مسعود غفوری: تبلیغات برای حجاب گاهی مجال خوبی به دست میدهد برای آسیبشناسی نگاهی که به جایگاه زن در جامعه و به رابطهی زن و مرد وجود دارد. این تابلو، یک سری سوالات خُردتر را در لحظه به ذهن میآورد، مثلا این که چرا صاحاب ندارد و اسم هیچ گروه و ارگانی زیرش نیست؟ نکند خودشان هم فهمیدهاند که کمی ضایع کردهاند؟ یا مثلا آن سوالِ نپرسیدنی که چرا زنان در این تبلیغات معمولا –البته به چشم خواهری- زیبا هستند؟ ولی گذشته از اینها، دو نکتهی برجستهتر ذهن را به خودش مشغول میکند:
۱. زن در کنار برچسب انرژی؟
اولین چیزی که این همنشینی به ذهن میآورد، «کالاشدگی» زن است، چون ما عادت کردهایم این برچسب را روی یخچال و ماشین لباسشویی و تلویزیون و کالاهای دیگر ببینیم. و حالا نکته اینجاست که معمولا اولین چیزی که از تریبونهای رسمی در مذمت تبلیغات غربی شنیده میشود، «استفاده ابزاری از زنان» برای ترغیب افکار و فروش کالاست. میگویند (و البته تا اندازهای هم درست میگویند) که وقتی زنان برای تبلیغ یک کالا به کار گرفته میشوند، فردیت و هویت خودشان را از دست میدهند و در واقع با خودشان هم مثل یک کالا رفتار میشود.
و حالا این همنشینی عجیب که انگار میگوید زن کالایی است که هر چه حجاباش بهتر باشد، «بهصرفهتر» است و «انتخاب» درستتری است (به گواه آن گزینههای سمت راست) برای … برای چی؟ خرید و فروش شدن؟ همین فکر را ادامه بدهید ببینید به کجاها میرسد: چه کسی خریدار این جنس خواهد بود؟ بعد از خرید، آیا او صاحب این جنس هم هست؟
چند وقتی است سعی میشود مردان خانواده را هم مسئول بدحجابی زنانشان معرفی کرد و واژهی «غیرت» در این مورد کاربرد زیادی پیدا کرده است؛ مثلا در پوسترهایی که یک زن بدحجاب را کنار تصویر یک سیبزمینی نشان میدهد، یا بیلبوردی که کنار میدان بیمارستان نصب شده است و پیامی با این مضمون دارد که اگر زنی آرایشکرده بیرون برود، مردش عذاب خواهد دید. رابطهای بین این کاربرد «غیرت» را با تصویر مورد بحث حس میکنید؟ و حس نمیکنید در این بحث، حجاب کاربرد دیگری پیدا کرده است؟
۲. محل نصب این بیلبورد هم حرفها دارد.
به طور معمول، این پیامها سر سهراه درمانگاه، روبهروی بیتالزهرا، و یا جایی در مرکز شهر که بینندگان پیادهی بیشتری داشته باشد نصب میشوند. ولی این تابلو کنار میدان شهرداری، یعنی یکی از ورودیهای شهر نصب شده است. با این توضیح، چه میشود اگر بگوییم هدف پیام این تابلو، زنان گراشی نیستند؟ بالاخره زنان گراشی که همگی (حتی آنهایی که اعتقاد دارند با مانتو هم میتوان حجاب کامل داشت) چادر میپوشند. اینها را وقتی بگذارید کنار تمام حرفهایی که دربارهی مهمانان و خریدکنندگان از شهرهای اطراف گفته میشود، میتوان بخشی از قضیه را خواند. در واقع این عکس ادامهی همان بحثی است که گناه وجود بدحجابی در گراش را به دوش زنان و دخترانی که از بیرون به گراش میآیند میاندازد. زنان ما که همه حجاب دارند؛ این «دیگران» هستند که بدحجاباند. گاهی این دیگران، دانشجویان هستند؛ گاهی خریدکنندگان از شهرهای اطراف؛ و گاهی حتی ورزشکاران تیمهای مهمان!
با نصب این تصویر در ورودی شهر، انگار داریم به این «دیگران» میگوییم: «ببینید، زنان ما اینطور هستند؛ شما هم اینطور باشید.» و البته ناخواسته به این ترس هم اعتراف میکنیم که: «نکند زنان «ما» هم مثل زنان «آنها» بشوند.» چون بالاخره این تاکید بر فاصلهی «ما» و «دیگری» شامل دلالتهای فرهنگی دیگری هم هست، که یکی از آنها این است: «وقتی یک فرهنگ، یک جامعه یا یک اجتماع، افراد معینی را به عنوان «دیگری» به حاشیه میراند، میکوشد چیزی را طرد یا سرکوب کند که در واقع بخشی از خودش است و شناختاش – چه برسد به پذیرشاش- را مشکل یافته است.» (کریستوا)