هفتبرکه- نوریه بلبل: در مسیر رفتن به کنار زیارت و چکچک، اگر در انتهای بلوار شهدا به سمت راست خود خود نگاه کنید، درختهای زیتونی را میبینید که خاک گرفته و خسته در انتظار توجه هستند. این زیتونها باقیمانده طرح ۱۸ هکتار زیتونکاری هستند که قرار بود نام «خاگ زیت» را بامسما کنند و زیتون را به دشتهای گراش برگرداند. سرانجام این طرح چه شد؟
بهانهای به نام زیتون
ما در رسانه همیشه به دنبال بهانهای هستیم تا با مردم گفتگو کنیم؛ بهانههای ما گاهی سادهاند و گاهی غیرمنتظره؛ حتی چیزی مثل «روز زیتون». شاید زیتون در نگاه اول فقط میوهای سالم و خوشخواص باشد، اما برای ما در تحریریه هر مناسبت حتی کوچکترینش میتواند سرآغاز یک گزارش تازه و یک گفتگوی خواندنی باشد. ما همین بهانههای کوچک را دستمایه میکنیم تا به سراغ آدمها برویم، قصههایشان را بشنویم و سهمشان را در زندگی شهری پررنگتر نشان دهیم.
از سال گذشته، چهارم آذر با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی بهعنوان «روز زیتون» در تقویم رسمی کشور جا گرفت. البته سالهاست که یونسکو روز جهانی زیتون را ۲۶ نوامبر، یعنی پنجم آذر، نامگذاری کرده؛ اما حقیقتش چه اهمیتی دارد یک روز اینطرف یا آنطرف؟ مهم این است که همین بهانه کوچک ما را به گزارشها و گفتگوها پیوند دهد.
ما از دلِ زیتون، بهانهای برای یک گفتگو و یک پیگیری قدیمی بیرون کشیدیم؛ خاگ زیت به معنی گوشهی زیتون محوطهای در شمال غرب گراش است که از دو سمت با کوه سرخ محصور شده است. مردم این سالها خاگ زیت را با ورزشگاه محبی میشناسد اما چاهی قدیمی در این منطقه نشانه قدمت دیرپای آن است. زمانی که علیاصغر حسنی ریاست هلالاحمر گراش را برعهده داشت و طرح زیتونکاری در شمالغرب گراش و منطقهای معروف به «خاگِزِیت» اجرا شد. در آن طرح حدود ۱۸ هکتار برای کاشت زیتون پیشبینی شده بود و تا چند سال، هلالاحمر و حاج مهدی خدادادی با تانکر، این نهالها را آبیاری میکردند تا جان بگیرند و قد بکشند.
سالها بعد بخش اصلی آن برای ساخت ساختمانهای اداری و خدماتی واگذار شد. امروز اما تنها بخش کوچکی از آن زیتونها در حاشیه بلوار شهدا، روبهروی فرماندهی انتظامی و ساختمان دانشکده علوم قرآنی باقی مانده است. همین بخش کوچک، هم چشمانتظار توجه از سوی شهرداری گراش است، توجهای برای بهسازی و نگهداری تا این نوار سبز کنار بلوار شهدا همچنان نفس بکشد و زنده بماند.
علیاصغر حسنی، که خودش متولی و آغازکنندهی این طرح بوده، از روزهای اول شکلگیری این طرح زیتونی چنین روایت میکند: «منطقهی خاگِزِیت از گذشتههای دور به زیتونکاری معروف بوده، از قدیم میگفتند این منطقه در گذشته زیر کشت زیتون بوده و حتی وجود چاهی قدیمی که از زمان گَبْرها (دوران زرتشتی) باقی مانده، نشانهی آبیاری این درختها بوده است. آن زمانی که آبی نبوده و امکاناتی نبوده چطور توانستند این زیتونکاری را بهوجود بیاورند؟ و کل همان منطقه زیتونکاری بشود، ما با این امکاناتی که الان داریم با وجود آب و ماشینآلات چرا نتوانیم؟ هدفمان این بود که دوباره کل آن منطقه را زیتونکاری بکنیم تا تاریخ دوباره زنده شود و نام آن را دوباره زنده کنیم.»
