هفتبرکه – گریشنا: ماحصل تلاش دهسالهی غلامحسین محسنی، پژوهشگر تاریخ، در کتابی با عنوان «خطهی لار: بررسی متون تاریخی در پیوند با لارستان» هفتهی گذشته منتشر شد (خبر در گریشنا). به همین مناسبت، با محسنی به گفتوگو نشستهایم تا زوایای مختلفِ نگارش کتاب و چالشهایی که انتشارش به وجود میآورد را باز کنیم.
غلامحسین محسنی متولد اسفندماه ۱۳۲۹ در گراش است. پدرش عبدالرضا اصالتا بیدشهری است. علاقهی شدید به معلمی باعث شد به سپاه دانش برود. از سال ۱۳۵۴ وارد آموزش و پرورش شد، و از همان روز اول بعد از سپاه دانش، در اداره لار خودش درخواست داد که او را به لامرد بفرستند که آن موقع جزو مناطق دوردست حساب میشد. در لامرد و اهل و گراش معلم کلاس پنجم ابتدایی بود و در سالهای بعد کار معاونت و مدیریت مدارس راهنمایی و دبیرستان را نیز به عهده گرفت. تا این که برای ادامه تحصیلات به دانشگاه آزاد لار رفت. خودش میگوید «من به تاریخ علاقه داشتم ولی این دانشگاه این رشته را نداشت، پس به مرتبطترین رشته که همان جغرافیا بود رفتم.» سپس به مدیریت آموزش و پرورش برگشت و به گفتهی خودش، «افتتاح اولین دبیرستان نظام جدید با من بود. اولین مدرسه کار و دانش را هم خودم به راه انداختم، حتی ساختمانش را هم خودم درست کردم. بعد هنرستان فنی و حرفهای را هم با پشتوانه مالی خیر عالیقدر مرحوم حاج رجب منفرد، از زمین تا ساختمان و تمام امکاناتش خودم تدارک دیدم.» محسنی در نهایت در سال ۱۳۸۱ بازنشسته شد.
گریشنا: نوشتن کتاب «خطهی لار» را از چه زمانی شروع کردید؟
من از مطالب کتاب نُتبرداری کردم، و وقتی مطالب را کنار هم گذاشتم دیدم مطالب کاملا مغایر همدیگر است. بعد منابعی که اعلام کرده بودند را پیدا کردم و متوجه شدم که بعضی از مطالبی که از آنها نقل کرده بودند، با تغییر یک کلمه در ابتدا یا انتهای جمله، معنی موضوع عوض شده است. یعنی به دلخواه معنی عوض شده است. سپس به ذهنم رسید که چیزهایی بنویسم و تضادها را کنار هم بگذارم. حتی متوجه شدم چهار نفری که مولفان این کتاب هستند و زحمت زیادی هم کشیدهاند، اصلا مطالب همدیگر را مطالعه نکردهاند! به طوری که یکی از آنها یک مطلب را موثق دانسته است، اما دیگری آن را کاملا بیاعتبار خوانده است!
در این مورد با آقای تقوی نیز که یکی از نویسندگان این کتاب است صحبت کردم. او مطلبی در جلد دوم نوشته است که خیلی جالب است. او نوشته است: «چنان که مدتهای مدید، این پادشاهان لارستانی بودهاند که تاج شاهی را بر سر پادشاه میگذاشتهاند و بزرگترین مقامات کشوری و لشکری را در اختیار داشتهاند….» این دیگر خیلی برایم تعجببرانگیز بود. یک روز به دیدار آقای تقوی رفتم و پرسیدم شما بر چه اساس این را نوشتهاید؟ باید منبعی باشد که چنین مطلبی را نوشته باشید. میگویند سنگ بزرگ نشانهی نزدن است، شما اول ثابت کنید پادشاهی وجود داشته است! ایشان پوزخندی زد و جوابی نداد.
این بود که متوجه شدم کتاب «تاریخ مفصل لارستان» و کتابهایی شبیه به این که نوشته شده و میشود، در واقع برای این تاریخ نیست، بلکه برای ۵۰-۶۰ سال دیگر است که به عنوان سند و مدرک استفاده شود. این بود که عزمم را برای نوشتن کتاب جزم کردم و به شیراز کوچ کردم و ده سال آنجا ماندگار شدم و در بیشتر کتابخانهها منابع را جستجو کردم و پژوهش را جدی ادامه دادم. من عنوان کتاب را گذاشته بودم «خطهی لار: از گمان تا راستی» اما به پیشنهاد دوستان، آن را به عنوان کنونی تغییر دادم.
