هفتبرکه – راحله بهادر: تازهترین مجموعه شعر صادق رحمانی، «کاکا یوسف، ای پرنده تائب» در نشر همسایه منتشر شد. رحمانی در این مجموعه، از تبعید، تنهایی، عشق و اسطوره و مواجههی شاعر با تنهایی و خاطره سروده است و اشعارش صدای انسان پشیمان و سرگشتهی معاصر است؛ چون کاکایوسف پشیمان و بیقرار، در پی بازگشت.
کاکا یوسف، نماد انسان سرگشته
نهمین مجموعه شعر محمدصادق رحمانیان با نام شعری صادق رحمانی، پرکارترین شاعر گراشی، با عنوان «کاکا یوسف، ای پرنده تائب» در ۸۴ صفحه، از سوی نشر همسایه، به قیمت ۱۲۰ هزار تومان، پاییز ۱۴۰۴ منتشر شده است. این کتاب را هم میتوانید با فرمت الکترونیکی از سایت طاقچه (اینجا) و هم به فرمت چاپی از موسسه فرهنگی هنری هفتبرکه گراش تهیه کنید.
در بخش ابتدایی کتاب، یک افسانهی کوتاه از «کاکایوسف»، پرندهای که کتاب به نام او است، از کتاب «فرهنگ افسانههای ایرانی» (۱۳۸۱) به قلم علیاشرف درویشیان و رضا خندان (مهابادی) ذکر شده است. کاکایوسف، پرندهای که روی نخلها و کُنارها مینشیند و با آوازی غمگین چیزی میخواند، در میان نسلهای قدیم گراش و شاید منطقهی ما هم این پرنده با همین نام شناخته میشود.
داستان از این قرار است: یونس و یوسف، دو برادر همدل، پس از مرگ پدر بر سر میراث جدل میکنند و کاکایونس، برادر بزرگتر، سر کاکایوسف، برادر کوچکترش، کلاه میگذارد. کاکایوسف دلشکسته و غمگین سر به بیابان میگذارد. کاکایونس پشیمان و زار به دنبال او میرود و او را نمییابد. پس به اذن خدا و به خاطر ظلمی که در حق برادر کوچکش کرده است، به شکل پرندهای درمیآید که صبح تا شب بر سر هر کوی و برزن نام برادرش را صدا میزند و با پشیمانی و ندامت میخواند: «کاکایوسف! دو تا تو، یکی من…دو تا تو، یکی من!» یعنی دو سهم از ارث پدر برای تو و یکی برای من؛ تا شاید برادر برگردد اما اثری از او نیست.
زبان و لحن؛ نثر شاعرانه و شعر آزاد
تازهترین اثر شعری صادق رحمانی شامل ۵۰ قطعه شعر سپید کوتاه و بلند است. زبان این مجموعه، زبانی میانمتنی و چندلایه است. رحمانی در این کتاب، میان نثر شاعرانه و شعر آزاد حرکت میکند و از ظرفیتهای هر دو بهره میگیرد. واژگان او گاه ساده و محاورهایاند: «کاکا»، «خا»، «برکه»، «چکمه»، و گاه ادبی و ارجاعی: «عُنیزه»، «عَبله»، «صوقی». این تضاد زبانی، از ویژگیهای سبکی شعر پسانیمایی اوست: شعری که هم در پیِ بازآفرینی زبان عامیانه است و هم میخواهد به افقهای بینامتنی اسطوره و ادب کهن دست پیدا کند.
رحمانی از تکرارها، واجآراییها و ایجازهای موج ناب نیز آگاهانه استفاده میکند. برای مثال در شعر «لیلایی که نیست» او سروده است: «باد به هزار سو میوزد اما…»، «مجنون منم / گردبادی بیش که نیستم.» (۲۳-۲۴) زبان او گاه تصویری است، گاه تأملی و فلسفی، و در جاهایی نیز به شعر روایی نزدیک میشود.
ساختار و فرم؛ یک پازل بزرگ درونمایهای
این مجموعه، ساختار خطی یا روایی ندارد، بلکه از شعرهایی تشکیل شده که همچون قطعاتی از یک پازل بزرگ درونمایهای، حول چند محور میچرخند. شعر آغازین با روایت افسانهی «کاکایوسف» (روایت محلی از دو برادر که یکی قربانی حرص و دیگری مظهر پشیمانی و توبه است) چارچوب موضوعی کل مجموعه را تعیین میکند: گناه، پشیمانی، توبه، و بازگشت.
