نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

با توهین و استهزا، مسیر همبستگی بن‌بست می‌شود

هفت‌برکه: «یک گراشی از دبی» در میانه یادداشت‌های استان فارس ساحلی وارد موضوع چالش‌برانگیز زبان شده است و به چند یادداشت منتشر شده در این مورد پاسخ داده است. به نظر او این مساله اولویتی برای توسعه ندارد و نام «اچمی» را صرفا باید به عنوان یک واقعیت موجود پذیرفت. 

یادداشت‌های پیشین یک گراشی از دبی در سایت گریشنا: http://bit.ly/Ger-Dubai

ارتباط با نویسندهgerashiazdubai@gmail.com

 

توهین و استهزا دشمن اتحاد و همبستگی 

در یادداشت پیشین «استان فارس ساحلی خوش آهنگ است» منتشر شده در همین سایت سخنی کوتاهی داشتم با محبّان و دوستداران واقعی پیشرفت و توسعه برای شهر لار، نوشته بودم «داشتن عشق و علاقه به زادگاه و شهر خود همراه با تلاش و کوشش کردن برای مهیّاسازی بهترین‌ها برای پیشرفت و توسعه گوناگون صنعتی اقتصادی شهر لار یک حسن و صفت انسانی است، دوستداران و علاقمندان به پیشرفت و آبادانی هر چه بیشتر برای شهر لار به گذشته نظر نمی‌کنند واقعیتهای امروز را خوب تحلیل می‌نمایند و دست دوستی و همکاری تمامی مردمان همزبان و هم فرهنگ خود را به گرمی می‌فشارند و قوه جاذبه خود را تقویت کرده و قلبها را به هم نزدیک می‌نمایند، امیدوارم که تمام دوستداران حقیقی شهر لار در هدف والای آن موفق باشند. تمامی مردم کوچه و بازار شهر لار و اکثریتی از فرهیختگان لاری در این گروه یعنی در زمره دوستداران واقعی شهر لار قرار دارند. اینان دنبال برادری و وصل با دیگر مردمان در سراسر و جای جای این جغرافیای بزرگ هم زبان هستند. بر خلاف این توده با محبت و آگاه، گرفتاران سندروم لارمرکزیسیم، گرفتار ذهن و تاریخ خیالی خود هستند و ندانسته و یا منفعت طلبانه سبب فصل و تفرقه و جدایی مردمان منطقه همزبان و هم فرهنگ از لار می‌شوند.»

  برای درک و شناخت سندروم لارمرکزیسیم خوانندگان علاقمند به نوشته پیشینم در همین سایت ارجاع می‌دهم. در اینجا به عنوان یک فعال اقتصادی و صنعتی که تحصیلات دانشگاهی و مطالعات پژوهشی آکادمیک همراه با تجربه کار و فعالیت چهل ساله در توسعه صنعتی، سرمایه‌گذاری و کارآفرینی دارم خدمت دوست‌داران حقیقی توسعه و پیشرفت صنعتی و اقتصادی برای شهر لار صادقانه بیان کنم که جغرافیای مکانی شهر لار و نیروی فراوان کارگری و پتانسیل تحصیل‌کردگان دانشگاهی این شهر در رشته‌های فنی و مهندسی به تنهایی جایگاه ویژه ای برای این شهر به وجود می‌آورد که اگر درایت، خردمندی و دوراندیشی در میان فعالان و نخبگان این شهر باشد در یک پروسه زمانی ده بیست ساله و با استفاده بهینه از توان و قدرت مالی و سرمایه‌های ارزی و ریالی مردمان منطقه همراه با بکارگیری و یادگیری از تجربه‌های فراوان و کارآمد این مردمان در توسعه، کارآفرینی و خلّاقیّت تجاری و صنعتی بین المللی آنها به راحتی می‌توان دو طرف جاده بندرعباس – لار را از ده کیلومتر شرق شهر لطیفی تا خود هرمود عباسی به منطقه صنعتی تجاری تبدیل کرد ( البته عاملهای اصلی و زیربنایی توسعه یعنی آب و برق، راه و مواصلات، ارتباطات telecommunication  و داشتن قوانین سهل و آسان معامله و همکاری با درون و بیرون کشور نباید فراموش شود و به وجود آوردن این عامل‌های زیربنایی میسر نخواهد شد مگر اینکه تمامی شهرستانهای همزبان و هم فرهنگ جنوب فارس و غرب هرمزگان با هم اشتراک مساعی داشته باشند، تنها راه و مواصلات از این امر شاید استثنا باشد و امیدوارم که به خاطر منافع جامع کشوری هر چه زودتر این جاده به اتوبان تبدیل شود) 

وقتی شهر لار به صورت طبیعی پتانسیل این را دارد که در توسعه و پیشرفت به یک قطب اقتصادی، صنعتی و تجاری غیر دولتی و غیر وابسته تبدیل شود، دیگر چه نیاز است افرادی خود را فعال اجتماعی و فرهنگی و بزرگ خودخوانده شهر لار بدانند و در ارتباط با هر موضوعی به دیگران توهین کنند و یا هر مطلب و سخن که غیر خودی تشخیص دهند آن را به استهزا و ریشخند گیرند تا سبب دوری و نگرانی دیگر مردمان این منطقه از شهر لار شوند. وقتی من می‌نویسم که بخشی کوچکی از فعالین اجتماعی و فرهنگی شهر لار گرفتار یک سندروم روانشناختی به نام «لارمرکزیسیم» هستند باور دارم که اینها اسیر و گرفتار توهم و تخیل خود ساخته هستند و به موضوعاتی می‌پردازند که چندان کمکی به توسعه و پیشرفت اقتصادی، صنعتی و اجتماعی لار نمی‌کند و در آینده نیز کمک نخواهد کرد و شاید با واکنش‌هایی بیشتر سبب به وجود آمدن مباحث جدید فرهنگی در منطقه بشود که ممکن است اثر منفی در همکاری و همیاری تمام مردمان این منطقه همزبان و هم فرهنگ داشته باشد.

دامن زدن به موضوعاتی که ما قوم دیگری هستیم (غیر پارسی) و زبانمان هم زبان لاری همان قوم دیگر است (نه زبان بر آمده از پارسی ساسانی) و باید تمامی مردم این منطقه مثل ما فکر کنند، همراه با توهین و استهزا دیگران چه دردی از جمعیت جویای کار و جوانان بیکار لار را درمان می‌کند؟ و کجا می‌تواند آب و برق مکفی پنجاه سال آینده لار را فراهم آورد؟ به نظر من به دلیل عدم شناخت تغییرات اوضاع و احوال فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی مردمان منطقه که متاثر از تغییرات بنیادی سیاسی و اقتصادی و تا حدودی فرهنگی کشور و کشورهای جنوبی خلیج فارس در چهل سال گذشته است، فعالان و فرهیختگان شهر لار نتوانسته اند به موازات رشد اقتصادی و فرهنگی مردم منطقه برنامه و چشم‌انداز روشن و گویایی داشته باشند که به همان تناسبی که کل شهرها و بخشهای منطقه، تغییر می‌کند بتوانند جایگاه اقتصادی و فرهنگی شهر لار را با تحولات جدید همراه کنند و مرکزیت سنتی داشته شهر لار در دوران پادشاهی پهلوی را محفوظ نگه دارند. 

شما اگر برای نمونه گفتار اخیر بی‌ادبانه و توهین‌آمیز آقای دکتر کاظم رحیمی نژاد ملاحظه کنید به راحتی شخصیت یک فعال لاری گرفتار سندروم «لارمرکزیسم» را مشاهده خواهید کرد، کسی که گرفتار و اسیر باورها و توهمات خیالی‌ست که خود او و همفکران برای شهر لار ساخته‌اند و دوست دارند که این مرکز خیالی همچنان استمرار داشته باشد حال چون با واقعیت‌های ملموس دیگری روبرو می‌شوند که تخیلات و توهمات او را به هر دلیل نمی‌پذیرند شروع به توهین و استهزا به دیگران می‌کنند و سبب می‌شوند که مردمان بیشتری به لار بدبین شوند و از لار دوری گزینند.

