هر چه بیشتر دربارهی دبی تفکر کنیم، ضرورت تفکر دربارهی آن بیشتر نمایان میشود. هر چه بیشتر تاثیرات همهجانبهی این شهر را بر روی رفتار و دیدگاهها و زندگی خودمان از نظر بگذرانیم، از کم بودن مباحث و مطالب دربارهی این شهر بیشتر تعجب میکنیم. عجیبتر آن است که با مطرح کردن این مبحث، شاید خیلیها منکر این تاثیرات شوند و آن را بیهوده و یا بیش از حد تئوریک بدانند. شاید سرعت تبدیل این شهر آنقدر زیاد بوده است که از سرعت تامل و تفکر دربارهی آن پیشی گرفته است. و شاید اینجا هم مباحث مطالعات فرهنگی آنچنان که باید جدی گرفته نمیشود. به هر ترتیب، اندیشیدن دربارهی دبی ضرورتی است که نمیتواند بیش از این به تعویق افتد.
از طرفی، هر کس که بخواهد به کار اندیشه مبادرت کند، با کمبود نوشتهها و مواد خام برای اندیشیدن دربارهی این شهر مواجه میشود. بارها تجربه کردهایم که آنها که در دبی (و یا هر کدام از شهرهای دیگر حوزه خلیج فارس) مشغول به کار و زندگیاند، معمولا رغبتی به نوشتن دربارهی شرایط و وضعیتشان ندارند. مشاهدات روزمره و توریستی از این شهر هم شاید چندان راهگشا نباشند. علاوه بر این، تصوری که عامهی مردم از دبی، چه آنها که به دبی رفتهاند و چه آنها که نرفتهاند، با واقعیت این شهر متفاوت است. مردم عادی از زیر و بم معادلات سیاسی و اقتصادی کلان در کشورهای دیگر (همچون کشور خودشان) خبر ندارند؛ و یا در بسیاری از موارد از درگیر شدن در آنها دوری میکنند و فقط مشغول کار روزمرهی خودشاناند. از سوی دیگر، مطالعه دربارهی سطوح مختلف تاثیرگذاری دبی بر روی مسائل اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی شهر ما نیز کمتر از سوی دانشجویان و صاحبان علم به صورت جدی انجام شده است.
به هر حال، دبی جایی است که گزینهای اول و آخر (و شاید ناگزیر) بسیاری از مردان گراش برای کار است؛ و زنان نام آن را بیش از هر شهر خارجی دیگر شنیدهاند. پسران این شهر به شوق آن از تحصیل دور میشوند؛ و دختران گراش آخرین مدها را از آنجا کپی میکنند. دبی معماری خانههای ما را عوض کرده است؛ و فرهنگ ما را از تولید به سمت مصرف چرخانده است. اگر با هر کدام از گزینههای بالا موافق هستید یا نیستید، نشان این است که وقتاش رسیده که دربارهی این شهر بیشتر نوشته و اندیشه شود.