گریشنا: شماره ۷۳۷ «الف»، نشریه داخلی انجمن شاعران و نویسندگان گراش همزمان با جلسه ۸۳۷ انجمن ادبی، روز پنجشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۴ منتشر شد. مطالب برگزیده این شماره را میتوانید در ادامه بخوانید، و کل نشریه را نیز میتوانید به فرمت pdf از گریشنا دریافت کنید (کلیک کنید).
غزل
مریم انصاری
میخواستی نباشی و باشی… چه فایده؟
متنی که شد اسیر حواشی… چه فایده؟
در لحظهای که کفش مرا جفت میکنی
باچشمهات آب بپاشی… چه فایده؟
گیرم از این منی که دلم را شکاندهای
تندیسی از طلا بتراشی… چه فایده؟
بر مسجدی که بی تو سیاه است سازهاش
فیروزههای روشن کاشی… چه فایده؟
آه ای پلنگ! فرض بکن با پریدنات
افتاده روی ماه خراشی… چه فایده؟
گیرم که بندبند جهان وقت دیدنت
از شور و شوق شد متلاشی… چه فایده؟
گیرم پس از کشیدن خلقی به خاک و خون
رفتی که همنشین خدا شی… چه فایده؟
…
شب باشد و بساط غزلخوانیام به راه
اما تو رو به راه نباشی… چه فایده؟!
…
سمیهسادات حسینی
فکر کن
به مارهای روی دوش دنیا
و قرار هر روز مغز آدمها
طعمهای باش برای فرار
برای نشمردن تیکتاک مرگ
به نیستی فکر کن
مثل عاشقی بدقول
که دیر کرده
و معشوقاش را بردهاند
داستان ترجمه ۲۲
انتخاب و ترجمه از راحله بهادر
Waffles & Honey
by J. Bradley
I walk in the bicycle lane with your voice. Traffic in my left ear chops and screws part of your sentences. I don’t care if I can’t understand part of what you say; you are a taut ribbon.
I’m working for the day I lumber through the door and you are sitting on the couch, eraser in your mouth, and you cock your head toward me and ask how my day was, where I don’t have to walk with traffic just to have an excuse to hear you.
کلوچه و عسل
جی. بردلی
در مسیر دوچرخه با صدای تو راه میروم. ترافیک در گوش چپام قسمتی از جملاتات را خرد میکند و در هم میکشد. اهمیت ندارد که نمیتوانم بخشی از آنچه میگویی را بشنوم؛ تو سمجی. روز را کار میکنم و با صدا از در رد میشوم و تو روی صندلی نشستهای، پاککن در دهان، سرت را به سمت من کج میکنی و میپرسی روزم را چطور گذراندم، حالا که مجبور نیستم با ترافیک راه بروم، به جاست بهانهای برای شنیدن صدایت داشته باشم.
تقویم الف ۲۸
ابوالحسن محمودی
پروتز سینوهه با دستان استاد ذبیحالله منصوری
در حالی تقویم این هفته خبر از سالروز اختراع جاروبرقی در آمریکا (۸ ژوئن ۱۸۶۹) و همینطور کبریت در آلمان (۸ ژوئن ۱۸۳۰) و همینطور آنتن امواجصوتی توسط یک ایتالیایی نامدار به نام گولیلمو مارکونی (۹ ژوئن ۱۸۹۶) میدهد، که ما در ایران خودمان، عزیزی را از دست دادیم که پرکارترین مترجم تاریخ مطبوعات است. او که توانست با ذهن خلاق و سازنده خود طرحی نو در ترجمه آثار دراندازد؛ استاد ذبیحالله منصوری که در ۱۹ خرداد ۱۳۶۵ درگذشت.
منصوری در حالی در سال ۱۲۷۶ در سنندج به دنیا آمد که هیچگاه فکرش را هم نمیکرد که جامعه مترجمان ایران اینطور با او و آثارش بدرفتاری کنند و به بالای نود درصد آثار ترجمه شدهاش انگ عدم وفاداری به متن اصلی را بزنند. چراکه او اساساً علاقهی زیادی به افزودنیهای غیرمجاز داشت و با ذهن خلاقی که داشت به خودفزونانگاری آثار میپرداخت. در جایی آمده است که از منصوری سوال شد: «شما چرا به اصل متون وفادار نیستید؟» که در پاسخ گفت: «وفاداری تنها مختص به سگ است؛ آنهم نه هر سگی. برای مثال شما سگ ولگرد صادق هدایت را عنایت بفرمایید؛ یک سگ اجنبی به خاطر احساس استشمامی که از یک مادهسگ ایرانی در او پدیدار میگردد، از صاحباش جدا میشود. پس وقتی یک سگ که سمبل وفاداری است و به دلیل ارضای نیازهایش اینطور بیوفایی میکند، شما چه انتظاری از بنده دارید که به متون اصلی وفادار بمانم؟»
بد نیست نگاهی بیاندازیم به دو مورد از معروفترین آثار ترجمه شده او که در آن هنر اش را در مکانیزه کردن «بسط تیلور» در ادبیات به خوبی نشان داده است:
مهمترین اثر ترجمه شدهی منصوری که احتمالاً هرکسی که خوانده کلی هم از آن خوشش آمده، کتاب «سینوهه، پزشک مخصوص فرعون» است. اصل این کتاب -که اثری است از یک نویسنده فنلاندی به نام میکا والتاری- تنها ۴۶۱ صفحه دارد که استاد منصوری با فراخ بال! آنرا در ۹۸۹ صفحه به پرواز درآورده است. البته ما چه میدانیم؟ شاید فونت متن اصلی ریز بوده یا قطع کتاب در ترجمه از نوع جیبیِ کلفت بوده است. مورد دیگر هم اینکه نویسندهای به نام پل آمیر، مقالهی کوتاهی را با نام «خداوند الموت» نوشته است که بسطامیِ زمان آن را تبدیل به کتاب کرده است.
ناگفته نماند که استاد هیچگاه این آثار ترجمهشده را به نام خود ثبت نکرد. تنها کتابی که نام خودش را به عنوان نویسنده بر آن نهاد، «علوم اسلامی در قرن اول هجری» نام دارد که البته بیشتر در مورد علوم اسلامی در قرن پنجم هجری است که این اثر هم درواقع ترجمه کتاب «تمدن اسلام در قرن چهارم هجری» از یک اسلامشناس آلمانی به نام آدام متز است.
البته دلیل فوران تخیل در این اسطوره بلامنازع اعتماد به نفس، ریشه در دو موضوع دارد: اول اینکه او در جوانی علاقهمند به رشته دریانوردی بود که هیچوقت فرصت تحصیل در این رشته را پیدا نکرد. و دوم اینکه در رزومهی کاریاش، شش سال فعالیت در روزنامه وزین کیهان دیده میشود.
تقویم را با یک جمله از خداوندگار اقتباس ادبی به پایان میبریم که فرمود: «اگر انسان در زندگی قرار باشد که دزد باشد بهتر است که کتاب بدزدد.»
شعروگرافی ۳۵
شعر و طرح از محمد خواجهپور
کل نشریه را از اینجا دریافت کنید.