ایشان و دیگر گرفتاران این سندروم روانشناختی شاید دارند به خیال خود به لار خدمت می‌کنند ولی نمی‌دانند که دارند با گفتار و نوشتار ناسنجیده، توهین‌آمیز و ساختگی خود تیشه به ریشه توسعه شهر لار می‌زنند و تمامی امیدهای همکاری و همیاری مردمان شریف این منطقه را می‌سوزانند و بر باد می‌دهند. بنابراین من فکر می‌کنم که شهر لار نیاز به فعالین و فرهیختگان پیشرو و نواندیشی دارد که به میدان آیند و بتوانند طرحی نو دراندازند و منطقه را به سوی توسعه و پیشرفت حرکت دهند و خود را از دست دوستان رها کنند تا بر زمین زده نشوند «دشمن دانا بلندت می‌کند بر زمینت می‌زند نادان دوست».

اگر چه من به یقین باور دارم که لار دشمنی ندارد. فقط فعالین و کنشگران اجتماعی و فرهنگی شهر لار به روز نیستند و شناختشان از رویدادهای گذشته و حال برای مبنای مطالعات و شناخت و تحلیل‌های علمی به روز نیست و از تغییر و نواندیشی واهمه دارند. برای همین است که نمی‌توانند و یا تاکنون نتوانسته‌اند طرح و پیشنهادی نو و قابل قبولی برای منطقه ارائه کنند و حتی طرحها و پروژه‌های ساده اقتصادی که برای خود شهر لار در این چهل ساله با هزینه زیاد پیش برده‌اند نیز هیچکدام موفق نبوده است تا چه رسد به این که بتوانند پروژهای بزرگ اقتصادی، صنعتی و یا گفتمان فرهنگی برای کل منطقه پیشنهاد دهند.

نمونه ساده عدم شناخت تغییرات اقتصادی – بازرگانی اتاق فکر و مسئولین لاری برای شهر لار، ساخت بازار میوه و تره بار شهر است، ایده و هدف خوب و درست بوده یعنی بازگردانیدن مرکزیت بازار میوه و تره بار منطقه به لار درست مثل دوران پهلوی دوم که میدان لار مرکزیت توزیع و فروش تره بار منطقه را برعهده داشت. اما این افراد نتوانستند به خوبی تغییرات چهل ساله بازار، نگهداری، خرید و فروش و نوآوری‌های بوجود آمده در این صنعت را ببینند و یا بررسی کنند. بازاری ساختند و هزینه‌ای کرده‌اند ولی موفق نشدند مرکزیت میدان لار را در زمان شاه به لار برگردانند. حال چه راهی باید انتخاب می‌کردند و در این موضوع چگونه باید عمل می‌شد موضوع این نوشته نیست، پرسش و سخنی در این نوع موضوعات باشد با علاقمندان همکاری خواهم کرد با ایمیل نویسنده تماس بگیرید.

اگر امروز مشاهده می‌کنیم که فعالان‌، فرهیختگان و مسئولان لاری چه در قبای یک مسئول و کارمند استانی و یا در ردای دست‌اندرکار منطقه‌ای و شهری نتوانسته‌اند پیشاهنگ فکری و نوآوری و خلاقیت در تغییر و تحول توسعه اقتصادی، فرهنگی و سیاسی منطقه همزبان باشند دلیل آن ناتوانی در شناخت خصوصیات و اخلاقیات مردم، تاریخ واقعی و فرهنگ منطقه است. همچنین عدم درک حقیقی و شناخت رویدادها و تغییرات نوین در تمامی زمینه‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی چه در منطقه چه در کشورهای عربی همسایه جنوبی و چه در خود کشور دیده می‌شود، چون خود را گرفتار یک سندروم روانشناختی مزمن خودمحوری و خودبینی لارمرکزیسیم کرده‌اند که توان  تغییر و نو اندیشی و مدیریت منطقه را از دست داده‌اند و عوض انتقاد از کم‌کاری و ریشه یابی این ناتوانی از خود و درون شهر لار، طلبکارانه به توهین و استهزا دیگران روی می‌آورند و باعث اختلاف مردمان همزبان و هم‌فرهنگ می‌شوند. بهتر است دلسوزان و علاقمندان واقعی شهر لار به خود آیند و این امتحان پس داده‌های ناموفق را از خود برانند و خود با ابتکارات و خلاقیت‌های نو محوریت و پیشگامی همکاری و همیاری توسعه و پیشرفت اقتصادی و صنعتی تمامی منطقه را به دست گیرند. به زبان ساده‌تری بگویم حداقل یک نقد علمی از عملکرد جامع چهل سال گذشته خود داشته باشند و بررسی کنند که چرا نتوانسته‌اند به شعارها، حرفها و مباحث مورد نظر و تبلیغاتی  خود برسند. 

اگر باران به کوهستان نبارد – به سالی دجله گردد خشک رودی

اخیرا انسانی نیک اندیش و خیّری نیکو صفت اهل گراش به نام آقای حسن سرّاجی در راه سفر به مشهد در سن ۵۲ سالگی جان خود را از دست داده در شرح حال ایشان در گریشنا خواندم که ایشان از نوجوانی برای کسب و کار به دبی رفته، درست مثل اکثریتی از مردمان شهرها و بخشهای منطقه. ۱- ایشان پایه گذار اصلی و عضو هیئت مدیره موسسه خیریه امام علی(ع) بوده، این خیریه معروف است به دادن قرض الحسنه و همچنین هم اکنون ۴۵۰  خانوار تحت پوشش مالی و خدماتی دارد. ۲- از اعضای هیات امنای موسسه خیریه گلستان (خال زینل) برای ساخت واحدهای مسکونی اجاره ارزان و آینده مالک بوده. ۳- عضو هیات امنای بیمارستان گراش که هم کمکهای شخصی به حوزه درمان و بهداشت داشته و هم سبب ترغیب دیگران برای کمک به این حوزه می شده مثل کمک برای تهیه دستگاه پرتو درمانی ( که با تجهیزات و ساختمانش بیشتر از ده میلیارد تومان هزینه شده است). ۴- عضو هیات امنای ورزش گراش. ۵- ساختن مدرسه و بنا های مذهبی در مکانهای مختلف کشور بخصوص دو واحد کامل مدرسه در مناطق محروم استان هرمزگان 

ایشان نمونه خوبی از دهها و شاید صدها انسان خیّر بوده که در سر تا سر شهرها، بخشها و روستاهای جنوب فارس و غرب هرمزگان دیده می شوند. از فیشور و کوره در شهرستان اوز شروع کنید تا بخش صحرای باغ  و گوده در بستک، در همه جای این منطقه پهناور امثال ایشان فراوان هستند. اگر به این گروه از انسانهای خیّر و شاغل در کشورهای جنوبی خلیج فارس، انسانهای وارسته و بزرگ همت داران دیگر و شناخته شده این منطقه امثال مرحوم شیخ احمد انصاری (بیمارستان گراش، دانشگاه و صدها بنای درمانی و مذهبی در سراسر ایران)، بنیاد خیریه نیک اندیشان خانواده هاشمی نژاد در لار و یا امثال آقای فقیهی در اوز و ده ها نفر دیگر که در تمامی شهرها و روستاهای منشاء خیر و برکت و آبادانی هستند به جمع خیرینی با منشاء درآمدی از کشورهای جنوبی خلیج فارس اضافه کنید به حجم کلان سرمایه و بزرگی بودجه و پول‌های می‌رسیم که به تمامی از آن کشورها به ایران وارد شده و سبب آبادانی و توسعه و رونق تمامی منطقه ما گردیده است.

این حجم فقط بخش کوچکی از پول‌هایی است که به منطقه ما رسیده و این همه سبب آسایش و پیشرفت شده است. فراموش نشود بخش بزرگتری از پول‌ها و درآمد نقدی که روزانه از آن کشورها به منطقه واریز می‌شود، مربوط به درآمدهای تک‌تک افرادی‌ست که برای کسب روزی در آن کشورها به کار مشغول هستند و بدون هیچ ممانعتی از طرف آن کشورها درآمد خود را به ایران منتقل می‌کنند. 

