نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

شناختنامه‌ی چامه: از تولد تا بلوغ و جهانی شدن

هفت‌برکه: «در شناخت مجله ادبی چامه» کتابچه‌ای است که در یک نگاه، چهار سال فعالیت این نشریه و ۳۹ شماره‌ی آن را معرفی می‌کند. این شماره‌ی ویژه را می‌توانید به فرمت الکترونیک از اینجا دریافت کنید.

در ابتدای این شناختنامه، محمدصادق رحمانیان، مدیر چامه، روایت پیوسته‌ای از مجله چامه در چهار بخش نوشته است و تولد تا بلوغ و جهانی شدن این مجله ادبی و تبدیل شدنش به یک نهاد فرهنگی را مرور کرده است. او در جمع‌بندی این مرور نوشته است: «چامه از یک مجله‌ی ادبیِ شاعرانه به یک نهاد فرهنگیِ چندملیتی تبدیل شد. اگر در دوره‌های نخست دغدغه‌ی آن شناخت شاعر بود، در این دوره دغدغه‌اش «شناخت زیست ادبی» شد. چامه اکنون صدای مشترک سه نسل است: شاعران پیشگام، منتقدان میان‌سال، و نویسندگان جوان. در این مسیر، از جنوب تا گیلان، از عرب تا تاجیک، از شعر تا تئاتر، از رسانه تا فلسفه، همه در یک مسیر به هم رسیدند— مسیر زنده‌نگه‌داشتن روح کلمه در زمانه‌ای پر از صداهای سطحی.»

 

این روایت را در ادامه می‌خوانید.

 

بخش اول: از تولد تا تثبیت

در بهار ۱۳۹۷، در هنگامه‌ای که نشریات ادبی یکی‌یکی خاموش می‌شدند، «چامه» از دل خلوتی طولانی زاده شد. محمدصادق رحمانیان –که در دنیای شعر با نام «صادق رحمانی» شناخته می‌شود– تصمیم گرفت مجله‌ای را منتشر کند که نه فقط خبر از شعر و داستان بدهد، بلکه لذت ادبیات را به یادها بازگرداند. او سال‌ها پیش از این در گراش نشریه‌ی «همساده» را برای فرهنگ عامه منتشر کرده بود، و حالا در قامت مدیر رادیو فرهنگ و پژوهشگر ادبی، دوباره به میدان بازمی‌گشت. چامه نخستین شماره‌اش را در ۲۲۴ صفحه منتشر کرد؛ رنگارنگ، پرصدا، و سرشار از گفت‌وگو، شعر، ترجمه و روایت.

در همان شماره‌ی نخست، مهدی اخوان ثالث در گفت‌وگویی رادیویی به زندگی بازمی‌گشت، اشعار عباس کیارستمی به عربی ترجمه می‌شد، و موسی بیدج از روسیه سفرنامه‌ای می‌نوشت. چامه از همان ابتدا نشان داد که نه فقط مجله‌ای ادبی، که خانه‌ای برای گپ و ترجمه و گفت‌وگو است؛ پلی میان ادبیات فارسی و جهان، میان سنت و امروز.

چند ماه بعد، در آبان و آذر همان سال، شماره‌ی دوم چامه منتشر شد؛ پر از رنگ‌های تازه و صداهای متفاوت. شعرهایی از احمدرضا احمدی، لیلا کردبچه، حسنا محمدزاده و فضل‌الله صبحی مهتدی، در کنار داستان‌هایی از هاروکی موراکامی و زکریا تامر، چامه را به میدان گفت‌وگوی میان شرق و غرب بدل کرد.  موسی بیدج سفرنامه‌اش را ادامه داد، و طنز عمران صلاحی از پس سال‌ها در مصاحبه‌ای منتشرنشده زنده شد. در دو شماره‌ی نخست، مجله به تدریج هویتش را می‌یافت:  گشودگی، گفتگو، ترجمه و تنوع. چامه می‌خواست ادبیات را از دایره‌ی تنگ محافل، به خانه‌ی هر خواننده ببرد.

شماره‌ی سوم در زمستان ۱۳۹۷ با عنوان «ویژه‌نامه سه‌گانی در شعر ایران» نقطه‌ی عطفی بود. نخستین بار چامه پرونده‌ای موضوعی را سامان داد؛ درباره‌ی شعری کوتاه و به ظاهر ساده اما سرشار از اندیشه. در این ویژه‌نامه، از هایکوی ژاپنی تا سه‌گانی ایرانی، از مقاله‌ی علیرضا فولادی تا یادداشت نفیسه نصیری و الهه کاشانی، طیفی از نقد و تجربه گرد آمد. همان شماره بود که سایت اینترنتی چامه نیز راه افتاد . گامی به سوی دیجیتال‌شدن و دسترس‌پذیری گسترده‌تر.

