هفتبرکه (گریشنا): کتاب «قفل بیکلید» نوشتهی دکتر ابراهیم مهرابی چند ماه پیش منتشر شد. او دکترای مبانی نظری اسلام از دانشگاه فردوسی مشهد دارد و در این دانشگاه تدریس میکند. این کتاب شامل یادداشتهای تحلیلی او بر تعاملات اجتماعی ایرانیان است. دکتر مهرابی در دیدار با اعضای انجمن شاعران و نویسندگان گراش در جلسهی هشتم «سین»، دربارهی این کتاب و فعالیتهای دیگرش صحبت کرد.
انجمن: این کتاب از کجا شکل گرفت و به اینجا رسید؟
دکتر مهرابی: من در زندگیام چند سطح دغدغه دارم، از سطح محلی تا ملی تا جهانی. اینها دغدغههایی وجودی است که هر دانشجوی فلسفه با آنها دست و پنجه نرم میکند. چیزی که به این دغدغهها شکل قدرتمندتری داد، حضور در اروپا بود. مشاهدات من در اروپا و در غرب، همراه با نگاهی نقادانه بود. اخلاقیات انسانی اجتماعی مردم اروپا برای من جالب بود. سوال ذهنی من این شد که چرا ما اینطور نیستیم؟ یکی از نکاتی که به ذهنم آمد، این بود که سامانه تعاملات اجتماعی ما ضعیف است. نه فقط در ارتباط بین حکومت و مردم، بلکه بین خود مردم هم تعاملات ضعیف است. این کتاب حاصل آن سوال است. درباره این مساله درگیری ذهنی داشتم و یادداشتهایی شامل ۷۷ عنوان نوشتهام که ۳۳ یادداشت در این کتاب آمده است و ۴۴ تای دیگر هم در کتاب بعدی خواهد آمد. البته این همهی حرف من هم نیست، چون کتاب تا حدی سلاخی شد. به عنوان یک معلم، رسالت اجتماعی احساس کردم که باید چنین کتابی بنویسم.
انجمن: این کتاب در چه دستهای قرار میگیرد؟ و در چه زمینهی علمی است؟
دکتر مهرابی: این یک کتاب جامعهشناسانه است، یعنی در زمینهی اجتماعی با پیشزمینه دینی است. این کتاب را من یک کتاب کلامی میدانم. اما کلام جدید.
انجمن: این کتاب میتواند زیرشاخهی ادبیات تعلیمی هم قرار بگیرد. چون دوز ادبیات در آن بالاست و میشود با گلستان مقایسهاش کرد. حتی شعر هم دارد. اما هنوز نتوانستهاید از زبان فلسفی جدا شوید.
دکتر مهرابی: اتفاقا یکی از مشکلات من در نویسندگی، صعوبت کلام است! هر چه سعی میکنم سادهتر بنویسم نمیشود. البته متون فلسفی همیشه سخت هستند.
انجمن: به نظرتان آیا این مباحث فلسفی با بخشهای شعر یا ادبیتر کتاب ترکیب خوبی ساختهاند؟
دکتر مهرابی: این را باید دیگران نظر بدهند. من فکر میکنم بحث درباره هر موضوع از خط خارج نشده است.
انجمن: تقدم نوشته شدن کتاب با شعرها بود یا با متنها؟
دکتر مهرابی: تقدم با یادداشتها بود. بعدا به ذهنم رسید که میتوان بعضی از این مفاهیم را در قالب شعر بهتر ماندگار کرد و هم این که باعث میشود کتاب تلطیف شود.
انجمن: آیا اسم کتاب و نگاهی که به مسائل دارد، باعث شده که اتهام سیاهنمایی به شما بزنند؟
دکتر مهرابی: بله، خیلی به این امر متهم شدم؛ هرچند در دو سه صفحه در مقدمه سعی کردم این نگاه را رد کنم. من این کتاب را بیشتر آسیبشناسی میدانم، و اعتقاد دارم حتی شدیدتر از این هم باید مسائل را نقد کرد.
