هفتبرکه ــ مبینا پزشک: پرستارها چکار میکنند که شغلشان این قدر مهم است؟ در یک عصر و شب پاییزی، در یک شیفت کاری با مرضیه محمدپور، از پرستاران نمونه سال ۱۴۰۴ بیمارستان گراش، همراه شدیم تا بخشی از جواب به این سوال را پیدا کنیم.
پنجم آبانماه ۱۴۰۴، همزمان با ولادت حضرت زینب کبری(س)، روز ملی پرستار است. من با بیمارستان سر سازگاری نداشتم. یک نوع دلزدگی و گریز ناخودآگاه که ریشهاش را باید در خاطرات تلخ و شیرین بچگی جستوجو میکردم. شاید سرآغاز این گریز، سرمای زمستانها بود. فصلی که با خود، سرماخوردگی را برایم سوغاتی میآورد و مرا مجبور میکرد برای عقب نماندن از قافلهی درس و مدرسه، تن به سوزنی که وحشتش از دردش بیشتر بود، بسپارم. سالها بعد دلایل دیگری هم به این گریز اضافه شد. مثلا وقتی یکی از آشنایان نزدیک مریض میشد و کارش به بستری شدن و یا عمل میکشید، به خاطر کم بودن سنم و البته به خاطر دلایل بهداشتی اجازه نداشتم که به بخشهای بالایی بروم و آنها را از نزدیک ببینم. دلیل دیگرش هم از دست دادن دایی امین بود. دوست نداشتم پایم به جایی باز شود که بوی خداحافظی میدهد.
و اما ماجرای تولد نوزادان! هر وقت خالهها، عمهها و زندایی بچهدار میشدند و آن نوزاد کوچک، تازه به دنیا آمده بود، باز هم من محروم بودم. نمیتوانستم به بخش زنان و زایمان بروم و نوزاد را در همان لحظه اول ببینم. باید صبوری میکردم تا بالاخره بچه به خانهشان برود و من بتوانم او را از نزدیک ببینم. اما حسرت آن لحظهی اول دیدار در بیمارستان همیشه برایم باقی میماند. به همین دلایل مختلف بود که همیشه از آمدن به بیمارستان گریزان بودم.
وارد کلینیک تخصصی و فوقتخصصی مولیالموحدین(ع) شدم. صدای اذان میآمد و کلی آدم در حال رفتوآمد بودند. یک دختربچه دست مادرش را گرفته بود و برایم دست تکان میداد و شکلکهای بامزه در میآورد. از نگهبانی پرسیدم بخش شیمیدرمانی کجاست و او مرا راهنمایی کرد.
وقتی به آن بخش رسیدم، خانمی که با روپوش سرمهای جلوی درب ایستاده بود به استقبالم آمد و گفت: «خانم پزشک؟» فهمیدم که او خانم محمدپور است. قیافهاش خیلی با آن چیزی که در ذهنم تصور کرده بودم فرق نداشت. اطراف را نگاه کردم؛ تعدادی از بیماران بستری بودند. پرستارها هم داشتند داروها را چک میکردند، دو نفرشان هم با خانوادهی یک بیمار صحبت میکردند و یکی دیگر از آنها هم مشغول تزریق سرم به زنی مسن بود.
مرضیه محمدپور، کارشناس پرستاری و سرپرستار بخش شیمیدرمانی کلینیک مولیالموحدین(ع)، خودش را معرفی کرد و گفت: «من متولد مهرماه سال ۱۳۶۸ هستم. از سال ۱۳۹۹ تا الان که پنج سال میشود، در گراش حضور دارم. ابتدا در بخش NICU، یعنی بخش مراقبتهای ویژه نوزادان کار میکردم. حدود یک سال و نیم هم کارشناس هماهنگکننده ایمنی بیمار بودم که به تازگی آن سمت را تحویل دادهام و الان بهعنوان مدیر داخلی کلینیک مولیالموحدین(ع) مشغول به کار هستم.»
اطرافیانم میگفتند برای پرستاری مناسب هستم
او درباره انگیزهاش برای انتخاب شغل پرستاری توضیح داد: «کلاً خانواده ما به رشته تجربی علاقه دارند. خواهرانم هم در حوزه علوم پزشکی درس خواندهاند؛ دکتر منصوره محمدپور متخصص چشم است و دکتر معصومه محمدپور هم در بخش فیزیوتراپی فعالیت میکند. خانوادهام همیشه با توجه به اخلاقیاتی که داشتم، میگفتند من برای پرستاری مناسبم. وقتی یکی از اطرافیانم مریض میشد، تا وقتی حالش خوب شود کنارش میماندم و از او مراقبت میکردم. این حرفها برایم یک تشویق بود تا این رشته را انتخاب کنم، که کمکم علاقهای واقعی به پرستاری در وجودم شکل گرفت.»