در کنار سه‌گانی، شعرهایی از شاعران ایرانی و جهانی، از م. موید و سیروس نوذری تا تی‌جو ناکامورا و لیا اوکراینکا چاپ شد. چامه از همان آغاز مرز نمی‌شناخت؛ زبان‌ها و فرهنگ‌ها را کنار هم می‌نشاند تا از دل تفاوت‌ها، معنا بسازد.شماره‌ی چهارم در اسفند ۱۳۹۷ و فروردین ۱۳۹۸ منتشر شد و رنگ و بوی جنوب گرفت. ویژه‌نامه‌ی ۶۷ صفحه‌ای آن به یارمحمد اسدپور و جریان «شعر موج ناب» اختصاص یافت؛ جریانی برخاسته از مسجدسلیمان که در دهه‌های چهل و پنجاه با نگاهی تازه به زبان، شعر فارسی را دگرگون کرد. اردشیر صالح‌پور و دیگران، در این پرونده از تاریخ جنبش گفتند، و خود اسدپور نیز یادداشتی نوشت.

در کنار آن، چامه با طرح «بازگشت به خانه‌ی پدری» از شاعران خواست تا از ریشه و بازگشت بنویسند. گفت‌وگو با عبدالعلی دستغیب و محمدرضا عبدالملکیان و شعرهایی از بهرام اردبیلی و عبدالرضا مفتوحی، چامه‌ی چهارم را به مجله‌ای گرم و درخشان بدل کرد. از آن پس، چامه هر دو ماه، خانه‌ای تازه از ادبیات می‌ساخت. در شماره‌ی پنجم (اردیبهشت و خرداد ۱۳۹۸)، نگاه چامه به فرهنگ مردم دوخته شد. این‌بار موضوع ویژه، «فرهنگ عامه» بود؛ با مقاله‌هایی از اسدالله نوروزی، ترجمه‌ای از اولریش مارزلف، و پژوهش‌هایی از گوشه‌وکنار ایران. این شماره نشان داد که چامه فقط مجله‌ی شعر نیست؛ بلکه جغرافیایی است برای روایت زیست فرهنگی مردم. از کتاب‌درمانی تا رنگ‌ها، از باورهای بومی تا ادبیات شفاهی، چامه پنجره‌های تازه‌ای به فرهنگ گشود. شماره‌ی ششم در تابستان همان سال، با موضوع «عشق: نیمه‌ی روشن، نیمه‌ی تاریک» منتشر شد؛ پر از نام‌های درخشان از محمود درویش تا شفیعی کدکنی و نزار قبانی. روی جلد تصویر عبدالحسین فرزاد نقش بسته بود؛ پسر هامونِ شعر فارسی. در این شماره، عشق نه فقط به عنوان احساس، که به عنوان مسئله‌ای فلسفی و زیبایی‌شناختی بررسی شد. مقاله‌ی «زیبایی‌شناسی عشق در عصر کلان‌داده‌ها» خواننده را از جهان ادبی به جهان فناوری می‌برد.

در سرمقاله، صادق رحمانی از تجربه‌ی دشوار نشر سخن گفت؛ از سال‌ها حضورش در میدان شعر و رسانه، و از اینکه چامه را بی‌چشمداشت مالی در فضای مجازی منتشر می‌کند تا ادبیات از کالای فروش به میدان اندیشه بازگردد.

چامه‌ی ششم نماد بلوغ دوره‌ی نخست بود: مجله‌ای آزاد، چندزبانه، و سرشار از اعتماد به نفس.

 