وقتی وابستگی اقتصادی و بود و نبود معاش و توسعه زندگی ما در همه ابعادش این چنین به پول‌های انتقالی از کشورهای جنوبی خلیج فارس وابسته است و این امر بدیهی نیز بر همگان روشن و ثابت شده است، نمی‌دانم چرا هر از چند گاهی، عده‌ای به بهانه‌های مختلف و بی‌دلیل در نوشتار و یا گفتارهای  خود به توهین، استهزا و بد‌گویی این کشورها و مردمان همین آب و خاک خودمان که در آن کشورها به کسب و کار مشغول هستند می‌پردازند؟ و هر مشکلی را به آنها نسبت می‌دهند. نمی دانم آیا این سخنان، نوشته ها و رفتارهای نابجا و به دور از ادب از ناتوانی خود توهین‌کنندگان و بدگویان است و یا از کم سوادی و بی اطلاعی آنها به امورات جاری و ساری فرهنگی، اجتماعی و تاریخی این منطقه و کشورهای جنوبی خلیج فارس؟ هر چه باشد مایه افسوس و شرمندگی‌ست که به نام دکتر و استاد دانشگاه یا نویسنده این گونه سطحی و بی اطلاع سخن گویند و یا بنویسند آن هم همراه با توهین و استهزا  و باعث شوند که اذهان پاک و جویای حقیقت جوانان تحصیل کرده منطقه را مغشوش نمایند و به بیراهه اختلاف و تفرقه سوق دهند.  در اینجا من به دو مورد نمونه اشاره خواهم کرد  تا شاید دریچه دیگری گشوده شود و مفید افتد و جوانان منطقه بتوانند لااقل مسائل مختلف را از زاویه دیگری نیز ببینند و بخوانند.

اول: ارز‌آورانی که متهم گرانی مسکن شدند

اول در گفتارها و نوشته های اقتصادی که در باب گرانی زمین و مشکل مسکن برای خانه دار شدن افراد شاغل محلی و حقوق بگیر در شهرهای مختلف منطقه توسط مسئولین و یا خبرگان و دست اندرکاران این صنعت بیان می شود در متن و یا در نهایت حرفشان کاسه کوزه همه‌ی مشکلات و گرانی را به گردن پول‌های آورده شده  به منطقه توسط افراد شاغل در کشورهای عربی خلیج فارس انداخته می‌شود و هر چه لعن و نفرین برای گرانی زمین بلد هستند نثار این زحمتکشان می کنند. این موضوع در لار، گراش و اوز بیشتر مشاهده می شود شاید در شهرستانهای دیگر هم باشد ولی من اطلاع ندارم. 

یقیناّ بر کسی پوشیده نیست که سیاستهای اشتباه حکومت داران و دولتمردان کشور در این چهل سال باعث تورم افسار گسیخته شده است و ادامه هم خواهد داشت ( به دلایل بسیار که مورد بحث این نوشته نیست) به زبان دیگر در کشور همه چیز گران شده است و زمین و مسکن هم یکی از آنهاست، روزانه قیمت زمین و ملک در سراسر ایران بالا می‌رود. این نه ربطی به کشورهای همسایه جنوبی ما دارد و نه تقصیر بعضی از همشهریان و آشنایان ما است که از ناچاری مجبور شده‌اند در آن کشورها کسب روزی کنند.

وقتی نه کشورهای همسایه و نه ما مردمان شاغل در آنجا در عامل اصلی مشکلات که تورم و گرانی کشور است نقشی نداشته و نداریم، چرا باید این بی گناهان را مقصر دانسته و از آنها بدگویی کنید؟  پر واضح است که در منطقه ما درآمد و سرمایه از آن طرف آب می‌آید و این از خوبی و میهن پرستی مردمان ماست که از خارج به درون کشور ارز می‌آورند درست برخلاف رانت‌خواران، ثروت‌اندوزان و مدیران وابسته و یا نزدیکان به حکومت و دولت که روزانه دار و ندار کشور را به خارج منتقل می‌کنند( کافیست شما در این مورد به صحبت‌های روزانه سخنگوی دولت، قوه قضائیه و یا مسئولان اقتصادی کشور در رسانه ها و جراید کشور رجوع کنید. نمونه آن دادگاه طولانی شده شرکت بازرگانی پتروشیمی است تا بدانید که این موضوع به چه معضلی برای کشور تبدیل شده است.)

چاره‌ای به جز خرید زمین برای حفظ ارزش پس‌انداز نیست

متاسفانه مسئولان، فعالان محلی شهرها و بخشهای منطقه، راه استفاده بهینه از این ارزها را بلد نبوده‌اند و فاقد توان فکری و خلاقیت اقتصادی هستند. یعنی نتوانسته‌اند که بستری مناسبی در منطقه فراهم آورند (حتی قدمی نیز بر نداشته‌اند) که بخش اضافی این درآمدهای ارزی وارد شده را به سمت کار تولیدی و یا تجاری مطمئنی سوق دهند و به کار گیرند تا جذب زمین و ملک نشود و اشتغالی نیز به وجود آورند. در این ناتوانی و بی برنامه‌گی و نبودن بستری مناسب برای سرمایه گذاری پویا و مولد این درآمدها سرازیر شده به منطقه معمولاً به سه بخش تقسیم می‌شود.

بخشی مصارف شخصی خود و خانواده( شامل ساخت مسکن شخصی) آورنده سرمایه می‌شود. بخشی دیگر صرف کارهای اجتماعی و خیریه شهر و دیار خود می‌کنند و برای نگهداری بخش اضافه درآمد (پس انداز) و حفط ارزش آن کاری کرد. این بخش آخر بیشتر به صورت پس انداز دیده می‌شود، به جز خرید زمین راه دیگری نیست که بتوانند ارزش و بهای پس انداز خود را در این تورم افسار گسیخته روزانه کشور حفظ کنند.  

پس انداز در بانکها که یکی از روش‌های بود با بهره کمتر از تورم دیگر مفید نیست، شراکت در شرکت‌های تجاری نامطمئن و پر ریسک برایشان جالب نیست و به دلایل امنیتی امکان نگهداری طلا و سکه هم ندارند. پس تنها راهی که می‌ماند خرید زمین و ملک است. حال به هر قیمتی و امکانی . بنابراین امیدوارم که در این مورد دقت شود و بیگناهان را مقصر ندانید و استهزا نکنید. و گناه گرانی و تورم به دوش این زحمتکشان نیندازید.

دوم: با این توهین‌ها زبان منطقه لارستانی نمی‌شود

نمونه دیگری از این گفتار و کردارهای ناپسند توهین و بدگویی  بی‌دلیل و غیرضروری در نوشته‌ها و سخنان تحصیل‌کرده‌ها و یا فعالان اجتماعی فرهنگی منطقه است که به مناسبتهای مختلف در رسانه‌ها منتشر می‌شود که اغلب سبب تفرقه و اختلاف بین مردمان همزبان و هم فرهنگ می‌شود و فکر و انرژی جمعی را عوض توجه و زوم کردن روی ایده‌ها، کارها و همکاری اساسی صنعتی – اقتصادی برای پیشرفت و آبادانی منطقه، فکر و انرژی جوانان را دانسته و یا ندانسته به کانال‌های انحرافی هدایت می‌کنند.

نتیجه آن تفرقه و دوری مردمان منطقه از لار است و این زمانی به صورت فاجعه زشت و خسته‌کننده در می‌آید که سیل طوفان ناسزا و توهین کامنت گذاران ناشناس و تکراری به طرفداری از توهین کنند یا ایده آن‌ها در سایت‌های منطقه راه می‌افتد و همان حرف‌ها تکرار می‌شود. شما دقت کنید هنوز  توهین و بدگویی و بی ادبی دکتر کاظم رحیمی نژاد  به مردم منطقه و کشورهای همسایه فراموش نشده، استادیار دانشگاهی به نام دکتر اسداله نوروزی باز همان اشتباه را تکرار می کند. تبلیغ و نوشتن برای یک باور اشتباه یا درست که مثلا زبان منطقه لاری یا لارستانی است چه ربطی به ناسزاگویی و توهین به دیگران دارد. شما تا توان و وقت دارید درباره باور و دانسته زبانی خود بنویسید ولی به کسانی که این همه خیر و برکت برای منطقه داشته‌اند و دارند، بدگویی و توهین نکنید. باور کنید با این توهین‌ها، زبان منطقه لارستانی نمی‌شود، باید فکر دیگری کرد.

 آقای دکتر اسدالله نوروزی استادیار دانشگاه هرمزگان در رشته زبان و ادبیات فارسی است. ایشان در نوشته اخیرشان در سایت آفتاب لارستان به نام «با نامگذاری‌های سلیقه‌ای به جدایی فرهنگی دامن نزنیم» مطالبی نوشته که نشان از بی‌اطلاعی ایشان از فرهنگ و تاریخ مردمان منطقه و روابط تاریخی آنها با کشورهای جنوبی همسایه دارد و بی دلیل به همه توهین می کند. با هم نوشته ایشان را مرور می کنیم.

