هفتبرکه (گریشنا): زخمش قابل دیدن نیست و هیچ ابزار تشخیص مستقیمی هم نمیتواند آن را بررسی کند. اما دردش آنقدر عمیق است که زندگی را به هم میریزد. از دردی حرف میزنیم که تنها روانپزشکان و روانشناسان آن را میشناسند. این گفتگو دیماه ۱۳۹۵ در شماره ۶۱ نشریه افسانه گراش منتشر شده است.
دکتر سمیه اشکواری از آن آدمهایی است که این درد را خوب درک میکند. او متخصص بیماریهای اعصاب و روان (روانپزشک) است و در بیمارستان امیرالمومنین علی (ع) گراش دنبال مرهمی است برای بیمارانی که از دردهای روان رنج میکشند. در ۱۸ سالگی، از سال ۷۸، در رشت در رشته پزشکی قبول شد و بعد از گذراندن دورهی هفتسالهی پزشکی، در سال ۸۵ فارغالتحصیل شد. او به مدت چهار سال نیز در دوره تخصصی اعصاب و روان تحصیل کرده است. چون دورهی طرح عمومیاش را در این منطقه و در روستای کورده گذرانده است، تا حدودی با خصوصیات و احوالات منطقه آشنایی دارد و در حال حاضر ده سال سابقهی کار دارد. دکتر اشکواری همه صبحها و چند شیفت عصر در بیمارستان حضور دارد.این مصاحبه با دکتر اشکواری دیماه ۱۳۹۵ در نشریه افسانه گراش منتشر شد و اکنون در گریشنا بازنشر میشود. دکتر اشکواری از بیماریهای روانی شایع در منطقه حرف زده است و هشدار داده قبل از این که اضطراب و افسردگی، راههای خودکشی را نشانتان دهد، آن را جدی بگیرید.
تفاوت روانپزشکی با دیگر شاخههای پزشکی و رشته روانشناسی در چیست؟
کسی که روانپزشک یا متخصص بیماریهای اعصاب و روان است، در درجه اول پزشک است، یعنی دید بالینی دارد. روان و جسم به هیچ عنوان قابل تفکیک نیستند. در بحث شرح حال گرفتن هم این موضوع که ما بیماریهای جسمی را بشناسیم، خیلی مهم است. بیماریهای اعصاب و روان با یک سری تغییرات جسمی همراه هستند. به عنوان مثال ناقلهای عصبی کم یا زیاد میشوند، پس عملا در جسم تغییرات مهمی رخ داده است. از طرف دیگر یک روانپزشک گاهی باید بیماران را ارجاع دهد. مثلا تومور مغزی که باعث اختلالات روانی شده را سریع تشخیص دهد و به پزشک مربوط ارجاع دهد. چه بسیار بیمارانی که طبق آمار دچار کمکاری تیروئید هستند و مدتها زیر نظر روانشناسان برای افسردگی مشاوره گرفتهاند، در حالی که با یک درمان ساده اختلال تیروئید، افسردگی برطرف میشود. برداشت اشتباهی که اغلب شایع است این است که مردم فکر میکنند درمان در روانپزشکی صرفا دارویی است. درمانهایی که روانپزشک انجام میدهد اغلب ترکیبی از دارودرمانی و رواندرمانی است که بسته به نوع بیماری متفاوت است و بعضی از مراجعین نیز شاید اصلا نیاز به دارودرمانی نداشته باشند.
در منطقه و در گراش بیشتر چه بیماریهایی شایع است؟
اضطراب و افسردگی خیلی شایع است. بیماریهای اضطرابی که پوستهی اصلی هستند، زیاد دیده میشوند و در هستهی آن افسردگی. درواقع بیماریهای اضطرابی و افسردگی در اینجا در یک رده هستند. ولی در کل سنین، بیماریهای اضطرابی شایعترند.
