محمد خواجهپور: در داستانها میخوانیم و در فیلمها میبینیم که دانشآموزان یک مدرسه سالهای بعد به مدرسه کودکی خود بر میگردند و در خاطرههای خود غوطهور میشوند. حتی برخی از مدارس به دانشآموزان خود شخصیت و هویت میدهند و در دیوار آنها نام دانشآموزانی که روزی کسی شدهاند. نام دکترها و مهندسها و دانشمندها نوشته شده است.
حضور در یک مدرسه و بودن در آن تنها یک محل خشک و خالی برای درس خواندن نیست. مدرسه یک فرهنگ و هویت است. دانشآموزان مدرسه البرز تهران اکنون سالها پس از آن در آمریکا به دور هم جمع میشوند و دانشآموزان امروز البرز افتخار میکنند که داریوش آشوری، صادق چوبک و شهید چمران روی همان نیکمتهایی نشستهاند که حالا آنها روی آن نشستهاند. در کشورهای غربی این سابقه عمیقتر است و حتی تا چند قرن نیز میرسد.
در گراش اما کمتر مدرسهای فرصت مییابد که این تاریخ را داشته باشد. مدرسهها یک روز دخترانه است و سال بعد پسرانه میشود. مدرسه هرمزی با آن همه خاطره میشود امالبنین و هیچ ارتباطی با گذشته خود ندارد. ابدی یک روز اسدی است و روز دیگر دبیرستان و بعد ابتدایی دخترانه و حال معلوم نیست فردا چه میشود. روزی کودکستان علیاصغر است و فردایی نیست. حاجیپور یک روز دبیرستان است و فردایش راهنمایی و پس فردا حوزه و روز دیگر پیشدانشگاهی. شاید معدود جاهایی مثل دبیرستانهای کوثر و کامروا و راهنمایی سعادت و عالیان این شانس را داشتهاند که با یک نام بمانند.
وقتی دانشآموز راهنمایی بودم من و محمود باقری و علی حسنی از مدرسه سعادت بودیم. از آن طرف بچههای مدرسه حسنی بودند و آنطرف مدرسه آن زمان سیدالشهدا که بعد شد عالیان و سه مدرسه راهنمایی دخترانه فکر کنم اکبری و برزگران و فانی هر سال وقت دهه فجر که میشد بازار مسابقه علمی و ورزشی و هنری و معلومات عمومی داغ بود. هر مسابقهای که پا میداد شرکت میکردیم. در مسابقه علمی من و محمود با هم بودیم جالب این که در مدرسه او اول میشد و در شهر من، البته هیچ وقت بچه درسخوانی نبودم به خاطر همین عشقم مسابقه معلومات عمومی بود که مویدی، معلم عربی، آن را اجرا میکرد. بچههای عالیان در مسابقه معلومات عمومی سایه من را با تیز میزدند. در ورزش هم زمین دراندشت مدرسه سعادت جای جولان فوتبالیستها بود و ما هم بیشتر تماشاگر بودیم. در مدرسه سعادت نجاتیها خودشان یک تیم بودند و مدرسههای دیگر هم یلانی در میدان داشتند. نوبت به والیبال که میرسید عبدالرحیم طلوعی همه کاره بود در میان آسمانخراشها کار من منشیگری و امتیاز شماری بود.
اما همه اینها نه به قصد ورق زدن کارنامه من بود بلکه میخواهم گویم هر نسلی از خروارها از این خاطرهها برای خودش دارد ولی بدا این که در شهر من این نسلها بریده و منقطع است. من خاطرهای از افتخارات دانشآموزان پیشین مدرسه سعادت ندارم و وقتی از آنجا رفتم هم دیگر خبری از من نبود که در یک مراسم ۷ جایزه مختلف گرفتم. انگار مردمان شهر من جزیرههای تنها هستند.
میشود ضرورتهای فنی آموزش و پرورش را درک کرد که کمبود فضا است و از مدرسه باید استفاده کامل و مناسب شود ولی این وسط هویت به عنوان عمدهترین جز فرهنگ چه میشود؟ آیا مدرسه به عنوان بخشی از هویت فرد نباید حفظ شود. دانشآموزان مدرسه هرمزی در کجا به دنبال کودکی خود بگردند؟ کارنامه خود را کجا جستجو کنند؟
الف. آموزش و پرورش میتواند تا حد امکان از تغییر مقطع مدارس خودداری کند تا هر مدرسه دارای هویتی خاص باشد و دانشآموزان به داشتن آن سابقه و هویت افتخار کنند. حتی اگر کادر مدیریت مدرسه برای سالها ثابت بماند خود هویتی خاصی به آن مدیر و مدرسه خواهد داد.
ب. مدیران مدارس میتوانند با بررسی سوابق دانشآموزان برجسته گذشته را، همانند شهدا، تحصیلکردگان و نامداران شناسایی و با نصب عکسها و دعوت از آنان در تقویت حس هویت دانشآموزان موثر باشند.
پ. مسابقات بین مدرسهای که سالانه برگزار میشود به شکل پیوسته و با مرور سوابق باشد. مثلاً هفتمین دوره مسابقات سرود مدارس راهنمایی که در دورههای گذشته پنج دوره مدرسه شهید حسنزاده به مقام اول رسیده است.
ت. هر کدام از مدارس تاریخچه فعالیتهای گذشته خود را منتشر کند و سالانه بخشی به این کارنامه مدرسه اضافه گردد. در زمان ثبتنام این کارنامه مدرسه و معرفی در اختیار اولیا و دانشآموزان قرار گیرد.
بیتردید این مساله حتی میتواند در افزایش علاقه دانشآموزان به تحصیل که از نگرانیهای اولیای آموزش و پرورش است نیز موثر باشد. جوری که دانشآموزان به جایی که در آن درس میخوانند افتخار کنند. یادمان باشد تاریخ و هویت ما چیزی جز همین خاطرههای کوچک که دارد فراموش میشود، نیست.