چه کسی ایران را منزوی کرد؟

ایشان نوشته «جای بسی تاسف است بگویم که جایگاه جهانی میهن عزیز ما به چالش کشیده است و کشورهای قد و نیم قد تازه هویت یافته عربی برایمان شاخ و نشان می کشند و سعی در منزوی کردن … و الخ»  استاد محترم دانشگاه شما و جمعی کوچکی از همفکرانتان با اکثریتی از مردمان منطقه هم فرهنگ و همزبان خود در درون کشور ایران بر سر نامگذاری زبان خودتان چالش  و بگو مگو دارید این چه ارتباط به کشورهای همسایه ما دارد که به آنها توهین می‌کنید. با پوزش باید بگویم بی شک شما از بی‌خبران در این مقولات هستید چون نمی‌دانید که انزوای سیاسی و اقتصادی کشور و از دست دادن جایگاه جهانی میهن عزیزمان در سیاست و اقتصاد نتیجه و برآیند حکومت‌داری و دیپلماسی خارجی سیاستمداران دولت و حکومت خودمان در این چهل سال گذشته است، نه نتیجه کار دیپلماسی این کشورها همسایه.

برعکس تصور شما این کشورها تا آنجایی که توان داشته‌اند با ما همکاری و همیاری داشته‌اند نمونه روشن و بارز آن میانجی‌گری اخیر کشور عمان برای آغاز مذاکرات هسته ای بود که موجب قدردانی سران کشور ما از آنها شده است. همین پروازهای روزانه خطوط هوایی قطر، شارجه و امارات به ایران و فرودگاه لار در این انزوای پروازهای هوایی کشور چقدر اثر مثبت برای میهن‌مان دارد و چه کمک بزرگی به ایرانیان است ؟و انزوای ما را کمتر می‌کند. شاید اطلاع نداشته باشید که در زمان جنگ با صدام با وجود اخطارهای مکرر صدام به آنها برای قطع رابطه با ایران و حتی ترور یک دیپلمات کشور امارات توسط صدام برای زهر چشم گرفتن از آنها، هیچ کدام از این کشورها حاضر نشدند که با ایران قطع رابطه کنند و در همان زمان هم ایران به خوبی از بنادر امارات استفاده می‌کرد و چقدر ما مردم منطقه توانستیم بدون هیچ ترس و دردسری از طرف آن کشور انواع کمکها به خصوص ماشین‌های وانت از امارات برای کمک به جبهه به ایران بفرستیم.

سخن در این موضوع  بسیار است ولی موضوع این نوشته نیست و سخن کوتاه می کنم و شما و خوانندگان محترم را به کامنت یک معلم محترم اوزی در ذیل مطلب‌تان در سایت آفتاب لارستان ارجاع می دهم، فقط فراموش نکنید که آبادی و توسعه کل شهرها و بخشهای منطقه خودمان دلیل خوبی و مردم داری آنهاست که امروزه هزاران نفر از مردمان منطقه در این کشورها امرار معاش می کنند و بخشی از ثروت و درآمد از آن کشور به ایران عزیز منتقل می کنند.

سزاوار نیست که در مجادله زبانی بین خود به آنها بی دلیل توهین کنید. در مورد نام جعلی خلیج عربی هم بهتر است بدانید که این اسم جعلی قبل از بوجود آمدن این کشورها و استقلال‌شان از انگلیس توسط ناسیونالیستهای عرب یعنی جمال عبدالناصر و حافظ اسد(پدر همین بشار اسد رئیس جمهور سوریه)  و فلسطینی‌ها به زور تبلیغ به دهان مردم کشورهای عربی جنوب خلیج همیشه فارس انداخته شده است، اینها در بوجود آمدن این اسم جعلی نقشی نداشته‌اند هر چند امروز از این نام جعلی استفاده می‌کنند.

در این موضوع مشکل امروزه ما ضعف دیپلماسی کشورمان در مجامع بین المللی و ارتباط با کشورهای مختلف دنیاست که سبب فزونی تبلیغات این اسم جعلی از سوی کشورهای عربی شده است. شما در این مملکت در جایگاه استاد دانشگاه هستید بهتر است به جای توهین به دیگران از وزارت خارجه و بزرگان سیاسی و نظامی کشور که رابطه حسنه با سوریه، رهبران فلسطینی، لبنانی و عراقی دارند و با جان و مال به آنها یاری می رسانند درخواست می کردید که از این چهار کشور عربی بخواهند که از این نام جعلی استفاده نکنند. 

«خود باخته» و «تجزیه‌طلب»، توهین است

به یقین از نوشته شما به خوبی پیداست که اطلاعات تاریخی و فرهنگی شما از مردم منطقه درست نیست و تحت تاثیر گرفتاران لارمرکزیسیم هستید. برای همین است که بر مبنای یک باور و فرضیه اشتباه من در آوردی غیر مستقیم و در لفافه شعر و نوشته مثلا «خیرخواهانه» و آوردن واژه‌های همچون «شرممان باد»، «خود باخته»، «تجزیه طلب»، «واژه نارس و تعبیر ناقص الخلقه اچمی»  شما به تمام کسانی که نام زبان منطقه را لاری و لارستانی نمی‌دانند، خواسته یا ناخواسته توهین کرده‌اید.

کجا ارتقای بخش‌هایی مثل اوز و خنج به شهرستان در استانی از ایران تقسیم دل ایران است این چه یاوه و بیهوده سرودن است، بر خلاف باو شما این افتخار کشور ایران است که توانسته بستر اداری رشد و توسعه برای مناطق محروم خود فراهم کند و شما آن را وارونه می‌بینید. شما اعتقاد دارید زبان مردم این منطقه لاری است، بسیار خوب آزاد هستید در تبلیغ نظرتان  بنویسید و تبلیغ کنید ولی حق ندارید به اکثریتی از مردمان همزبان خود که در این مورد با شما هم نظر نیستند مستقیم و یا در لفافه ادبی  بگویید؛ «خودباخته» و «تجزیه طلب» و این گونه توهین کنید. 

همه قبول دارند ما فارس هستیم

امّا فرضیه و باور اشتباه این استادیار دانشگاه از فرهنگ و تاریخ مردم جنوب فارس و غرب هرمزگان اینجا است که نوشته اند «نیاکان ما به لارستانی بودن خود افتخار می‌کردند و خدای ناخواسته از لارستانی نامیدن خودشان ننگ و عار و ابایی نداشته‌اند». کجا نیکان ما مردمان شهرستانهای جنوب فارس و غرب هرمزگان خود را لارستانی می دانستند که به آن افتخار کنند؟ و یا عار و ابایی داشته باشند یا نداشته باشند؟ حتی خود گذشتگان مردمان شهر لار نیز خود را لارستانی نمی‌دانستند تا چه برسد به مردمان بستک و جهانگیریه، اوز و خنج و یا گراش و خور. این که سرزمینی که اجداد ما و خود ما در آن بوده و هستیم در کلیت آن سرزمین پارس (فارس ) و دریا آن دریای پارس( فارس) نامیده می‌شده شکی نیست. تردیدی نیست همسایگان جنوبی عرب ما هم آن را برّ(خشکی) فارس و بحر فارس (خلیج الفارسی) می‌نامیده اند.

همچنین به گفته و تایید همه زبان شناسان معتبر، زبان ما همان زبان پهلوی ساسانی و یا زبان پارسی ساسانی است با تغییر کم و بیش در طول این هزار سال. فکر نکنم بتوانید در جایگاه یک استاد زبان و ادبیات در این امر شکی داشته باشید و یا شبهه‌ای در آن بیندازید و یقینا هم مجبور خواهید شد که قبول کنید که مردم شهر لار نیز همانند دیگر شهرهای منطقه از همین قوم پارس هستند و گویش زبانی لاری نیز دنباله همان زبان پهلوی ساسانی است که با تغییراتی شاید کمی بیشتر از گویش مثلا فیشوری، فداغی و یا خنجی،(به نسبت هر شهر و روستایی در منطقه که کمتر مورد هجوم، مراوده و یا مهاجرت دیگر مردمان بوده به زبان اصلی قوم پارسی زمان ساسانی و یا سه سده صدر اسلام نزدیکتر است) به امروز رسیده است.