انجمن: با این نگاه، آیا میتوان گفت ایران کنونی از لحاظ فرهنگی در مرحله اضمحلال است؟
دکتر مهرابی: بشر همیشه در حال انتظار است. به شخصه امیدوار به ظهور یک اتفاق هستم که نقش تحولآمیزی ایفا کند. نمیتوانیم بگوییم در تقویت اعتقادات دینی موفق بودهایم. این حاصل تبلیغات گترهای صدا و سیما و موعظههای روی منبر نیست. اینها اثر عمیق عقلایی ندارد. تاثیر باید از طریق تعاملات فرد با فرد و از طریق تاکید بر اخلاق صورت بگیرد. یعنی همان چیزی که سیره پیامبر بود. به شخصه معتقدم انسان چهار اسم دارد: نرمال در روانشناسی، انسان در جامعهشناسی، عاقل در فلسفه و مومن در مذهب. این ابعاد مختلف باید با هم هماهنگ شوند.
انجمن: با توجه به این که روی جلد کتاب عنوان «روان-جامعهشناسی» آمده است، چرا کمتر به مسائل جنسی و تابوهای روانشناسی در این کتاب برخورد میکنیم؟
دکتر مهرابی: این مسائل در کتاب بعدی خواهند آمد که شامل ۴۴ یادداشت دیگر است.
انجمن: مسیری که در زندگی طی کردهاید چه بوده؟ به نظر میرسد یک جور سلوک شخصی داشتهاید، درست است؟
دکتر مهرابی: من از کودکی همیشه فعال بودهام. در ۱۴سالگی راهپیمایی انقلاب راه میانداختم. چون آدم پر شر و شوری بودم و نمی خواستم کسی از من جلو بزند. ولی این مبتنی بر نوعی احساس بود. هر نوجوانی حس تشخصطلبی و خودنمایی دارد. من هم مستثنی نبودم. در خانواده، دائما در حال کار بودم، و در جامعه به شکلی دیگر.
بعد از پیروزی انقلاب، من دچار یک نوع سرگشتگی فکری شدم. مثلا در دبیرستان میزی میگذاشتم و هر نوع روزنامهای را برای دانشآموزان روی آن قرار میدادم. میگفتم همه را بخوانید و پیرو هیچکدام نشوید. در پایگاه مسجد جلسات زیادی میگذاشتیم و درباره مسائل زیادی صحبت میکردیم. من در نتیجهی همه اینها، دچار نوعی تعلیق باور شده بودم، و هر گروهی فکر میکرد با آنها همراه هستم. در صورتی که من همیشه خواستهام مستقل باشم. دلبسته گروه یا تفکری نبودهام. البته وابسته به تفکراتی هستم، مثلا علامه آشتیانی.
در زمان جنگ، معلم شدم، آن هم از روی شیفتگی و علاقه. با این که در استان فارس معدل اول را داشتم، به اوز آمدم، انگار که ماموریتی برای خودم قایل باشم. سریع ما را بردند به بخشداری.
اما استعفا دادم و به نزد استاد آشتیانی رفتم. او یک تحول فکری برای من ایجاد کرد. آنجا بود که من یک نفس راحتی کشیدم. انگار دری باز شده بود که من سالها دنبالش بودم. فلسفه و عرفان نقطهی رهایی من از احساسات انقلابی بود. به نظرم اگر کسی مسیر من را طی کند، باور عمیقتری پیدا میکند، چون تاوان بیشتری چه از لحاظ شخصی و چه اجتماعی داده است. سخت دفاع کردن از یک چیزی، قاطعیت است نه تندروی. ما به حدی از پختگی رسیدهایم که تشویق و تنبیهها برایمان خیلی مهم نیست. همین که بدانم استادی بودهام که با شرافت کار کردهام، برایم کافی است.
انجمن: الآن که در دوران بازنشستگی هستید، پروژههای بعدیتان چیست؟
دکتر مهرابی: ماموریت اولم این است که دغدغههای فکریام را قلمی کنم. مسالهی اول من نفوذ اندیشههای یهودیت (البته یهودیت تحریفشده) به اسلام است. فیشبرداریهای این کتاب را انجام دادهام و در آینده کتاب را خواهم نوشت. مسالهی دوم من، نظریات علمی خودم است. مثلا در باب معراج، من معتقدم به معراج انفسی هستم، یعنی معتقدم پیامبر جهان را به درون خود کشید. این را در سخنرانیهایی هم ارائه کردهام. نظریهی دیگر، نفی خطی بودن عالم است. نظریهی دیگر، شفاعت قدسی است. ماموریت دوم من هم حضور در بین خانوادهها و جوانان است، یعنی جاهایی که با حضور من نیاز است. تا آنها را هدایت کنم به سمتی که در نظرم هست.