هفتبرکه: هشت ماه از صدور گواهی فوت آقای خنده میگذرد، ولی او همچنان درگیر دردسرهای زندگی و زنده بودن است.
این قضیه از آنجا آب میخورد که اسم او اشتباهی در لیست اموات رفته است، اما این که چطور این اتفاق افتاد را از زبان خود او بخوانید:
من محمود خنده متولد ۱۳۴۶ هستم. دو ماه پیش بود که تازه فهمیدم جزو زندهها نیستم و بر اساس سند و مدرک، روح بیخبر از همه جای من، با اموات محشور شده است!
خلاصه این که در تاریخ ۳ دی ماه ۱۳۹۸ گواهی فوت اینجانب به خوشی و خرمی از طریق پزشک قانونی لار صادر شده و ثبت احوال لار نیز آن را ثبت کرده است.
من بیماری قند خون دارم و نیازمند انسولین هستم. دو ماه پیش در داروخانه در نوبت دارو بودم، بعد از یک هفته خبر دادند که از طریق دفترچه بیمه شما جوابی در سیستم دریافت نمیکنیم و به پستبانک مراجعه کنید. بعد از مراجعه به پستبانک، تازه متوجه شدم که اداره ثبت احوال برای من گواهی فوت ثبت کرده است.
به ثبت احوال گراش مراجعه کردم و گفتند برو لار، باید مشکلت را آنجا حل کنی. بعد از مراجعه به ثبت احوال لار، آنها هم گفتند از طرف پزشکی قانونی لار این دستور صادر شده است.
مدارک در پزشک قانونی
اما این که ماجرا چه بود را عرض میکنم برایتان؛ چند ماه قبل، برادر اینجانب در باغ خود فوت کردند و جسد او را برای کالبدشکافی به پزشکی قانونی انتقال دادیم. آنها از ما مدارک همراه خواستند و من مدارک خودم را تحویل دادم و حالا فهمیدهایم که گواهی فوت من حتی از گواهی فوت برادرم هم سریعتر صادر شده است!
یعنی همان روز که مدارک خدا بیامرز و مدارک من به عنوان همراه میت تحویل پزشکی قانونی شده بود، مدارک من را به اشتباه فوتی زدهاند.
این مشکل دردسرهای زیادی را برای من به وجود آورده است برای تهیه دارو و نقل و انتقال سند و بازگشتم به دبی به مشکل برخوردهام و فعلا امکان رفت و آمد به جایی را ندارم.
حالا هر روز کارم شده رفتوآمد در دادگاه و رفتن به جلسات مختلف. ولی فعلا جوابی نگرفتهام و معلوم نیست کی مدارک و روال زندگیام به حالت عادی بر خواهد گشت و به دنیای زندگان برمیگردم.
اما از حق نگذریم، به عنوان یک فرد متوفی تجربهام را در اختیارتان میگذارم و میگویم البته که رفتن در جرگهی مردگان گاهی اوقات میتواند برایتان خوششانسی بیاورد.
مثلا در ایام سوگواری ماه محرم، سفری کوتاه به بشاگرد داشتم که پلیس راه جلویم را گرفت. همین که میخواست به خاطر نقصی که در معاینهی فنی وجود داشت جریمهام کند، گفتم مگر آدم مرده را جریمه میکنند؟ مامور خندید و گفت مگر این گواهینامه مال خودت نیست؟ جواب دادم، بله و داستان پرماجرایم را برایش تعریف کردم. مامور هم رفت سمت خودرو سرهنگ و او را در جریان موضوع قرار داد و سرهنگ هم آقای خنده را که خود بنده باشم با خندهای بدرقه کرد و گفت برو خدا یارت.
سوالی که برای اینجانب پیش آمده این است که چرا قاضی محترم شهر اقدام و دستور نمیفرمایند که مدارک هر چه سریعتر به حالت عادی برگردد تا دچار ضرر و زیان بیشتری نشوم.