هفتبرکه – گریشنا: یازدهم مهرماه ۱۳۸۱ یک نشریهی چهارصفحهای به نام «عصر گراش» صدای مردم گراش شد. نشریهای که به اذعان موسسانش، برای رساندن صدای مردم گراش بعد از واقعهی تیرماه ۱۳۸۱ که منجر به شهادت سه تن از شهروندان گراشی شد، جان گرفته بود؛ و چون سخنش از دل برمیخواست، بر دل مردم هم نشست تا به اولین نشریهی خبری تاثیرگذار در گراش تبدیل شود.
موسسان این نشریه، عبدالعلی صلاحی، مصطفی خورشیدی، علی سپهر و مهدی آتشی، روز پنجشنبه ۱۸ مردادماه به مناسبت روز خبرنگار مهمان هفتاد و سومین نشستِ سینِ انجمن شاعران و نویسندگان در موسسه هفتبرکه بودند. حسین فقیهی، سردبیر دورهی جدید نشریه که به «آیینهی گراش» تغییر نام داده است، به علت مسافرت نتوانست در جلسه حضور یابد. علیاکبر شامحمدی، یکی دیگر از ارکان نشریه در بحث کاریکاتورها نیز در جلسه حاضر بود.
از خلال صحبتهای موسسان میتوان تاثیرگذاری «عصر گراش» را حول یک محور اصلی تبیین کرد: «محصول زمانه بودن». پیش از عصر گراش، نشریات دیگری نیز در گراش منتشر شده بودند، که مهمترین آنها «همساده» بود؛ نشریهای قابل و تخصصی در حوزهی فرهنگ عامه که نقطهی شروع کار مطبوعاتی بسیاری از نویسندگان عصر گراش و نشریات بعدی در گراش بود. اما «عصر گراش» توانست خلاء یک نشریهی عمومی خبری در گراش را، بخصوص در زمانی که مردم حس میکردند فریادرسی ندارند و صدایشان به جایی نمیرسد، پر کند. در عرصه سیاسی، گراشیها با رفتار معنادارشان در عدم تشکیل شورای دوم، صدای اعتراضشان به واقعهی تیر ۱۳۸۱ و روند قضایی آن را به گوش مقامات رساندند. اما در عرصه رسانه، این «عصر گراش» بود که در فضای پیشآمده به دنبال نوعی از همبستگی اجتماعی میگشت.
گزارشی که میخوانید، خلاصهی بیش از دو ساعت صحبت و ذکر خاطرات و مصیبت موسسان نشریه است. برای ایجاد پیوستگی در گزارش، سخن مهمانان پیشوپس شده است. امید که رسم امانتداری به جا آید.
روند شکلگیری نشریه
علی سپهر اولین نفری است که دربارهی شکلگیری نشریه صحبت میکند: «بعد از تعطیلی نشریهی همساده که تخصصی روی فرهنگ عامه کار میکرد و همه ما را دور هم جمع کرد، خاطرهی خوب این نشریه در ذهن همه بود. نبود نشریه هم به شدت احساس میشد. از وقایع تیر ۸۱ که سه نفر از همشهریان به شهادت رسیدند (و در شماره اول عصر گراش نیز گزارشی از این واقعه منتشر شد)، این دغدغه بیشتر شد. بخصوص وقتی نشریهای مثل کیهان، در یک گزارش، مردم گراش را «اوباش» نامید.
او افراد هسته اولیه و شیوهی جمعآوری کمکها را اینطور معرفی میکند: «مصطفی خورشیدی به شدت پیگیری میکرد تا این که برای راهاندازی به نتیجه رسید. با آقای صلاحی و آتشی و من هم صحبت کرد و رفتیم پیش حامیان مالی آن موقع، که دوستان هیات امنای مسجد صاحبالزمان(عج) بودند. آنها گفتند برآورد هزینه کنید و ما تحقیق کردیم و دیدیم «عصر مردم» شیراز حاضر است ضمیمه منتشر کند. شماره اول را از همان وقایع دو تیر شروع کردیم، چون میخواستیم حرف گراش شنیده شود. چون هیچجا حرف ما شنیده نمیشد. به هر حال ما شماره اول یا پیششماره را منتشر کردیم. بعد از آن، یک عدهی ۴۰ تا ۵۰ نفره را در مسجد صاحبالزمان جمع کردیم، و دیگر شروع شد. بعد از این جلسه، کسانی که میگفتند نمیشود، باور پیدا کردند که میشود. البته این جلسه در جذب نیرو هم موثر بود.»