بخش دوم: از یک‌سالگی تا بلوغ

در تابستان ۱۳۹۸، چامه به یک‌سالگی رسید. شماره‌ی هفتم آن با شمعی روشن بر جلد منتشر شد؛ شمعی که استعاره‌ای از تداوم بود، از نوری که می‌خواست خاموشی نپذیرد. در سرمقاله‌ی آن شماره، صادق رحمانی با صدایی آرام و اندیشناک از دغدغه‌ی خود گفت: اینکه چگونه در زمانه‌ی یأس و شکست‌های روحی، ادبیات باید امید بیافریند. او می‌خواست چامه مجله‌ای باشد که درون‌مایه‌ی روشن و امیدبخش را ترویج کند، مجله‌ای که از سوگواری فرهنگی فاصله بگیرد و به زندگی و عشقِ کلمه بازگردد.ویژه‌نامه‌ی این شماره به هوشنگ مرادی کرمانی اختصاص داشت؛ نویسنده‌ی محبوبی که با «قصه‌های مجید» نسل‌ها را با ادبیات آشتی داده بود. دو گفت‌وگو با او، یادداشت‌هایی درباره‌ی آثارش و بازخوانی بخشی از کارهای رادیویی‌اش در این شماره منتشر شد. چامه هفتم، در عین حال که به احترام گذشته سر فرود می‌آورد، افق‌های آینده را نیز نشان می‌داد. در همین شماره برای نخستین‌بار دو بخش تازه به مجله افزوده شد: «یادبود شاعر» و «کتاب در چامه». بخش نخست برای گرامی‌داشت چهره‌هایی چون حسین جلال‌پور و حسین آهی بود، و بخش دوم بازنشر آثار ادبی فراموش‌شده‌ای که سال‌ها از چاپ بازمانده بودند. با این شماره، چامه دیگر فقط مجله‌ای برای خواندن نبود؛ بلکه بخشی از حافظه‌ی فرهنگی ایران شد.  پاییز همان سال، شماره‌ی هشتم منتشر شد با تصویر مردی خندان با سبیل و عینک: منوچهر آتشی. چامه در این شماره، به شاعر جنوبی ادای احترام کرد. موضوع محوری آن «نامه و نامه‌نگاری» بود؛ نامه‌هایی میان نویسندگان و شاعران، و حتی نامه‌هایی از امروز به درگذشتگان. مجله از خوانندگان نیز خواسته بود که در چند سطر برای یکی از چهره‌های ادبی بنویسند  و حاصل، مجموعه‌ای از صداهای انسانی بود که میان زمان‌ها پل می‌زد. در همین شماره، رحمانی در یادداشت آغازین نوشت که چامه قرار نیست فقط دفتر شعر باشد، بلکه می‌خواهد گفت‌وگوی انسانی را زنده نگه دارد. در کنار نامه‌ها، شعرها و داستان‌های نویسندگان از ایران و جهان چاپ شد، از موسی بیدج تا احمدرضا احمدی و خالد متاوع، و از محمدعلی اسلامی ندوشن تا رزا جمالی. چامه هشتم با ۳۶۴ صفحه، همان‌قدر که حجیم بود، غنی نیز بود؛ سندی از زنده‌بودن گفت‌وگو در فرهنگ معاصر.سپس شماره‌ی نهم آمد  با تصویر هوشنگ ابتهاج، سایه‌ی همیشه‌حاضر شعر فارسی، بر جلد. این شماره در زمستان ۱۳۹۸ منتشر شد و همچون مرثیه‌ای عاشقانه برای نسل بزرگان بود. در یادداشت آغازین با عنوان «چامه‌ورزی»، رحمانی خاطره‌ی دیدار خود با سایه را در رادیو بازگو می‌کرد؛ روزی در دهه‌ی هشتاد که ابتهاج بی‌هیاهو آمده بود و از خاطراتش با شهریار سخن گفته بود. آن دیدار بهانه‌ای شد برای بازخوانی یک عصر. در ادامه، یادداشت‌های ادبی این شماره به پرسشی بنیادی می‌پرداختند: «چرا می‌نویسیم؟» و «نوشتن برای ما چه معنا دارد؟» در کنار آن، گفت‌وگویی طولانی با غلامرضا ستوده، استاد دانشگاه تهران، و متنی کمترخوانده‌شده از مهدی اخوان ثالث چاپ شد. شعرهای متنوعی از رسول یونان، فیروز ناجی، ابتسام برکات و کنستانتین سیمینف نیز حضور داشتند؛ از ایران تا فلسطین و روسیه. شماره‌ی نهم چامه مجله‌ای بود میان خاطره و اندیشه؛ میان احترام به سایه و پرسش از چرایی نوشتن. شماره‌ی دهم در اسفند ۱۳۹۸، همزمان با پایان یک دهه و آغاز دهه‌ای تازه منتشر شد. این شماره نشانه‌ی گذار بود. چامه از این پس وارد فضای رسمی نشر دیجیتال شد و در فروشگاه‌های اینترنتی فیدیبو و جار قرار گرفت. روی جلد، چهره‌ی محمدرضا شفیعی کدکنی می‌درخشید؛ دانشی‌مردی که حضورش در ادبیات معاصر ایران همچون سایه‌ی بیدل بر دهلیز شعر است. در این ویژه‌نامه، از احمد مهدوی دامغانی و محمدکاظم کاظمی تا افشین اعلاء و موسی بیدج درباره‌ی شفیعی نوشتند. یادداشت‌هایی از روزهای سه‌شنبه‌ی استاد، نامه‌ای از پرویز ناتل خانلری و متنی از حسن انوری، همه در کنار شعرها و داستان‌هایی از نسل‌های گوناگون منتشر شد. در گفت‌وگویی با «گریشنا»، صادق رحمانی از فلسفه‌ی انتشار رایگان مجله گفت: اینکه چامه نه برای کسب سود، که برای خدمت به کلمه است. این شماره پر بود از امید، گفت‌وگو و نگاهی فراگیر به ادبیات جهانی  از ترجمه‌ی داستان‌های کافکا و شعرهای رضا علی حسن، تا گفت‌وگو با نوش‌آفرین انصاری درباره‌ی ادبیات کودک. در بهار ۱۳۹۹، شماره‌ی یازدهم به شاعر عرب، ادونیس، اختصاص یافت. انتخابی دقیق و نمادین: شاعری که مرزهای زبانی را شکست و شعر را از تعبد به رهایی کشاند. رحمانی در گفت‌وگویی درباره‌ی او گفت: «ادونیس در مقیاس جهانی پرچم شعر را برافراشته است، و انتخاب او در امتداد نگاه دوزبانه‌ی چامه است.» در این شماره شعرهایی از علی باباچاهی، شمس لنگرودی و عبدالحسین فرزاد چاپ شد و گفت‌وگوهایی از موسی بیدج و محمدالامین الکرخی با شاعران عرب در کنار آن نشست.