کجا نیاکان ما خود را لارستانی می‌دانستند؟

بنابراین صرف نظر از تغییرات نامگذاری مختلف برای مناطق کوچکتر در درون این پهنای بزرگ سرزمینی فارس از دید سلسله حکومتهای مختلف تاریخی در طول این هزار و اندی، تاریخ‌نگاران و یا منشیان و یا جهانگردان عبوری مختلف، مردم این منطقه خود را قوم فارس می‌دانستند و با همان زبان نیکانی خود و همین باور قومی با تغییراتی آهسته و کند از هجومها و مهاجرت ها، به امروز رسیده‌اند. گاهی خنج بالا آمده گاهی جویم و بیرم و این اواخر لار که از نیمه حکومت صفویان تا اوایل جمهوری اسلامی نوبت لار و لارستان بوده است. ایراهستان نام این سرزمین قبل از اشتهارش به لارستان بود هر چند شاید خود شهر لار نیز به قدمت کاریان و یا کوی خرد (کوهخرد) بستک  یا دهها شهر و روستای این دیار به دوره ساسانی برسد. ولی اوج تامّه‌ی مرکزیت (نه پهناوری) لار در منطقه در دوره سلسله پهلوی بوده است.

بنابراین صرف نظر از هر نامی برای منطقه، خود مردمان این دیار خود را قوم فارس می‌دانسته اند و جایی مشاهده نمی‌شود که مردمان این منطقه خود را لارستانی  یا قوم لاری بدانند و به آن افتخار کنند یا بد دانند. من منکر این نیستم که در دوره پهلوی فرهیختگانی مثل شادروانان  دکتر اقتداری و یا فرامرزی به اقتضا و اندازه‌های داده‌ها و اطلاعات آن زمان گویش زبانی لارستانی مطرح کرده‌اند ولی این بزرگواران دنبال قوم‌سازی و ایجاد هژمونی سیاسی و اقتصادی در منطقه نبودند و هر دوی آن بزرگواران خود را از قوم فارس می‌دانسته‌اند و زبانشان به دلیل و ضرورت شناسایی در تقسیمات کشوری آن دوره لارستانی خوانده‌اند. همچنین زبان منطقه را میراث دار زبان پارسی ساسانی معرفی کرده‌اند. نمی‌دانم منظور شما از نیاکانمان خود را لارستانی می دانستند. کدام نیکان، اجداد خنجی‌ها، بستکی‌ها، خوری ‌ا، لاری‌ها و یا اجداد بقیه شهر و روستا این منطقه در کجا و در چه تاریخ خود را لارستانی می پنداشته اند؟ شاعران، عالمان و بزرگ مردانی در سیاست، تجارت، دین و عرفان در سرتاسر این دیار بوده‌اند. در کجای دنیا و یا محل مهاجرت‌شان کدام یک خود را لارستانی می‌دانسته‌اند که شما ادعای بی مورد می‌کنید. سراغ دارید از چند جا ردیف کنید و نام ببرید.

هویت ایرانیان در کشورهای عربی

هم اکنون بخش قابل توجه ای از جمعیت مواطن کشورهای جنوبی خلیج فارس (یعنی کسانی که پاسپورت و تابعیت رسمی این کشورها دارند، و تخمین زده می شود نزدیک یک میلیون نفر باشند) ریشه و اصل و نسب از منطقه ما دارند به زبانی دیگر یا خود یا پدر و یا اجداد نزدیکشان از مهاجران شهرها، بخشها و روستاهای مختلف این کهن دیار هستند یعنی خویشاوندان دور و نزدیک ما که از دویست سال قبل تا بیست سال پیش به آن کشورها مهاجرت کرده‌اند. از این جمعیت انبوه کسی خود را و زبان خود را لارستانی نمی‌داند و به درستی در مدارک هویت مهاجرین اول هر خانواده واضح و روشن نوشته است محل میلاد فارس در بعضی از مدارک قدیمی تر نوشته برّ الفارس و در ردیف قبیله (در اغلب کشورهای عربی هنوز از نام قبیله استفاده می کنند) به اختیار بوده و اغلب مهاجرین نام شهر و روستا خود انتخاب کرده اند مثل العوضی، اللاری، خوری، کرمستجی، العمادی، البستکی و غیره  عده ای هم فامیل و طایفه خود در شهر و دیاری پدری انتخاب کرده اند مثل المصطفوی، الهاشمی، خواجه، الامیری حتی نامهای کاملا محلی مثل بهمن، فریدونی، کیخا و غیره.

اگر نیاکان ما خود لارستانی می‌دانسته‌اند نباید یک نفر خود را به همین عنوان مورد نظر شما یعنی لارستانی معرفی کند در صورتی که ما در همان کشورها مردمان مهاجر دیگری از اقوام شناخته شده ایرانی داریم مثل بلوچ، کرد و این مردمان به البلوشی و یا الکردی معروفند و با افتخار خود را بلوچ می‌دانسته‌اند یعنی همان قومی که بوده‌اند. بنابراین روشن و مبرهًن است  که نیکان ما خود را لارستانی ندانسته و بیشتر خود را از بلاد فارس می‌دانسته‌اند  و در هویت جدیدشان هم با فارس بودن مشکلی نداشته‌اند همچنان که بلوچها خود را قوم بلوچ معرفی می‌کرده‌اند، توهین و استهزا شما در به کار بردن واژه اچمی توهین به این یک میلیون نفر است که با عشق و علاقه و بدون اینکه در وطن اجدادی خود باشند و یا انتظاری داشته باشند سخاوتمندانه و بی منت ما را کمک می کنند و یاری می رسانند. سزاوار نیست به این حامیان و پشتیبانان مالی و معنوی دیارمان ناسزا گفته شود و توهین کنیم.  

۳- نه هر که چهره برافروخت دلبری داند – نه هر که آینه سازد سکندری داند

من با آقای یدالله خرمی از شهر خور، که حسن نیت و نیک اندیشی در نوشته اخیرشان در سایت آفتاب لارستان مشاهده می‌شود موافق هستم. که نباید اتحاد و همبستگی مردمان منطقه را به هم زد و درگیر مجادلات کلامی بیهوده در فضای مجازی درباره زبان شویم و بگذاریم زبانشناسان و ادب دوستان بدون هیاهو و عوام زدگی به واکاوی و کندو کاو بپردازند.

کاش ایشان و یا نیک اندیشان دیگر صاحب قلم نیز از مدعیان زبان شناسی و دکترای زبان و ادبیات فارسی مانند آقای دکتر کاظم رحیمی نژاد و امثالهم نیز می‌خواستند که بر پایه فرضیه غلط و نادرست و بی اطلاعی از فرهنگ و تاریخ مردم منطقه  به موضوع مناقشه زبانی منطقه وارد نمی‌شدند و بی‌دلیل و بی‌ادبانه به دیگران توهین و استهزا روا نمی‌داشتند و دانسته و یا ندانسته تیشه به ریشه وفاق و همدلی همزبانان خود نمی زدنند. البته چون تحصیلات دانشگاهیم فنی و مهندسی است  نمی‌دانم که امروزه از یک مدرک‌دار دکترای زبان و ادبیات فارسی چه قدر فهم اجتماعی  و سواد ادبی باید انتظار داشت. ولی معتقدم حداقل باید انتظار داشت که باب هشتم در آداب صحبت گلستان سعدی را خوانده و بهره‌ای برده باشد یا حداقل فهمی از قواعد و دستورهای لغات و کلمات عربی بداند. در اینجا دوست دارم برای دوستداران واقعی شهر لار که اوصاف آنها در ابتدای این نوشته آورده‌ام، جوانان و فرهیختگان دیگر شهرها و بخشهای منطقه گفته‌های اشتباه و نادرست دکتر رحیمی نژاد را بررسی و نقد نمایم شاید کمکی شود به وفاق و دوستی بیشتر تمامی مردمان همزبان و هم فرهنگ در شهرهای جنوب فارس و غرب هرمزگان. 

اچمی ربطی به عجمی ندارد

«دکتر رحیمی‌نژاد» می‌گوید: عرب‌های کشورهای خلیج فارس اچمی را مترادف با عجمی و برای تحقیر ما به کار برده‌اند و برخی از افراد هم از روی بی‌اطلاعی با کینه و عداوت آن را به کار می‌برند. این گزاره و یا گفته ایشان کاملا غلط و اشتباه است و از یک دکترای زبان و ادبیات فارسی بعید است که این‌قدر بی‌دقت و یا نادانسته به تغییرات یک لغت عربی نگاه کند. 

