نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

دختری با سبک نوشته‌های غمگین

هفت برکه – گریشنا: «حال و هوای همیشگی» عنوان کتابی است که به تازگی مریم مالدار، نویسنده ۱۹ ساله گراشی منتشر کرده است. مریم مالدار دارای مدرک دیپلم علوم انسانی است و پیش از این کتاب، آثارش را در اینستاگرام و تلگرام منتشر می‌کرد. فاطمه صحراگرد، خبرنگار هفت‌برکه، برای آشنایی بیشتر با این نویسنده و روندی که در نوشتن کتابش طی کرده است، با او به گفت‌وگو نشسته است. این نویسنده جوان می‌گوید: «نوشتن سخت نیست، اما در گراش نوشتن سخت است، آن هم برای دختری که سبک نوشته‌هایش غمگین است.»

کتاب «حال و هوای همیشگی» شامل ۱۷۶ نثر فارسی عاشقانه است که نشر انا‌الحق در ۱۸۰ صفحه در سال ۱۳۹۷ به قیمت ۱۵ هزار تومان چاپ کرده است. کانون آگهی و تبلیغاتی موج سوم آماده‌سازی چاپ این کتاب را بر عهده داشته است.

از کی فهمیدی که به نوشتن علاقه داری و کار نوشتن را از کی به صورت جدی شروع کردی؟
من از دوران راهنمایی یعنی حدودا سال ۸۹ می‌نوشتم اما نه به همین سبک! اکثر نوشته‌هایم آن موقع عامیانه بود و معمولا پر از شکایت که در پایان کتاب حال و هوای همیشگی توضیح مختصری در این رابطه دادم.
اصولا هر دانش‌آموزی علاوه بر خرید کتب درسی هزینه‌ای جدا می‌کند برای گام به گام که بنده هم مستثنی نبودم. قسمت جالب ماجرا این جا است که چهارم و پنجم ابتدایی انشاهایم را از همان گام به گام می‌نوشتم اما کلا کپی نمی‌کردم چند روز قبل از انشا، موضوع و متن گام به گام را می‌خواندم و روز انشا چیز‌هایی که در ذهنم مانده بود را می‌نوشتم که اصولا سه یا چهار خط می‌شد و بقیه‌اش را خودم ادامه می‌دادم تا این که به نوشتن علاقه پیدا کردم.

تصمیم جدی من برای نوشتن کتاب سال ۹۳ بود بعد از دو سال قلم به دست گرفتم و سبک تازه‌ای را شروع کردم که کلی هم تشویق شدم و البته اولین نوشته کتابم را به همان انشا با سبک جدید اختصاص دادم! کتاب حال و هوای همیشگی مجموعه‌ای از دلنوشته‌های کوتاه و بلند هست که اکثرشان رنگ و بوی غم دارد.

چه کسی مشوق‌ات بود؟

مشوق من برای چاپ کتاب دبیر ادبیاتم خانم محمدنژاد بود. همان دبیر جدی و سخت‌گیر ادبیات که سال ۹۱ به او گفتم؛ نوشته‌های زیادی دارم و قصد دارم که کتاب بنویسم، دستی به شانه‌ام زد و خندید و گفت: «بیار تا بخوانم بعد…» نوشته‌هایم را خواندند، راضی نبودند حتی خیلی جدی زیر بعضی خطوط خط کشیدند و نوشتند؛ «یعنی چی؟» همین شخص از سال ۹۳ حامی من بودند برای نوشتن و حالا جزو مهربان‌ترین و خوش قلب‌ترین دبیر و با افتخار دوست بنده هستند.

برای انتشار کتاب چه روندی را طی کردی؟

برای انتشار کتابم خیلی به مشکل برخوردم حدود یک سال برای گرفتن مجوز و دیگر کارها معطل شدم. یعنی این کتاب قرار بود پاییز۹۶ چاپ شود اما دقیقا ۹۷/۷/۷ در رندترین تاریخ امسال به چاپ رسید.

چه ساعت از شبانه‌روز را به نوشتن اختصاص می‌دهی؟
معمولا آخر شب‌ها همراه با موسیقی آرام را ترجیح می‌دهم. هر چند گاهی باران احساساتم را به تلاطم وا می‌دارد و برای نوشتن حریص می‌شوم.

و آینده را چطور می‌بینی؟

۱۹ سال دارم و دوران دبیرستان به صورت جدی درس می‌خواندم و برای رفتن به دانشگاه مصمم بودم هرچند می‌دانستم پدرم راضی نمی‌شود. علی رغم خرید کتاب‌های کنکور و چند جلسه کوتاه مشاوره سال چهارم دبیرستان تمام ذوقم نسبت به کنکور و دانشگاه کم شد و در نهایت به دانشگاه نرفتم و در حال حاضر دیپلم دارم. برنامه خاصی برای آینده ندارم اما درصدد رفتن به دانشگاه هستم که به هر شکل ادامه تحصیل دهم اما هنوز هم در انتخاب رشته‌ مردد هستم.