انشالله که دوستان بخوانند و عیب و ایرادهایش را هم به من گوشزد کنند. حتما اشکالات و معایبی دارد، چون هیچکس نتوانسته است تاکنون یک مطلب را کامل و بینقص انجام بدهد به طوری که کس دیگری نتواند آن را نقد و تکمیل کند. اگر معایب را به من بگویند، در چاپهای بعدی اصلاح میکنم.
گریشنا: پس اگر بخواهیم هدف شما را از نوشتن این کتاب خلاصه کنیم، این است که خواستهاید منابع و مستنداتی که در آن کتاب استفاده شده را روشن کنید؛ درست است؟
محسنی: هدف اصلی من روشن کردن گوشههای تاریک تاریخ محلی است که هر کسی برداشت خودش را از آن دارد. من به اسناد و مدارکی که تاکنون وجود داشته است، مراجعه کردهام و از آنها به صورت موثق و کامل نقل قول کردهام تا نور کوچکی به این گوشههای تاریک تاریخ محلی خودمان بتابانم تا واقعیات از آنچه نادرست، تخیل یا برساخته است، جدا شود.
مثلا این که عنوان شود در شاهنامه فردوسی، بیت شعری به این مضمون وجود دارد: «سپاهان به گودرز گشواد داد / به گرگین میلاد هم لاد داد»، و منظور از این لاد، همان لار است. باید بگردیم که آیا نسخهای از شاهنامهی فردوسی وجود دارد که این بیت شعر در آن هست؟ من در بیش از شصت نسخهی شاهنامه فردوسی، چه چاپی و چه خطی و از دورانها مختلف، تفحص کردهام و دقیق هم جستجو کردهام، و چنین بیتی در آنها ندیدم. بعد متوجه شدم این بیت در فرهنگنامه «جهانگیری» در قرن ۱۱ هجری قمری در هندوستان است که لاد را نام شهر لار دانسته است. ملاکش هم همان شعر بوده است. حالا باید دید منبع این شعر کجاست؟ ولی چیزی دستگیرم نشد. تا این که این بیت را به همراه چند بیت دیگر در یک دستنوشتهی قرن حاضر از یک نویسنده لاری دیدم. این دستنوشته به نام «درۃ التواریخ» را مرحوم شیخ علی ادبی (ستاری) که در سال ۱۳۸۱ هجری شمسی درگذشته تحریر کرده است و آن را تالیف خود میداند و از جایی برداشت نکرده است. حال شاید هم ایشان این بیت شعر را از فرهنگ جهانگیری در قرن یازدهم برداشته باشد و چند بیت دیگر خود ساخته باشد.
گریشنا: قاعدتا کتاب شما تنها به عنوان یک تحقیق تاریخی خوانده نمیشود، و مسائل هویتی و سیاسی نیز به آن ضمیمه است. چون همانطور که گفتید، این کتاب به نقد سبک تاریخنویسیای میپردازد که در دهههای اخیر در منطقه راه افتاده است. نظرتان درباره این جنبه از کتاب چیست؟
محسنی: به طور کلی خود کتاب چالشبرانگیز است. چالشهای زیادی به وجود میآورد. هر کسی در کتابهای تاریخ محلی کنکاشی کرده باشد، موقعی که این کتاب را میخواند، حتما مسائل و سوالات زیادی برایش پیش میآید. اگر بعد از مطالعه این کتابها برای کسی ۵۰ سوال پیش بیاید، من شاید فقط به ده سوال در این کتاب «خطهی لار» پاسخ داده باشم. هنوز هم به نوشتههای دیگر نیاز است.
و من استقبال میکنم از این که دوستان مطالعه کنند و آن را به چالش بکشند و حتی معایب کتاب را عنوان کنند، تا ما با همدیگر گفتمان داشته باشیم. شاید اگر یک سری مطالب را کنار همدیگر بگذاریم و منابع دیگر هم عنوان شود، یک سری نکات برای من هم روشن شود تا در نوشتههای بعدی از آنها استفاده کنم.
گریشنا: ادعای اصلی شما این است که این کتاب در واقع بررسی منابعی است که بقیه تاریخنویسان محلی لار به استناد آنها برداشتهایی کردهاند و ادعاهایی را مطرح کردهاند. شما میگویید من این منابع را درستیسنجی کردهام، یعنی تحلیل یا نقد متنی. درست است؟
محسنی: بله. کار من یک کار میدانی نبوده، بلکه یک پژوهش کتابخانهای بوده است.
گریشنا: فکر نمیکنید ممکن است طرفهای مقابل شما را به تعصبگرایی و تلاش برای هویتیابی یا تخریب هویت لار متهم کنند؟
محسنی: دقیقا، اما از نظر شخص خودم، هیچ تعصبی ندارم. گفتم که، پدرم اصالتا بیدشهری است، و من نه تنها روی گراش، که به طور کلی هیچگونه تعصبی ندارم. من مثل بقیه ایرانیها فقط تعصبم روی ملیتم است. ولی تعصب محلی و قومی اصلا برایم مطرح نیست. از نوع نوشتهی من هم مشخص است. من هروقت به بیدشهر میروم هم با گویش شکستهبستهی بیدشهری صحبت میکنم که هویت گذشتهی خودم را برسانم.
