نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

که خلیج‌ فارس، خلیج فارس بماند

هفت‌برکه – گریشنا: به مناسبت اولین سالگرد درگذشت دکتر احمد اقتداری، یادداشتی از مهدی فتاحی، از فعالان فرهنگی گراش، را می‌خوانید. فتاحی یکی از اعضای تشکیلات توسعه آموزش نردبان و از اعضای تیمی از گراش است که کار ویرایش مطالب مربوط به گراش را در سایت ویکی‌پدیا انجام می‌دهند. به کوشش او و جمعی از فرهنگ‌دوستان گراش، مدخل احمد اقتداری در ویکی‌پدیا (اینجا) به یادبود اولین سالگرد درگذشت او تکمیل شد و در فهرست نامزدهای صفحه برگزیده ویکی‌پدیا قرار گرفت. مهدی فتاحی به واسطه‌ی همین آشنایی گسترده‌ای که با زندگی و آثار دکتر اقتداری پیدا کرده است، در این یادداشت مهره‌هایی تابناک از زندگی احمدخان را به تسبیح می‌کشد تا نشان دهد این مرد دانشمند چقدر هنوز در نزد مردم گراش و ایران ناشناخته است.

مهدی فتاحی: دورادور اسمش را شنیده بودم. از وقتی وصیت‌نامه‌اش را منتشر کرد. وصیت کرده بود که اگر در ایران از دنیا رفت، بیاورندش گراش. نمی‌دانستم مسجد آل‌دهباشی کجاست که او می‌خواهد آن‌جا به خاک سپرده شود.

اسم‌هایی که در وصیت‌نامه‌اش آن‌ها را دعوت کرده بود به مراسمش بیایند، خیلی دهن‌پرکن بود. دکتر شفیعی کدکنی، ایرج افشار، منوچهر ستوده و… . نمی‌دانستم او هم چیزی از آن اسامی کم ندارد.

بین کتاب‌هایم، یک کتاب بود با جلد گالینگور سبز. نه روی جلد و نه توی کتاب، هیچ شناسنامه‌ای از نام کتاب و نویسنده و فلان و بهمان وجود نداشت. از آن‌هایی بود که کاغذشان زرد است. خط کتاب طوری بود که چشم مایی که کتاب‌هایی با فونت‌های خوب و واضح را می‌خوانیم، به آن عادت نداشت. «کاروان عمر» بود. خاطرات احمد اقتداری. همانی که اسمش را شنیده بودم، ولی نمی‌شناختمش.

حالا یک سال است که او از دنیا رفته است. همان‌طور که خواسته بود او را به گراش آوردند و در حسینیه‌ی اعظم بر پیکرش نماز خواندند. او را در همان جایی که خواسته بود به خاک سپردند و باز همان طور که خواسته بود، از مهمانان با برنج و خورشت گراشی پذیرایی کردند. همه‌ی این جزئیات را در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود. مثل یک فیلم‌نامه.

روزی در جواب این سوال که «چرا به گراش نمی‌آیید؟» گفته بود در گراش کسی مرا نمی‌شناسد. راست می‌گفت. هنوز هم خیلی‌ها نمی‌شناسندش.

نمی‌دانند حسین علا که وزیر دربار شاه بود، می‌خواست اقتداری جوان را در دربار به کار بگیرد و او قبول نکرد.

نمی‌دانند در دو سالی که رئیس فرهنگ (بخوانید آموزش و پرورش) لارستان و بنادر بود، ۲۳۶ مدرسه تأسیس کرد!

نمی‌دانند سر قضایای انتخابات مجلس سال ۲۸ و اتهام عضویت در حزب توده، برایش حکم اعدام بریدند.

نمی‌دانند مصدق شخصا از او درخواست کرد شهردار لار شود.

نمی‌دانند با شیخ صباح که حالا امیر کویت است و آن موقع وزیر خارجه بود، بحث کرد و به او فهماند که خلیج «فارس» درست است.

نمی‌دانند که وقتی بحرین داشت از ایران جدا می‌شد، در جلسه‌ی هیئت دولت هویدا آن کار را «گناه نابخشودنی» دانست.

نمی‌دانند از بندر دیلم تا بندر چابهار را پیاده رفت و از آثار تاریخی‌شان عکس گرفت.

او بود که وقتی گفتند سر اختلافات خلیج فارس موضع‌گیری نکنیم، جنجال راه انداخت که «باید قدرت عمل داشت و مسامحه‌ای به خرج نداد».

خیلی‌ها هنوز مستند «به ایران جاودانی‌ام» را ندیده‌اند.

هنوز هم در گراش کسی اقتداری را نمی‌شناسد. این را از خلوتی پنج‌شنبه‌های مسجد آل‌دهباشی بپرسید و از قفسه‌های کتابخانه‌های شهر که کتاب‌هایش را ندارند.

اگر فردوسی گفت «نمیرم از این پس که من زنده‌ام / که تخم سخن را پراکنده‌ام» و نمرد و زنده است، اقتداری هم گفت «سودی اگرم بود غم عشق تو بود / کامروز بدان شهره و افسانه منم» و نام و یادش با خلیج فارس خواهد ماند. او زندگی کرد و نوشت که خلیج فارس، خلیج فارس بماند.

💠 مجموعه مطالب گریشنا درباره‌ی دکتر احمد اقتداری را نیز در این صفحه بخوانید:
💠 yun.ir/ger-Eghtedari

خروج از نسخه موبایل