او اضافه کرد: «این کلینیک بین سالهای ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۱ تأسیس شده و خیرساز است؛ در شهرستان گراش، خیرین همت بالایی دارند. بخش شیمیدرمانی هم با کمک همین خیرین راهاندازی شده که این بخش یک بستر حمایتی خوب برای مردم منطقه بوده است.»
دعای خیر بیمار، یعنی کارم را درست انجام دادهام
سرپرستار بخش شیمیدرمانی، مرضیه محمدپور، در مورد وظیفه اصلی یک پرستار میگوید: «پرستاری فقط مراقبت از جسم بیمار نیست. گاهی اوقات ما در کلینیک با افرادی روبرو میشویم که جسمشان سالم است اما روحشان بیمار است و این افراد به حمایت روحی نیاز دارند. به نظر من هسته اصلی و جدا نشدنی در رشته پرستاری، همدلی و برقراری ارتباط روحی و روانی با بیماران است. شاید ما نتوانیم دقیقاً با بیمار همدردی کنیم، اما میتوانیم با او همدل باشیم و در کنارش قرار بگیریم.»
همکار او، شکوفه سعیدمنش، پرستار بخش شیمیدرمانی که ۳۲ ساله است در تایید صحبت محمدپور گفت: «۷ ماهی است که با پرستار مرضیه محمدپور آشنا شدهام. مرضیهخانم علاوه بر اینکه همیشه در کنار بیمار است و توضیحات لازم را به آنها میدهد، شماره تماس بیمار یا خانوادهاش را هم میگیرد و نتیجه را پیگیری میکند. در کل آدم دغدغهمندی است و من از ویژگیهای این پرستار خوشم میآید.»
صدای باز شدن در اتاق، باعث شد صحبت ما قطع شود. یکی از پرسنل کلینیک، با تعارف کیک و چای از ما پذیرایی کرد.
زبیده. ر. ۶۱ ساله، بیماری است که در این بخش بستری است. او از خصوصیات اخلاقی محمدپور، سرپرستار بخش شیمیدرمانی، میگوید: «خانم پرستار نور چشم من است. او خیلی خوشخنده است و با بیماران با کمال احترام برخورد میکند و تبعیضی قائل نمیشود. این خصوصیت خیلی خوبی است که بیماران روند درمان خودشان را ادامه بدهند و دلگرم شوند.»
محمدپور در مورد چیزی که در شیفت کاریاش به او دلگرمی میدهد، اینطور گفت: «وقتی یک بیمار برایم دعای خیر میکند و از کارم راضی است، خوشحال میشوم که توانستهام کارم را درست انجام بدهم.»
او در مورد اینکه چطور در یک لحظه شلوغ که چند بیمار همزمان نیاز به رسیدگی دارند، اولویتبندی میکند، توضیح داد: «در کار پرستاری، این کار از طریق یک فرایند تصمیمگیری به نام تریاژ انجام میشود. ما سعی میکنیم اول به کسانی سر بزنیم که شرایطشان از بقیه اورژانسیتر و ضروریتر است.»
به نزدیکی تخت رفتم. لرزش دستان زن و نفسنفس زدنش کاملاً مشخص بود. ماسکی بر چهره داشت و من نمیتوانستم درست او را ببینم، اما او خودش را معرفی کرد: «من رباب هستم و ۶۷سال دارم. خانم محمدپور از همه نظر درست و حسابی است و من از او رضایت کامل دارم؛ هر چقدر از خوبیهایش تعریف کنم کم است. بسیار مودب و خوشبرخورد است و ارتباط بسیار خوبی با بیماران دارد. در سؤال پرسیدن از او درباره بیماریام، خیلی راحت هستم و او هم به خوبی من را راهنمایی میکند.»
برای رفع خستگی چای میخورم
خانم محمدپور با یک لبخند کوچک در حالی که کمی از چایاش در فنجان باقی مانده بود، به تکنیکی اشاره کرد که با آن خستگی و استرس شیفتهای طولانیاش را کم میکند: «زمان شیفت من مدام تغییر میکند و چرخشی است. مثلاً امروز من از ساعت هفت صبح تا هشت و نیم شب در کلینیک شیفت هستم. معمولاً چای میخورم تا خستگیام در برود.»