یکم: عجم و عجمی با عین است و  وقتی عرب‌ها بخواهند بر مبنی عادت گفتاری خود دیگری را  با خطاب ندا دهند و یا بقول ایشان تحقیر کنند می‌گویند: «عیمی»  حرف اول لغت عین را به الف و حرف وسط جیم را به حرف غیر عربی تبدیل نمی‌کنند. «چ» در زبان عربی نیست که بگویند عچمی، تلفظ حرف ع در عربی با الف تفاوت فاحش دارد و همه آن را می‌دانیم همچنین در زبان امروز عربی برای استفاده از یک اسم و لغت غیر عربی (خارجی) که حرف و یا صدای چ خودمان داشته باشد و بخواهند عربش کنند حرف «چ» را با حرف «ش» می‌نویسند. مثلا کراچی پاکستان می‌نویسند و می‌خوانند: «کراشی باکستان» بنابرین بایستی به جای اچمی می‌گفتن «عشمی».  کلمه «عیمی» که آسان شده عربی عجمی است بیشتر در کویت استعمال داشته و برای ندای فرد ایرانی به عادت خطاب عربی استفاده می‌شده است. در اوایل استقلال کویت که همزمان است با اوج گیری ناسیونالیستی عربی و دادن هویت و تابعیت کویتی به مردم ساکن و شاغل در آنجا این کلمه زیاد به کار می رفته است. 

دوم: اگر اچمی مترادف با عجمی بکار می‌برده‌اند به دیگر ایرانیان غیر «اچمی» زبان مثل بهبهانی، دشتی، دوانی، شهرکردی، بیرمی و بیخه‌جات خودمان که در کویت و بحرین از ما بیشتر بوده‌اند و اچمی زبان نیستند چه می‌گفته‌اند؟ بنابراین عیمی که همان عجمی در عربی عرب‌های خلیج است برای ندای تمام ایرانیان کاربری داشته و ربطی به واژه اچم یا اَچمی ندارد. 

سوم:  گفته ایشان «بعضی از افراد هم از روی بی اطلاعی یا کینه و عداوت آن را بکار می برند.»  کینه و عداوت به چه کس یا کسانی؟ و یا چه چیزی ؟ آخه برای چه؟ و بی اطلاعی از چه چیزی ؟ حدود یک میلیون نفر در این کشورها ریشه خانوادگی‌شان در شهرها و روستاهای این منطقه است و بیش از نصف مردان کاری امروز منطقه نیز هم اکنون شاغل در آن کشورها هستند. اکثریت مطلق این دو گروه نیز خود را «اچمی» می دانند و خیر و برکات آنها برای منطقه بر همگان روشن و گویاست اینها به چه کسی کینه و عداوت دارند و از چه بی اطلاع هستند در میان اینها ده‌ها نویسنده و روزنامه نویس زبان عربی معروف و شناخته در دنیا عرب وجود دارند چگونه می‌توانند بی اطلاع باشند، بنابراین اچمی هیچ ربطی به عیمی یا عجمی  ندارد. عیمی در لهجه عرب‌های خلیج فارس برای نامیدن همه ایرانیان کاربری دارد ولی اچمی فقط کاربرد بین خود مردمان منطقه ما است چه ساکن در کشورهای عربی باشند و چه در شهرها و روستاهای جنوب فارس و غرب هرمزگان.

اعراب و اچمی‌ها کنار هم بوده‌اند

دکتر رحیمی نژاد گفته است: «این افرادی که اچمی صحبت می کنند افرادی هستند که یک عمر زیر دست و پای عربها زندگی کرده اند. اچمی زبان بی اصل و ریشه است مثل خودشان» 

یکم:  کمی فکر کنیم آیا این گونه سخیف سخن گفتن می‌تواند سخن یک دکترای زبان و ادبیات باشد؟ چگونه این نحوه بیان می‌تواند سبب همدلی و دوستی مردمان شهرها دیگر با لار شود، بدا به آینده آن شهر اگر این گونه افراد سخن‌گویان و فرهیختگان فرهنگی و فکری آن باشند. 

دوم: از دویست سال پیش تا همین بیست سال قبل  که بخشی اکثریتی از همزبانان ما از تمامی شهرها و روستاهای این دیار به آن سوی آب به مهاجرت روی آورده‌اند تا به امروز که در‌های مهاجرت به آن کشورها بسته شده و تنها می‌توانند برای کار و کسب روزی به آنجا بروند، مردم عرب و بزرگانشان همواره با محبت، مردم داری و انصاف با ما رفتار داشته‌اند به خصوص بزرگان و حاکمان شان. آنها چه در دوران نداری‌شان و چه امروز که دارا و متمول هستند همواره امنیت و آسایش و بستری مناسب برای رشد اقتصادی و اجتماعی برای مردم ما فراهم نموده‌اند و هیچ گاه دست تعدی و پای تجاوز به مردم ما از آنها مشاهده نشده است. چون اگر غیر از این بود هم اکنون جمعیتی حدود یک میلیون از اقوام و خویشاوندان دور و نزدیک ما از تمامی شهرها و روستاهای منطقه آنجا نبودند. مگر می‌شود ملتی زیر دست و پا باشد و این قدر به رشد و تعالی و آسایش برسد.

اچمی‌های کشورهای جنوبی خلیج فارس بدون اغراق در بالاترین رنکینگ جهانی رشد و موفقیت در همه ی ابعاد زندگی قرار دارند .(فرصت شود در آینده در این موضوع خواهم نوشت). بنادر شناخته شده در منطقه خودمان مثل قلات، مغوِ و مقام در همین سی سال پیش شبانه به تمامی تخلیه شد و همگی با هم به امارات مهاجرت کردن و رفتند. مگر می‌شود به مکانی بروند که زیر فشار و دست و پا باشند. 

سوم: راستش بخواهید نمی‌دانم چرا این دکتر اچمی زبانان را بی اصل و ریشه دانسته از نادانی بوده یا از بغض کیست که نداند همه این اچمی زبانان از گوشه و کنار این منطقه هستند و همه فامیل و طایفه نزدیک مردم همین شهرها و روستاها، بلکه خود آنها هستند چقدر شخصی باید بی‌خبر از تاریخ و فرهنگ خود باشد که مردم نزدیک خود را  بی اصل و ریشه بداند.  کدام فامیل و طایفه در بستک، اوز، خنج، گراش و یا جناح است که فامیلی موفقی در آن سوی آب نداشته باشند. بنابراین هم همه اینها ریشه در این خاک دارند و اصل و اجدادشان از همینجاست  و خود را هم اچمی می‌دانند.

نام «اچمی» به صورت طبیعی به وجود آمده است

بر خلاف گفته دکتر رحیمی نژاد و همفکرانش اچمی بودن و اچمی هستم و زبانم اچمی است. به صورت طبیعی و آرام، خودجوش و غیر تحمیلی و غیر وابسته به عرب و یا عجم، گراش و لار و یا بستک و خنج و بدون داشتن نقشه قبلی و عداوت به کسی و یا شهری از حدود دویست سال پیش وارد گفتگو و محاوره زبان ما شده و همگانی شدن و بکارگیری آن به عنوان شناسایی هویتی قومی و زبانی مردمان شهرها جنوب فارس و غرب هرمزگان به هفتاد هشتاد سال قبل می رسد آن هم در ابتدا میان مردمان همزبان و هم فرهنگ شاغل و ساکن در کشورهای خلیج رواج یافته و کم کم و با ازدیاد جمعیت آنها در دو سوی آب و بیشتر شدن رفت و آمدها به صورت امروزی در آمده و مقبولیت عمومی یافته است (معمولا در وطن کسی نیاز به هویت سازی و شناخته شدن ندارد ولی در خارج این نیاز و ضرورت جمعی مردم ما بوده که اسم و هویتی مستقل برای خود در مقابل سایرین داشته باشند. سایرین هم بیشتر ایرانیان غیر هم زبانشان بوده مثل فارسی زبانان، بلوچ‌ها، مینابی‌ها، بهبهانی‌ها و سایرین و ربطی به عربها نداشته است).