چامه در این مقطع به پلی زبانی بدل شد؛ میان شعر فارسی و عربی، میان میراث و مدرنیته.

در همین شماره بود که رحمانی درباره‌ی بحران شعر گفت: «بحران در شعر نیست، در شاعر است.» و از لزوم نوآوری در معنا سخن راند.

شماره‌ی یازدهم چامه چنان گسترده بود که می‌شد آن را دانشگاه کوچکی در باب زبان و ادبیات دانست. تابستان همان سال، شماره‌ی دوازدهم منتشر شد؛ با پرونده‌ای درخشان درباره‌ی منصور اوجی و نگاهی به شعر کوتاه امروز ایران. بیش از ۳۳۰ صفحه بود و وعده‌ای تازه داشت: چامه از این شماره به صورت چاپی نیز منتشر می‌شود. رحمانی در مقدمه نوشت: «می‌خوانیم تا معرفت بیاموزیم یا می‌خوانیم تا حقیقت را بیافرینیم؟» و در ادامه از دیدار اردیبهشتی خود با منصور اوجی در شیراز گفت، دیداری که حال و هوای دو نسل از شاعران را در خود داشت. این شماره سرشار بود از تامل در «خواندن»، در معنای شعر کوتاه و در گفت‌وگوهای درونی اهل قلم. از زبان مارسل پروست تا نگاه اوجی، از تأمل فلسفی تا لطافت شاعرانه، چامه دوازدهم روحی اندیشمندانه‌تر یافت.

 

بخش سوم: از بلوغ تا تامل (شماره‌های ۱۳ تا ۲۰)

در نیمه‌ی دوم دهه‌ی نود، چامه از یک مجله‌ی ادبی فعال به نهادی فرهنگی بدل شد؛ نهادی که هر شماره‌اش نه فقط برای خواندن، که برای اندیشیدن منتشر می‌شد. از این مقطع به بعد، محوریت هر شماره یک چهره‌ی برجسته‌ی ادبی بود — اما این ارج‌نامه‌ها صرفاً یادنامه نبودند، بلکه میدان گفت‌وگویی بودند میان نسل‌ها، میان گذشته‌ی ادبی و اکنونِ فرهنگی.

 

شماره‌ی سیزدهم، در بهار ۱۴۰۰، نقطه‌ی آغاز این مسیر تازه بود. چامه که در شماره‌های پیشین از ادونیس و اوجی سخن گفته بود، حالا به درون خود بازمی‌گشت و شعر معاصر ایران را از منظر پژوهش و نگاه اجتماعی بررسی می‌کرد. مقالاتی تحلیلی درباره‌ی نسبت شعر و زمان، نقدی بر فرم شعر کوتاه امروز، و یادداشت‌هایی درباره‌ی ادبیات اقوام ایرانی فضای این شماره را شکل می‌دادند. مقایسه با شماره‌ی دوازدهم نشان می‌داد که چامه از زیبایی‌شناسی فردی به سوی اندیشه‌ی جمعی و پویش فرهنگی حرکت کرده است.

در شماره‌ی چهاردهم، مجله به یکی از چهره‌های کم‌نظیر شعر ایران پرداخت:

محمدحسین مهدوی (م. موید). این شماره، به‌حق، یکی از کامل‌ترین ارج‌نامه‌های ادبی در سال‌های اخیر بود. مقاله‌هایی از قاسم آهنین‌جان، ساعد باقری، افشین علاء، موسی بیدج، ضیاءالدین خالقی و حمیدرضا شکارسری، هرکدام از زاویه‌ای به شعر آیینی و فلسفی موید می‌نگریستند. در سرآغاز شماره، صادق رحمانی نوشت:   «شعر موید آیینی است، اما نه در معنای مناسکی؛ بلکه در معنای جست‌وجوی پیوسته‌ی انسان برای روشنایی در تاریکی.» این جمله چکیده‌ی مسیر چامه بود: یافتن روشنایی در شعر، همان‌گونه که در شماره‌ی ششم در باب «عشق» جست‌وجو کرده بود.

بخش شعر زمان در این شماره با حضور شاعرانی چون حنیف خورشیدی، بنفشه حجازی و محمد آشور، تنوع زبانی را در شعر امروز ایران به نمایش گذاشت.