زهرا بریزی، کارشناس بیهوشی، همکار ۲۵ساله بخش شیمیدرمانی، از نظارت کافی پرستار محمدپور بر روی بیمارانش گفت: «دو سال است که در بخش شیمیدرمانی کار میکنم، از زمانی که به این بخش آمدهام خانم محمدپور را میشناسم. او نظارت کامل بر روی همه بیماران دارد. قبل از اینکه کلینیک را ترک کند به ما تاکید میکند که چه بیمارهایی به چه مواردی واکنش نشان میدهند و چه دارویی با بدن چه بیماری سازگار نیست و الی آخر.»
محمدپور در مورد شیرینترین و به یادماندنیترین لحظهاش در سالهای پرستاری گفت: «شیرینترین لحظه برای من موقعی بود که یک احیای قلبی-ریوی (CPR) موفق داشتم و بیمارم دوباره به زندگی برگشت.»
نظارت بر درمان ۲۷۰۰ بیمار سرطانی
مرضیه محمدپور، سرپرستار بخش شیمیدرمانی، درباره سختترین پیامی که مجبور شده است به خانواده بیمار بدهد صحبت کرد: «این بخش مخصوص کسانی است که با سرطان درگیرند. ما الان در کلینیک و بخش پیشگیری از سرطان، دو هزار و ۷۰۰ پرونده فعال داریم که بیماران را تحت درمان قرار دادهایم. حدود ۳۰۰ بیمار هم به صورت مهمان به گراش مراجعه کردهاند. ۶۰ تا ۷۰ درصد مراجعین ما غیر گراشی هستند. در حال حاضر در این بخش ۲۴ تخت وجود دارد که همگی آنها پر هستند و ۱۵ بیمار در انتظار خالی شدن تخت برای تحت درمان قرار گرفتن میباشند. سختترین بخش کار ما این است که به خانواده بیمار بگوییم درمان فرد فقط جنبه حمایتی دارد و دیگر امیدی برای بهبودی نیست.»
او در ادامه درباره نقش خانواده در روحیه بیمار توضیح داد: «همیشه به خانوادهها میگویم بهترین دارویی که میتوانید به این افراد بدهید، امید است که اصلاً قابل خریدن نیست. وقتی خانواده بتواند روحیه خودش را حفظ کند، یعنی امید را در دل بیمار زنده نگه داشته است. بهتر است کسانی با بیمار همراهی داشته باشند که بتوانند احساسات خودشان را کنترل کنند.»
صبوری درسی که در کتابها نیست
پرستار نمونه امسال در مورد درسی که در کتابها نوشته نشده است اینطور گفت: «اگر بخواهم یک دانشجوی پرستاری را برای ورود به محیط بیمارستان آماده کنم، مهمترین درسی که باید یاد بگیرد این است که در مقابل همه بیماران صبور باشد. چون صبوری ویژگیای است که در هیچ کتاب درسی به صورت مستقیم نوشته نشده است.»
محمدپور از لحظهای گفت که متوجه شد پرستاری انتخاب ایدهآلی برایش بوده است: «بعضیها در دانشگاه رشتهای را انتخاب میکنند و بعد از چند ترم پشیمان میشوند، اما در حوزه پرستاری، من در هر قدمی که برمیداشتم، مسیرهای جدیدی پیش رویم باز میشد. سال ۱۳۹۰ بود، ترم چهار یا پنج دانشگاه بودم، یک روز در راه برگشت به خانه، توانستم جان فردی که تصادف کرده بود را نجات دهم؛ آن لحظه بود که این رشته برایم خیلی جذاب شد.»
در این میان پرسنلی، پرستار مرضیه محمدپور را صدا زد تا پروندهی یکی از بیماران را برسی کند. پس از بررسی، به پرسنل چیزی گفت که نفهمیدم اما به کنارم برگشت و حرفش را از سر گرفت.
سرپرستار بخش شیمیدرمانی در مورد اینکه انرژیاش در پرستاری چطور صرف میشود، توضیح داد: «شاید حدود ۸۰ درصد انرژی من صرف مراقبتهای خاص، چک کردن و آمادهسازی داروها میشود، و آن ۲۰ درصد باقیمانده هم مربوط به کارهای سیستمی و این جور مسائل است.»
