هفتبرکه (گریشنا): «فروش کلیه با گروه خونی +A با این شماره تماس بگیرید.» اعلامیهای که در سطح شهر پخش شد و بازخورد زیادی داشت.
شماره را میگیرم. بعد از چند بوق آزاد، صدای زنی را از پشت خط میشنوم. خودم را معرفی میکنم و قول میدهم مشخصاتش محفوظ بماند.
زندگیاش را اینگونه روایت میکند: ۴۸ سال دارد و دو دخترش تحصیلکردهاند و مدرک فوق لیسانس دارند. پسرش هم در مقطع لیسانس در حال تحصیل است.
گراشی نیست و گراش هم زندگی نمیکند، اما آوازهی بیمارستان گراش را شنیده و به خاطر همین مصمم شده تا به گراش بیاید و آگهی فروش کلیه را در این شهر هم پخش کند و این گونه اولین آگهی فروش کلیه روی دیوارهای گراش نقش بست.
میپرسم چرا تصمیم به فروش کلیه گرفته است؟ روایتاش را ادامه میدهد، هر چند نمیدانم چقدر از این روایت واقعیت دارد: «بدهکاری. نزدیک به هفتاد میلیون بدهی دارم. خودم این بلا را سر خودم آوردم. چند نفر تشویقم کردند که بروم و در بندر مغازه بزنم چون سود زیادی دارد و بعد از چند ماه میتوانم پول بدهیهایم را از طریق درآمد مغازه پرداخت کنم. من هم وسوسه شدم و از دو بانک وام بیست میلیونی و از چند آشنا هم پول قرض گرفتم تا این کار را راه بیندازم. مغازه را اجاره و از ماه تیر شروع به کار کردم. اما فروشم خوب نبود و ضرر کردم. حالا طلبکارها دنبال سودشان هستند، قسطهای بانک هم در کنارش. با خودم فکر کردم با فروش کلیهام میتوانم بخشی از بدهیهایم را بدهم. نمیخواهم من باعث آبروریزی خانوادهام باشم. ما یک عمر با آبرو زندگی کردیم. چهرهی دخترهایم جلو چشمانم است و نگران آیندهی آنها هستم. راهی جز فروش کلیه ندارم.»
بغضش میترکد. با صدای گریهاش مدتی سکوت میکنم و بعد میپرسم سرپرست خانوادهای دارد یا نه؟ ادعا میکند: «شوهرم زنده است، اما حال خوشی ندارد و چند ماه قبل به دلیل بیماری قلبی جراحی شده است. هر چند زمانی که سالم بود هم درآمد و شغل مناسبی نداشت.»
وقتی پرسیدم تا به حال برای گرفتن کمک به مراکز خیریه مراجعه کرده یا نه، گفت: «چند جایی رفتم، اما وقتی وضعیتم را میگفتم جواب میدادند هر روز چندین نفر در شرایط من به آنجا میروند و درخواست کمک میکنند، اما تنها در حد صد تا پانصد تومان میتوانند کمک کنند. البته به نظر من هم حق دارند و انتظار زیادی هم از آنها ندارم.»
اینبار نگرانیاش را با شنیدن این جمله از زبانش، حس میکنم: «تا به حال هیچ خریداری تماس نگرفته است. چند روز پیش که برای مشاوره به پزشک مراجعه کردم میگفت افراد با گروه خونی +A به دلیل فراوانی این گروه خونی نمیتوانند کلیه را با قیمت مناسبی بفروشند و نهایت قیمتی که خریدار پرداخت میکند ده تا پانزده میلیون تومان است. البته بازار خرید و فروش کلیه در این منطقه زیاد گرم نیست و گفتند اصفهان بازار خوبی دارد. اگر مجبور شدم به اصفهان میروم و آنجا آگهی و اعلامیه پخش میکنم. هر چند حتی شوهرم از تصمیمی که گرفتهام اطلاعی ندارد، اما هر طور شده باید کلیهام را بفروشم و بعد به همه میگویم کلیه درد داشتم.»
این اولین اعلامیهی فروش کلیه بود که در سطح شهر پخش شد و نظرها را جلب کرد. اما هیچ تضمینی وجود ندارد که این آخرین قصهای باشد که روی یک برگهی سفید کوچک و از زبان در و دیوارهای شهر میشنویم. افراد زیادی هستند که به دلیل مسائل مالی یا اعتیاد به فکر فروش کلیه افتادهاند. هرچند کاراکترها و گروه خونی این آدمها با هم فرق دارد، اما همهی آنها در یک فیلم و یک نقش را بازی میکنند؛ فروشندهی کلیه. چه کسی میداند، شاید یکی از این آدمها مابین همشهریان ما زندگی کند و ما از او بیخبر باشیم.
نرخ کلیه بسته به گروه خونی قیمتگذاری شده است و هر چقدر گروه خونی مانند گروه خونی O کمیابتر، قیمت کلیه گرانتر است. واسطهها نیز این وسط بیکار نبودند و در بازار خرید و فروش کلیه جا باز کردند و روی قیمتها تاثیرگذار بودند. با یک سرچ کوچک در اینترنت میتوانید بازارهای مجازی برای خرید و فروش آنلاین کلیه را هم پیدا کنید.
«برایم دعا کن» و خداحافظی. این آخرین کلماتی است که در این مکالمه بین ما رد و بدل شد. برایش دعا میکنم، با این امید که دستی برای نجات او دراز شود.