اگر شماره‌های پیشین، تأملی در چهره‌های محبوب ادبیات معاصر بودند، شماره‌ی چهاردهم نگاهی عمیق‌تر و تحلیلی‌تر به ماهیت شعر داشت — و از همین‌جا چامه وارد مرحله‌ی بلوغ شد. به‌دنبال آن، در شماره‌ی پانزدهم، مجله گامی دیگر به سوی ادبیات پژوهشی برداشت و پرونده‌ای جامع برای دکتر جلال خالقی‌مطلق، شاهنامه‌پژوه نامدار، منتشر کرد. این شماره بر خلاف چامه‌های شاعرانه‌ی پیشین، سرشار از تأملات زبان‌شناختی و حماسی بود. رحمانی در یادداشت آغازین با عنوان «چامه‌ورزی» نوشت:

«شعر و روایت در این جهان کاری ویژه می‌کنند؛ می‌خواهند جهان را از ناپاکی‌ها آزاد کنند. ما شعر می‌خوانیم تا رنج‌ها را تاب بیاوریم و کلمات را سایه‌بانی کنیم تا آفتاب را در سایه‌ی امن آن ببینیم.»

این جمله به‌نوعی مانفیست تازه‌ی چامه بود: شعر، نه تنها هنر، بلکه پناه است.

در این شماره، مقاله‌هایی از کاووس حسنلی و حسنا محمدزاده و ترجمه‌هایی از شعر جهان در کنار معرفی پژوهش‌های خالقی‌مطلق آمده بود. در قیاس با شماره‌ی چهاردهم، چامه از آیین به اسطوره، از عرفان به تاریخ گام برداشته بود — و این نشانه‌ی وسعت نگاه مجله بود.

تابستان همان سال، شماره‌ی شانزدهم منتشر شد؛ ویژه‌ی سیدعلی صالحی، شاعر مؤسس جریان شعر گفتار. این شماره بازگشتی بود از شعر اسطوره به شعر زندگی. رحمانی در سرآغاز نوشت که در شماره‌ی چهارم، با پرونده‌ی «یارمحمد اسدپور و موج ناب» کوشیده بود بخشی از تاریخ ادبیات معاصر را روشن کند، و اکنون در شانزدهمین شماره، با صالحی، به زبان زنده‌ی مردم بازمی‌گردد.

یادداشت‌ها و گفتارهایی از دوستان صالحی درباره‌ی منش و اندیشه‌ی او منتشر شد، و در کنارشان مجموعه‌ای از نقدها درباره‌ی نسبت میان گفتار و شعر در روزگار ما. در مقایسه با شماره‌ی پانزدهم، این شماره گرم‌تر و انسانی‌تر بود؛ گویی چامه میان اسطوره و مردم در رفت‌وآمد بود، تا تعادلی میان بلندای اندیشه و زمین واقعیت بیابد. شماره‌ی هفدهم بر مدار نقد شعر امروز ایران شکل گرفت. گفت‌وگو با اسماعیل امینی، کاظم واعظ‌زاده و حامد معراجی درباره‌ی وضعیت نقد شعر در ایران، هسته‌ی اصلی آن را تشکیل می‌داد. چامه در این شماره به پرسشی جسورانه پرداخت: چرا شعر فراوان داریم اما نقد اندک؟

این شماره از حیث ساختار به شماره‌ی سوم (ویژه‌ی سه‌گانی) شباهت داشت، زیرا رویکردی نظری و آموزشی داشت، اما در سطحی بسیار عمیق‌تر. چامه هفدهم مجله‌ای بود برای اهل تأمل؛ سندی از خودآگاهی ادبیات نسبت به خودش.

پاییز همان سال، شماره‌ی هجدهم به شمس لنگرودی اختصاص یافت؛ شاعر اندیشه و عاطفه، و یکی از محبوب‌ترین چهره‌های شعر معاصر. در این شماره، لحن مجله نرم‌تر، عاطفی‌تر و در عین حال پخته‌تر بود. از دل نقدهای نظری شماره‌ی قبل، چامه دوباره به شعر بازمی‌گشت — اما این بار شعری که از آگاهی عبور کرده و به تجربه‌ی انسانی رسیده است.

ویژه‌نامه شمس لنگرودی همانند آتشی و سایه، رنگی از دلتنگی و سپاس داشت؛ و شاید بتوان گفت که در این شماره، چامه به خودِ شعر نزدیک‌تر از همیشه بود.

و سرانجام در شماره‌های نوزدهم و بیستم، مجله به دو چهره‌ی متفاوت اما مکمل پرداخت: علی‌محمد حق‌شناس، زبان‌شناس و نظریه‌پرداز شعر، و سپس به حوزه‌ی شعر جوان و ادبیات تازه. در نوزدهم، مجله از «نقد زبان» گفت و از میراث علمی حق‌شناس در دانشگاه و رسانه. در بیستم، اما باز به شور بازگشت — شعرهایی از شاعران جوان، ترجمه‌هایی از ادبیات عرب و اروپایی، و مقاله‌ای درباره‌ی «پرسش از شعر در عصر دیجیتال».

این دو شماره مکمل هم بودند: یکی تامل در گذشته‌ی نظری، و دیگری نگاهی به آینده‌ی زبانی. در مقایسه با دوره‌ی دوم (شماره‌های ۷ تا ۱۲)، چامه در این دوره‌ به گونه‌ای تازه زیست. اگر در گذشته، مجله بیشتر شاعرانه و یادبودمحور بود، اینجا به سوی گفت‌وگویی فرهنگی و فکری رفت. چامه دیگر تنها روایت شعر نبود، بلکه «اندیشه‌ی شعر» بود. در این سال‌ها، رحمانی و گروه همکارانش موفق شدند مجله را به مجموعه‌ای میان‌رشته‌ای بدل کنند: جایی میان ادبیات، فلسفه، نقد و جامعه.