عبدالعی صلاحی هم با تایید صحبت سپهر میگوید: «چون آن زمان واقعا رسانهای هم نداشتیم. در واقع این ضرورت حس میشد، چه بین عوام و چه خواص.»
مصطفی خورشیدی که کمی دیرتر به جمع اضافه شده، درباره روند شکلگیری میگوید: «من و عبدالله و علی (که از یک محله بودیم و یک روحیه داشتیم) به اتفاق نزد دوستان در مسجد صاحبالزمان(عج) رفتیم. قبل از این، نشریات «باران» و «فسیل و برکه» را هم منتشر کرده بودیم. اولین شعر من هم در نشریه همساده منتشر شد. «آشبا کل بکشی» اولین شعر نو گراشی بود که در نشریات منتشر میشد. آن موقع من کوچکترین عضو هیات امنای مسجد صاحبالزمان بودم. برای اتفاق دوم تیر هم باید احقاق حق میکردیم.» خورشیدی تعریف میکند: «طرحی که برای پنجبرکه طراحی کرده بودیم که در حد «پیکادلی سیرکل» ایتالیا بود، و برای هر انجمنی یک کارکرد تعیین کرده بودیم، هم با خودمان میبردیم. حیف آن طرح بود که عقیم ماند.»
خورشیدی در جای دیگری از صحبتها در مورد ترکیب چهارنفرهی موسسان میگوید: «آقای آتشی را ما به این کار کشانده بودیم و کاملا هم با روحیاتش نمیخواند.» و صلاحی هم با شوخی میگوید: «من فوق دیپلم بودم. آقای خورشیدی هم. اما آقای آتشی لیسانسه بود. پس انداختیم گردن ایشان! البته ایشان نوشتافزار و نمایندگی مطبوعات هم داشتند و ارتباط ما با آقای عسلی، صاحب امتیاز عصر در شیراز، هم از طریق ایشان بود.»
سپهر در اواخر جلسه هم یادآوری میکند: «چیزی که دربارهاش صحبت نشد، این است که اگر مصطفی کارگر، جعفر یوسفی و محمدجواد آذرآیین نبودند، برای طراحی و صفحهآرایی نشریه خیلی مشکل داشتیم. مخصوصا مصطفی که مجانی برای ما کار میکرد.»
اهداف اولیه نشریه
مهدی آتشی، سردبیر نشریه، دربارهی اهداف گروه موسسان میگوید: «من در دو سالی که به صورت مستقیم سردبیر عصر بودم، میتوانم بگویم هدف این بود که صدای مردم را به مسئولین برسانیم. با پرهیز از هر گونه سخنان مغرضانه. این مختصرترین چیزی است که میتوانم بگویم. هیچ جناحبندی نداشتیم.»
علی سپهر هم میگوید: «شعار ما این بود: «از مردم، با مردم، برای مردم.» این شعار را بعد از چند شماره در کنار لوگوی نشریه هم نوشتیم.»
مصطفی خورشیدی هم دربارهی هدفگذاری نشریه میگوید: «ما دست روی زخمها نمیگذاشتیم. سعی میکردیم قهرمانپروری کنیم. خط مشی مستقیمی برای پر کردن شکافهای محلهای و حزبی داشتیم. مثلا صلاحی در کنار من، میرزا اکبری در کنار عبدالرضا افشار. این میشد که در هر شماره نشریه، بولد کردن یکی از چهرههای شهر وجود داشت.» او راه یافتن عبدالعلی صلاحی، جعفر یوسفی و خودش را در ادوار مختلف شورا، نتیجهی همین چهرهسازی میداند.