دلیل شایع بودن اضطراب و افسردگی چیست؟
این که بیماران افسرده و مضطرب بیشتر هستند یا بیشتر مراجعه میکنند، طبیعتا در کل کشور و در دنیا همینطور است. برای گفتن علت آن در منطقه باید تحقیقات بیشتری شود. نحوهی زندگی، آداب و رسوم و فرهنگ در زمینه ابتلا به این بیماری تاثیر زیادی دارد. در مورد خانمها در شهر گراش میشود گفت که مدل و فرهنگ زندگی کردن و خردهفرهنگهایی که هست، بستر مناسبی برای ابتلای خانمها به اضطراب و افسردگی فراهم کرده است. مثلا سن پایین ازدواج. مراجعهکنندههایی دارم که در سیزده، چهاردهسالگی عقد کردهاند در شانزدهسالگی عروسی کردند و عملا بار زندگی روی دوش یک کودک افتاده است. یا مراجعهکنندهای که نوزده سال دارد و غمگین است از این که هنوز ازدواج نکرده است. دختری که در دوران مدرسه ازدواج میکند، عملا با چیزهایی روبهرو میشود که نباید در آن سن مواجه شود، یا برای رودررو شدن با آن آموزش ندیده است و آمادگی روانی ندارد. مشکل بعدی این است که تحصیلات بیشتر مراجعین پایین است. خیلی از متولدین دهه شصت و هفتاد هستند که تحصیلاتشان در سطح ابتدایی است و این خودش عامل افزایش شیوع بیماریهای اضطرابی است.
آیا این بیماری به سراغ افراد مسن و سالخورده هم خواهد رفت؟
افسردگی سالمندی هم بیماری شایعی شده است. در دوران سالمندی، مسائل جسمی زیادی هست. مثلا سالمندی که بیماری مزمن جسمی را با خودش به همراه دارد. یک بیماری قلبی مزمن یا دردهای مفصلی، دیابت یا فشار خون. اینها تاثیر بدی روی روحیهی سالمندان میگذارد. حتی اگر هر کدام از این بیماریها نبود، بالاخره سالمندی یک سن حساس است، یعنی ما یک پیک افسردگی در سالمندی داریم. هر چند هر فردی در دوران سالمندی مبتلا به افسردگی نمیشود، اما اوج شیوع افسردگی هم برای آقایان و هم خانمها بار دیگر در سن سالمندی اتفاق میافتد. ما حداقل در جامعه خودمان تمهیداتی برای سالمندان نداریم. مثلا آخر هفتهها سالمندان دور هم جمع شوند یا محیطی برای شادی و نشاط سالمندان فراهم شود. سالمندان این جا با سختی بیشتری زندگی را تجربه میکنند. اگر بیمه نباشند که مسائل مالی هم به آن اضافه میشود. مورد دیگر هم این که چون سالمندان در این سن ازکارافتاده و بازنشسته میشوند، احساس طرد شدن از خانواده و اجتماع به آنها دست میدهد. طبیعتا این دلایل دست به دست هم میدهد تا یک سالمند در این سن افسرده شود. به ویژه خطر خودکشی در مردهای سالمند جدی است.
بین خانمها و آقایان از نظر ابتلا به بیماریهای روانی تفاوتی وجود دارد؟
هر چند اغلب مراجعین خانمها هستند، اما بین آقایان و خانمها تفاوت خاصی وجود ندارد. ضمن این که اعتیاد در مورد آقایان هم اضافه میشود به اضطراب و افسردگی. همچنین پرخاشگری فیزیکی در مردان بیشتر دیده میشود.
آیا زوجین هم برای حل مشکلاتشان به شما مراجعه داشتهاند؟
مراجعین زوج هم داریم. مشکلات ارتباطی زوجین خیلی زیاد است. اما جای امیدواری است که با توجه به بالا رفتن آگاهیها، افراد به روانپزشکان و مشاوران بیشتر اعتماد میکنند. کما این که تعداد مراجعین بیشتر شده است.
آیا به مرکز روانپزشکی در گراش نیاز است؟
صد در صد. باید باشد. همه جا نیاز است. خصوصا این که بیمارستان گراش از اغلب مناطق جنوب کشور مراجع روانپزشکی دارد.
این مرکز در گراش در چه مرحلهای است؟
من خیلی پیگیری میکنم. از روز اولی هم که آمدم، دنبال این مرکز بودم. این مرکز میتواند بیمارستان خصوصی یا کلینیک خصوصی روانپزشکی یا یک کلینیک بیمارستان دولتی یا حتی بخشی در همین بیمارستان امیرالمومنین (ع) باشد. این بیمارستان بزرگ است. ما حتی میتوانیم یک گوشه از حیاط بیمارستان را به این مرکز اختصاص دهیم. این به نظر من بهترین کاری است که میتوان اینجا انجام داد.
