری» در «تاریخ ‌لارستان» نوشته است: محمدعلی‌شاه پس از به توپ بستن مجلس درصدد از میان برداشتن آزادی‌خواهان و مشروطه‌طلبان لار برآمده، در این باره تلگرافی به نصرالدوله فرزند محمدرضاخان ‌قوام ‌الملک‌ فارس نموده که لار را خراب و قتل عام کند. (نسخه «ب»، ص ۳۰۹).

غارت شهر لار در پی اقدامات سید لاری

در جمادی‌الاول ۱۳۲۷ ه.ق. اردوی بزرگی به سرداری «میرزا محمدعلی‌خان نصرالدوله قوام» با شش هزار سواره و پیاده از ایل خمسه و نظامیان با دو ارابه توپ و گروهی تفنگچیان لارستانی، به همراه «حاجی‌ علی‌قلی‌خان» حاکم مجروح لار «بجهت تسخیر و کوبیدن لار و دفع شرّ سیّد عبدالحسین حرکت کردند و در اطراف لار فرود آمدند… کراراً از طرف نصرالدوله اعلام و اتمام حجت به اهالی لار فرستاده شد. که از برای نجات اهالی لار جز تسلیم و اطاعت از دولت راهی دیگر نیست…» (کرامتی،۱۳۷۰، ص۱۸۰).

«کتاب ‌آبی» هم در این ‌باره گزارش کرده: «نظر به این که عبدالحسین [سید عبدالحسین]در لار از [در برابر] نصرالدوله دفاع می‌کند، لذا آدم‌های خود را از حوالی لنگه خارج نموده است و از آن وقت تاکنون این نقطه آرام است. همچنین نایب‌الحکومه (لنگه) حضور حاجی‌ علی ‌لاری [حاجی ‌علی وکیل تاجر تنباکو] را مخّل نظم و رفاهیت عموم [مردم لنگه] دید به این جهت او را از شهر خارج نمود» (ص ۶۵۱).

«دلگشای ‌اوز» ‌نوشته: «اتباع سیّد… ثابت قدم ایستاده حاضر به مدافعه شدند و شروع بجنگ نمودند. توپچیان به آتش‌فشانی پرداخته و از چهار جانب شهر جمعیت اردو متفرق گردیده هجوم به شهر آوردند و تفنگچیان لارستانی زود برج و «باستیان» [استحکامات] اطراف شهر را شکسته و داخل شهر گردیدند. از داخل و خارج امثال تگرگ گلوله می‌ریخت و از ضرب «شرپنل» عمارات متعدد از جا برداشته می‌شد و برج و قیصری لار را تفنگچیان اوزی متصرف شدند…. در اندک مدتی شهر عظیم لار به تصرف اردو در آمد و در مدت سه روز به غارت و تاراج رفت اموال کثیر مردم که حد و حساب نداشت نیز نصیب اردو شد… جناب سیّد با عده‌ای از اعوان از یک گوشه شهر بدون مانع بیرون رفتند و بطرف سبعه‌جات رهسپار شد. عده مقتولین لاری به یکصد و پنجاه نفر بالغ آمد. پس از اختتام تصفیه کار شهر و ممانعت از یغماگران نصرالدوله به شیراز مراجعت کرد» (کرامتی، ۱۳۸۰، ص ۱۸۰).

«کتاب ‌آبی» نیز نگاشته: «سیّد عبدالحسین ‌لاری نام برده با بستگان و مریدان خود شب هنگام از لار فرار کرد و به کوهستان (شرق داراب) نزد شیخ‌ زکریا کوهستانی که از مریدان او بود رفت…».

بر پایه گزارش «کتاب ‌آبی» صد نفر لاری در بندرعباس به کنسول‌خانه انگلیس پناهنده شده و درخواست نموده‌اند که نگذارد نصرالدوله لار را تصرف نماید. ولی همان روز از کنسول‌خانه خارج شدند. چون خبر تصرف لار به دست نصرالدوله به شیراز رسید، «حاجی ‌علی‌آقا ذوالریاستین» (قطب سلسله نعمت‌الهی) که یکی از علمای بزرگ شیراز و از آزادی‌خواهان بود، به کنسول‌خانه انگلیس پناهنده گردید. سپس هشت نفر دیگر از رؤسای ملّیون در کنسول‌خانه انگلیس متحصن شدند. جمعیت زیادی هم دور کنسول‌خانه را گرفتند. بازارها بسته شد. خبر کشته شدن سیّد ابوالحسن [شاید منظورش سیّد عبدالحسین ‌لاری باشد!]، سران آزادی‌خواه و مردم شیراز را به عکس‌العمل واداشته، چون این واقعه پس از اعلان عفو عمومی که از سوی محمدعلی‌شاه اعلام شده بود؛ صورت گرفت. بین «آصف‌الدوله» حکمران فارس و «قوام‌الملک» بر سر اعزام «نصرالدوله» به لار مشاجره بود. آصف‌الدوله می‌گفت من نفرستاده‌ام. در حالی که قوام‌الملک می‌گفت به موجب حکم کتبی تو بوده است. البته قوامی‌ها بیشتر به عطاءالدوله حمله می‌آوردند که محرک فتنه و غوغا او بوده است. نصرالدوله هم با تلگرافی به محمدعلی‌شاه شکایت نمود که حکمران، اعضای انجمن را علیه من تحریک می‌نماید.