انگیزه‌‌ات از نوشتن چیست؟
انگیزه‌ام تنها و تنها آرام شدن خودم است همان حس رضایت از اتمام یک نوشته.

آیا کتاب می‌خوانی؟ نویسنده‌ی مورد علاقه‌‌؟
بله. می‌خوانم و معمولا کتاب‌های ادبی را ترجیح می‌دهم. نویسندگان و شاعرانی همچون استاد علیرضا آذر، عادل دانتیسم، نیکی فیروزکوهی، فاضل نظری و… اصولا نوشته‌های نویسندگان جدید را می‌خوانم اما به شعر‌های شهریار علاقه خاصی دارم.

در بین نویسندگان و شاعران گراشی با چه کسی آشنا هستید و کار آن‌ها را دنبال می‌کنید؟

برای انتشار کتاب از آقای صلاحی کمک گرفتم که خودشان دستی بر قلم دارند در بین همشهریان کتاب «با احتیاط حمل شود» از سرکار خانم انصاری را خوانده‌ام و او می‌شناسم و دیگر دوستان نویسنده را صرفا اسمشان را شنیده‌ام.

تیراژ کتاب شما چقدر بود؟ و کتاب را در چه شهرهایی توزیع کردید؟
من از چاپ پرینتی استفاده کردم چون که تعداد هزار تا برای گراش و بهتر بگویم ایران برای نویسنده کوچک و نوپایی مثل من زیاد بود و احتمال فروش کم. بنابرابن تصمیم بر این شد که از صد جلد شروع کنم با توجه به این که بیست جلد برای کتابخانه ملی و دیگر جاها رفته است هشتاد جلد ماند برای خودم که پنجاه جلد آن در نوشت‌افزار نوین که متعلق به آقای آذرائین است (در بلوار معلم، روبه‌روی ورزشگاه شهدا) موجود است.

عکس‌العمل خانواده و دوستانتان بعد از انتشار کتاب چه بود؟

هیچ عکس‌العمل خاصی اتفاق نیافتاد به جز شوق و لبخندی که هنگام هدیه دادن اولین کتابم به دوست و دبیر روزهای سختم یعنی سرکار خانم محمدنژاد دریافت کردم که نیمی از خستگی‌هایم از بی‌تفاوتی ریخت و همچنین تبریک‌های دوستانم. و سپاسگزارم که حمایت کردند و کتابم را خریدند.

به جز کتاب آثارتان را معمولا کجا نشر می‌دهید؟
آثارم را در کانال تلگرام انتشار می‌دادم که با توجه به فیلتر شدن تلگرام در اینستاگرام با نام کاربری @m4ryam78 فعالیت می‌کنم و از دوستان تقاضا دارم اگر نوشته و یا شعری را انتشار می‌دهند حتما با نام نویسنده اثر باشد زیرا پای هر خط نوشته کلی احساس خرج می‌شود و درست نیست نوشته‌ها را بدون نام نویسنده انتشار دهیم و بعضا انسان‌هایی پیدا شوند که آنها را به سرقت ببرند. چون برای خود من پیش آمده بود لازم دانستم تذکر دهم.

صحبت آخر؟
نوشتن سخت نیست، اما در گراش نوشتن سخت است آن هم برای دختری که سبک نوشته‌هایش غمگین است. لزوما انسان‌هایی که غمگین می‌نویسند افسرده و حتی عاشق نیستند. حتی بنده برای این دست عزیزان هم نوشته‌ای در صفحه اینستاگرامم انتشار داده‌ام: «خوب من نوشته‎‌هایم را که می‌خوانی بد به دلت راه نده، من از بس درد کشیده‌ام تمام بدنم از جنس کوه شده من نه عاشقم و نه افسرده…» دعوت می‌کنم ادامه این مطلب را در پیجم بخوانید. خیلی وقت‌ها با بعضی حرفها دلسرد می‌شدم و دوباره با صحبت‎‌های خانم محمدنژاد دلگرم می‌شدم و باز می‌نوشتم. سنگ هم حتی ترک برمی‌د‌ارد از این همه سرد و گرم شدن! خواهش می‌کنم انسان‌ها را به سمت ترقی هُل بدهید.
اگر حمایت‌ها زیاد شد و دیگران از نوشته‌هایم راضی بودند، احتمال می‌دهم کتاب دیگری را هم به چاپ برسانم.

خروج از نسخه موبایل