علت اینکه چرا مردم این منطقه خود و زبان خود را اچمی نامیده اند و یا این چنین طبیعی و ساده و بی دستور مرجعی و یا تبلیغات کسانی این اسم برایشان جا افتاده و قبول کرده‌اند ریشه در چگونگی سفرهای دیرینه مردمان این دیار برای امرار معاش دارد. چون طبیعت منطقه کم آب و نامساعد برای تولیدات کشاورزی بوده و شهرها و روستا‌های این منطقه نمی‌توانسته تمامی جمعیت خود را سیر و در خود نگه دارد لذا همیشه اکثریتی از مردان این دیار برای امرار معاش و زنده ماندن مجبور به سفر بوده اند و یا با کاروان داری از بنادر به درون کشور امرار معاش می‌کرده‌اند. کثرت و همگانی شدن این سفرها بیشترین گفتگوها و پرسشها در ارتباط و اطراف افعالی از مصدر(چدَه) در میان مردم پیش می‌آورده که بر روح و روان تمامی آنها اثری ژرف داشته است. گفتگو و پرسشهای متداول مردم بین خودشان چه در خانه خود و چه در شهر محل کارشان (حال هر جا که بوده لنگه و یا شهرهای آن سوی آب) شکلی و یا فعلی از مصدر (چدَه) به فراوانی تکرار می‌شده است.

 مثلا در شهر خود من پرسش اینگونه بوده (کَه اَچُم؟) چه وقت می‌رویم بین پدر و پسر، مردان فامیل و همراهان سفر احتمالی و یا پرسش از کاروان دار و چارودار و در این اواخر هم از راننده‌های ماشینهای وانت.  در خانواده ها که مردان سفری داشتند نیز برای ارسال پیام و نامه و یا بسته همیشه این پرسش مطرح می شده (کِه چدایی؟) چه کسی می رود؟ چه وقت می‌رود؟ و همچنین این نوع پرسشها در محل کارشان که غریب و دور از خانواده بوده‌اند رواج بیشتری داشته و تاثیر عمیق‌تری نیز می گذاشته است در خاطره تمامی زن و مرد شصت سال عمر به بالا منطقه این نوع پرسشها ثبت شده است به آسانی می‌توانید از آنها بپرسید و آن را درک نمایید. تمامی هم نسلان من که بین شصت و هفتاد ساله هستند به خوبی به یاد داریم که دوره کودکی و نوجوانی که در بازار دبی کار می‌کردیم تنها گفتگو و یا پرسش ما از یکدیگر  فعلهای از مصدر( چده) بود و چه ذوقی هم می‌کردیم از شنیدن  کلمه (اَچُم) چون مترادف بود با رفتن به خانه یعنی راحتی، دیدن خانواده، محبت مادر و نزدیکان، آسایش و رهایی از غربت و گرما و کار طاقت فرسا.

از نظر جامعه شناسی و روانشناسی رفتاری هم اگر بررسی شود پیدایش اسمی نو و نامگذاری هویت جدید اگر به صورت طبیعی و آرام برای گروه انبوهی از انسانها هم فرهنگ و هم زبان بر اثر نیاز به داشتن هویتی خاص برای شناخته شدن در میان انبوه هویت‌های قومی و زبانی گوناگون در مکان و جغرافیای معینی پدیدار شود امری کاملا طبیعی و مقبول اندیشمندان است. این نام جدید می‌تواند مشتق از هر اسمی باشد. حتی شغل، لباس، موسیقی، فعل، فاعل، صفت، قوم ، نوع زندگی و یا نامهای دیگر مهم آن است که بصورت طبیعی و آرام و بدون بخشنامه و یا دستور حکومتی مورد قبول و کاربری مردم قرار گرفته باشد. این نام اچمی برای مردم ما اینگونه پیش آمده است. زشتی و زیبایی، تعریف و تحقیر ندارد و یا اثر نظر این گروه یا آن گروه زبانشناس موافق نیست. و در آخر هم شاید زبان شناسان و یا مراجع دیگر آن را  تصدیق کنند یا نکنند، محلی از بحث نیست و چندان هم اهمیتی برای کاربران آن ندارد. اسم هویتی جدید مردمی پیدا می شود و جا می افتد و مردمان نیز آن را به کار می‌گیرند. این نوع رویدادهای مختص منطقه ما هم نیست در همه دنیا اتفاق می افتد و مشابه هایش وجود دارد. نمونه معروفش و نزدیک به ما در کشورهای خلیج  «مردمان مَرواری» هند هستند با جمعیتی بسیار کم  در اشل جمعیت اقوام هندی، شاید کم و بیش به اندازه جمعیت ما  که به نوعی از فعل و صفتشان معروف و نامگذاری شده‌اند و هم اکنون هویت مستقل قومی و زبانی پیدا کرده‌اند. همانند دیگر اقوام هندی مثل گجراتی، تامیل، کرالا و غیره معروف و شناخته شده هستند. 

هویت‌یابی آنها  مثل ما اچمی‌ها به یک صد و اندی سال قبل بر می‌گردد. در اصل مردمی هندو مذهب از مردم سند(سندی) هستند با گویش خاص از زبان سندی. مثل ما مردمانی سخت‌کوش، معامله گر و تاجر مسلک هستند و مثل اچمی ها اغلب در خارج از هند کسب کار دارند و تابعیت کشورهای محل کار و یا غربی به دست آورده اند .در امارات در اغلب شرکت‌ها، سنترها و هایپرمارکت‌هایی مثل لالس، شویترام، جوکی و غیره از همین قوم «مَرواری» هستند و در خود هند نیز به همین نام اشتهار دارند.

دیدگاه و نظر شخصی نویسنده: اچم را به عنوان واقعیت باید پذیرفت

اولویت و ضرورت اصلی منطقه و صلاح و خیر تمامی شهرها و روستاهای آن به نظر و باور من همبستگی، اتحاد و همکاری برای رشد و توسعه صنعتی و اقتصادی مشترک‌مان است تا در رویدادها و بازیهای سیاسی و درگیریهای سلطه‌گرانه و جدالهای قدرت و ثروت که امروز در جهان و درون کشور در جریان است  قربانی نشویم و بتوانیم حیات و زندگی در خور و مطمئنی برای آینده دور و نزدیک خود فراهم نماییم. در ارتباط با مناقشه زبانی من طرفدار و یا منادی اچمی نیستم ولی به عنوان یک واقعیت مورد قبول و رایج در میان مردم این منطقه در دو سوی آب مشکلی با آن ندارم.

چون عمق رواج و مقبولیت آن را بیش از نوشتارهای موافقان و یا مخالفان آن می‌دانم. بارها برای من اتفاق افتاد که در نشستها و یا کنفرانسهای منطقه‌ای و یا جهانی پتروشیمی، روبرو شده ام با مدیران عالی رتبه شرکتهای پتروشیمی کشور قطر، سعودی و یا کویت که پس از گفتگوهای که به دلیل حضور نفراتی از کشورهای غربی و آسیایی به انگلیسی است، اگر فرصت کوتاهی برای صحبتها و تعارفات معمول عربی پیش آید از لهجه من بلافاصله گفته‌اند آیا اچمی و خودمونی هستی؟ این نشان می‌دهد که اچمی چقدر عمومیت و رواج دارد.

دوستان و مهندسان پتروشیمی و نفت در ایران به خوبی می‌دانند که شرکتهای قابکو قطر و سابک عربستان در این صنعت در خاورمیانه و جهان در چه جایگاه بالایی قرار دارند. مدیری از قابکو به نام الانصاری به من گفت ماهم در اصل اچمی و خودمونی هستیم و ریشه در عمادشهر و صحرای باغ داریم.  مدیر بالای این چنین شرکتی که با بقال و مغازه‌دار اچمی زبان سروکار ندارد که بداند اچمی چیست  بلکه این واژه از دوران کودکی خود از خانواده به او رسیده است هر چند که خودش نسل سوم به بعد از یک خانواده مهاجر انصاری نام از عماد شهر مرکز بخش صحرای باغ لارستان باشد و اچمی گفتن را نداند.  

یا وقتی مدیری از شرکت سابک عربستان در کارت ویزیت به انگلیسی نوشته بود فلان فلان  Karmoustaji  تازه بعد که از من پرسید اچمی خودمونی هستی متوجه شدم که همان کرمستجی و یا کرمسته خودمان است و خودش هم نمی دانست کرمسته کجاست فقط می‌دانست جد سومش از فارس بوده و از دبی به ریاض مهاجرت کرده و از عموزادگان حاجی ولی کرمستجی است ( یکی از تجار معروف یکصد سال پیش اهل کرمسته در دبی). وقتی در این عمق یک هویت و نام به نام اچمی برای مردم جا افتاده چرا باید من مخالف باشم. 