«لارستان و جنبش مشروطیت» در حمله‌ی «نصرالدوله» به لار و غارت آن شهر به کشتار «پنجشنبه ۲۹ ذیقعده‌الحرام ۱۳۲۶ ه.ق.»اشاره کرده، می‌نویسد: «در این حمله، حاکم معزول و مجروح لار [حاجی ‌علی‌قلی‌خان معتمدالدوله] که طی درگیری خونین ذیقعده سال ۱۳۲۶ ه.ق. با نیروهای «سیّد» در شهر، بسیاری از نزدیکانش را از دست داده بود، «نصرالدوله» را همراهی می‌کرده است» (وثوقی،۱۴۸،۱۳۷۵).

می‌توان دلایل همراهی حاکم لار با نصرالدوله، حمله نیروهای «سیّد» در نزدیکی «بریز» به او، و زخمی شدنش و کشتن حدود ۸۰ نفر از همراهانش؛ و نیز کشتار بیش از هفتاد نفر از فرزندان و برادرزادگانش و کلانتران اوز، پیشور و همراهان آنها که به خواست «لاریان»، غیر مسلح در خانه‌ی برادر حاکم جمع شده تا با هم آشتی و سازش کنند بوده باشد؛ و افزون بر آن، بر هم زدن همکاری و همراهی‌ای که تا پیش از تشکیل «انجمن اثنی‌عشری» با هم داشتند و بیرون راندن وی از سرزمین و حکومت پدری. در حالی که حاکم لار «با دوراندیشی و واقع‌گرایی خاص خویش» با «سیّد» و جمعیت او کنار آمده بود. با این حال همکاری با اُردو برای کشتار و غارت کاری پذیرفتی نیست.

«ستاّری» در «درّه‌التواریخ» برای این غارت دلیل دیگری آورده است. او می‌نویسد: «چون شش ماه لار بید (به دست) بتصرف ملّت مشروطه بود اهل شهر بتنگ آمده شکایت نزد مولائی (سیّد عبدالحسین) بردند. مولائی همه را مرخص کرد چون منزل خالی شد نوشتند به قوام‌الملک که بیائید که سیّد کس ندارد. لهذا با شش ارابه توپ و هشت هزار سپاه از عرب‌ بهارلو بیدشهری و فشوری و اوزی و جراشی همراه او آمدند. چون مولائی خبر شد غیرت هاشمی بحرکت آمده حکم کرد مردم شهر اطراف شهر را گرفتند و بنای جنگ گذاشتند ولی عاقبت بقوّه قهریه و توپ برج‌ها و سنگرها خراب و چندین مقتول شد شهر را گرفتند. مولائی از یکطرف شهر بدر زده با هشتاد تن فرار بجانب کوهستان شد. از اینجانب لار بدست اشرار استبداد افتاد و بنای غارت گذاشتند… پس از چهارده روز سیّد جعفر لاری که یکی از اعزه و کلانتر محل بوده هزار تومان به قوام داد تا از لار حرکت کند. قوام‌الملک حاجی‌ علی قلی‌خان و فضل‌الله‌خان هر دو را گرفته به غُل و سلاسل درکشید و گفت اینها را از لار همراه بردند…»! برابر این نوشته‌ی شگفت و غیر مستند، مردم لار از قوام دعوت به غارت شهرشان کرده‌اند!

«سیّد عبدالحسین ‌لاری» که به کوهستان داراب رفت، در منزل «شیخ ‌زکریا انصاری» جای گرفته، از ملّیون بندرعباس و لنگه خواست گمرک را توقیف نمایند. مردم پاسخ دادند که امکان‌پذیر نیست. در بندرلنگه نیز اعلانی که با مهر «سیّد» در تمام بازارها چسبانده بودند و در آن آمده بود هر کس گمرکی بدهد ملتیان می‌توانند او را جریمه نمایند، از طرف حکومت پاره شد.

حکومت لار پس از فرار سیّد لاری به کوهستان داراب

«نصرالدوله» پیش از بازگشت به شیراز، حکومت لار را به «محمدجعفرخان مقتدرالممالک (شیدای ‌گراشی)» پسر «حاجی ‌رستم‌خان»، «که عداوتی با لار نداشتند» سپرده. «ستّاری»، حاجی ‌رستم‌خان را شش ماه حاکم می‌داند. برادر قوام به همراه حاجی‌ علی‌قلی‌خان حاکم پیشین لار و برادرش «فضل‌الله‌خان شکوه‌نظام» به شیراز بازگشت.

