هفتبرکه: صادق رحمانی، شاعر نامآشنای گراشی، همزمان با آغاز تابستان گرم و خشک، با خواندن قصیدهی برکهها، توجه مردم را به رعایت در مصرف آب آشامیدنی و حفاظت و مراقب از میراث فرهنگی، بهویژه برکههای گراش جلب کرد.
صادق رحمانی، مدیر و سردبیر مجله ادبی چامه، به دعوت همایش هشتمین آفتاب که این شبها در حسینیهی حضرت ابوالفضل برگزار میشود به گراش آمده بود. رحمانی پیش از خواندن قصیدهی برکهها گفت: «نیاکان ما با خلاقیت خود برای ذخیره آب و استفاده از آن در طول سال دست به ساخت برکههایی زدند که تا اکنون نیز برای مصارف کشاورزی قابل استفاده است. من در سالهای کودکی شاهد آبانبارهای زیادی بودم که اکنون از آنها اثری به جا نمانده است. از برکه لوک روبهروی کتابخانه عمومی بگیر تا برکه دهباشی در کنار بیتالزهرا، برکه کدبانو در منطقهی چالسی و برکههای دیگر که در حوالی اداره پست کنونی قرار داشت. همهی این برکهها که به نوعی وقف عام بودهاند، به دلیل زیادهخواهی برخی اشخاص از بین رفتهاند.»
شاعر گراشی در ادامه گفت: «برخی از این برکهها که از معروفیت کشوری نیز برخوردارند، باید همچنان مراقبت شوند. محافظت از این آثار نشان از قدردانی ما به میراث نیاکان است. همچنین این برکهها ظرفیت جذب گردشگر را دارند، کما اینکه این سالها برکه کل، برکه کشکول و برکه خیر چنین کاربردی داشتهاند.»
او در مورد خطر تخریب این برکهها نیز هشدار داد: «الان هم برکهی خیر و هم برکهی کشکول یا آسدالله، بهطور طبیعی و یا تخریب انسانی در معرض خطر قرار دارند. من و شما با عنوان فعال فرهنگی وظیفه داریم به نوبهی خود مردم و مدیران محلی و استانی را به این موضوع توجه بدهیم تا این میراث ارزشمند فرهنگی و اجتماعی همچنان در کنار ما به حضور و حیات خود ادامه دهند. من این میراثها را موجودات زندهای میدانم که تخریب آن بهمنزلهی کشتن و قربانی کردن آن به پای طمعکاری انسان است.»
در ادامه قصیده برکهها را بخوانید.
برکهها
ناگهان گل میکنم در آسمان برکهها
آسمانی میشوم در ناگهان برکهها
پلهپله از عطش، از تشنگیها آمدیم
کوزهکوزه جان به ما بخشید جان برکهها
کوزهکوزه جان به ما بخشید، اما این زمان
کیست غیر از تشنگیها میزبان برکهها
روشنی بخشید بر شبهای نخلستان، ولی
چکهچکه آب شد شمع روان برکهها
روزگاری راحت دل بود، اما ای دریغ
پیر شد از دست ما جان جوان برکهها
مادرم آمد کنار کودکیهایم نشست
مهربانتر از نگاه مهربان برکهها
قصهی «دادا ملاکه» بیزبان میگفت و گفت
از زبان برکه بشنو داستان برکهها
پیپ و کندر با تلاطم باز میگوید به رنج
داستان برکهها را از زبان برکهها
بازی نور است و بیم موج و گردابی بدیع
چیست معنای صدای بیبیان برکهها؟
یاد آن روزی که باران آمد و چشمم شکفت
باز شد رنگینکمانی از کمان برکهها
کودکی بود و من و نان و پنیر و سادگی
مینشستم در پناه سایبان برکهها
صبح صادق با خلیل و سرخوش و صمصام، آه
کو؟ کجا رفتند یا رب، دوستان برکهها؟
میروم افتان و خیزان ظهر گرما، مثل باد
از کران تشنگی تا بیکران برکهها
رد پای پابجی گم شد در این شورابهها
از نگاه ابر میگیرم نشان برکهها
ماجرای آوجی پنگی سختتر از هفتخوان
گر نفس داری بخوان هفتاد خوان برکهها
بیمحلی کردهاید از بس به باران و بهار
از شما رنجیدهخاطر شد روان برکهها
سالها پهلو گرفت این کشتی بیناخدا
سنگ شد ای ناخدایان، بادبان برکهها
چارطاقی زیر چتر نخلهای سوخته
مثل طاووسی شکسته در میان برکهها
باز هم میسازمش با خشتخشت جان خویش
گرچه نامردان شکستند استخوان برکهها
برکه ی کشکول و کدبانو و لوک و خیر و کل…
راه میافتد دوباره کاروان برکهها
خضر آمد تا بنوشد جامی از آب حیات
جاودان بادا حیات جاودان برکهها
تا غمانگیز است آغاز تبآلود زمین
سر نمیآید -یقین دارم- زمان برکهها
———————————————
پیپ و کندر: نوعی وسیله برای حمل کردن آب که از قوطی روغن میساختند.
دادا ملاکه: نوعی موجود اسرارآمیز که برای ترساندن کودکان برای نزدیک نشدن به برکهها استفاده میشود.
آو جی پنگی: نوعی بازی محلی برای پریدن در برکهها و استخرهای دایرهای.
چارطاقی: برکهای معروف در گراش.