میتوان ساختار کتاب را به سه بخش تقسیم کرد. شاعر در سه بخش از مضامین شاعرانهی کلاسیکتر شروع میکند و در صورت یک شاعر امروزی، با سرگشتگی و در جستجوی معنا کتاب را میبندد. بخش آغازین (شعرهای ۷ تا حدود ۲۰) شامل مضامین شاعرانهای چون طبیعت، سفر، تبعید، و تنهایی است. در یکی از این اشعار با نام «باران و اسب و عشق» میخوانیم:
«شبی که / نه ماه دارد نه ستاره / و تنها یاد توست / که همچنان به رگهای من روشن است…» (۲۲)
اشعار بخش میانی (میان شعرهای ۲۱ تا ۵۰)، مضامینی همچون عشق، اسطوره، مرگ، و گفتوگو با تاریخ و ادبیات، از عنتره و عَبله تا دزدمونا و شازده کوچولو، شخصیتهایی از قصههای کهن و دنیای ادبیات؛ را انعکاس میدهد. در یکی از این اشعار با نام «در سایهی شک» میخوانیم:
«آه، دزدمونا! / تو ماه بودی و من شب. / پس خنجر بر سینهام / تا عشق در من فریادی شود خاموش.» (۴۲)
بخش پایانی این مجموعه شعر، بازگشت به اکنون، غربت شهری، فروپاشی معنا، و مواجههی شاعر با تنهایی و خاطره است. در یکی از این اشعار با عنوان «تابستانی بیگاه» شاعر سروده است:
«پیِ چیزی مگرد / نه شربتی هست و نه شهدی / نه مربّایی / تنها کُناری که در تابستانی بیگاه شکوفه داده است.» (۷۳)
گویی هر شعر در عین استقلال، تکهای از گفتوگوی درونی شاعر با خویشتن تائب است. عنوان کتاب «کاکایوسف، ای پرندهی تائب» استعارهای از روح پشیمان و آوارهی انسان معاصر است.
محتوا و درونمایه؛ از اسطوره تا تاملات اگزیستانسیالیستی
این مجموعه شعر، شاعر را در قامت پرسونایی چندهزارساله نشان میدهد که وارث اسطورههای کهن و حسرت ازلی است و در جهان مدرن پریشانوار میگردد و نمیداند کجا به قرار است برسد. او اشاراتی به داستانهای کهن، حوادث امروزی مانند مرگ کوهنوردان و خاطرات شخصیاش مانند فقدان پدر و غم مادر را در هم آمیخته است. رحمانی در این مجموعه به طرز ماهرانهای اسطوره، عشق، مرگ، غربت و هویت را در هم میآمیزد. چند محور اصلی قابل تشخیص است: او از افسانههای ایرانی، عربی و یونانی همچون کاکایوسف، عنتره و عبله، دزدمونا، شازده کوچولو، لکلک یونانی استفاده میکند تا نشان دهد که هر انسان امروز، وارث گناه نخستین و حسرت ناتمام گذشته است. اسطوره برای او نه زینت شعر، بلکه ابزاری برای تأمل در سرنوشت بشر است.
عشق در اشعار او بیشتر وجهی تراژیک دارد؛ عاشق همواره در حال جستجوست، در غیاب معشوق، در فاصلهای ناپیمودنی. «لیلایی که نیست»، «عُنیزه»، «صوقی»، همه چهرههای یک معشوق غایباند.
در شعرهایی چون «زمین انسان جنوب» و «بوتههای بَنه در مشت»، شعر به روایت مستند نزدیک میشود و فاجعههای تاریخی (مرگ کوهنوردان، سوختن جنوب) را با نگاهی شاعرانه و اسطورهای بازتاب میدهد.
بخش پایانی کتاب مملو از تأملات اگزیستانسیالیستی است. شاعر میان خود و سایهاش گفتوگو میکند. او در شعر «به سایهام گفتم» سروده است:
«به سایهام گفتم… هیچ گرگی تنهاییاش را قسمت نمیکند.» (۲۹)
رحمانی از تنهایی، نه بهعنوان خلأ، بلکه بهعنوان موضعی برای تأمل و آگاهی یاد میکند.
رنگ بومی؛ پیوند شاعر با هویت خویش
مانند کتابهای شعر قبلی صادق رحمانی، در در جایجای این مجموعه شعر نیز میتوان ردپایی از عناصر و مضامین برگرفته از سرزمین مادری شاعر یافت؛ مثل بومرنگی که هر قدر هم شاعر در جهانی مدرن زیسته و زبان اشعارش امروزیتر شده باشد، باز به سوی او برمیگردد. استفاده از واژگانی چون بادگیر، نخلستان، ناخدا، جنوب، صحرا، کَهورها، کاهگل و …، نشانههایی از اتصال همیشگی شاعر به هویت بومی خود است.