آنچه باور و اعتقاد دارم همان گفته و اتفاق همه زبانشناسان است  که زبان ما همان زبان پارسی ساسانی است که در این هزار سال با تغییراتی آهسته به ما رسیده و ما هم در اصل همان قوم و مردم پارس هستیم. اگر هم مهاجرین غیر فارس داشته باشیم با مردم ادغام شده‌اند و زبان و فرهنگ ما را پذیرفته‌اند. آنچه تاکنون شاید درست به نظر آید بی‌نیازی مردم این دیار به نامگذاری زبان خودشان بوده و این مقولاتی که اکنون مورد و بحث است برایشان مطرح نبوده است. کنکاش‌های زبانی این منطقه یک امر متاخر است که متقدمینی مثل شادروانان دکتر اقتداری و آقای فرامرزی دارد. زبان لاری یا لارستانی را برای تمامی منطقه درست نمی‌دانم زیرا این زبان گویشی است مثل گویش اوزی یا بستکی و یا فداغی نه کم و نه بیشتر از زبان مردم فارس در دوره ساسانی پس چرا به اصل خود برنگردیم و آن را مبنای نامگذاری قرار ندهیم حال با هر نامی با مسّمّای که نمود این وابستگی و تسلسل قومی در آن گویا باشد.

کسانی که پافشاری دارند برای اینکه زبان لارستانی زبان تمامی منطقه باشد و ما قوم لاری یا لارستانی هستیم و به هر کس که غیر از این بگوید توهین می کنند و ناسزا می گویند. کارشان اشتباه است و کمکی به همدلی و همبستگی برای رشد و توسعه منطقه و خود شهر لار نمی‌کنند و مردم هم حرف آنان را از پرگوش رد می کنند همانگونه که تاکنون کرده‌اند. بخشی از طرفداران تبلیغ برای جا انداختن زبان لاری برای کل منطقه مثل آقای دکتر جعفرپور نماینده سابق مجلس و امثال ایشان، سعی و کوشش آنها برای این است که لار را به جایگاه داشته سیاسی، اقتصادی و اداری خود در دوره حکومت پهلوی برگردانند، تمامی ترم‌ها و نام‌هایی که تا کنون مطرح کرده‌اند و روی آنها تبلیغ و پافشاری دارند مثل «لارستان بزرگ»، «لارستان کهن»، «اولین خاستگاه حکومت اسلامی»، «زبان لاری یا لارستانی» و تاریخ سازی‌های شوخی مانند و بی‌سند و بی‌فایده برای شهر لار  مثل دارا بودن حکومتی ثابت با بیش از دو هزار سال قوام و امتداد یعنی از پیش تاریخ هخامنشیان تا اواسط دولت صفوی همه‌ی اینها در همین راستای بازگردانیدن لار به جایگاه و مرکزیت تامّه در دوره پهلوی است.

به دلایلی که در محبث‌های بالاتر این نوشته آورده ام به نظرم راهی خطا و اشتباهی انتخاب کرده‌اند و کمکی به مردم و بازار شهر لار نکرده است. دقت شود من با کوشش و تلاش برای بازگرداندن لار به جایگاه  پنجاه شصت سال قبلش مخالف نیستم با برنامه‌ها و راه روش آن‌ها که موجب واکنش منفی دیگران و تفرقه و اختلاف و دوری دیگر شهرها از لار می‌شود مخالفم چون با این روش و مطرح کردن ترم‌های غیر ضروری و غیر مفید به اهداف‌شان نرسیده‌اند و نشانی هم نیست که با ادامه این روش به خواست و آرزوهای بر حقشان برسند. روش اشتباه بوده ولی باور دارم که هنوز هم دیر نشده اگر توان فکری و خلاقیت داشته باشند و بتوانند با ایده‌های جدید، ابتکاری و خلاقیتی نو طرحی نو دراندازند و رهبری توسعه و پیشرفت منطقه را بدست گیرند.

گروه دومی که دوستدار نامیدن زبان لارستانی برای منطقه هستند و لاری هم نیستند مثل خانم سیلوانا سلمانپور شاعر اهل اوز و همانند ایشان. به درستی باور دارند که زبان مردم منطقه همان زبان پهلوی متاخر ساسانی است و مردم منطقه هم مردمان پارسی هستند و قومی جداگانه به نام لاری یا لاروی هم نیستند و اختلاف اصلی دیدگاه این گروه با گروه اول طرفداران در به کارگیری لاری یا لارستانی برای زبان است. ولی معتقد هستند چون در این اواخر دوره تاریخی این منطقه از دیدگاه حکومتها و مورخان و سیاحان لارستان نامیده می‌شده است (کاری به نام ایراهستان قبل از لارستان هم ندارند) و متقدمین اولیه کنکاش هویت زبانی در منطقه همچون دکتر اقتداری و هم دوره‌های ایشان نیز از زبان لارستانی گفته‌اند و این موضوع هم در سمینارهای زبانشناسی فلان کشور یا فلان کارشناس خارجی زبان مطرح شده و خود من روی این موضوع کار کرده‌ام پس لارستانی درست است و هر کسی غیر این گوید با او موافق نیستم.

این هم نظری است و می توانند در محافل آکادمیک و یا محلی تبلیغ کنند و در دفاع از هر آنچه باورشان است و هر مقدار توان دارند بکوشند تا شاید بتوانند باور این مردمان عوام اچمی شهرها و روستاهای منطقه از زبان اچمی‌شان تغییر دهند . ولی یک پرسش ساده از این بانوی فرهیخته دارم. شهرستان اوز به مدت بیش از هفتاد سال رسمی به نام بخش اوز شهرستان لار و یا لارستان از نظر تقسیمات کشوری اشتهار داشته است، من در این مدت نزدیک شصت سال است که با اوزی‌ها دوست هستم، از دیرینه دوستان مدرسه و بازار یک بار نشنیده‌ام که دوستان اوزی من  گفته باشند اوز لارستان و یا بخش اوز لار یا لارستان این صحبت امروز و دیروز نیست بر می‌گردد به سال‌های اواخر دهه چهل در تهران و دیگر جاها. همیشه می‌گفتند اوز فارس (منظورم مردم عادی اوز است کاری به نامه نگاری حکومتی و دولتی ندارم) و یا در همین دبی نگاهی کنید به  جوازها (پاسپورتها) قدیمی‌تر اوزی‌های دبی کسانی که متولد اوز هستند و پاسپورت دبی قبل از استقلال امارات و یا بعد از آن گرفته‌اند چرا یک نفرشان محل تولد خود را لارستان و  خود را لارستانی معرفی نکرده است. در هویت جدیدش نوشته مولود فارس و یا جای دیگر.

میخواهم بگویم مردم مثل شما زبان شناسان فکر و عمل نمی کنند بیشتر دنبال روال طبیعی و آهسته تغییرات اسم زبان و یا فرهنگ خود هستند حال هر چه برایشان پیش آید. بنابراین اگر شما و و دیگر فرهیختگان علاقمند به زبان فرهنگ می‌خواهید آنچه را درست می‌دانید برای عموم مردم جا بیفتد و از شما قبول کنند بایستی دنبال ساز و کارها و روش‌های دیگری باشید غیر از آن چه تاکنون انجام داده‌اید. حافظه تاریخی، خاطرات و باورهای مردمی که ریشه در اعماق تاریخ این دیار دارد که با گفتار و نوشته‌های شما فرهیختگان علاقمند به فرهنگ و زبان و برگزاری و یا رفتن سمینارها و صدور بخشنامه تغییر نمی‌کند.

مجبوریم باور و قبول کنیم که تنها پدیده‌ها و ترم های فرهنگی تازه و نو زمانی مورد قبول عموم  قرار می‌گیرد که کم‌کم، آهسته، پیوسته و طبیعی در میان خود مردم شکل گیرد و جا بیفتد مثل همین اچمی بودن و اچمی حرف زدن، هر چند من کاسب گراشی و شما بانوی فرهیخته زبانشناس با آن موافق نباشیم. 

 

یک گراشی از دبی gerashiazdubai@gmail.com  

خروج از نسخه موبایل