نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

رقص داداملاکه در حوضی خانه

هفت‌برکه: الف ۸۱۰ در جلسه ۹۱۰ انجمن ادبی، چهارم آذرماه ۱۳۹۵ منتشر شد. در این جلسه، «سین ششم» با عنوان «جریان‌های شعر امروز ایران و چشم‌انداز اینده» نیز با حضور صادق رحمانی، شاعر شناخته‌شده کشورمان، و همچنین اعضای انجمن شعر آفتاب برگزار شد.

به خاطر همین نشست، الف ۸۱۱ با صفحاتی کمتر و محدود به صفحات ثابت منتشر شده است. نسخه‌ی کامل نشریه را نیز می‌توانید به فرمت پی‌دی‌اف دریافت کنید (اینجا کلیک کنید).

 

بابزنکه

حوره رحمانیان

همه چیز در آب حوض

مادرم فقط من را داشت. نرگس دختر همسایه ولی چند برادر بزرگتر و کوچکتر از خودش داشت. وقتی مادرم با آن شکم بزرگ رفت توی اتاق زمستان‌خانه، من و نرگس کنار «حوضی»منتظر بودیم.

همراه مادرم، زن‌دایی بود و مادر نرگس و زنی پیر که نمی‌شناختم. مادر نرگس گفت لالا است. اسمش شبیه لالایی بود. بی‌بی زیر لب صلوات می‌فرستاد. پدرم چند ماهی بود برگشته بود دبی.

مادر نرگس گفته بود بچه را از روی آب حوض می گیرند. نرگس خودش را به حوض نزدیک می‌کرد. من هم.

به آب سبز حوض نگاه می‌کردم . فکر می کردم اگر بچه از ته آب بالا بیاید، دستهای نرگس درازتر است و زودتر از من بچه را خواهد گرفت.

هر کدام از ما کنار یک گلبرگ سیمانی حوض گل‌شکل منتظر بچه بودیم که  شنیدم مادر نرگس در درگاه چوبی زمستان‌خانه با «لالا »پچ پچ کرد: دوباره بچه مرد؟

به آب سبز حوض نگاه می‌کردم و از «دادامِلاکه » می‌ترسیدم؛ که در آب حوض زیر نور خورشید با سبزک‌ها می‌رقصید.

 

داداملاکه: موجودی خیالی در آب حوض که بچه ها را غرق می‌کند

لالا: قابله

 

یادداشت

محمدامین نوبهار

مدتی قبل در بازار سنتی داراب که بازارِ باطراوات و شیرینی است، با دوستان قدم می‌زدیم و با مردم خوش و بش می‌کردیم که یک مرد میانسال ازمان پرسید: کجایی هستین؟

گفتیم: گراشی!

گراش را در فارس و هرمزگان و حتی این‌ورتر به چیزهای مشخصی می‌شناسند. مثلا به پولداری!

گفتیم گراشی و مرد کمی فکر کرد و گفت: گراش؟ اونجا که آب جمع می‌شه؟

هرچه فکرمان را این‌ور و آن‌ور بردیم یادمان نیامد کجای گراش «آب جمع می‌شه!»

بعد برگشت رو به بغل‌دستی‌اش گفت: «گراش یه خیابون داره. تا یه چیکه بارون میاد تا زانو همه تو آبن. در رو نداره اصلا»

فهمیدم منظورش همین جلوی پارک لاله است. اصلا فکرم این‌طرف نرفته بود. باران برای ما پدیده فراطبیعی است. حق هم داریم. مگر سالی چندبار باران می‌بارد؟ نمی‌ارزد به این‌که با بحث‌های صد من یک غاز حال خودمان را خراب کنیم. خانواده من که لااقل این‌طوری است. مثلا همین سه چهار سال پیش آب افتاده بود در زیر زمین خانه‌ی دایی‌خالق‌. کل نوروز را داشت با سطل و پمپ آب می‌کشید از زیرزمینش. ولی اعتراض نداشت. خوشحال بود و شکر می‌گفت برای اینکه بالاخره باران آمده و نوروز سبزی داریم و مردم شادند. یعنی ما این‌طوری بهش فکر نمی‌کنیم که این آبی که چهاردقیقه وایساده کجا برود؟ مردم این‌جا این‌طور فکر نمی‌کنند. شهرداری هم جزو مردم است دیگر.

 

اینستاگردی

 

یادداشت‌های ۳:۲۱ نیمه‌شب

 

کل نشریه را از اینجا دریافت کنید.

خروج از نسخه موبایل