 

بخش چهارم: از نوگرایی تا جهانی ‌شدن (شماره‌های ۲۰ تا ۳۸)

با انتشار بیستمین شماره، چامه رسماً وارد مرحله‌ی تازه‌ای شد؛ مرحله‌ای که دیگر صرفاً درگیر بازنمایی چهره‌های ادبی نبود، بلکه به بازاندیشی در جایگاه شعر و داستان در جهان معاصر می‌پرداخت. از این شماره به بعد، مجله به نوعی «آینه‌ی چندزبانگی» در فرهنگ ایرانی و فارسی‌زبان بدل شد.

شماره‌ی بیستم ویژه‌ی سیروس نوذری، شاعر کوتاه‌سرای ایرانی، نقطه‌ی عطفی در مسیر مجله بود. در این شماره، علاوه بر ویژه‌نامه‌ی «من کلاغ خودم هستم»، مجموعه‌ای از نقدها و گفت‌وگوها درباره‌ی کوتاه‌سرایی و شعر موج ناب منتشر شد. رحمانیان در سرمقاله با یادداشتی درباره‌ی «عبدالرزاق گورنه»، برنده‌ی نوبل ادبی، از پیوند میان ادبیات فارسی و میراث قرآنی سخن گفت. این نخستین‌بار بود که چامه از شعر فراتر رفت و ادبیات جهانی را در نسبت با ایران دید. در کنار شعرها و داستان‌های ایرانی، بخشی به ادبیات رومانی اختصاص داشت؛ حرکتی نمادین که نشان از گسترش افق چامه از محلی به جهانی داشت. این شماره در مقایسه با شماره‌های ۱۳ تا ۱۹، نشان داد که مجله از بازتاب شاعرانه به نقد فرهنگی و تطبیقی رسیده است. در شماره‌ی بیست‌ویکم، چامه سراغ چهره‌ای ریشه‌دار از نسل انقلاب رفت: سیدعلی موسوی گرمارودی.رحمانیان در یادداشت آغازین، ضمن نقد فضای مجازی و سطحی‌نگری در شعر امروز، از لزوم بازگشت به بنیان‌های معرفتی شعر سخن گفت. گرمارودی در این شماره نه فقط به‌عنوان شاعر آیینی، بلکه به عنوان اندیشمندِ پیونددهنده‌ی سنت عربی و فارسی معرفی شد. ویژه‌نامه‌ای مفصل با نوشته‌های یوسفعلی میرشکاک، بیدج، خرمشاهی و امینی، چامه را به سمت پژوهش تاریخی سوق داد.

در قیاس با شماره‌ی بیستم، این شماره درون‌گراتر و کلاسیک‌تر بود؛ نوعی بازگشت به ریشه‌ها پس از گشایش بین‌المللی. اما شماره‌ی بیست‌ودوم تحولی بنیادین را رقم زد.ویژه‌نامه‌ی ابوتراب خسروی، نویسنده‌ی رازآلود جنوب، نقطه‌ی تلاقی ادبیات داستانی و فلسفه‌ی نوشتن بود. رحمانی در سرآغاز از «زیباترین شعر جهان» سخن گفت و در واقع از ناممکنیِ کمال هنری. در این شماره دو پرونده‌ی منطقه‌ای («شعر بوشهر» و «شعر عراق») جای گرفتند؛ چامه از ادبیات ملی به «جغرافیای فرهنگی» وارد شد.

شعر بوشهر با دبیری ابوالقاسم ایرانی و شعر عراق با کوشش محمدالأمین الکرخی، چامه را به نخستین مجله‌ی فارسی‌زبانِ فرامرزی بدل کرد.