کاشت زیتون برای جلوگیری از واگذاری زمین
بهگواه حسنی حوالی سالهای ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۳ زمانی که هیچ بودجهای نداشتند، تصمیم میگیرند که این منطقه را زیتونکاری کنند. خاگِزِیت حدود ۱۸ هکتار مساحت دارد. او میگوید: «روزی خبر رسید که در آن زمینها مشغول نقشهبرداری هستند. بلافاصله سوار ماشین شدم و به آنجا رفتم. دیدم گروهی در حال نقشهبرداریاند. از آقای شرفی، نمایندهی اداره مسکن و شهرسازی لار، پرسیدم چه کاری انجام میدهید. او گفت میخواهند این زمینها را واگذار کنند؛ زیرا بائنیها برای زمینهای دانشگاه آزاد شکایت کرده بودند و باید به آنها جایی زمین معوض میدادند و اداره راه و شهرسازی لار قصد داشت معوض را از همین زمینها بدهد. بهمحض اینکه موضوع را فهمیدم، گفتم اگر دوباره به اینجا بیایید با شما برخورد میشود؛ این زمین مال گراش است و باید برای گراش باقی بماند. آنها هم وسایلشان را جمع کردند و رفتند.»
بعد از این اتفاق حسنی میگوید تصمیم میگیرد زیتونکاری را در این منطقه آغاز کند. «ما با دست خالی شروع کردیم. نهالهای زیتون را از جهاد کشاورزی گرفتیم و دور تا دور پیست سوارکاری را زیتون کاشتیم. مته کرایه کردیم و با تراکتور هلالاحمر چالهها را کندیم. حتی قسمت جلویی آنجا را هم زیتونکاری کردیم چون میدانستیم اگر زمین بدون کشت بماند، راه و شهرسازی بهدلیل قرار داشتن در حاشیه جاده آن را بهعنوان ملک تجاری واگذار میکند و حدود ۲۰ تا ۳۰ متر حریم جاده را گذاشتیم تا دست نخورده باقی بماند.»
حسنی در ادامهی روایت از آبیاری نهالها با تانکر کوچک هلالاحمر و از آسیب گلههای دامداری نزدیک به منطقه میگوید: «دامهایی که در دامداری نزدیک منطقه بودند میآمدند به نهالهای زیتون آسیب میزدند و ما مجبور بودیم از زیتونها محافظت کنیم و هم آبیاری را ادامه دهیم و همهی اینها بدون هیچ چشمداشتی انجام میدادیم.»
سند نداشتیم اما قرار بود اردوگاه امدادی هلالاحمر باشد
او ادامه میدهد: «قبل از زیتونکاری در همان منطقه یک پیست سوارکاری بود. البته هیچگاه واگذاری رسمی زمین به نام هلالاحمر انجام نشده بود، اما چون آن زمان زمینهای گراش با سرعت زیاد به مردم و افراد غیربومی واگذار میشد، تصمیم گرفتیم مجموعه را تحت عنوان میدان سوارکاری هلالاحمر بگیریم تا از دسترس واگذاری خارج شود و ۲۲ بهمن هر سال مسابقات سوارکاری برگزار میشد.»
«طرح ما ساخت اردوگاه هلالاحمر بود. طرح اردوگاه به این صورت بود که مجاور شهرها یک اردوگاه به ظرفیت ۶ هزار نفر با امکانات کامل از فضاهای ورزشی و تفریحی گرفته تا مهدکودک، مدرسه بهصورت اسکان موقت میزدند و گراش چهارمین شهر (فسا، شیراز، داراب و گراش) از استان فارس بود که قرار بود طرح اردوگاه امدادی هلالاحمر در آن اجرا بشود. خوشبختانه با این کار موافقت شد و آن زمان حدود ۳۰۰ میلیون تومان بودجه به آن اختصاص گرفت.»
«مدیریت خاگِزِیت تا زمانی که گراش به شهرستان تبدیل شد، در اختیار هلالاحمر بود و یک تابلو هم نصب کرده بودیم و مجوز احداث اردوگاه امدادی نیز صادر شده بود و پیست سوارکاری هم در آنجا بود.»
