گریشنا: سایت لادستان یادداشتی از حامد مقدم، کارشناس ارشد شهرسازی و عضو هیئت علمی دانشگاه، انتشار داده که حایز اهمیت است. این شاید دومین نوشته ای باشد که در خصوص جریان سازی های سیاسی در شهر لار منتشر می شود. پیش از این حامد زارع، مطالبی را در چند شماره ی صحبت نو ویژه ی گراش انتشار داد. لادستان، خوانندگان خود را به این نکته توجه داده است که مطالب حامد مقدم لزوماً نظر سایت نیست. مقدم در بخشی از مقاله ی مفصل خود چنین آورده است:
در سالهای اخیر و خصوصاً پس از وقایعِ بهمنِ ۸۸ لارستان، به سبب نبود نیروهای متمرکز و کارا جهت مداخله در بحث (و یا ملاحظه کاریِ نیروهایِ توانمندِ موجود و ترسِ از دست دادنِ موقعیتِ سیاسی و اجتماعی)، گروههائی منتسب به نیروهای چپ گرا، با تکیه بر موج احساسات مردم و شرایط بحران، گوی و میدان را از بزرگترها و اصطلاحاً، کارکشته های سیاسی چپ گرای پیشین، ربوده و خود را به عنوان سرکرده های جریان چپ در منطقه معرفی نمودند.
نوظهورهائی که گهگاه، قواعدِ بازیِ سیاسی را زیر پا گذاشته و نوعی خود رأیی و تعامل ناپذیری و اِتّکاءِ اغراق گونه به هواداریِ مردم از ایشان، در آنها قابل مشاهده است؛ تا آنجا که به هتکِ حرمت مراکزِ اجتماعی و مذهبیِ نیروهای چپ و نزدیکانِ ایشان نیز انجامید و نشان داد که در مسیرِ تغییرِ نیروهایِ ارشد، قربانی شدنِ نیروهایِ همفکرِ پیشین نیز، چندان بعید نیست. این امر، سبب کمرنگ شدن جایگاهِ با تجربه ها شد. غافل از آنکه چنین احساساتی دوام نداشته و با پایان بحران، آرامش به مردم باز خواهد گشت و آنها نیز، موقعیتِ خود را از دست خواهند داد.
در این خصوص، سیاستِ ادامۀ بحران و باقی ماندنِ مردم در صحنه، برای تأمین مقاصدِ سیاسی، طیِ حدودِ ۳ سالِ اخیر، ادامه یافته است و نگاهی به رویکردها نشان می دهد که بصورت مداوم، با تکیه بر علایق و احساساتِ مردمِ منطقه (از جمله: پر رنگ نمودنِ شاخصه هایِ تاریخیِ منطقه و تأکید بر در حال نابودی بودن آنها، از جمله بازار قیصریه ، قلعۀ اژدهاپیکر و … ؛ همچنین اختلافات لار و گراش، نقد افراط گونۀ مسئولینِ غیر بومیِ اداراتِ منطقه بدون اِشراف بر عملکردِ ایشان، ورودِ نابجا به مسئلۀ امام جمعه و نافرمانی از تصمیمِ نهادهای مسئول (علیرغم آنکه در همۀ مناطق کشور، رویّه بدین منوال است)، بارز نمودنِ نقاطِ ضعفِ اداراتی که زیاد با مردم در ارتباطند و زمینۀ نارضایتی بیشتر است، مثل شهرداری و شورا و البتّه میراث فرهنگی و …)، همگی نشان از فضایِ نقدِ بدونِ داشتنِ علم و راهکارِ منطقی است (و چون خود، در مقام عمل نبوده اند، بر سختیِ کار اِشراف ندارند و همانند رویّۀ انتقاد گرائی از مسئولین، توسط نیروهای چپ گرا، رویّۀ ایشان نیز چنین است) و در نهایت، زمینه سازی برای تهییجِ افکارِ عمومی و در صحنه نگاه داشتن مردم، تحت محوریت چنین نیروهائی است که علاوه بر خسته کردن مردم از عدم نتیجه گیری از در صحنه ماندَنِشان، در زمانِ نیاز، حتی اطرافیان و هوادارانِ فعلیِشان نیز، از آنها دوری خواهند کرد. ( نه اینکه نقدِ در مسائل و خواسته های مردم اشکالی داشته باشد؛ اما خواسته و علتِ ورودشان به چنین نقدهای تند و برنامه ریزی شده برای مقاصد سیاسی و بازی کردن با احساسات مردم، بی شک دارای اشکال است).
بحران سازی، گاهی در تضاد با منافع ملی بوده و یا بالاخره با خسته شدن مردم، به پایان رسیده و آرامش باز خواهد گشت. اما در آن صورت، باز گرداندن نیروهای قدیمی به صحنه، حداقل مستلزم صَرفِ زمان خواهد بود. در واقع، تغییر یکبارۀ چهرۀ نیروها، در حالی که نیروهای جدید، فاقد وجاهت در کلِ منطقه اند، نهایتِ دستاوردشان، موفقیت در انتخابات شوراها خواهد بود که به نظر می رسد در حال حاضر، هدف غائی بر همین مسئله گذارده شده و مردم داری و توانمندیها را باید در آینده، در قالب پستهای مسئولیت زا به بوتۀ آزمایش گذاشت.
در نهایت، موضعِ فعلیِ نیروهایِ چپ گرا را می توان، با از دست رفتنِ پایگاههای اجتماعی و مذهبی، پخش شد