هفتبرکه – گریشنا: لغو کنسرت «شب مهتاب» در گراش به بهانهی دو همخوان زن در گروه سرآغاز، باعث واکنشهای فراوانی شد. ابوالحسن حسینی، رییس انجمن موسیقی گراش و آهنگساز و نوازندهی شناختهشده در گروه پارسینا، در این یادداشت همدلانه با گروه سرآغاز، از جنبههای ناگوار اینگونه تصمیمات و تاثیرات منفی آن بر جامعه هنری نوشته است.
ابوالحسن حسینی: در شهر ما رسم نانوشتهای است: منتظر میمانیم کسبوکاری جدید راه بیفتد؛ درآمدزا که شد، ده نفر دیگر در کنارش همان کار را راه بیاندازند. دلنگرانیها و استرسهایش همیشه برای همان اولی میماند و لذتش را بقیه میبرند.
اینجا شهری است که در آن هر چیزی که برای «اولین بار» است، از «اولین بارهای» دیگر شهرها سختتر است. اینکه چگونه فکر میکنیم که امری که در سایر شهرها عادی و روزمره است در شهر ما باید سخت باشد، مهم نیست؛ مهم تلاشی است که نمیکنیم و نهایتا با یک جمله مثل «حالا سری بعد» یا «فعلا نمیشود» سر و ته قضیه به هم میآید و دلیلش هم این است: «تا حالا نداشتیم.»
سالهای سال حمل ساز قبح داشت. از اینکه سازت در خیابان همراهت باشد خجالت میکشیدی و حس میکردی مردم جور دیگری به تو نگاه میکنند. جوری که شرم میکردی نوازندهای چیزی هستی. با این حال موزیسینها از سایر شهرها که میآمدند، راحت بودند. حتی اجازه داشتند در مذهبیترین مکان شهر ساز بزنند، در حالی که در مراسمی رسمی، وقتی نوبت به اجرای ما رسید، عدهای به هر دلیلی از سالن خارج شدند. نوجوان بودم و آن سالها هنوز یادم هست. برایم تعجبآور نبود، چون میدانستم که راهی که میرویم راهی دیگر است.
اما ادامه دادیم. با چند تن از دوستان همجنس من. دهه هشتاد، اولین گروه موسیقی منسجم پاپ به روی صحنه رفت. «پارسینا» اولین گروه پاپ شهر بود که هفتخوان را گذراند. بر خلاف مراحل رسمی اخذ مجوز رسمی برگزاری کنسرت، پارسینا مجبور بود از سایر ممیزیها هم گذر کند. از مراجع مختلف برای نظارت و بررسی حضور یافتند و نهایتا مجوز تایید شد. گمانهزنیهایی بود که گروههایی قصد بر هم زدن کنسرت را خواهند کرد. و این اتفاق نیفتاد. پنج شب اجرای بدون نقص و بدون هیچگونه حاشیهای.
و سالهای بعد و کنسرتهای بعد. بدون هیچ حاشیه و مشکلی. چیزی که فکر میکردند شدنی نیست، یا حتما اتفاقی میافتد. سختیاش همان اولش است و مسیر تا حدودی برای سایر گروهها هموار شد و اجراهای سایر گروهها از سایر شهرهای کشور در سالهای بعد به روی صحنه رفت.
عدهای معتقد بودند گراش شهر کنسرت نیست. اصلا موسیقی در آن جایی ندارد. با این حال زمان نشان داد مردم گراش درکی بالاتر از آنچه تصور میرود دارند. شعور موسیقیایی و هنری مردم شهر چیزی فراتر از تصور ماست. مخاطبان فهیمی که با نظم و هماهنگی کامل با فضای اجرا (هر نوع اجرایی) خود را با محیط همسان میکنند، همراه میشوند. لذت میبرند. انرژی میدهند. انرژی میگیرند و «تا اجرایی دیگر بدرود.»
مردم ما بیشتر از اینها فرهنگی هستند که با یک یا دو همخوان زن مشکلساز شوند. برآشوبند و به لغزش افتند. مردم فرهنگی شهر نشان دادهاند که اینگونه نیستند. در این مورد تئاتر ما قدمهای بزرگیتری برداشته است. اجراهایی با بازیگران زن و مرد. اجراهایی موفق و بیحاشیه. بدون نگاه جنسیتی. مخاطبان ما اینگونهاند. هنر را میبینند.
این راه، راه سختی است. با هزاران امید و آرزو و بی هیچ دلخوشی به درآمد مالی و با پرداخت هزینههای شخصی و صرف زمان، برنامهای به مرحلهی اجرا میرسد. ترس از ضرر و زیان مالی همیشه از ابتدای شروع تمرینات وجود دارد. اما عشق و علاقه است که باعث میشود با تمام مشکلاتش ادامه دهی. اما شاید فرصتها تکرار نشوند و یا شاید نسلهای نوجوان و جوان ما این مشکلات را خودشان حل کنند. اما باور کنیم که «کنسرت لغو شد» عبارت سنگینی است. تصور کنید مادری را که پس از ۹ ماه، بچهاش سقط شود.