حجت الاسلام حسن روحانی رئیس جمهور منتخب مردم شد. ۱۸ میلیون رای و بیش از ۵۰ درصد آرا را کسب کرد و توانست سه ژنرال اصولگرا و دو کاندیدای مستقل را پشت سرگذارد.
چه رفت و چه شد و چه می شود بماند به وقتش اما این انتخاب برای اصولگراها درس ها و برای مردم عبرت ها داشت. باید از این انتخاب شاد بود.
از این انتخاب شادیم؛
چون حماسه سیاسی که رهبری انتظار داشت تحقق یافت. هرچند خیلی ها حماسه سیاسی را لقلقه زبان کرده بودند و ذره ای برای شکل گیری این حماسه تلاش نکردند و با قرائت های شخصی و سلیقه ای از مصلحت و رفتارهای قیم مآبانه نمی خواستند این حماسه مردمی شکل گیرد.
اما آنچه رهبری می خواست و پیش بینی هم می کرد با حضور مخلصانه مردم محقق شد. مردم حافظان اصلی انقلاب هستند.
از این انتخاب شادیم چون شاهد قوی ترین استدلال برای مهر باطل زدن بر ادعای گزاف انتخابات ۸۸ هستیم. آنانکه مدعی تقلب ۱۱ میلیونی شدند امروز می بینند که نظام از ۲۶۰ هزار رای هم حفاظت و امانتداری می کند. همان نهاد اجرائی که یک روز متهم به پنهان کاری و تقلب شد، امروز این انتخابات را در کمال سلامت برگزار می کند و نامزد جریان مخالف نیز رای می آورد.
شادیم چون مردم خوشحال هستند. ریختن مردم به خیابان و کل کشیدن و دست زدن و شعار دادن و شعر خواندن کم دستاورد باارزشی نیست. شادی و لبخند این مردم بی نهایت می ارزد. بی تردید باید به این شادی عمومی فخر ورزید.
شادیم چون امید رنگ گرفته است. اعتماد می درخشد. مردم حضور دارند. بالاترین سرمایه یک دولت همین امید و اعتماد اجتماعی است. خدا نکند یک دولتی با دروغگوئی و توهین و فساد و رمالی عمر خود را در بی اعتمادی اجتماعی سپری کند.
پیام انتخابات چه بود؟
این انتخابات یک پیام ساده داشت و آن هم اعتراض بود. اعتراض به وضع موجود پیام صریحی بود که از صندوق های رای بیرون آمد. اعتراض مردم به وضعیت اقتصادی بود، به مشکلات معیشتی بود. اعتراض به دروغگوئی و پنهان کاری بود.
اعتراض به افراط در شعار و ذبح کردن مصالح نظام پای ژست های کودکانه ظاهرگرایان بود. اعتراض به محدود کردن آزادی ها بود. اعتراض به سانسور و فشار بر مخالفین بود. اعتراض بر اقتدار گری و قیم مآبی بود. اعتراض بر بگیر و ببندهای سلیقه ای بود.
برای فریاد کردن این اعتراض نیز به اصولگرایان اعتماد نکردند.
و اما دلائل این بی اعتمادی؛
چرا اصولگرایان شکست خوردند؟
اصولگرایان باید صراحتا اشتباه خود را بپذیرند و قبول کنند که حداقل ۴ سال اقلیت هستند و به سبک یک جریان منتقد دلسوز و خیراندیش با دولت حاکم تعامل کنند. از طرفی باید آسیب شناسی و تلاش کنند تا با هویت سازی مجدد، اشتباهات گذشته را اصلاح و با رنگی مردمی تر پای به صحنه گذارند. و اما چند عامل مهم شکست که باید صادقانه پذیرفت؛
۱-شفایت و صداقت
مهترین اصل برای فعالیت های اجتماعی شفافیت است. گروه های سیاسی اگر اعتقاد دارند که جز از طریق مردم نمی توانند آرمان ها و اهداف خود را دنبال کنند باید با جامعه شفاف باشندو صادق. مردم تاب نمی اورند که یک جریان سیاسی، انها را محرم نداند ولی برای رایشان دست دراز کند. روزهائی که گذشت برای جریان های سیاسی درس ها و عبرت ها داشت. آنانکه در پستوخانه های سیاسی و اتاق های مه گرفته خبری برای آرایش صحنه انتخابات برنامه ریزی کردند و ذره ای نیز به ذائقه و مطالبات شکل گرفته مردمی توجه نداشتند، این دوره شکست سنگینی خوردند.
