هفتبرکه – گریشنا: مناقشهای که با نامهی سعید محمدی در خصوص مزایده سالن محبی (خبر در گریشنا) و جواب هیات امنا ورزش گراش (خبر در گریشنا) شروع شد، سر دراز دارد. یعقوب وفاییفرد نیز دو روز پیش مطلبی در دفاع از محمدی برای زیر سوال بردن جایگاه قانونی هیات امنا ورزش برای گریشنا ارسال کرد (خبر در گریشنا).
اکنون میرزا اکبری، یکی از اعضای هیات امنا و کسی که به خاطر مسئولیتش در سالن محبی هدف بیشتر انتقادها در روزهای اخیر بوده است، نامهای برای انتشار در گریشنا ارسال کرده است. اکبری که سالها ریاست اداره ورزش گراش را به عهده داشت، در این نامه به چند نکته اشاره میکند: او سعی میکند برخی از نظرات خوانندگان خبرها را جواب بدهد؛ مروری بر فعالیتش در مدت مسئولیتش در سالن محبی میکند و میزان دستمزدش را اعلام میکند؛ و همچنین ضمن دفاع از عملکردش در دورهی ریاستش بر اداره ورزش گراش، از ناملایماتی که در این راه تجربه کرده است مینویسد. میرزا اکبری به صراحت اعلام میکند که این نامه را نه از طرف هیات امنا ورزش، بلکه به صورت شخصی نگاشته است.
افلاطون هزاران سال پیش گفت: آدمی را آزمون به کردار باید کرد نه گفتار، که اکثرا نیکوگفتارند و زشت کردار! در ادبیات فارسی هم بسیار داریم که «خوش بود گر محک تجربه آید به میان.»
صداقت و صادق بودن هزینه و تاوان دارد، اما آنها که تاوانش را میدهند و تن به ذلت و پستی دروغ نمیآلایند، همان کسانی هستند که جهان را برای زیستن قابل تحمل میکنند. آنها گوسفند نیستند، اما نمیخواهند گرگ حریص و منفعتطلب باشند. اگر شجاعت دفاع از راستی و انسان حقیقتگو را نداریم برای دروغگو کف نزنیم!
در این دنیا که مردانش عصا از کور میدزدند
من از خوشباوری آنجا محبت جستجو کردم
لااقل درود به شرف جناب وفاییفرد که باور و اعتقاد قلبی خود را با نام و نشان در سایت وزین گریشنا به اشتراک گذاشت؛ هر چند ممکن است تفکر وی با عقیده ما در تضاد باشد. کامنت گذاشتن افراد با نام مستعار یعنی گریز از واقعیتها و نپذیرفتن حقیقت که در صورت لو رفتن موضوع، دیوار حاشا بلند باشد تا رد و نشانی از خود بجای نگذارند. چرا ؟ چون به گفتار خود ایمان ندارند.
عزیزی تحت عنوان خیابان محقق گفته شورا و شهرداری محترم بنا به دستور معاونت استانداری اجازه تخریب دیوار ورزشگاه گرفتهاند. این یعنی همان سناریوی از قبل تنظیم شده که پیشبینی میشد و بعضی افراد مترصد چنین فرصت طلایی بودند تا رویاهای خود را تحقق بخشند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! یکی دیگر از دوستان اظهار داشته هیات امنا از حربه احمدینژادی سود میبرد. برادر عزیز، شما با شماره همراه بنده تماس بگیرید، تشریف بیاورید، اسناد و مدارک را رویت فرمایید. اگر فکر میکنید بلوف میزنیم سخت در اشتباهید و به امتحان کردنش میارزد.
فردی با نام مستعار رضاخان فرموده انگار بانی خیر به خاطر این جماعت کمک کرده! مرحبا، دقیقا زدی به هدف. چون اگر اعضای هیات امنا نبود بانی خیر با خاطری آزرده گراش را ترک میکرد و دیگر نه اثری از تاک به جای میماند نه تاکنشان. آری بزرگوار، ما دستخط مکتوب از جناب دکتر محبی در انتصاب اعضای هیات امنا داریم.
شاهد هم گفتند من که سیستم صوتی ندیدم، ببخشید بزرگوار این هم گناه ماست! شما چطور زیر و بم سالن را وارسی کردید ولی سیستم صوتی که در چهار گوشه آن نصب است نتوانستید ببینید؟ مشتی اعضا را به دروغگویی متهم کرده، شما هم میتوانید از گوینده حربه احمدینژادی آدرس بگیرید. و آقا محمد معتقد است هیچ کاری در سالن انجام نگرفته. در گزارش قبلی هم ذکر شده بود که تشریف بیاورید و از نزدیک امور انجام شده را مشاهده فرمایید. گناه سهلانگاری شما هم باید به پای ما نوشته شود؟ دیگری گفته: «خود و پسرش خوابیدن رو سالن محبی و تعامل با هیات فوتبال و والیبال برای اخذ سالن محبی و مشتاقی بازگوی خیلی حرفها است.» بازگویی چه حرف و حدیثی برادر؟ شما که ما را متهم به چوب گذاشتن لای چرخ هیات فوتبال کردهاید، دیگر چه تعاملی میتوان با آن داشت! هیات فوتبال چه گلی به سر ما زده که بنده بخواهم مجیزگوی آن باشم.
