هفتبرکه – امیرحسین نوبهار:
همه چیز انتخاباتی است تا بلکه از فضای خلق شده سودی حاصل شود. اگر بخواهیم رفتارهای اخیر آقای نماینده را بررسی کنیم، احتمالا این جمله در توصیف آن به ما کمک خواهد کرد. در حالی که به طور معمول سالی یک یا دو وزیر برای افتتاح پروژهها و جلسات اداری به لار سفر میکنند، در چند هفته اخیر، یک سرپرست وزارتخانه که چند روز بعد رای اعتماد گرفت و یک وزیر جوان به لار سفر میکنند. یکی وعده هفت میلیاردی میدهد و دومی به قدر کافی رسانهای هست که حضورش به تقویت نگاههای مردمی نسبت به نماینده کمک کند. البته این اتفاق در سیاست تکاملنیافتهی ما طبیعی است. در جایی که جامعه مدنی به بلوغ کافی نرسیده است، فعالیتهای چندماهه منتهی به انتخابات، میتواند کارگزار را از تمام پرسشهای دورهی تصدیاش تبرئه کند و اینگونه است که فعال شدن رسانههای وابسته به فرد و حضورهای مستمر در میان مردم، اصلا غیر معمول به نظر نمیرسد! پس همه چیز انتخاباتی است.
نامه اخیر نماینده مردم لارستان، خنج و گراش که تحت عنوان «گزارش نماینده به مردم شریف لارستان، خنج و گراش» منتشر شد نیز همین ماهیت را دارد. با این تفاوت که احتمال ایجاد شهرستان جدید، نماینده را با پرسشهای جدی مواجه میکند و نامهی مذکور فراری است از این پرسشها؛ اما باز هم برای انتخابات. هرچند معلوم نیست متن این نامه تا چه حد میتواند نماینده را محافظت کند، اما به نظر میرسد که نویسنده آن تصور میکند با جهتدهیِ افکار عمومی به سمت طرح استان جدید، میتواند برای انتخابات پیش رو مشروعیت دوباره بخرد. خریدی که چندان معامله پرسودی به نظر نمیرسد اما ظاهرا راه دیگری وجود نداشته است.
منطق موجود در نامه اما کمی تکراری به نظر میرسد. با این وجود که نماینده در این نامه صراحتا با شهرستان شدن اوز مخالفت نمیکند اما با پیوند زدن آن به «حق مرکزیت لارستان» یادآور منطقی است که در طومارهای نماز جمعه لار امضا میشد. طومارهای مذکور که در دو نوبت در نماز جمعه شهر لار امضا شده بود، بر این گزاره تاکید داشت که : «تا لار استان نشود، هیچ بخشی ارتقا نیابد.»
البته در این یادداشت قصد نقد آن طومارها را نداریم. نویسنده در یادداشتی دیگر توضیح داده است که چرا منطق این طومارها همان «دیگی که برای نمیجوشد… » است. درباره آن همینقدر کافی است که بدانیم جغرافیای سیاسی دانشی است که نسبت زیادی با طومارهای نوشتهشده و امضا شده در روزهای جمعه ندارد، بلکه بر اساس شاخصهایی مانند محرومیت و توسعهنیافتگی، دسترسی به امکانات، رقابت مکانی و تفاوتهای فرهنگی برنامهریزی و اجرا میشود. از این حیث باید به حق مردم اوز و حتی حق احتمالی مردم دیگر بخشها در آینده تحت هر شرایطی احترام گذاشت و نباید با مشروط کردن آن به منافع خود، از این مهلکه به دنبال سهمخواهی و ایجاد آشفتگی بود. همچنان که سعید جلالی، مدیر کل تقسیمات کشوری وزارت کشور، در مصاحبهای با ایرنا توصیه کرده است: «نخبگان با بیان و قلم خود ذهن و روان جامعه را آشفته نکنند.»
مصاحبه جلالی که صریح و شفاف تشکیل استان جدید را رد میکند و بعضا ادعاها از سوی برخی افراد و گروهها را اقدامی سیاسی میداند، تنها ردیه بر ادعای نماینده مردم لارستان، خنج و گراش نیست. اسفندماه سال گذشته، استاندار فارس در نشستی با وزرای صنعت، معدن و تجارت و اطلاعات، بر توانمندیها و داشتههای فراوان در شهرستانهای جنوبی تاکید کرد و از بهرهگیری آن در تسریع توسعه استان سخن گفت. میتوان از این صحبت استاندار محترم چنین برداشت کرد که طرح و برنامهای برای تقسیم فارس، حتی در سطح استان نیز مطرح نیست و ادعای مطرح شده در گزارش نماینده، بیش از هر چیز، فراری روبهجلو در مسئلهی ارتقای اوز و البته اقدامی انتخاباتی است.
بر مبنای دو مساله میتوان گزارش اخیر نماینده را صرفا اقدامی سیاسی تلقی کرد: رویه عمومی دولت در رد تشکیل استان جدید، و همچنین پژوهشهای متعددی که اولویت شهرهای دیگر بر لار را در مرکزیت استان احتمالی در آینده دورتر توضیح میدهند.
توضیحات ارائهشده در گزارش اخیر به گونهای است که گویی تقسیم استان یک امر بدیهی، و مرکزیت لار موضوعی قطعی است. حال آنکه هم تشکیل استان جدید صرفا یک احتمال است، و هم مرکزیت لار با تردیدهایی همراه است. مرکزیت استان احتمالی فارس جنوبی (و نه لارستان) مدعیان دیگری هم دارد. جهرم به عنوان پرجمعیتترین شهر جنوب استان، و لامرد به عنوان یک قطب صنعتی، از دیگر مراکز احتمالی هستند. لار نهمین شهر استان فارس بر اساس جمعیت است که طی سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۵ کاهش جمعیت را تجربه کرده است. با این همه در گزارش نماینده، چنان از حق مرکزیت صحبت میشود که انگار پای حقی ازلی و ابدی در میان است.
در آخر باید این نکته را متذکر شد که طبیعتا هر شهروندی دوست دارد در فاصلهی کمتری از مرکز استان واقع شود، چرا که تجربهی زیسته در ایران نشان میدهد اصولا محرومیتها رابطهی نزدیکی با میزان فاصلهی شهر یا روستا از مرکز دارد. استان شدن لار نیز میتواند مزایا و معایبی داشته باشد. اما سوابق نشان میدهد که برخی گروهها از این گذرگاه چیزی جز پیشرفت خود را مد نظر قرار نمیدهد؛ همان گروهی که به ارتقای گراش واکنش منفی نشان داد و از شهرستان شدن اوز استقبال نکرد و احتمالا با ارتقای بخشهای مهمی چون جویم و بیرم نیز موافق نباشد. نتیجه این نگرش در منطقه چیزی جز واگرایی و تلاش بخشها برای گریز از بند آن گروه نیست.
به نظر میرسد اگر لار به دنبال مرکزیت استان است و در این راه تمایلی به همراهی دیگر شهرستانها دارد، پیش از هر مقدمهای نیازمند چرخشی تاریخی در سیاستهای خود در قبال شهرها و روستاهای منطقه است.