برای ساخت ادارات به زمین نیاز داشتیم
با شهرستان گراش نیاز به زمین به ویژه برای ادارات افزایش پیدا کرد. حسنی میگوید: «با شهرستان شدن گراش، مشکل مهمتری بهوجود آمد، ادارات برای استقرار نیاز به زمین داشتند و در شهر هیچ جای مناسبی نداشتیم گفتیم پیست میشود جای دیگری زد ولی ادارات نمیشود که بروند سمت چکچک و آن طرفها، خلاصه همین قسمتها را واگذار کردیم، چون جایی هم نزدیک شهر برای آنها استقرار ادارات نداشتیم و مجبور بودیم که این کار را انجام بدهیم، چون نیاز شهر در این مرحله از هر طرح دیگری واجبتر بود با وجود اینکه قرار بود آنجا اردوگاه امدادی ساخته شود، ناچار بودیم. بعد از مدتی، موفق شدیم برای ایجاد دانشکدهی علوم قرآنی از وزارت علوم در دوره وزارت آقای دانشجو مجوز بگیریم در نهایت بخشی از آن هم به دانشکده علوم قرآنی واگذار شد. در نهایت قسمت جلویی زیتونکاریها هنوز است و باقیمانده است.»
مردم به جای قربانی درخت بکارند
حسنی با یادآوری طرحهای درختکاری در دوره حضور خود در هلالاحمر، مجلس شورای اسلامی و شورای اسلامی شهر میگوید: «کار خیر که فقط مدرسهسازی و مسجدسازی نیست همین که برای سلامتی نوزاد تازه متولد شده میتوان درخت کاشت، چون درخت هم حیات است، باید سعی کنیم همانطور که محمد بن سلمان کرده و بهجای قربانی و سر بریدن یک حیوان زنده نفری ۱۰ تا ۲۰ تا درخت بکاریم تا یک حلقهی سبز دور گراش درست شود که هم در آب و هوا و رطوبت و هم در اکسیژنسازی دخالت دارد و باعث سلامتی بدن و ریهها میشود. مردم هرجا که زمین است درختکاری کنند چه اشکالی دارد؟ مگر ساختن مسجد و حسینیه با درختکاری چه فرقی دارد؟ تنها درختی که منطقه خودمان جواب میدهد همین زیتون است که هم کمآب است و هم در زمین شورهزار نیز سبز میشود و ثمر دارد. همهاش که ساخت مسجد و حسینیه و پخت نذری و هزینههای این شکلی نیست با همین بودجهها میتوانیم حدود ۵ تا ۶ هکتار اطراف گراش را درختکاری بکنیم. همانطور که درخت کُنار در بالای تنگآب کاشته شد و الحمدالله الان همهش سبز است.»
شهرداری به این درختها رسیدگی کند
در حال حاضر این طرح زیتون با قرار داشتن در محوطه شهری باید توسط شهرداری مدیریت شود. حسنی میگوید: ««متاسفانه شهرداری آبیاری آنها را بهطور کامل انجام نمیدهد. بارها با آقای حلیمی و دیگر مسئولان شهرداری تماس گرفتم. توضیح دادم که آنجا یک فضای سبز است، حتی گفتم اگر فضای سبز هم نباشد و ملک شهرداری هم نباشد، بالاخره یک نهال سبز است و نفرین میکند، شما دلتان میآید که یک درختی خشک بشود؟»
حسنی از شهرداری تقاضا کرد که به این فضا رسیدگی شود. او گفت: «الان دارند درختهای اکالیپتوس را میکنند و نخل میکارند ولی نخل تا کوچک است خوب است وقتی بزرگ شد خیلی زیبایی ندارد. زیتونکاری بشود و زیتون درختهایی که همیشه سرسبز هستند با فاصلهی کم بکارند.» حسنی در پایان این گفتگو با مهدی حلیمی، شهردار گراش، تماس گرفت و از او قول گرفت که به زیتونها رسیدگی کند و آنها را آبیاری کند.
لولههای آبیاری قطرهای در کنار زیتونها دیده میشود اما سجاد غلامی مسئول فضای سبز شهرداری میگوید: «در دوره قبل که من مسئول فضایی سبز بودیم لولهکشی کردیم و آبیاری قطرهای انجام میشد اما به ساخت و سازها مجاور این طرح این شبکه آسیب دید بخشی از سیستم آبیاری هم سرقت شده است و نیاز است که دوباره یک بار دیگر اتصالات را انجام دهیم. هر چند مشکل کمبود آب همچنان وجود دارد. سعی میکنم گزارشی از آخرین از وضعیت طرح تهیه و با موافقت شهردار کار آبیاری را دوباره آغاز کنیم.»
درختهای زیتون خاگِزِیت فقط یک درخت نیستند؛ آنها نماد تلاش، صبر و امید مردمانی هستند که برای شهر دل میسوزانند و مراقبت از این میراث سبز، پیوندی است که ما را به گذشته وصل میکند. چه کسی گرد و خاک را از تن زیتونهای گراش میزداید و قطره آبی به آنها میرساند.