و در مورد سالن مشتاقی، برادر عزیز، قبل از تحقیق لب به سخن نگشا، اولا این موضوع ربطی به تو ندارد. ثانیا بنده با توصیه خالهام والده شهید احمد مشتاقی و فرزندش حاج یونس، بانی خیر، به مدت چهار ماه با حقوق ماهیانه بیست میلیون ریال سالن را مدیریت کردم و به خاطر شدت گرفتن بیماری همسرم با هماهنگی بانی خیر از مسئولیت کناره گرفتم. کجای کار عیب دارد؟ بایستی جنابعالی را در جریان قرار میدادم؟ اگر لازم به توضیح بیشتر است اعلام فرمایید.
و اما در خصوص اغلب اتهامها نظیر عمرو عاص و مار خوش خط و خال و… این نظر لطف شما به حقیر است و هیچ گله و شکایتی هم از کسی ندارم، اما چنگ انداختن خود و پسرش بر سالن محبی را نمیتوانم نادیده بگیرم. علیرغم میل باطنی به خاطر حفظ آبرو و تنویر افکار عمومی، لاجرم به مختصری از روند در اختیار گرفتن سالن محبی اشاره میکنم تا ذهن کج خیالت بیش از این آلوده توهمات نگردد.
از مجموع ۵ ماه مدیریت من بر سالن محبی طی عقد تفاهمنامهای با هیات امنا مقرر شد به منظور مدیریت سالن و رتق و فتق امور آن ماهی یک میلیون تومان به بنده پرداخت شود و طی این مدت خدا را گواه و شاهد میگیرم که فقط مبلغ یک میلیون تومان، آن هم از حساب هیات امنا به بنده پرداخت شده است. حال اگر به خدا و رسول خدا و روز جزا اعتقاد و ایمان داری، از من بپذیر، وگرنه آن را حواله به قیامت کن!
و از طرفی روزی که کلید سالن محبی به نماینده اداره ورزش و جوانان تحویل دادم، سالن مبلغ سی میلیون ریال به آقایان علی متین، حاج اکبر فانی، کامیاب و جعفر شبانی به ترتیب بابت لولهکشی قطرهای، خرید تجهیزات اداری، کابینت آشپزخانه و میز و صندلی سالن پذیرایی سالن بدهکار بود، که با اخذ وام از موسسه خیریه امیرالمومنین(ع) به نام خود با ضمانت آقای مسعود سالاری و معرفینامه اداره ورزش و جوانان، بدهیها را پرداخت کردیم و تسویهحساب شد.
این سهمیه من از چنگ انداختن بر سالن محبی بود. حال اگر مورد دیگری سراغ دارید بفرماید. یکی از کامنتگذاران مدعی شده بود مگر اماکن و فضاهای ورزشی ارث پدریت است که خود را متولی آن میدانی. فکر کنم این قسمت توسط یکی از مسئولین سایت گریشنا حذف شده بود. نه برادر، ارث پدریم نبود، نه تنها مجتمع ورزشی محبی بلکه خشتخشت ساختوسازهای ورزش گراش، بخصوص ورزشگاه شهدا و مجموعه ورزشی ریاست جمهوری و تجهیزات آن حاصل هزینه کردن عمر و جوانیام در ورزش این شهر است که امروز تو و همفکرانت در آن جولان میدهید.
لازم به یادآوری است که در بیست سال نخست خدمتم در تربیت بدنی، بنده به تنهایی به عنوان مسئول، سرایدار، نامهرسان و حتی باغبان ورزشگاه انجام وظیفه میکردم، چون در ساختار تقسیمات کشوری آن روز، گراش دهستان و یا شهر محسوب میشد و جایگاهی در استان نداشت. باز خدا پدر و مادر دکتر حسنی را بیامرزد که اگر وجود او نبود، هنوز در بر همان پاشنه میچرخید. ورزش گراش موقعیت حالیه را نداشت و تمام بضاعت آن به یک زمین فوتبال خلاصه میشد. اما با همین امکانات محدود و اندک حضور چهار نماینده فوتبال این شهر در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد در سطح اول فوتبال فارس که از آن به عنوان دوران طلایی فوتبال گراش یاد میشود، معرفی گراش به عنوان قطب سوارکاری استان از سوی مدیر کل وقت تربیت بدنی استان دکتر رحیمی، و قرار گرفتن هیات تنیس روی میز در رنکینگ سه شهرستان برتر پینگپنگ فارس و حضور فعال وزنهبرداران و رزمیکاران کونگفو و تکواندو در رقابتهای قهرمانی استان با توجه به بخش بودن گراش در آن برهه، حاصل و نتیجه سو و عدم مدیریت بنده در ورزش آن روز گراش بود. تیمهای اعزامی از شهرستانهای فارس به خاطر نبودن خوابگاه و محل اسکان بازیکنان، سرپرست و ناظر بازیها و داوران مسابقه مجبور بودم که منزل مسکونیام به خوابگاه اختصاص دهم و همسرم آشپزی مهمانان را برای مدت ۵ سال متوالی به عهده بگیرد.
