نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

چرا ابوالقاسم خودش را کشت؟

چرا بسیاری از آدم‌ها وقتی دچار عقده و مشکلات روانی می‌شوند و به قول معروف “به آخر خط” می‌رسند، به سمت کشتن دیگران نمی‌روند و خودشان را می‌کشند؟

چرا علت مشکلات‌شان را نمی‌کشند و خودشان را قربانی می‌کنند؟‌ این را می‌دانیم که اگر علت مشکلات فرد قربانی، یک شخص عادی باشد، فرد به جای کشتن خود، ترجیح می‌دهد او را از سر راه بردارد. اما مسئله این‌جاست که بسیاری از تعریف‏ها‏ و تفسیرهای اجتماعی بر دلایل مسئله و مشکلات فرد سایه افکنده‌اند که شخص به خاطر ناتوانی در برابر این تعریف‏ها‏، توان مقابله خود را از دست می‌دهد. برای مثال اگر دلیل خودکشی، رفتارهای نامناسب پدر باشد، پدر دیگر یک شخص نیست، بلکه یک نقش اجتماعی است و نمی‌توان آن را از سر راه برداشت. در هر شرایط فردی و غریزی، انسان کشتن دیگران را بر کشتن خود ترجیح می‌دهد. اما در شرایط اجتماعی، کشتن دیگران به معنای کشتن اجتماع است، که چنین کاری برای فرد امکان‌پذیر نیست.

بدیهی است اگر فردی احساس کند که با کشتن یک فرد، یا یک دشمن، مشکلش حل می‌شود، بی شک این کار را می‌کند و خودش را نمی‌کشد. اما مشکل این است که با کشتن یک یا دو نفر مسئله حل نمی‌شود. در چنین شرایطی است که کشتن پدر به عنوان عنصری از اجتماع و دلیل مشکل، صدها برابر سخت‌تر از کشتن خود است. بنابراین دلیل خودکشی در عزت نفس و اعتماد به نفس و ویژگی‌های فردی خلاصه نمی‌شود و بلکه عوامل اجتماعی نیز بر آن مؤثرند. استدلال ما این است خودکشی در جامعه مورد مطالعه، عملی است برای رهایی و اعتراض به موقعیتی از پوچی و احساس بی‌قدرتی و ضعف در برابر شرایط تحمیل شده اجتماع که از طرف ارزش‌ها صورت می‌گیرد. این عمل تسلط و احاطه اجتماع در تمام شمول زندگی بر فرد را نشان می‌دهد. در لرستان جامعه‌گرایی شدیدی بر مردم شهر و روستا حاکم است، کمتر کسی است توان هنجارشکنی داشته‌باشد.

در این جامعه، عمل خودکشی عمدتاً در جهت اعتراض به این جامعه‌گرایی است. ‌نظریه کلاسیک خودکشی دورکیم برای مطالعه، تبیین و تحلیل خودکشی‌های موجود در کشور ایران ناکامل است. گونه‌ی غالب خودکشی در غرب کشور به نوع «قدرگرایی» آن در گونه‌شناسی دورکیمی نزدیک‌تر است. در تبیین خودکشی‌های منطقه مورد مطالعه باید مسئله «ضعف و بی‌قدرتی» فرد منتحر در برابر هنجارهای مسلط و پایین بودن سطوح توسعه‌یافتگی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و بهداشتی مناطق، توجه نمود. وضعیت پایین زنان متأهل در موقعیت نابرابر قدرت نسبت به مردان، آنان را برای تغییر شرایط متمایل به خودکشی کرده‌است.

هم‌چنین موقعیت جوانان در ارتباط با شرایط زندگی نامناسب و فقر اقتصادی و بی‌توجهی والدین برای تأمین نیازهای زندگی، سرنوشت آنان را به گروه بردگان پیوند می‌دهد. واقعیات اجتماعی جامعه مورد مطالعه، نشانگر احساس بی‌قدرتی جوانان نسبت به گروه پدران، در زمینه‌ی دست‌یابی به امکانات و شرایط زندگی مناسب و دل‌خواه خود است. خودکشی در این گروه‌ها به منزله‌ی رهایی از وضعیت نابرابر و بی‌قدرتی و اعتراض به گروه مسلط پدران (یعنی صاحب قدرت در سلسله مراتب اجتماعی) است.

صاحب قدرت بودن گروه پدران به دلیل وجود ارزش‌های سنتی حاکم بر جامعه‌ی توسعه‌نیافته که قدرت و خشونت گروه پدران مسلط را به رسمیت می‌شناسد. ‌در بسیاری از شهرهای استان لرستان هنوز روحیه قبیله‌گرایی و آداب و رسوم روستایی حاکم است. این روستاییان حاشیه‌نشین و منفصل از شرایط ثبات پیشین، هر روزه قربانی آسیب‌های اجتماعی (اعتیاد، بی‌کاری، خودکشی و…) می‌شوند. نتیجه‌ی این تحقیق نشان می‌دهد خودکشی در غرب کشور با برخی فرضیات تأیید شده دورکیمی در تضاد است. طبق نظریه دورکیم پروتستان‌ها، مردان، مجردان و بزرگ‌سالان، بیش‌تر در معرض خطر خودکشی قرار دارند تا کاتولیک‌ها، زنان و متأهلان و جوانان آن نیز را میزان ارتباط و انسجام اجتماعی است

خروج از نسخه موبایل