امید جایمند متولد خردادماه سال ۱۳۷۴ دیگر پرستار نمونه امسال هم در همین بخش کار میکند. او که چهار سال است در بیمارستان گراش به عنوان پرستار در بخش شیمیدرمانی مشغول به کار شده و خانم محمدپور را از آن زمان میشناسد، گفت: «وقتی حجم کار زیاد میشود، مدیریت خانم محمدپور در چک کردن داروها و رسیدگی به بیمار واقعاً فوقالعاده است. امیدوارم که این روند همینطور ادامهدار باشد.»
من را فردی خسته توصیف میکنند
مرضیه محمدپور، کارشناس پرستاری، با کمی لبخند در مورد توصیفی که همکارانش بعد از پایان شیفت از او دارند، گفت: «وقتی شیفت من تمام میشود، همکارانم مرا فردی خسته توصیف میکنند!»
فاطمه حسنی یکی دیگر از همکاران او در بخش شیمی درمانی و جراحی گفت: «من دو سال است که در بیمارستان گراش مشغول به کار هستم. تقریبا یک سال است که به بخش شیمیدرمانی آمدهام و با خانم محمدپور آشنا شدم. اگر بخواهم او را را در یک بخش توصیف کنم باید کلمه خسته را به او نسبت دهم. او مدیر خوب و دلسوزی است.»
ملیحه هاشمی، همکار مرضیه محمدپور در بخش شیمیدرمانی است، اما از او انتقاد میکند و میگوید: «من از خردادماه امسال ۱۴۰۴ با او آشنا شدم. او فرد بسیار انتقادپذیری است و اگر من بخواهم در حال حاضر از او انتقاد کنم میگویم که کمی به خودش استراحت بدهد.»
اولین کار بیماران انکار سرطان است
حضور در بخش شیمیدرمانی فرصتی است تا از این پرستار باتجربه درباره پیشگیری از سرطان هم بپرسیم. او میگوید: «معمولاً سرطان آخرین چیزی است که فرد به آن فکر میکند. شاید خیلی از افراد فکر کنند که درد معده یک درد طبیعی است؛ که غالباً هم همینطور است. اما اگر زمانی این درد خیلی شدیدتر و غیرقابل تحمل شد، فرد باید به مراکز درمانی مراجعه کند. واژه سرطان آنقدر ترسناک است که بیمار سعی میکند آن را انکار کند، به همین دلیل ممکن است برخی از بیماران زمانی که برای درمان اقدام میکنند، دیر شده باشد.»
محمدپور افزود: «نمیشود دقیقاً تعیین کرد که زمان طلایی مراجعه افراد به بیمارستان چه زمانی است، چون سرطانها انواع و سطوح مختلفی دارند. اما اگر افراد در خانواده سابقه این بیماری را داشته باشند، باید به ما اطلاع داده شود تا روند درمان را سریعتر پیش ببریم.»
سرپرستار بخش شیمیدرمانی در صحبتهای پایانیاش به عواملی اشاره کرد که در شکلگیری سریعتر سرطان در بدن مؤثر هستند: «از جمله عواملی که باعث فعال شدن سرطان در بدن میشود میتوان به سابقه وراثتی در خانواده، استفاده از مواد شیمیایی و الکترونیکی، سیگار و دخانیات، مصرف بیش از حد فستفود و کنسرو و… اشاره کرد. با توجه به اینکه بدن در چه شرایطی قرار داشته باشد، این بیماری میتواند خودش را نشان دهد.»
صحبتهایمان به اتمام رسیده بود. بخش شیمیدرمانی کلینیک آرام و ساکت به نظر میرسید. بیماران روی تختها در حال استراحت بودند و پرستاران به امور آنها رسیدگی میکردند. سرپرستار بخش هم گاهی با تلفن صحبت میکرد. شاید دارد از اوضاع و احوال بیمارانش آگاه میشود؛ شاید هم در استفاده به موقع دارو و رعایت بایدها و نبایدها به خانواده بیماران تاکید داشت. در این میان، مشاهده میکردم که تعدادی از افراد از در اصلی خارج میشوند، پس از چند دقیقه با برگهای که احتمالاً نسخه دارویی بود به بخش پذیرش مراجعه میکنند، دقایقی کوتاه را با خانم محمدپور صحبت میکنند و سپس با کیسههای دارو به کنار بیمار خود بازمیگشتند.
پایان این شیفت با گرفتن عکس یادگاری در کنار سرپرستار مرضیه محمدپور و همکارانش به پایان رسید. شاید حالا کمی با بیمارستان آشتی کرده باشم. جایی که با همه بیماریها، رنجها و سختیها، همچنان آدمهایی هستند که هر روز در آزمون سخت صبر و مهربانی شرکت میکنند و دعای خیر بیماران مُهر قبولی آنها است.