ولی از طرف دیگر، کتابهایی که در مورد لارستان نوشته شده خیلی دچار این تعصب است. یعنی با یک روال خاصی نوشته شده است. یک مثال میزنم. میتوان گفت اول بار نام «لار» در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری در تاریخ آمده است، در کتاب «مروج الذهب و معدن الجواهر» و بعد هم «التنبیه و الاشراف»، که هر دو از مسعودی است. او سرزمینی به نام لار را در گجرات هند معرفی میکند که اقوام لاری در آنجا زندگی میکردهاند و زبانشان هم لاری بوده است. حتی برخی اسامی افراد هم پسوند لار داشته است، مثلا سردار حسن بیگِ لار، یا اسماعیل بیگِ لار. حال یکی از نویسندگان تاریخ محلی لار، برای این که قدمت لار را ثابت کند، ادعا کرده است که مردم لار فارس از همان قوم هستند. ایشان نوشته است وقتی در قرن پنجم هجری، سلطان محمود غزنوی به گجرات حمله کرد و بتخانه سومنات در شهر سومنات را در این جنگ دینی تصرف کرد، مردم آنجا از این یورش ترسیدند و از آنجا کوچ و به جنوب غربی فارس مهاجرت کردند و شهر لار را تشکیل دادند. چرا این کار را کردند؟ چون آن قوم نمیخواستند دین اسلام را بپذیرند. حالا یک نفر باید سوال کند که آیا در قرن پنجم هجری در جنوب فارس دین اسلام نبوده است؟ چطور هندومذهبها برای فرار از اسلام، از لار گجرات گریختهاند و به فارس آمدهاند و لار را بنا نمودهاند؟
برای این که کهن بودن یک منطقه را نشان بدهند، خودشان از زمان گرگین میلاد به یکباره میآیند به قرن پنجم هجری! یعنی یک جا میگویند چهار هزار سال پیش، یعنی قبل از شروع سلطنت مادها در ایران و زمان کیخسرو کیانی در شرق ایران، گرگین میلاد به لاد آمده است؛ و یک جای دیگر میگویند قرن پنجم هجری. این یک نوع دستپاچگی است که مسالهساز میشود.
یا مثلا برای اثبات کهن بودن لار، اسامی مختلفی به لار نسبت میدهند. یکی از این اسامی لاد است که همانطور که دیدید خودشان هم نقضش میکنند. یا ایراهستان را هم لار میدانند، و میگویند اول به آن نام بوده است و بعد به لارستان تبدیل شده است. خب، «ایرا» یعنی چه؟ یعنی کنار دریا. آیا لار کنار دریاست؟ در حالی که حمدالله مستوفی «لار ولایتی نزدیک کنار دریا» دانسته است. پس این ایراهستان منطقهای در جوار لارستان بوده است. در ایراهستان امرای جت سردمداران منطقه بودهاند، ولی اینجا سلسلهی پادشاهان میلادی بوده است. اگر ایراهستانی است پس میلادی نیست. هر کاری کردهاند با سلسلهی پادشاهی میلادی که ادعایش را میکنند همخوان نیست. تضادها اینطور مشخص میگردد.
گریشنا: پس اگر به سوال برگردیم، شما میگویید من تعصبی ندارم، بلکه کار من نقد تعصبگرایی است.
محسنی: دقیقا. من این مطالب را کنار هم میگذارم و نقد و تحلیل میکنم. خوانندگان باید نظر بدهند که آیا این مطالب منطقی است یا نه. یک مثال دیگر بزنم: بعضی تاریخنویسان میگویند از زمان گرگین میلاد، یعنی از چهار هزار سال پیش، اینجا سلسله پادشاهی وجود داشته است. اما آن پادشاهان قاعدتا باید دفتر و دستکی داشته باشند، مورخ و کتاب و نوشتهای داشته باشند، آثار تاریخی داشته باشند؛ چرا نباید هیچکدام از اینها وجود داشته باشد؟ این آثار تاریخی که وجود دارد همهاش از زمان صفویه به بعد است. فرض بگیریم زلزله آثار تاریخی را خراب کرده است؛ اما کتاب و نوشتهها چه؟ آیا نباید یک نوشته وجود داشته باشد که این پادشاه چه کرد و چه نکرد؟
ما اولین نوشتهای که دربارهی سلاطین لار داریم مربوط به سال ۹۷۲ هجری قمری است که آن هم در هند نوشته شده است. در آنجا هم منظور لار فارس نیست، بلکه جزیره لار است. هرچند بعضی از اسامی به افرادی که در لار فارس بودهاند هم میخورد، اما منظور اصلی نویسنده جزیره لار بوده است و این نشان میدهد شناخت درستی نداشته است یا از روی منبعی نوشته است که فعلا مشخص نیست چه بوده است و اسمی هم از آن نبرده است.