آن موقع شما حضرات کجا بودید؟ سختیها و مصائبی که طی آن سالها بر من رفت به عقدهای تبدیل شده بود تا راز آن را سالها در سینه نگه دارم و در مقابل رجزخوانی چند الفبچه خویشتندار باشم و سکوت اختیار کنم. تو و امثال تو چه میدانید طی این سالها چه سختیها و مرارتها بر خود و خانوادهام رفت و چه تهمت و افتراهای ناحق به جان خریدم و دم بر نیاوردم که رهآورد آن بیماری مزمن همسرم طی این سالها بود که هنوز هم پس از گذشت سی سال، با این مشکل دست به گریبانیم.
آری، امکانات امروز ورزش شهرستان بلااستثنا در دوره مدیریت من و با همکاری و همراهی هیات امنا رقم خورده که صحت و سقم آن را میتوان از متولیان ورزش آن روز لارستان و بزرگان ورزش شهرستان و حاج اسد فانیلاری جویا شد، که خود هم طبقه فوقانی منزلش به پذیرایی از داوران و ناظران مسابقات فوتبال قهرمانی استان در سال ۶۸ اختصاص داده بود.
بس است. دست از این همه یاوهسرایی بردارید. فشار و افتراهای شما باعث شد تا عنان اختیار از کف بدهم و بعضی از ناگفته را آشکار کنم وگرنه خدا گواه است که هرگز اشتیاقی به بازگو کردن این مسایل نداشته و ندارم و حتی در سال ۸۸ که به شیراز منتقل شده و هیچ سمتی در ورزش گراش نداشتم، به شوق عشق و علاقه به شهر و دیارم باز خانهام در شیراز در اختیار تنیسورها، والیبالیستها و فوتسالیهای بانوان گراش بود. برایم فرقی نداشت که مسئول باشم یا نه. من و امثال من عاشق ورزشیم.
شاید نقل خاطرهای از شادروان غلامرضا رضاییان، یکی از بزرگان ورزش لارستان، که در واپسین روزهای زندگی در بستر بیماری آرمیده بود، خالی از لطف نباشد. در یکی از روزها بنده به اتفاق برادران پیشداد محمد شریف و عبدالحمید و آقای چترآذر به عیادت آن مرحوم رفته بودیم تا خاطرات دوران گذشته ورزش را ورق بزنیم. وقتی که ازش پرسیدم اکنون چه احساسی نسبت به ورزش دارید، آهی کشید و در حالی که چشمانش پر از اشک شده بود، زیر لب این شعر با خود زمزمه کرد:
گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
وان چنان پای گرفته است که مشکل برود
خداوند روحش را قرین رحمت و آمرزش خود قرار دهد. مرد نازنینی بود و حق پدری بر ورزش لارستان و والیبال گراش داشت. با وجودی که در بستر بیماری و روزهای آخر زندگی را سپری میکرد، قلبش به عشق ورزش میتپید و فراق و دوری آن را تاب نیاورد تا سرانجام جان به جهان آفرین تسلیم کرد و امروز ما دقیقا به همین درد مبتلا شده و تاوان گناهانی را پس میدهیم که به زعم شما، سهمخواهی از ورزش تلقی میگردد. من اگر از ورزش سهمخواهی کرده بودم که حال و روزم این نبود که هشتم گروه نهم باشد.
رنگ رخسار خبر میدهد از سر ضمیر
.ناگفته نماند، بنده بر خلاف عدهای که با جیب خالی آمدند و با دست پر رفتند، در بدو تصدی مسئولیتم در ورزش ضمن داشتن خانه، زمین و ماشین و سرپرستی کارواش تعمیرگاه مکانیکی مرحوم برادرم جنب پمپ بنزین برقروز، صاحب دو دهنه مغازه شیشهبری و وسایل یدکی ماشین بودم که اگر به ورزش روی نیاورده بودم، شاید حال و روزم بهتر از امروز بود.
این ورزش پیشکش و ارزانی شما و دوستان باد. این قانون طبیعت است که با هر دستی بدهی، با همان دست پس میگیری. شاید ما هم چوب برخی از خطاها و اشتباهات گذشته را میخوریم. به امید پویایی و سربلندی ورزش و ورزشکاران شهرمان.
نگارش این متن هیچ ربطی به اعضای هیات امنا ندارد و احدی در تنظیم آن دخیل نبوده که تیر ترکشتان حواله آنها گردد، بلکه مستقیم مرا هدف قرار دهید.
والسلام
ارادتمند،
میرزا اکبری
۲۰/۰۳/۱۳۹۸