«مورخ لاری» می‌نویسد: در شیراز نصرالدوله برای این که خود را از غارت و کشتار لار تبرئه نماید «تمامی تقصیرها و قتل و غارت شدن لار بگردن حاجی ‌علی‌قلی‌خان حاکم سابق‌الذکر لار و برادرش شکوه‌نظام گراشی انداخته که در شیراز زندانی شده بودند… لذا حکم از عدلیه فارس بر قتل آن دو نفر خان گراشی صادر شده و قرار شده بود که آنها را بدار مجازات بیاویزند ولی طرفداران آنها شب هنگام رفته بودند پشت زندان‌خانه را سوراخ کرده و آنها را فراری داده بودند و در یکی از خانه‌های شهر شیراز پنهانشان نموده بودند و بعد آنها را بطرف صولت‌الدوله قشقایی فرستاده بودند و با آن که صولت‌الدوله در بدو مشروطیت مشروطه‌خواه شده بوده… آنها را پناه داده و بعد بطرف اَرَد و فداغ و گراش آمده بودند».

گروهی از لاریان ساکن بندرلنگه با گسیل تلگرافی از «عدلیه ‌فارس» تقاضای برخورد با خوانین گراشی لار داشتند. لیکن گزارش رسمی در باره حکم «عدلیه فارس» پس از نزدیک به یک سال برابر «سواد تلگراف وزارت جلیله داخله به اهالی لارستان» آمد، که نوشته بود: «عموم اهالی لارستان ساکنین بندرلنگه- شرحی را در باب حاجی ‌علی‌قلی‌خان اظهار داشته‌اید ملاحظه نمود. عدلیه شیراز در این باب تحقیقات کامل کرده و از قراری که اطلاع داده‌اند هیچ تقصیر بر او (حاجی ‌علی‌قلی‌خان) وارد نشده است. این طور، علمای شیراز هم مطابق تحقیقاتی که شده بر عدم تقصیر او حکم داده‌اند. بعلاوه نوشتجات مکرر اهالی لارستان بر بی‌تقصیری و خدمت‌گزاری او رسیده است که با این اظهارات شما منافات کلی دارد، به اذن احکام و نوشتجات و تحقیقات عدلیه این اظهارات نسبت به مشارالیه مأخذی نخواهد داشت. وزارت داخله» (رنجبر، ۱۵۲،۱۳۸۹).

«انگلیسی‌ها» در شیراز از این ترس داشتند که «سیّد عبدالحسین ‌لاری» برای سرکوب قوامی‌ها به شیراز بیاید. پس به حکومت اطلاع دادند که در صورت بروز این حادثه، مسئول خساراتی خواهند بود که از آمدن سیّد لاری به شیراز و اغتشاش شهر به اتباع انگلیس وارد می‌آید. بهتر آن است که از آمدن سیّد به شیراز جلوگیری به عمل آید.

بازگشت سیّد به لار

در ۱۴ جمادی‌دوم ۱۳۲۷ ه.ق. خبر رسید که «سیّد عبدالحسین ‌لاری» به همراه «شیخ‌ زکریا نوایگانی» و چهارصد نفر تفنگچی به نزدیکی «داراب» رسیده‌اند. در همان روز هم خبر حکومت «ظل‌السلطان» به جای «آصف‌الدوله» بر فارس پخش گردید. مردم از این انتخاب پادشاه خوشحال شدند. لیکن با پناهنده شدن محمدعلی‌شاه به سفارت روس در ۲۷ جمادی‌ دوم ۱۳۲۷ (پایان استبداد صغیر) و عدم تأیید حکومت ظل‌السلطان بر فارس، از سوی انقلابیون اوضاع دچار اغتشاش کلی نمود.

نیز خبر رسید که «سیّد لاری» کس فرستاده تا از «جهرم» به هر قیمتی شده فشنگ خریداری نمایند. در اول رجب از سوی وزیر داخلهِ حکومت انقلابی «سردار اسعد‌ بختیاری» و «سیّد اسدالله تاجر» از بوشهر به «صولت‌الدوله قشقایی» و «سیّد عبدالحسین ‌لاری» تلگرافی مخابره گردید، که به آنها اصرار شده بود «ساکت بنشینند» و «اغتشاش فراهم نیاورند».

در نتیجه شعبان ۱۳۲۷ ه.ق. «سیّد عبدالحسین ‌لاری» از داراب به لار بازگشت و لار را دوباره متصرف شد. خبر پناهندگی محمدعلی‌شاه به سفارت روس و جلوس «احمدشاه قاجار» به پادشاهی با مسرّت از سوی مردم بندرعباس پذیرفته شد. به حامل این خبر که یکی از رؤسای تلگراف‌خانه‌ی ایران بود، یک ساعت طلا و خلعت در محضر عمومی داده شد.

دنباله دارد

منابع:

فارس از مشروطیت تا جنگ جهانی اول. دکتر محمدعلی ‌رنجبر، بنیاد فارس‌شناسی، ۱۳۸۹، ص ۱۵۲ و۱۵۳ [سند شماره ۲۰۱].

 

«هفت‌برکه آمادگی انتشار نقدها بر این نوشته و همچنین طرح دیدگاه دیگر در مورد این بخش از تاریخ معاصر را دارد تا بستری برای گفتگو و بحث علمی فراهم گردد.»

دیگر نوشته‌های غلامحسین محسنی را از این صفحه بخوانید.

خروج از نسخه موبایل