صدای خال زینل متولد (۱۳۲۴ ) بخشی از خاطرات شهر ماست. شعرهایی که صبحهای کوچههای خاکی گراش را پر از شور و نشاط میکرد. هنوز هم برای جوانترها خالزینل و نخودش یک پاتوق گرم شبانه است که ساعتی میشود دور هم بود. مهم نیست ساعت چند باشد. اول شب یا نیمهشب یا حتی نزدیک صبح همیشه خال زینل است. آدم را به یاد کافههای فیلمها میاندازد اما اینجا باید روی زمین بنشینی و خودمانیتر است. در شب در اواخر زمستان که دیگر چندان سرد نیست به او سر میزنیم. سوال که بپرسی به جواب نمیگذارد، ولی این طوری نیست که خلوت جمع خودمانی مشتریهایش را به هم بزند. گوشهای مینشیند و گوش میکند. از خانوادهاش هم میپرسیم. میگوید از همهشان راضی هستم: اصغر که در قید حیات است، علی هم شهید شد و عبدالرضا در کودکی فوت کرده است.صحبت نو را میدهیم که نگاه کند و میگویم فلانی هم مرد. باور نمیکند، میگوید شوخی میکنید؟ شاید داریم شوخی میکنیم حتی با مرگ.
کارتان را از کی شروع کردید؟
۳۵ سال در کوچهها جار میزدم..
چه طور شد این شکل فروختن را انتخاب کردید؟
۸ سال بحرین کار میکردم بعد که آمدم. رفتم سراغ کار عملگی، یکبار رفتم برای خشت زدن، صحرای پورکریمی بودیم. گفتند دیر آمدهای و من را قبول نکردند. ۱۹ سالم بود که شروع کردم به کار فروختن جنس در کوچهها، آدم باید کار بکند دیگر.
در این مدت کار دیگری هم دست گرفتهاید؟
نه، فقط برای سربازی یک مدت کرمان بودم. ولی در این سالها اول در کوچهها میگشتم و بعد هم در این خانه هستم که مغازهام را دارم.
آواهایت از کجا آمده است؟
خودم چیزی را سر هم میانداختم و میگفتم تا مردم بفهمند هستم و بیایند. خیلیهایش معنی هم نداشت
به جز «باقله» چه میفروختی؟
فقط این نبود، همه چیز میفروختم. گیاهان دارویی بیشتر بود «اَوِشَه» «سَندُلِس» «اِنگُز».
مشکلی نداشتی برای کار؟
محمدرضاخان آن وقتها هر روز جلویم را میگرفت و میگفت: «عوارض بده» مثل شهرداری الان.
کجاهای شهر میگشتی؟
به همهجای شهر میرفتم. اول صبح شروع میکردم و تا ساعت هشت صبح کار اصلیام تمام بود. از چاه گلوی تا گلزار ناساگ میرفتم. داروهای گیاهی را خودم از صحرا و کوه میآوردم. تنها به کوه میرفتم.
قیمت نخود آن زمان چقدر بود؟
هر «وَکَه» چهار قران بود، هر وکهای هم نیم کیلو کمی خشکه است.
مثلاً الان عسل چند است؟
عسل طبیعی شیشه ۲۵ هزار تومان
وضعیت کار و بار چطور است؟
الحمدالله، در همین مغازه میخوابم مشتری بیاید در را باز میکنم. بیشتر برای نخود میآیند.
پس کی میخوابید؟
خواب درستی ندارم همیشه در حال نه خواب و نه بیدار هستم
جوانها اذیت نمیکنند؟
چرا بعضیها اذیت میکنند. آن شب یک گونی نخود لپهام را بردهاند