نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

الف ۷۳۴: بنویس این نیز بگذرد

گریشنا: شماره ۷۳۴ «الف»، نشریه داخلی انجمن شاعران و نویسندگان گراش خدمت‌تان تقدیم می‌شود. الف شماره ۷۳۴ هم‌زمان با جلسه ۸۳۴ انجمن ادبی، روز پنج‌شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴ منتشر شد. مطالب برگزیده این شماره را می‌توانید در ادامه بخوانید، و کل نشریه را نیز می‌توانید به فرمت pdf از گریشنا دریافت کنید (کلیک کنید).

 

گریه‌ای باید کرد …

فاطمه شادی

 

رعد از ناله‌ی شب می‌نالد

جنس ابریشمی نبض بهار

از جهنم شده است.

باز در عمق دلم غم بارید

درد را در دل و جانم بنشاند.

غم قلبم به کنار

ذهن من مشغول است.

گریه‌ای باید کرد…

شده گاهی به تمنای دلت بنشینی،

که بخواهی لحظه‌ای آرامش؟

که بدانی غم قلبت زِ کجاست؟

که بدانی ذهن تو از چه شده نابینا؟

شده گاهی از دَم،

گیج و حیران بشوی؟

لحظه‌ی پر دردیست

که بر این لب‌هایت

خنده‌ای بنشیند.

ای دریغا! که در این خنده‌ی من

سردیِ پاییز است.

گریه‌ای باید کرد…

لیکن آن نامِ پر از ننگِ «غرور»

مانعِ گریه‌ی من خواهد شد.

غم دل را به قلم

درد و دل را به دلِ پاک خدا می‌ریزم.

گریه‌ای باید کرد،

که به جز چشم خدا

دیگری نشناسد

گریه‌ی چشم تو را.

شده گاهی بِدَوی پشتِ سرِ ثانیه‌ها؟

بتوانی ورق خاطره‌ها را به عقب باز زَنی؟

بتوانی کارهایی نکنی، حرف‌هایی نزنی…

کاش می‌شد گِرِه‌ی کور به لبهای دلت می‌بستی

که دِگَرهیچ سخن از دل خود نشناسی

شده گاهی برسد خسته زِ گفتن بشوی؟

نتوانی که بدانی مبدأ غم زِ کجاست؟

که ندانی درد خود با که بگویی و دلت می‌خواهد

بروی بر سر کوهی که بلند است و عظیم

و تو فریاد زَنی

که بگویی: «تو بگو! می‌گذرد؟»

و زِ پژواکِ اَبَر کوهِ جهان،

بر در گوش دلت در گذر است

واژه‌ی «می‌گذرد»، «می‌گذرد»، «می‌گذرد…»

 

 

داستان ترجمه ۲۰

انتخاب و ترجمه از راحله بهادر

 

Cold Nights

Lorrene Desbien

On cold nights, I drove around the world with your babies in the car. Mainly, because I couldn’t sleep.

It was winter. Christmas time.

I remember it was brisk one night. Bitter another.

Crisp one night. Sharp another.

As razor edged as the thought of you.

Safe from the beauty and ugliness of the world. The beauty of Christmas hurt too much, as did your goodbye.

Bathed in the soft, warm, healing glow of the dashboard lights, I drove around the world … or maybe it was just town, with your babies in the car … or maybe they belonged only to me.

 شب‌های سرد

لورن دسبین

در شب‏های سرد، من با بچه‏های تو در ماشین دور دنیا را می‏گشتم. در اصل به خاطر اینکه خوابم نمی‏برد. زمستان بود. ایام کریسمس. یادم می‏آید یک شب خنک و روح‏بخش بود. شبی دیگر تلخ. یک شب خشک. شبی دیگر زننده و تیز. به همان تیزی فکر کردن به تو. مصون از زیبایی و زشتی جهان. زیبایی کریسمس بسیار دردناک بود، مثل خداحافظی تو. غرق در درخشش نرم، گرم و شفابخش نورهای داشبورد، من جهان را سیر می‏کردم… شاید هم تنها شهر بود، با بچه‏های تو در ماشین…  شاید هم بچه‏ها فقط مال من بودند.

 

 

شعروگرافی ۳۳

فاطمه آبازیان

 

 

نشریه کامل را از اینجا دریافت کنید.

خروج از نسخه موبایل