در شماره‌ی بیست‌وسوم، نوبت علی باباچاهی بود؛ شاعری که مفهوم پسانیمایی را به بازی زبانی بدل کرد. رحمانی در مقدمه از «ماجراجویی با کلمات» سخن گفت و این جمله روح اصلی شماره بود.  نکته‌ی جالب در این شماره، حضور همزمانِ ترجمه‌ی شعر براهنی به عربی و بازخوانی آثار اوست؛ چامه به شکلی نمادین، شعر ایران را به زبان‌های دیگر صادر کرد.در مقایسه با شماره‌ی قبل، از نثر فلسفی و اجتماعی خسروی، به بازی فرمی و آوایی باباچاهی رسیده بود؛ یعنی از عمق به سطحی پرتحرک‌تر، از اندیشه به فرم. شماره‌ی بیست‌وچهارم یکی از سنگین‌ترین شماره‌های پژوهشی چامه بود. ویژه‌نامه‌ی دکتر رضا داوری اردکانی، فیلسوف فرهنگ، و در کنار آن، آغاز پرونده‌ی بزرگ «شعر گیلان» نشانه‌ی دو قطب در تفکر چامه بود: اندیشه‌ی نظری و اقلیم فرهنگی. شعر گیلان با حضور شمس لنگرودی، اکبر اکسیر، حافظ موسوی و دیگران، به چامه چهره‌ای مردم‌نگار داد. این شماره نشان داد که مجله می‌تواند فلسفه و شعر را در کنار هم بنشاند؛ از عقل تا عاطفه، از دانشگاه تا روستا. در شماره‌ی بیست‌وپنجم، ویژه‌ی هرمز علی‌پور، شعر ناب دهه‌ی پنجاه دوباره زنده شد. رحمانی در سرمقاله از «پنج شاعر جوانی» گفت که نیم‌قرن پیش جنبشی تازه ساختند — و این اشاره، در واقع گفت‌وگوی چامه با میراث خودش بود. بخش‌های متعدد ترجمه و گفت‌وگو با شاعران عرب و فلسطینی، به‌ویژه موسی حوامده و دنیا میخائیل، چامه را به حلقه‌ی پیوند شعر مقاومت بدل کرد. این شماره نسبت به ۲۴، شاعرانه‌تر و گرم‌تر بود؛ ادبیات نظری جای خود را به نوستالژی شعر ناب داد. شماره‌ی بیست‌وششم به بهاءالدین خرمشاهی اختصاص داشت و رویکردی فلسفی و دینی داشت. رحمانی در یادداشت خود از «بیان و لحن» گفت، و از این‌که راز تأثیرگذاری خرمشاهی در هماهنگی عقل و ذوق است.چامه با این شماره به نوعی متوازن‌تر  شد: میان پژوهش قرآنی، حافظ‌پژوهی و شعر معاصر.

در مقایسه با ۲۵، چامه از شور به شعور رسید؛ از شعر ناب به معناشناسی زبان. از شماره‌ی بیست‌وهفتم با عبدالمجید ارفعی، پژوهشگر زبان‌های باستانی، چامه وارد حیطه‌ی تمدن شد. در سرآغاز، رحمانی از مقایسه‌ی شعر و کشتی گفت — استعاره‌ای دقیق از جایگاه شعر در فرهنگ ایران.

بخش گفت‌وگوی «زبان سغدی» با بدرالزمان قریب و دیگران، چامه را به مجله‌ای میان‌رشته‌ای بدل کرد؛ جایی میان باستان‌شناسی و شعر.

اگر شماره‌ی ۲۶ عقلانی بود، این شماره تاریخی بود؛ چامه به عمق ریشه‌ی زبان رفت. در شماره‌ی بیست‌وهشتم، ویژه‌ی موسی بیدج، شاعر و مترجم برجسته، چامه به اوج بین‌المللی خود رسید. رحمانی از او به عنوان «پل میان دو جهان» یاد کرد؛ جهان عرب و فارسی.

در این شماره شعرهای دوزبانه و گفت‌وگوهایی میان مترجمان چاپ شد و چامه عملاً به یک مجله‌ی دو‌فرهنگی بدل گشت. از شعرهای هرمزگان گرفته تا گفتار فلسفی درباره‌ی یاکوب بومه، چامه در این شماره گستره‌ی جغرافیایی و فکری خود را تثبیت کرد.  شماره‌ی بیست‌ونهم ویژه‌ی ضیاء موحد، فیلسوف و شاعر، یکی از خردورزانه‌ترین شماره‌های چامه بود.

در گفت‌وگویی بلند، موحد از نیما، حافظ و سعدی سخن گفت و از تنهایی شاعر در روزگار جدید.در کنار آن، آرشیو گفت‌وگوهای رادیویی با احمدرضا احمدی و منوچهر شیبانی، پلی میان حافظه‌ی ادبی و رسانه ایجاد کرد.چامه در این شماره از شاعر به متفکر رسید؛ از احساس به پرسش.

در شماره‌ی سی‌ام، ویژه‌ی دکتر قطب‌الدین صادقی، شعر و تئاتر به هم رسیدند.

گفت‌وگوی رحمانی با صادقی درباره‌ی پیوند شعر و نمایش‌نامه، به این نتیجه رسید که «نگاه شاعرانه، جوهر درام است». این شماره از حیث ترکیب هنرها، متفاوت‌ترین تجربه‌ی چامه بود — شعر در صحنه.  از شماره‌ی سی‌ویکم به بعد، چامه به فصل‌نامه تبدیل شد؛ رخدادی تاریخی در مسیر انتشارش. رحمانی در سرمقاله نوشت که پس از سی شماره، زمان آن رسیده تا با تأمل و فرصت بیشتر، عمق پژوهشی بیابد.