شاعر همچنین اشاراتی به عزیزانش دارد که دلتنگی گاه و بیگاه یاد آنها را زنده میکند و بُعد دیگری از دنیای شخصی شاعر را نمایان میکند. در شعر «علیاصغر» که رحمانی یاد پدر را زنده کرده است میخوانیم: «آراستهام میکند دلتنگی / کجایی تو؟ / در این روضه / […] / به کدام عبا پناه برم؟» (۷۵)
و در شعر «فراموشی در آیینه» او یادی از مادر میکند: «در این خیابان مرا نقابی نیست مادر / نه در دستها، نه بر چهره» (۳۵-۳۶)
در میان صفحات کتاب
«کاکا یوسف ای پرنده تائب» یکی از پختهترین آثار صادق رحمانی در دههی اخیر است. او در این کتاب از شعر توصیفی به شعر اندیشه رسیده و توانسته میان روایت، اسطوره، و تأمل فلسفی تعادل برقرار کند. از حیث لحن، کتاب میان سوگنامه و نیایش در نوسان است. رحمانی در این مجموعه، ادبیات را آیینهی توبهی انسان مدرن میبیند؛ توبه از خشونت، فراموشی، و بیمعنایی. از همین روست که «کاکا یوسف» نه فقط نام افسانهای قدیمی، بلکه استعارهای از انسان پشیمان عصر ما است.
در یکی از اشعار این مجموعه با نام «کاکا یوسف» میخوانیم:
«آتش به دلم میکارد تبانی کبریت و آشیانه / آغشته به رنگ خاکستر و خاک / ای غمناک! / ساکتتر از همیشه در بادگیر ایستادهای / با اردیبهشتی در دل / و خوشهای به منقار / اگر بوی یوسف در یادت بیفتد / عطرش را نفس خواهی کشید / کاکایوسف! ای پرندهی تائب.» (۳۷)
دربارهی صادق رحمانی
صادق رحمانی شناختهشدهترین شاعر معاصر گراشی است و شعرهای او در کتاب «انار و بادگیر» به بخشی از فرهنگ عمومی گراش تبدیل شده است. او با تلاشهایش در زمینهی پژوهش و گردآوری فرهنگ عامه، پرورشدهندهی نسلی از پژوهشگران گراشی است و انتشاراتی همسایه که او مدیریتش را به عهده دارد، بسیاری از کتابهای مرتبط با گراش و منطقه را منتشر کرده است. او بزرگترین مدیر رسانهای گراش است و سالها مدیریت رادیو سراسری فرهنگ را به عهده داشت.
صادق رحمانی با نام رسمی محمدصادق رحمانیان، فرزند شیخ علیاصغر رحمانی، متولد ۲۹ تیرماه ۱۳۴۴ است. پدرش از روحانیون شناختهشده در دوران انقلاب بود و رحمانی نیز تحصیلات حوزوی از قم دارد. او در سال ۱۳۶۴ کارشناسی رشتهی زبان و ادبیات فارسی را از دانشگاه تهران اخذ کرد و در سال ۱۴۰۲ موفق به اخذ دکتری همین رشته از دانشگاه آزاد اسلامی تهران واحد علوم و تحقیقات شد. او اکنون مدت شش سال است که مدیر مسئول دوماهنامهی ادبی «چامه» است. او همچنین مدیر مسئول و عضو هیئت مدیره موسسهی فرهنگی هنری هفتبرکه گراش است.
نخستین کتاب شعر صادق رحمانی به نام «با همین واژههای معمولی» در سال ۱۳۷۲ منتشر شد. رحمانی در منطقهی جنوب و در شهر گراش با کتاب اشعار گویشیاش با عنوان «انار و بادگیر» شناخته میشود که در سال ۱۳۷۳ منتشر شد. کتاب شعر او با نام «همهی چیزها آبی است» را محمدالامین الکرخی در سال ۱۳۷۵ به عربی نیز ترجمه کرد. شهرت صادق رحمانی در نوآوری ادبی او و ابداع قالب رباعیات نیمایی است که برای نخستین بار در کتاب «سبزها، قرمزها» (۱۳۸۵) آن را نشان داد. آمیختگی اشعار کوتاه با رعایت اوزان شعری کلاسیک ویژگی این قالب ابداعی است. رحمانی پژوهشهایی نیز در زمینهی فرهنگ عامه و مردمشناسی منطقهی جنوب دارد و کتاب «سیمای لارستان» (۱۳۷۵) با موضوعات تاریخ، جغرافیا و مردمشناسی خطهی لارستان از جملهی این پژوهشها است. پیش از کتاب «کاکایوسف ای پرنده تائب» کتاب اشعار گویشی او با نام «برساتی» در دیماه ۱۴۰۳ به بازار نشر عرضه شد. او ساکن تهران است و اکنون در دوران بازنشستگی خود، مجله ادبی «چامه» را منتشر میکند.