گریشنا: در یکی از فصلهای کتاب درباره سکه لارین نوشتهاید. خصوصیت این سکه چه بوده که فصلی به آن اختصاص دادهاید؟
محسنی: میتوانم بگویم این یکی از مسائلی است که تاکنون هیچکس دربارهاش اظهار نظر نکرده است و من تحقیق مفصلی درباره آن کردهام. اکثر جهانگردان و کسانی که در تاریخ و سکهشناسی مطالبی نوشتهاند، چون نام لار به نظرشان آمده، فورا آن را به شهر لار کنونی وصل کردهاند. در صورتی که این به لار گجرات برمیگردد که بعد از قرن پنجم کمکم اسمش محو شده است. اصلا دقت نکردهاند که ضرب سکه در یک منطقه، نیاز به آیتمهای مختلفی است: اولین خصوصیت لازم، استقلال سیاسی است. من نمیدانم چطور سکهشناسان این آیتم را در نظر نگرفتهاند چون لار استقلال سیاسی نداشته است. دومین چیز لازم، منابع درآمد است. لار منبع درآمدش چه بوده است؟ معادن طلا و نقره داشته است؟ سوم، باید جایی که سکه ضرب میکند، مراودهای با مناطق مختلف داشته باشد. اما اسم این منطقه تا اواسط قرن هشتم در هیچ کتابی نیامده است. برای توجیه این مساله، تز جالبی دادهاند به این صورت که: مفتول نقره را در زمان صفویه از قزوین و تبریز بار شتر میکردهاند و به لار میآوردهاند، تا اینجا آن را خم و دولا کنند و بعد دوباره آن را بار شتر کنند و با نام «سکه لاری» به قزوین یا تبریز یا کاشان یا جاهای دیگر ببرند! آیا این منطقی است؟ یعنی در قزوین و کاشان تکنولوژی خم کردن مفتول نقره نبوده است، که مجبور نباشند با این همه زحمت و خطرات، نقره را این همه راه ببرند و بیاورند؟ و مساله دیگر هم این است که تاکنون هنوز هیچ سکهای پیدا نشده است که روی آن نام لار نوشته شده باشد. فقط بر اساس نامی که وجود داشته، آن را به این لار نسبت دادهاند. در صورتی که ما ۱۳ لار در ایران داریم. حتی لارستان هم ۳ مورد داریم در ایران. چطور میشود ثابت کرد که این سکه مال همین لار است، و مثلا مال لارستان بم یا لار تهران، نیشابور یا زاهدان نیست؟ و دیگر این که همانطور که در تاریخ ملوک دکن (بخش جنوب غربی هندوستان) آمده است، اصل منبع سکهای که پیدا شده و بیشتر از سه هزار سکه است، از خزینهی وزیر یکی از ملوکان دکن کشف شده است. چطور میشود این که سکه در لار تولید میشده اما سر از خزینهی وزیر دکن در بیاورد؟ آیا چیزی از هند به لار میآمده که از اینجا پولش را به شکل سکه بپردازند؟ البته مردم لار تاجرمسلک بودهاند و با کناره خلیج فارس و هند و چین مراوده بازرگانی داشتهاند و در این کار بسیار هم موفق بودهاند. من در این کتاب نظریهی جدیدی دربارهی این سکه مطرح کردهام که امیدوارم چالشهایی به وجود بیاورد و در نتیجه، بتوانم آن را تصحیح و کاملتر کنم.
گریشنا: مخاطب اصلی کتاب «خطهی لار» کیست؟
محسنی: مخاطب من کل جامعه اهل مطالعه است. از این به بعد دیگر به عهدهی این جامعه است که خودشان نقد و نقل کنند و به افراد دیگری که میخواهند آگاهی داشته باشند به صورت شفاهی اعلام کنند.
گریشنا: شما این پژوهشهای تاریخی را ادامه هم میدهید؟
محسنی: بله حتما. نوشتههای بعدی هم در دست تهیه دارم که در آینده نزدیک در صورت تامین شدن هزینه چاپ منتشر میشود. در این نوشتهها هم سعی کردهام از مطالعه منطقه خارج نشوم و در محدوده استان فارس بمانم. همینجا باید از آقای دکتر میرزاده که هزینه چاپ این کتاب را تامین کردند هم تشکر ویژه داشته باشم.