نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

بابا آب داد؟ مساله این است!

هفت‌برکه: الف ۸۱۴ در جلسه ۹۱۴ انجمن ادبی، دوم دی‌ماه ۱۳۹۵ منتشر شد. در این جلسه، «سین نهم» با عنوان «مساله‌ی آب» نیز با حضور مهندس علی‌اکبر مظفری‌فرد، عضو هیات موسس انجمن آبوان و شهردار پیشین گراش؛ مهندس جمالی، رییس اداره محیط زیست گراش؛ مهندس ثابت، از اعضای انجمن آبوان؛ و مهندس حامد عبدالهی، دبیر انجمن ایکوموس گراش برگزار شد. گزارش این سین را به طور جداگانه در هفت‌برکه خواهید خواند.

دو شعر از یعقوب فیروزی و سحر حدیقه، مطالب برگزیده الف ۸۱۴ است. نسخه‌ی کامل نشریه را نیز می‌توانید به فرمت پی‌دی‌اف دریافت کنید (اینجا کلیک کنید).

 

شعر

یعقوب فیروزی

باز یاغی شدی و سمت بیابان رفتی

یا خلاف جهت باد به کرمان رفتی

گشتم از اول شیراز رسیدم به خزر

هاتفی گفت که از سمت خراسان رفتی

دو سه ماهی ست که از سردی من رنجیدی

فصل پاییز ندیده به زمستان رفتی

شاید از جمعه ی مرداد دلت سبز شوم

ولی انگار تو از اول آبان رفتی

تو غزل بودی و صد جرعه‌ی دریا بیتت

بی‌جهت نیست که بعد از نم باران رفتی

ای که هر سال پیام آور… امسال ولی

شب یلدا که سحر شد تو خرامان رفتی

بوی یک شاخه نبات آمد و از سرمستی

باز لبریز شدی از سر فنجان رفتی

من که با سرعت باد آمدم از راهی دور

ولی انگار تو از عمد شتابان رفتی

هدهد خوش خبر آمد که تو را می‌بوسم

غافل از این که تو از ملک سلیمان رفتی

شهر غمگین و دل آزرده شد از وقتی که

باخبر شد تو هم از دست خیابان رفتی

قول دادی که بمانی و مرا سبز کنی

خشک شد ریشه‌ی من، از سر پیمان رفتی

اعتقاد دلت احساس لطیف باران

دزدکی قهر شدی کافر ایمان رفتی

دست من، موی لطیف تو و آرامش عشق

مات، درگیر، کلافه… چه پریشان رفتی

من به دنبال تو هر شهر و دیاری گشتم

مرزبانی خبر آورده از ایران رفتی

اهل خونگرم گراشم من و مردادی عشق

تو از آغاز شبی سرد به پایان رفتی

 

شعر

سحر حدیقه

بازی چشمان تو سیاه بود

حرکت.

زمین حرکت نمی‌کند از این همه زیبایی

حرکت.

من در تمام ایستگاه‌های جهان انتظار سوت کشیده‌ام

سکوت.

تو در میان بازی چشم‌ها اسیر می‌شوی

تیر می‌خوری

حرکت.

من در کنار تو به خواب می روم

روی گور تازه دست‌هایم

سکوت.

تو را با تپش باران

حرکت.

تو را با تپش کویر

سکوت.

تو را از صدای نخل‌ها می‌دزدند

کاروان خسته موهای من در باد

حرکت.

برای درهای آبی جنوب

برای قسم‌های پلک‌هایت

سکوت.

من تمام نخلستان را رج زده‌ام در چشمان منتظر قطار

حرکت.

آبادی خراب می‌شود

صدای گلوله

صدای ترس

وهم وجود تو در سراسر ده

حرکت.

جای خارش پوست ورم کرده شب

سکوت.

 

یادداشت‌های ۳:۲۱ نیمه‌شب

 

اینستاگردی

 

کل نشریه را از اینجا دریافت کنید.

خروج از نسخه موبایل