سپهر هم صحبت او را ادامه میدهد: «بعضی اهداف هم بین خودمان بود. مثلا کمبود چهرههای سیاسی در شهر را زیاد احساس میکردیم. هنوز هم نداریم چهرهای که مردم از او تبعیت کنند. زمانی آغا عباس معصومی بود. به این نتیجه رسیدیم که باید چنین فردی را بسازیم. ما کاری که کردیم، مطرح کردن یک شخصیت برای مجلس خبرگان رهبری به صورت نامحسوس بود. این نزدیکترین راه برای رسیدن به مسئولین رده بالا بود. آخر سر هم آقاجواد معصومی کاندیدا شد، ولی خودش را کنار کشید.»
علت تاثیرگذاری در فضای اجتماعی
بحث در مورد تاثیرگذاری نشریه در جایجای صحبتها نمودار میشد. عبدالعلی صلاحی جامعترین تحلیل را درباره علت تاثیرگذاری عصر گراش ارائه میکند: «عصر گراش در موقعیتی شکل گرفت که نیاز اساسی شهر به یک رسانه حس میشد. بعد که مرتب شد، استقبال هم زیاد شد. اگر هر کسی فکر کند صدایش به گوش مسئولین میرسد حمایت میکند. خیلی از نهادهای فرهنگی در آن موقع در گراش نبود، مثلا تشکیلاتی کردن انجمنها و حذف پراکندگی آنها. من هم وقتی این جرکت در حیطه رسانه شکل گرفت، رفتم سراغ نهادهای فرهنگی دیگر مثل خانه فرهنگ. کار گردآوردی فرهنگ عامیانه را هم ما به شکل ریشهای انجام میدادیم، مثلا نمایشگاه آثار فرهنگی و بومی را دو سال قبل از شکلگیری نشریه عصر گراش برپا کرده بودیم. ضمن این مستقل بودن و درآمدزایی نشریه در آن زمان (و حتی در زمان کنونی) امکانپذیر نبود. من به جرات میگویم خیلی از نهادها که در گراش شکل گرفت، پشتبند این نشریه عصر گراش بود؛ از خانه فرهنگ گرفته تا بنیاد کنونی ما و حتی نشریات دیگری که بعد از آن آمدند. با این که عصر گراش شروع انتشار نشریات در گراش نبود، اما نظمدهندهی بزرگی بود. در موقعیت مناسبی منتشر شد که تاثیرگذاری رسانه را به مردم نشان داد.»
علی سپهر به عنوان یک مثال، از تاثیرگذاری نشریه بر بهبود وضعیت برق گراش صحبت میکند: «آن زمان برق در گراش زیاد قطع میشد. گفتیم اگر این پست ۶۶ کنار حوزه راه بیفتد، مشکل برطرف میشود. رفتیم پیش رییس اداره برق. گفت این پروندهاش است که مسکوت مانده. من هم پرونده را برداشتم و مطالعه کردم و مطلبی نوشتیم، که باعث شد پروژه دوباره راه بیفتد.» او در جای دیگری از صحبتش هم میگوید: «علیاکبر شامحمدی با کاریکاتورها و کاریکلماتورها و شعرهای محلی روح تازهای در نشریه دمید. حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر برای شرکت در مسابقات ایشان به ما پیام میدادند. باید الآن هم برنامهای بریزید که خواندن اشعار بومی بیشتر باشد. اثرگذاری صادق رحمانی بر چهرههای ادبی و روشنفکرهای گراش خیلی زیاد است.»
در نهایت، مصطفی خورشیدی سعی میکند دلایل تاثیرگذاری نشریه را در چند بند خلاصه کند: « همهجانبه بودن عصر گراش (هم ورزش را در بر میگرفت و و هم فرهنگ و هنر و …)؛ مهم بودن زمان انتشار؛ قهرمانپروری و شخصیتسازی؛ ایجاد انگیزه توانایی در میان اجتماع (که در زمینه مثبت میرفتیم جلو)؛ انتقاد سازنده از مسئولین و وادار کردن آنها به کار؛ پیگیری امور و قضایای مربوط به شهر مثل پنجبرکه؛ پر کردن شکافهای حزبی و محلهای و طبقاتی شهر؛ رفتن به طرف رقابتهای انتخاباتی با لار؛ ایجاد روح امید در میان همشهریان کشورهای خلیج فارس؛ سوق دادن سرمایهگذاران به طرف سرمایهگذاری به سمت نیازهای لازم در شهر (مثلا رفتیم پیش آقای حاج عباس جعفری برای تخلیه پنجبرکه)؛ معروف کردن گراش بین مردم استانهای دیگر؛ اهمیت به جوانان افتخارآفرین در میان مردم؛ گسترش ادبیات و علاقهمندی به آن و چاپ آثار گراشیها در نشریه.»
