هفتبرکه – سمیه کشوری: ما معمولاً در مواجهه با کسانی که عزیز از دست دادهاند و در چنگال سوگ گرفتار شدهاند، آدمهای نابلدی هستیم. میگویم «ما» و جمع میبندم، چون شاید من نیز قبل از تجربهی سوگ، در برابر کسی که عزیز از دست داده، حرفی زدهام که نباید؛ یا کاری کردهام که نشاید.
برای من، رفتن مامان، شبیه افتادن در چاه عمیق و تاریک بود که بیهوا، ویرانکننده و تکاندهنده اتفاق افتاد. وقتی مامان رفت، وقتی روزها و ماهها گذشتند، متوجه شدم چیزی که بیشتر از رفتن مامان داغانم کرده، حرفها و حرکات و سکنات دیگران بوده. دیگران! حالا هر کسی، غریبه یا آشنا. اینجا دنبال آن کَسش نیستم. بماند بر همان نابلدی، که در اینجا میگویم نداشتن معرفتِ فقدان در آن دیگران بوده.
داشتم میگفتم! چیزی که زخم روی زخم شد، درک نشدن از سمتِ دیگران بود. فکر کنید در اوج غم، در اوج ناباوری از فقدان و محرومیت از آغوش و بوی تنِ مامان، نسخهپیچیها شروع شود: کتاب بخوان، فیلم ببین، کار کن و… و در ادامه: اینقدر گریه نکن، فلانی بچه بود که مادرش را از دست داد، اگر جای فلانی بودی چه میخواستی بکنی؟ فلانی بعدِ مادرش آن عزیز دیگرش هم رفت. تو هنوز فلانیها را داری…
حالا اگر این وسط عزیزت جوری رفته باشد که میتوانست اتفاق نیفتد، در کنار همهی آنها، نیشِ زبان را هم بگذارید. میگویم نیشِ زبان و نه زخمِ زبان. چون زخم ممکن است خوب شود ولی نیش زهر دارد، زهر هم میماند؛ نمیرود که.
من دربارهی این دیگران هیچ حرفی ندارم بزنم. چرا که آن دیگرانِ اول، قصدشان کمک بوده؛ بماند که به کمکِ خاله خرسه شبیه است؛ ولی میشود کاریش کرد. ولی دیگرانِ دومی… آنها را… خب قرار شد با آنها کاری نداشته باشیم.
اینجا خیلی به این قبیل حرفهای اضافی نمیپردازیم، اینها هم به عنوان مثال بود و به قصد روشن شدن موضوع.
برای کسی که در آتش سوگ است، آتشبیار معرکه شدن نازیبا است. حالا فکر کن کسی بیاید و بگوید آتشی در کار نیست! این را هم در نظر بگیرید کسی که در آتشِ سوگ است، هر چیزی را به عنوان نقشهی نجات میبلعد. اصلاً هم به این فکر نمیکند که همان راهِ نسخهی دیگران، ممکن است بیشتر آتش بیافروزد. یعنی ممکن است واقعاً گریه نکند؛ برود فیلم ببیند؛ اگر اهل کتاب خواندن باشد، واقعاً بنشیند و کتاب بخواند. بعد فکر کند از فلانی که بدتر نیست؛ هنوز همهچیز سر جایش است و نباید شلوغش کند.
چه میشود؟ میشود سوگِ حلنشده که با تو میآید تا هر جا؛ تا جایی که بالاخره سیلی محکمترش را بزند.
من در این بلبشوی زخمها و گریهها و درک نشدنها، متوجه شدم باید غمم را به رسمیت بشناسم، البته این را بعدها متوجه شدم. شروع کردم به گشتن دربارهی کسانی که دربارهی سوگشان حرف زدهاند. کسانی که دست کم به نظر میآمده میتوانستهاند با مسئلهی سوگ متمدنانهتر برخورد کنند. آنها، برای من، این کتابها بودند، از نویسندگانی که فکر میکردم که از لحاظ احساسی توپ تکانشان نمیدهد، چه برسد به سوگ.
پس اگر در آستانهی یک سوگ بزرگی؛ اگر سوگی را از سر گذراندهای و هنوز حالت خوب نیست؛ حتی اگر میترسی دچار سوگ شوی؛ یا حتی اگر خواستی در مواجهه با یک سوگوار، او را زخمیتر نکنی و رفتار صحیحی در مقابل او داشته باشی، خودت را آماده کن. سوگواری کردن و رفتار با سوگوار را یاد بگیر. البته باید بگویم سوگواری کردن با بیقراری کردن فرق دارد. فرقشان هم زمین تا آسمان است. فهمیدنِ فرقش با خودتان.
