پنجشنبه،۱۳ اردیبهشت ۱۳۱۳
صبح رفتم حکومتی.ضیاء امانت عبد اللهیان را،که باید به فرخ میرزا برسد،فرستاد پستخانه.نوشتجات شخصی و اداری را به پستخانه فرستادم.قریب ظهر،محمد صادق خان، باور ادیبی که در قزاقخانه تابین بوده،کفیل نظاموظیفه ناحیه آمدند.یاور دولتشاهی و سازگار و میرزا تقی خان عمید آمدند.ظهر نهار صرف شد.دولتشاهی به قدری حرکات خل خلی
جمعه،۱۴ اردیبهشت ۱۳۱۳
صبح رفتم سربازخانه امنیه.یاور دولتشاهی آنجا بود.انباردار را کتک زد.تقاضا کرد جلوی سربازخانه شن ریخته شود.بعد به اتفاق رفتیم منزل شیخ محمد رضای مجتهد روضه[خوان]. بعد از روضه،شیخ آمد جلو،ما را بردتوی ایوان بالا.شربت و نانشیرینی و چای آوردند.پسر حاج سید علی اکبر آمد.شکایت کرد که امنیه برادر او را،که حیاط است،در بازار زده،سرش را شکسته،بعد برده دژبانی حبس کرده است.بعد از تحقیق معلوم شد،عوضعلی،نور چشمی یاور دولتشاهی است،به سن ۱۶ و ۱۷ سال،خوشگل و سفید و خیلی مورد علاقهءیاور. ولی پسره هرزه و شروری است.[پسر سید]او را زده است.بعد سید علی اکبر و دو سه نفر دیگر به توسط آمدند.یاور بنای فحاشی و چرندگویی بیربط گذارد که میکشم،میبندم،تبعید میکنم.طاهری،صاحبمنصب امنیه،هم تفتیش میکرد که مردم بازار به هوای پسر سید، عوضعلی را کتک زده اند.هرچه من و حضار توسط کردیم،[که]بالاخره صرفنظر و پسر سید را از دژبانی خلاص و مرخص کند،نفهمیده،قبول نکرد.در این بین آدم دیگر یاور آمد،گفت :عوضعلی در منزل،خودش را با تفنگ انتحار کرده.فورا برخاسته،آمدیم منزل یاور که نزدیک است.دیدم پسره در اطاق سازگار تفنگ پنج تیر کوتاه را روی شکم گذارده و خالی کرده.گلوله از پهلوی طرف چپ دررفته،خون زیادی ریخته و در توی دالانچه افتاده است.فورا فرستادیم دکتر حبیب با اسباب آمد،زخم را بست و او را به هوش آورد.بردند در اطاق خوابانیدند.یاور مثل دیوانهها حرکت و برای پسره گریه میکرد.به طوری که سازگار نقل کرد پسره از دست یاور به عذاب و مکرر گفته بود خودم را میکشم و دیشب یاور او را مجبور کرده بود که با حضور یاور با ضعیفه فاحشه،که یاور آورده نگاه داشته،جماع کند.نهار،یاور به اصرار[ما را]نگاه داشت و چنین رنگ به قضیه میداد که مردم به حمایت پسر سید او را کتک زدهاند،به غیرت او [بر]خورده،خود را انتحار کرده.میخواهد مطلب را بزرگ و به گردن مردم بیچاره بیندازد. بعد از نهار آمدم منزل.راحت کرده.عصر رفتم.دیدم پسره تمام کرده است و یاور مشغول گریه است.عدهای امنیه برای تشییع حاضر کرده،بعضی از مأمورین هم آمدهاند.جنازه را از حیاط بیرون[آوردند]و با موزیک حرکت داده،به غسالخانه حاج محمد حسین،پسر حاج محمد صادق،بردند.یاور،من و سایرین را دعوت به مشایعت کرد.ناچار پذیرفته،با او و امیر چوپانی و عدهای از اهالی رفتیم دم غسالخانه.یک عده نظامی هم حاضر کرده بودند.یاور