فرود آرام تا شروع دورهی جدید
علی سپهر در مورد جدا شدن تدریجی موسسان از «عصر گراش» میگوید: «از شماره ۳ و ۴ آقای صلاحی خودش را کنار کشید. چون به نظرم دغدغههایی داشت که هنوز هم دارد ادامه میدهد. خدا را شکر موفق هم بوده است.»
صلاحی در این زمینه توضیح میدهد: «من همیشه فکر میکردم چیزهایی در گراش کمبود است و باید راه بیفتد. وقتی راه افتاد، دیگر باید بگذاریم راه خودش را برود؛ و ما باید برویم سراغ کار بعد. مثلا بعد از این نشریه، ما رفتیم سراغ خانه فرهنگ، و بعد جشنواره فیلم کل. ولی من همیشه دغدغهی نشریه عصر گراش را داشتم و برایشان مطلب هم میفرستادم، ولی در جلسات شرکت نمیکردم.»
سپهر ادامه میدهد: «بعد از مدتی همکاریها بیشتر شد و دوستانی اضافه شدند و هیات تحریریهای تشکیل شد و دفتری گرفتیم. بعد گفتیم حتی گستردهتر و دموکراتیکتر کار کنیم، و یک جلسه در سالن سراجی گرفتیم و جمعی را به عنوان تحریریه انتخاب کردیم. البته الآن اعتقاد دارم کار اشتباهی بود.»
محمد خواجهپور اظهار نظر میکند: «البته به نظر میرسد که چارهای هم نبود. چون هسته اولیه تحلیل رفته بود.» صلاحی و سپهر با این نظر کاملا موافق نیستند. صلاحی میگوید: «میخواستیم تکصدا نباشد. چون به آن انتقاد زیادی میشد. آن موقع کمتر به این توجه میکردیم که نشریه باید خط مشی خاصی داشته باشد. یا این که فضا طوری بود که این چندصدایی برایمان اولویت داشت.» و سپهر هم نظر او را تکمیل میکند: «میخواستیم تمام کسانی که علاقهمند هستند، بیایند در گود. ما سعی میکردیم از تمام تفکرات شهر در هیات تحریریه حضور داشته باشد. مثلا اصلاحطلب و اصولگرا و طیف مجمعالقرآن و … در نشریه نماینده داشته باشند و صدای همه مردم شهر باشد. هدف ما متفاوت بود، هدف خدمت به شهر بود. برای همین فکر میکردیم باید همدلی بیشتر باشد.»
سپهر ادامهی این فرود را اینگونه توضیح میدهد: «دو نفر دیگر دوستان، یعنی خورشیدی و آتشی، هم آرامآرام کنار رفتند. تا زمانی که حسین فقیهی آمد. بعد از آمدن آقای فقیهی، من تصمیم گرفتم به دعوت شهردار وقت، از مرداد ۸۳ نشریهی «شهر ما» را برای شهرداری شروع کنم. گفتیم میشود خبرهایی که از شهرداری منتشر میشود، در عصر گراش هم منعکس کنیم. سود دوجانبه بود.»
و خورشیدی در نهایت میگوید: «باید یک نشست جداگانه داشته باشیم که آسیبشناسی کنیم چرا نشریه در اواخر کار افت کرد. ما باید هر ماه میرفتیم و برای دریافت هزینه نشریه رو میزدیم. البته ما مخصوصا در ابتدای راه خیلی حمایت شدیم.»