و البته بگویم کتابهای زیادی در این باره وجود دارد. اما من اینجا این سه کتاب را معرفی میکنم:
«سوگ مادر» از شاهرخ مسکوب
شاهرخ مِسکوب، پژوهشگر، شاهنامهپژوه، مترجم و نویسنده بود. مادرش را وقتی دههی سی را رد کرده بود، از دست داد. ولی مسکوب از رنج سوگش میگوید که تاب و توان زندگی را از او گرفته و سخت در مرداب غم اسیرش کرده است. او کتاب سوگ مادر را در ۵۰ یادداشت با ذکر روز، ماه و سال نوشته است.
قسمتی از کتاب : «من در تن مادرم زندگی میکردم و اکنون او در اندیشهی من زندگی میکند. من باید بمانم تا او بتواند زندگی کند. تا روزی که نوبت من نیز فرا رسد به نیروی تمام و با جانسختی میمانم. امانت او به من سپرده شده است. دیگر بر زمین نیستم، خود زمینم و به یاری آن دانهای که مرگ در من پنهانش کرده است باید بکوشم تا بارور باشم.»
«خاطرات سوگواری» از رولان بارت
رولان بارت، نویسنده، فیلسوف، نظریهپرداز ادبی، منتقد فرهنگی، و نشانهشناس معروف فرانسوی بود. این فیلسوف بزرگ و جریانساز، فردای روزِ مرگ مادرش، ۲۵ اکتبر ۱۹۷۷ «خاطرات سوگواری» را شروع کرد. او این خاطرات را با خودنویس و گاه مداد، روی تکههای کاغذی (کاغذ تحریر معمولی که به ۴ قسمت تقسیم میشد) مینوشت و همیشه به میزان کافی از آنها روی میزش نگه میداشت. او با یادداشتهایی کوتاه، تأملات خود را درباره تنهایی، ماهیت و وجوه مختلف احساس ناراحتی، و ناپسند شمرده شدن اندوه توسط جامعهی مدرن بر روی کاغذ میآورد.
در اینجا باید گفت که رولان بارت این یادداشتها را به قصد انتشار ننوشته بود. حتی گاهی خواننده ممکن است فکر کند با خواندن آن به حریم خصوصى نویسنده وارد شده است. همان تردیدى که منجر به تأخیر سیساله خانواده و دوستان بارت در انتشار این یادداشتها شد.
«سوگ» از چیماماندا انگزی آدیچی
چیماماندا انگزی آدیچی، رماننویس، نویسنده ادبیات غیرداستانی و داستان کوتاه و اهل نیجریه است. او پس از تحصیل در دانشگاه نیجریه به آمریکا مهاجرت کرد. کتاب سوگ با نام اصلی Notes on Grief برای سال ۲۰۲۰ است که با نامهای دیگری چون «کتاب در غم فقدان پدرم» و «یادداشتهایی درباره غم و اندوه» هم ترجمه شده است. این کتاب شامل جستاری است در بیستونه قطعه، راجع به سوگواری خودِ نویسنده در غم از دست دادن پدرش. کتاب صوتی این کتاب به نام «یادداشت هایی در باب اندوه» در سایت ایرانصدا وجود دارد.
سخن آخر
با خواندن این کتابها متوجه میشویم که تنها نیستیم. همین تنها نبودن کمک بزرگ و زیادی به ما میکند. طوری که باعث میشود به خودمان کمک کنیم تا زودتر از وضعیت سخت روحی و عاطفی خارج شویم.
در آخر هم خواستم با این حرفها بگویم برای سوگواری کردن آماده باشید. کسی قرار نیست کمکتان کند.
حالا که به اینجا رسیدیم بد نیست بگویم خواندن این کتابها حتی اگر سوگی از سر نگذراندهاید کمک بزرگی به شماست. چرا؟ برای اینکه بتوانیم فرد داغدیده را بهتر درک کنیم. آشنایی با سوگوار، به شما در مواجهه با فرد داغدیده کمک میکند تا به عنوان فردی در ذهن او ثبت شوید که از لحاظ احساسی کمکحالش بود. علاوه بر این، بیشتر به شخص خودتان کمک میکند. زندگی غیر قابل پیشبینیاست و تا جایی که میدانیم برای همهی ما غمهایی در چنته دارد. به قول اودیپ شهریار، «هیچ زندهای را مپندار که خوشبخت است. تنها مردگان از رنج آزادند.»