نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

سرودهایی برای آفتاب خراسان از شاعران گراش

گریشنا: آیینی‌سرایی ادای دین شاعران به آستان اهل بیت (ع) است. در مناسبت‌های مذهبی شاعران سعی می‌کنند حال و هوای خود و مردم را در قالب کلمات به پیشگاه برگزیدگان خدواند هدیه کنند. امسال شاعران گراش دهه کرامت به ویژه میلاد امام هشتم را فرصتی برای عرض ارادت دیدند. چهار شعر از سه شاعر نام‌آشنای گراش را به همین مناسبت می‌خوانیم که بیشتر آن‌ها برای نخستین بار در گریشنا منتشر شده است:

آفتاب خراسان

سلام ای صفابخش ایمان من

فروزنده‌ی مهر در جان و تن

سراپا نگاهم به دیدار تو

منم عاشق چشم بیمار تو

خوشا پر گشودن، خوشا زندگی

در ایوان آیینه آیینگی

سلام آفتاب خراسان، سلام

گل روشنی بخش ایران سلام

حریم تو با هر غریب آشنا

گرفتار تو. آهوان رها

غریب‌ام، خدا را پناه‌ام بده

به اشراق آیینه راه‌ام بده

تو ای هشتمین راز دلدادگی

عطا کن مرا روح آزادگی

از این تیرگی‌ها مرا پاک کن

مرا مثل باران طربناک کن

صادق رحمانی

این دو شعر را مصطفی کارگر شاعر شناخته شده گراش در دومین شب برگزاری همایش هشتمین آفتاب سروده است.

هشتمین آفتاب

برای امام رضا (ع)

گویا میان صحن و سرایت نشسته‌ام
در سایه سار نور ولایت نشسته‌ام

اینجا شمیم ناب حرم سهم سینه‌هاست
در انتظار عطر حکایت نشسته‌ام

آقای مهربان سفری قسمتم نشد
اما کنار خیل گدایت نشسته‌ام

در آسمان قصه کبوتر نمی‌پرد
انگار در رواق هدایت نشسته‌ام

برق نگاه حضرتت افتاده در ضریح
حالا درست محو روایت نشسته‌ام

هر گوشه خادمان حرم ایستاده‌اند
من گوشه‌ی نجیب شکایت نشسته‌ام

حالا طنین خاطره انگیز «یا رضا»(ع)
آقا فدات! خاکم و پایت نشسته‌ام

حاجت رواست هر که تو را می‌کند طلب
با اشک غرق بحر عنایت نشسته‌ام

مصطفی کارگر – گراش – ۲ شهریورماه ۱۳۹۴

برای حضرت معصومه سلام الله علیها

بوسه بر پرچم بی‌بی چه صفایی دارد
دل از این لطف خدا حال و هوایی دارد

مدد ای بی‌بی قم حضرت معصومه(س) مدد
پرچمت عطر شب کرببلایی دارد

نخ سبز نفست ریسه‌ی ایمانی بست
در رواق دل تنگی که خدایی دارد

به صفای حرم و اشک غریبانه قسم
زایر خسته عجب شور دعایی دارد

نمی از کوثر احساس به راه افتاده ست
در نگاهی که غمت راه به جایی دارد

عاشقی مهلت شوق است که پرواز کنی
در حریمی که سحرهای سمایی دارد

مصطفی کارگر- گراش – ۲ شهریور ماه ۱۳۹۴

 

گرمای اشک

درقاب چشمم باز باران می‌نشیند

برسنگفرش صحن و ایوان می نشیند

آقا تماشا دارد آن گرمای اشکی

کز گوشه‌ی چشمی پریشان می‌نشیند

همراه ذکر نم‌نم فواره‌هایت

از جان غبار صد بیابان می‌نشیند

حال وهوای کفتری دارم که از اوج

لب تشنه بر بام خراسان می‌نشیند

گلدسته‌هایت سایه‌ی ابری مکرّر

زیر بلندای تو ایـــران می‌نشیند

در ازدحام لحظه‌ها دور ضریحت

دریا درون باد و طوفان می‌نشیند

من هم گدای آشنایی ازگـــراشم

ایـــنجا گدا بر جای مهمان می‌نشیند

مصطفی خورشیدی

 

نقاره‌ها سلام

ساعت دوباره هشت دلم می‌تپد عجیب
مثل کسی که گم شده درغربتی غریب

مثل کسی که دست خودش نیست اختیار
دلدادگی حواله شدن بود سوی یار

ساعت دوباره هشت صدا می‌رسد ز دور
از من دوباره ولوله‌ای می‌کند عبور

انگار پلک خواب به هم می‌خوردچنین!
نقاره‌ها دوباره رقم می‌خورد چنین!!

نقاره‌ها سلام! صداتان مدام باد
در بارگاه عشق هواتان دوام باد

تا در جوار آینه مأوا گرفته‌اید
انگار در کنار خدا جا گرفته‌اید

ساعت دوباره هشت تکان می‌خورد دلم
تنها تو ای امید زمان باش ساحلم

معصومه بهمنی

 

 

خروج از نسخه موبایل