هفتبرکه (گریشنا): علی و زینب، دو بازماندهی خانوادهی شهیدان بندی، وقتی خبر شهادت ده نفر از اعضای خانوادهشان را در پرواز IR655 شنیدند، به تنها چیزی که فکر نمیکردند این بود که قرار است دولت آمریکا مبلغی (که مجموع آن در بعضی منابع ۵۵ میلیون دلار و در بعضی منابع دیگر ۶۱ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار ذکر شده است) به خانوادههای قربانیان پرداخت کند. تحمل این داغ سختتر از این بود که بشود به این مسائل فکر کرد. اما این مبلغ بین این خانوادهها تقسیم شد.
«با این پول قرار است چه اتفاقی بیافتد؟ اصلا حالا دیگر این پول چه دردی را دوا میکند؟» این سوالی بود که شاید علی و زینب با رفتن عزیزانشان ناباورانه از خودشان پرسیدند.
بعد از گذشت بیست و هشت سال از آن روز، شمارهی تلفن همراه علی بندی را گیر آوردم و با او صحبت کردم. علی میگوید آن موقع هجدهساله بوده و چون باید میرفت سربازی، به آن پرواز نرسید. زینب هم که ازدواج کرده بود، تصمیمی برای رفتن به این سفر نداشت.
میگویم بعد از آن اتفاق بارها همکاران ما به سراغ شما آمدهاند و سوالهای متفاوتی را از آن حادثهی تلخ پرسیدهاند، اما این بار سوالام این است که پول دیه را صرف چه چیزهایی کردید؟
علی جواب میدهد: «به پول دیه نیازی نداشتیم و هیچ مبلغی را از روی آن پول برای خودمان مصرف نکردیم. دوست داشتیم این پول را صرف چیزهایی کنیم که یاد آنها را در شهر زنده نگه دارد، و در این فکر بودیم که چطور میتوانیم به این هدفمان برسیم.»
در این فکر بودم که اگر این سوال را از خودم میپرسیدند، چه جوابی میدادم؟ وقتی علی خودش جواب را برایم گفت، دیدم راههایی که انتخاب کردهاند چقدر به هدفی که دنبالش بودند نزدیکشان کرده است. واقعا چه چیزی بهتر از کارهای خیرالمنفعه، آن هم کارهایی مثل ساخت کمیته امداد، ساخت بلوار و آبرسانی به خانههای مردم؟
علی توضیح میدهد: «سرآخر موفق شدیم سه پروژهی عمده را با این پول به سرانجام برسانیم: ساخت ساختمان اداری کمیتهی امداد امام خمینی، ساخت بلوار شهیدان بندی، و تامین هزینهی شبکهی آبیاری خیابان پرواز، کوچهی نیلوفر ۱ و ۲. آسفالت این دو کوچه را نیز البته با کمک مالی ساکنین انجام دادیم. اینها بزرگترین کارهایی بود که توانستیم انجام دهیم. همکاری با ارگانها و موسسات خیریه و قرضالحسنه نیز هدفی بود که تا حدودی آن را عملی کردیم.» او ترجیح میدهد از کمکهای بلاعوض و وامهایی که به صورت خردتر به نیازمندان داده است، صحبتی نکند.
در آخر هم این بازماندهی نیکوکار میگوید: «حالا از آن پول چیزی باقی نمانده است، اما خودم مشغول کار و تجارت در دبی هستم و تمام تلاشم این است که این راهی را که به واسطهی عزیزان شهیدم برایم باز شد، این بار با دسترنج خودم ادامه دهم.»