هفتبرکه – فاطمه یوسفی: در مرز چهل سالگی ایستاده است اما هنور برندگی ترسها و درگیریهای هیجده سالگیاش روح و جسمش را زخمی میکند. درست زمانی که بلاتکلیف بودن برای همسنوسالانش در حال رنگ باختن است و با مرور خاطرات خود چرتکهی رضایت و نارضایتی از گذشتهشان را میاندازند، او با نگاه به آیندهی مهآلودش، هنوز هم پچپچههای ترس و نگرانی را در گوش خود میشنود.
ترس از تنهایی، ترس از نگاههای جامعه و خانواده، ترس از عقب ماندن، ترس از مسئولیتهای بهدوشمانده و ترس از نیازهای بیپاسخ. تمام این ترسها از آنجایی نشات میگیرد که او به هر دلیلی ازدواج نکرده است.
تجرد، یک تمایز سخت
مهم نیست که تجرد را انتخاب کرده باشد و یا این که مسیر زندگی او به ایستگاه ازدواج نرسیده باشد. جامعه او را به خاطر مجرد بودن مجازات میکند. مجازاتی بیدلیل و هر روزه. هرچند ازدواج هیچ تضمینی برای خوشبخت کردن آدمها نمیدهد و گاهی تنها کاری که انجام میدهد، همشکل و شمایل کردن افراد با جماعت و جامعه است؛ و هرچند مجرد ماندن همیشه به معنی تنهایی و هجوم ترسها نیست؛ اما تمایز داشتن و متفاوت زندگی کردن، همیشه دردسرهای خودش را دارد. هم دختران و هم پسران ممکن است با رد شدن از سن متعارف ازدواج، متحمل سنگینی نگاه دیگران شوند. اما در جوامعی با ارزشهای سنتی و مردسالارانه که هویت و تکامل زن را در ازدواج و فرزندآوری خلاصه میکند، سنگینی فشارهای اجتماعی روی دوش زنان بیشتر احساس میشود.
در کشور ما از طرفی ازدواج جایگاهی تقدسآمیز دارد و از طرفی مشکلات اقتصادی و فرهنگی موانعی را سر راه ازدواج به وجود آورده است و این عدم تعادل باعث بالا رفتن سن ازدواج شده است. اما حتی موجه بودن دلایل تجرد یا حتی قدرت انتخاب نداشتن هم نتوانسته است از فشاری که جامعه به زندگی افراد مجرد که جرمشان تنها گذر از سن ایدهآل ازدواج است، کم کند.
۴۰ سالگی آخرین شانس ازدواج
سن تجرد قطعی برای زنان در ایران ۴۰ تا ۴۴ سالگی و در مردان ۵۰ تا ۵۴ سالگی تخمین زده شده است.
در مصاحبهی سایت ایسنا در سال ۹۷ با علیاکبر محزون، مدیرکل سابق اطلاعات و آمار جمعیتی سازمان ثبت احوال کشور، آمده است: «طبق آخرین سرشماری، ۹ میلیون و ۷۶۹ هزار نفر در سن متعارف ازدواج و ازدواجنکرده داریم و همچنین تعداد افرادی که از سن متعارف ازدواج عبور کردهاند اما هنوز به سن تجرد قطعی نرسیدهاند یک میلیون و ۸۱۰ هزار نفر است.»
او با ارائهی تعریفی از مجردین قطعی گفت: «به افرادی که از سن تجرد قطعی عبور کرده باشند، مجردان قطعی میگویند و تعداد آنها در کل کشور ۲۲۰ هزار نفر است. ۱۱ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر مجرد هرگز ازدواج نکرده در کشور داریم که با احتساب افراد بدون همسر در اثر فوت یا طلاق، جمعیت مجردان ایران به رقم ۱۳ میلیون و ۳۲ هزار میرسد.»
بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۵، آمار دختران مجرد در گراش در سنین ۳۰ تا ۳۵ سال، ۲۰۵ نفر؛ در سنین ۳۵ تا ۳۹ سال، ۱۷۵ نفر؛ و از سن ۶۵ سال به بالا، ۱۷ نفر است. و این نشان از آن دارد که نمیتوان به این جمعیت آماری بیتفاوت بود.
سنگینی نگاه روی مجردها
برای درک بهتر تجربیات دختران مجردی که از سن مطلوب ازدواج گذشتهاند، فرزانه قانع عزآبادی پژوهشی انجام داده است با «عنوان تجارب زیستهی دختران ۳۰ سال به بالا در زمینهی داغ ننگ ناشی از تجرد». در مقدمهی این پژوهش آمده است: «داغ ننگ پدیدهای است ساختگی و وابسته به زمان و مکان، فشار اجتماعی موذیانهای که جامعه بسته به فرهنگ مسلط آن را خلق و بر پیشانی کسانی میزند که از هنجارهای مرسوم جامعه تجاوز کردهاند. سنگینی نگاه دیگران، ترحمهای بیمورد، پرسشها و کنجکاویهای مزمن، سرکوفتهای خانواده، احساس سربار بودن، نسبت دادن عیب و ایرادات ناروا و القاب ناشایست، نیشخندهای زهرآلود و طعنههای بیرحمانه از جمله مقولاتی هستند که داغ ننگ معطوف به خود و داغ ننگ ادراک شده از جانب جامعه را در تجربهی تجرد دختران ۳۰ سال و بالاتر را رقم میزند.»
در بخش دیگری از این پژوهش اشاره شده است: «داغ ننگ ناشی از تجرد پدیدهای است که با فرهنگ، ارزشها، باورها، هنجارها، روابط اجتماعی و احساسات آدمی سروکار دارد. فشاری که گسترهی آن گاه تا درونیترین لایههای هویت فرد رسوخ مییابد و فرد تصویر خویش از هویتش را ناقص، پست، بیارزش و غیرعادی میبیند. گذر از سنین خاص ازدواج منجر به رانده شدن فرد به حیطه هویت اجتماعی کماعتبار میشود. واژههایی همچون پیردختر و دختر ترشیده نشان از داغ ننگی دارد که همراه با پچپچهایی مانند «لابد دختره یه عیبی دارد» احساس حقارت را در او ایجاد میکند.»
در نوشتههای بعدی که سعی داریم گزارش مفصلتری از دختران مجرد ساکن در گراش ارائه دهیم، از نظریات منتشر شده در این پژوهش بیشتر استفاده خواهیم کرد.
تقویت و بها دادن به ارزشهای وجودی فرد و مهارتهای او و به دست آوردن استقلال هویت و همچنین توجه یکسان در روند تربیت دختران و پسران در سنین کودکی میتواند یکی از راههای کاهش فشار اجتماعی در افراد مجرد باشد. اما در پایان، سوالاتی که در ذهن باقی میماند اینهاست: چرا در جوامعی مانند گراش مشکلات و دردسرهای این افراد نه تنها نادیده گرفته میشود که با عکسالعملهایی بر شدت آن افزوده میشود؟ چه ارگانهایی مسئولیت رسیدگی و کاهش مشکلات این افراد را بر عهده دارند و تابهحال چه اقدامی انجام دادهاند؟