خیلی پیشنهاد این موضوع را میدهم و مصرانه پیگیرش هستم. ولی در کل از بعضی بخشها مثل روانپزشکی و سوختگی استقبال نمیشود، در حالی که هم نیاز منطقه است و هم مردم مجبور میشوند از اینجا گاهی اوقات بروند شیراز و بندر و در بیمارستانهای آنجا بستری شوند. کما این که من اینجا بخش بستری هم دارم و راه انداختهام. من در بخش داخلی، تخت روانپزشکی دارم و آنجا مریض بستری میکنم. همین الان هم مریض بستری دارم. اما درصدی از بیماران روانپزشکی را که درصد قابل توجهی نیز هستند فقط میتوان در بخش روانپزشکی و با تمهیدات خاص همان بخش بستری کرد.
بخش بستری پیش از شما نیز در بیمارستان فعال بود؟
نه. علیرغم این که در پروانه بیمارستان گراش چهار تخت روانپزشکی ثبت شده است، ولی تا حالا استفاده نمیشد. من پیگیری کردم و حدود ده ماه یعنی از اسفند و بهمن سال قبل، مریض هم بستری کردم. هر چند مقاومت از طرف شیراز زیاد بود، ولی کوتاه نیامدم و پروانه بیمارستان را به آنها نشان دادیم و ثابت کردیم که چنین موردی هست و حالا داریم انجام میدهیم. فعلا با همان چهار تخت کار ما راه افتاده است، ولی مساله اصلی این است که بخش روانپزشکی نیاز به امکانات خاص دارد. مثلا همان محیط باز، فضای باغی که باید دورش باشد، پرستارهای آموزشدیده برای بخش روانپزشکی، پرسنل آموزشدیده، نگهبان آموزشدیده و خیلی چیزهای دیگر.
معمولا چه بیمارانی را بستری میکنید؟
اغلب بیمارانی که بشود در بخش داخلی بستری کرد و نیاز به تمهیدات زیاد روانپزشکی نباشد. مثلا بیمار زیاد خشن نباشد، چرا که اگر خشونت غیر قابل کنترل داشته باشد، عملا نگهداری او سخت است. یک بیمار افسرده شدید را با تمهیدات خودم بستری میکنم، ولی حتما بیمار باید همراه داشته باشد و از نظر خودکشی تحت نظر باشد و ملاحظات و احتیاطهای لازم انجام شود.
در این چند مدت چه تعداد بیمار بستری شده داشتید؟
تا الان زیاد بستری شدهاند. عدد دقیق را باید در آمارها ببینم، ولی شاید حول و حوش صد نفر.
معمولا بیماران چند روز بستری میشوند؟
بستگی دارد. یک مریض اگر افسردگیاش شدید باشد، تا دو هفته هم بستری میشود؛ ولی معمولا بیماران من زیر دو هفته در این بیمارستان بستری شدهاند.
تنها مراجعهکنندهی گراشی دارید؟
شاید پنجاه درصد گراشی باشند، ولی از ارد، اوز، لار، بستک و حتی قشم هم مریض بستری دارم و الان هم تحت درمان هستند.
تحقیقی در راستای شغلتان در منطقه انجام دادید؟
نه. تحقیقی که به صورت علمی و به صورت یک پروژه و پژوهش ثبت شده باشد، نه. کاری که اینجا انجام دادم، کمک به پروسه درمان و آموزش بوده است. سعی کردم تجربیاتم را به اشتراک بگذارم و افراد زیادی از همایشهایی که برگزار میشد استقبال کردند.
برنامهای برای آینده دارید؟
بله. ولی قطعا نیاز به همکاری دارم. مثلا راهاندازی اورژانس روانپزشکی و بخش روانپزشکی در بیمارستان، که البته بدون شک با همکاری خود مردم گراش محقق خواهد شد.
صحبت آخر؟
امیدوارم در حیطهی درمان بیماریها، بیماریهای اعصاب و روان را جدی بگیریم. مردم اغلب فکر میکنند شیوع کمی دارد، ولی در واقع در کل دنیا شیوعش خیلی بیشتر از آن چیزی است که ما فکر میکنیم. ایران هم یکی از آن کشورها است. شاید تا حالا شنیده باشید که بیماریهای روانی حدود ده سال از عمر آدم کم میکند. بنابراین مسالهی مهمی است و نیاز است راجع به آن صحبت شود. به صورت موردی، همین افسردگی که من فکر میکنم اول از همه باید به آن رسیدگی شود، ریشه خیلی از خودکشیهایی است که در این شهر، در ایران و در دنیا انجام میشود. در حالی که با یک درمان ساده، در اغلب موارد برطرف میشود.