خورشیدی در جای دیگری از سخنانش، از دوستان هیات امنای مسجد صاحبالزمان که علاوه بر عصر گراش، خیلی از نهادها و تشکلهای گراش از آنجا شکل گرفت تشکر کرده بود. صلاحی نیز از حامیان نشریه عصر گراش، از جمله هیات امنای مسجد صاحبالزمان (عج)، اعضای موسسه توسعه و همیاری، خیرین گراشی، اعضای ادوار شوراهای شهر و شهرداری که بعدها حامیان خانه فرهنگ انجمن میراث فرهنگی، گروه گردآورندگان فرهنگ گراشی و بنیاد کهنپارسیان شدند، تشکر میکند.
و دردسرهای شیرین مطبوعاتی
محمد خواجهپور در میانهی جلسه پرسید: «تعامل شما با نهادهای سیاسی شهر چطور بود؟ مثلا آن موقع با امام جمعه و بخشدار. مهمترین فشاری که از طرف آنها داشتید چه بود؟» صلاحی و سپهر میخندند! مهدی آتشی این سوال را جواب میدهد: «اصلا مشکلی نداشتیم و ارتباط بدی هم نداشتیم. هرچند اولین شماره باعث گلایه بخشدار شد که چرا مصاحبه با من را نزدید.»
خورشیدی یک خاطره درباره ادبیات این نشریه تعریف میکند: «روزی، وقتی آقای صلاحی هنوز تعمیرات تلویزیون انجام میداد، با هم در مغازهاش گفتگو میکردیم. گفت «آخ، اگر کسی بود که این کلمات گراشی را در شعری میآورد خیلی خوب بود.» من هم گفتم کلماتت را بده به من، و آن را در یک شعر حماسی ریختم. این شعر را با تیتر «گراش در قالب اشعار فردوسی» در نشریه منتشر کردیم.»
مهدی آتشی که به اعتراف همکارانش، سردبیری را به زور بر دوش گرفته بود، در اواخر جلسه از فشارهای بیمورد همیشگی بر خبرنگاران گلایه میکند: «در هر کار اجرایی، یک سری مشکلات هم هست. آن موقع یکی از مشکلات ما به خاطر یک مطلب درباره حجاب بود. بعضیها کاسه از آش داغتر میشوند و هنوز هم که هنوز است وجود دارند. هنوز روزنامه منتشر و پخش نشده بود که فشارها شروع شد. این مشکلی است که هنوز هم در گراش وجود دارد، و قبل از انتقاد تخریب میکنند. از آن طرف، اگر هدف این باشد که انتقادها جنبه سازندگی داشته باشد، خیلی از مشکلات ما حل میشود.»
آتشی قضیهی تنها موردِ شکایتِ قانونی از نشریه را اینطور تعریف میکند: «آن موقع صفحه آخر که صحفه ادبی بود، دست مصطفی خورشیدی بود. در یک شماره نشریه، یک متن در آن گذاشته بودند که یک نقیضه بر شعر سهراب سپهری بود: «گل شبنم چه کم از لاله قرمز دارد». من آن را شش بار خواندم، و به مصطفی گفتم این متن یک مشکلی دارد، ولی نمیدانم کجاست! آقای خورشیدی شاکی شد که چرا اینقدر سختگیری میکنم و گفت مشکلی نیست. متن چاپ شد و باعث شد به چند نفر بر بخورد. این تنها موردی بود که از ما شکایت شد.»
علی سپهر هم دست میگذارد روی یک دردسر سرنوشتساز: «یک مطلب هم در نشریه منتشر شد که کنایه به بدحجابی بود، ولی بعضیها فکر کردند تبلیغ بدحجابی است. خیلی فشار روی ما بود به خاطر این مطلب.» مصطفی خورشیدی در اواخر جلسه لو میدهد: «همه نسخههای آن شماره را جمع کردیم و آتش زدیم!» مهدی آتشی هم در ادامه میگوید: «اتمام کار من با نشریه، با همان مطلب درباره حجاب بود. با آقای خورشیدی یک بحث طولانی داشتیم، و به این نتیجه رسیدیم که این کار نه دنیا دارد و نه آخرت!»