شماره‌ی ۳۱ ویژه‌ی کامل احمدنژاد بود؛ ادیبی از شاگردان زرین‌کوب، و در واقع، نماد وفاداری به سنت نقد آکادمیک. از این شماره به بعد، چامه با نظم فصلی و ساختاری تازه، با چهار بخش ثابت (شعر، داستان، گپ و ترجمه) ادامه یافت.  در شماره‌ی سی‌ودوم، ویژه‌ی مسعود خیام، مجله بار دیگر به حوزه‌ی شعر معاصر بازگشت. گفت‌وگو با خیام درباره‌ی شاملو، نقطه‌ی تلاقی نقد و عشق به شعر بود. این شماره با محوریت نقد بر شاعران معاصر، و ترجمه‌هایی از شعر مقاومت فلسطین، یکی از انسانی‌ترین و پرتنش‌ترین شماره‌های چامه شد.

شماره‌ی سی‌وسوم، ویژه‌ی فیض شریفی، شاعر و منتقد، بازتاب رابطه‌ی شعر و نقد در ایران بود. گفت‌وگوهای علی عظیمی‌نژادان با پورجوادی و رودیکا ایله‌آ، چامه را از نقد ادبی به حوزه‌ی عرفان و زبان‌شناسی کشاند. در این شماره چامه چهره‌ای کاملاً بین‌رشته‌ای داشت.

در شماره‌ی سی‌وچهارم، ویژه‌ی محمدرضا عبدالملکیان، شاعر طبیعت و زندگی روزمره، مجله لحن آرام‌تر و مردمی‌تری یافت. در کنار پرونده‌ی عبدالملکیان، بخش «فصل‌واژه» با شعرهای تابستانی از بیژن نجدی و شیکی ژاپنی، چامه را به مجله‌ای چند‌اقلیمی بدل کرد.  در این شماره گفت‌وگو با بلرام شوکلا از هند نیز نشان از پیوند فرهنگی ایران و شبه‌قاره داشت.  شماره‌ی سی‌وپنجم، ویژه‌ی محمدعلی بهمنی، در حقیقت یادنامه‌ای بود از آخرین نسل شاعران عاشقانه.  رحمانی در یادداشت خود با نگاهی انتقادی به سادگی زبان و احساس‌گرایی در شعر بهمنی پرداخت، و گفت‌وگوهای اختصاصی با دینانی و یثربی، چامه را از مرز شعر به فلسفه رساند.

در این شماره، مرگ و زندگی در شعر، مفهومی مضاعف یافته بود.

در شماره‌ی سی‌وششم، چامه سراغ فرزاد ادیبی رفت؛ گرافیست و شاعر، که با هنر طراحی جلد کتاب شناخته می‌شود. رحمانی در گفت‌وگو با او از پیوند فرم بصری و فرم زبانی سخن گفت.

این شماره، چامه را به جهان طراحی و ادبیات تصویری کشاند. بخش «فصل زمستان» نیز مجموعه‌ای زیبا از شعرهای کلاسیک و مدرن درباره‌ی سرما و زمان بود. شماره‌ی سی‌وهفتم یکی از مهم‌ترین شماره‌های بین‌المللی چامه بود — ویژه‌ی فرزانه خجندی، شاعر محبوب تاجیکستان. این شماره نماد همگرایی فرهنگی ایران و تاجیکستان بود. رحمانی و همکارانش با انتشار شعرها و گفت‌وگوهایی از شاعران تاجیک، عملاً قلمرو فارسی را در سه کشور گسترش دادند. از نگاه دانای کل، این شماره تحقق همان آرزویی بود که چامه از شماره‌ی ۲۱ در سر داشت: پیوند زبان‌ها و ملت‌ها از رهگذر شعر. و سرانجام شماره‌ی سی‌وهشتم، ویژه‌ی علیرضا پنجه‌یی، به اوج پیوند میان شعر، روزنامه‌نگاری و زندگی رسید. با برگزاری مراسم رونمایی در رشت و حضور چهره‌هایی چون مظفر رؤیایی و سینا جهان‌دیده، چامه وارد عرصه‌ی فرهنگی زنده شد؛ مجله‌ای که دیگر فقط روی کاغذ نبود، بلکه به رویداد بدل شد.  پرونده‌ی پنجه‌یی با یادداشت‌هایی از بیژن نجدی تا عباس معروفی، تصویری زنده از نیم‌قرن ادبیات مطبوعاتی ایران ارائه داد.

 

جمع‌بندی

از شماره‌ی بیستم تا سی‌وهشتم، چامه از یک مجله‌ی ادبیِ شاعرانه به یک نهاد فرهنگیِ چندملیتی تبدیل شد.اگر در دوره‌های نخست دغدغه‌ی آن شناخت شاعر بود، در این دوره دغدغه‌اش «شناخت زیست ادبی» شد.

چامه اکنون صدای مشترک سه نسل است: شاعران پیشگام، منتقدان میان‌سال، و نویسندگان جوان. در این مسیر، از جنوب تا گیلان، از عرب تا تاجیک، از شعر تا تئاتر، از رسانه تا فلسفه، همه در یک مسیر به هم رسیدند — مسیر زنده‌نگه‌داشتن روح کلمه در زمانه‌ای پر از صداهای سطحی.

خروج از نسخه موبایل