این انتخابات نشان داد که فعالیت اجتماعی، کار سازمانی نیست. مردم کارمندان یک جریان سیاسی نیستند که با بخشنامه آنها رفتار کنند. نسخه پیچ های سیاسی امروز باید درک کنند که رای مردم به شفافیت است نه مهندسی کردن و صحنه چیدن و آرایش دادن. اگر از گعده های زیر شیروانی خود بیرون نیایند و در اتاق های شیشه ای و شفاف با مردم روبرو نشوند، نه تنها حذف می شوند بلکه شأن سیاسی و حیثیت و هویت جریانی و تاریخی خود را نیز از دست می دهند.
۲- تفرقه اصولگرایان و فهم ناردست از وحدت
تفرقه اصولگرایان یکی دیگر از عوامل مهم شکست در این انتخابات بود. اما به این فهم، وحدت اصولگرائی تنها یکی شدن نیست. برای شب انتخابات هم نیست. اینطور نیست که هرکس اسم خود را اصولگرا گذاشت باید زیر چتروحدت بیاید. وحدت این است که یکی بودن جریان خالص اصولگرائی در معرض انتخاب مردم قرار گیرد. جریان اصولگرائی، هم باید به وحدت فکر کند و هم مرزبندی روشن با جریان های ظاهری اصولگرا. وحدت با اصولگرایان تقلبی نه تنها اعتباری ایجاد نمی کند بلکه منجر به بی اعتمادی نیز می شود.
اصولگرا هیچ نسبتی با جریان احمدی نژاد نداشته و ندارد. اما چون اصولگرایان از ابتدا موضع خود را نسبت به این گروه روشن نکرد امروز احمدی نژاد هم پای این جریان نوشته می شود.
اصولگرائی با خوارج متحجر و جاهلین متنسک هیچ نسبتی ندارد. جریانی که بخواهد اعتقاد به نظام و ولایت فقیه و انقلاب و غیره را با بی اخلاقی دنبال کند اصولگرا نیست. وحدت با این جریان هم افزائی نیست، بی اعتباری است.
مهمتر اینکه وحدت تنها بین سران سیاسی نیست. وحدت باید از درون بدنه های اجتماعی بجوشد. این نیز به کار اجتماعی و فرهنگی و اقتاع سازی نیاز دارد. برخی فکر می کنند که وحدت اجتماعی مثل کنار هم گذاشتن چند دسته چوب خشک است. انگار نه انگار که درباره همگرائی موجود زنده حرف می زنند.
البته کنار هم نشستن سران سیاسی، در همراه شدن بدنه های اجتماعی هم موثر است اما کفایت نمی کند. برخی از بزرگان اصولگرا تصور می کنند اگر دو سر دو جریان سیاسی هم سفره شدند، بدنه اجتماعی انها نیز هم نفس می شوند و تمکین می کنند. این تلقی ناشی از بی توجهی برخی اصولگرایان به جامعه و هویت های مردمی است. بدنه اجتماعی را باید با برنامه ریزی و کار مدنی و اجتماعی همراه کرد. با ضرب و زور و راضی کردن راس آن نمی توان وحدت ایجاد کرد. همین وحدت های نمایشی است که سابقه ذهنی آلوده ای از خود بجای گذاشته است.
وحدت باید از طریق هم زبان شدن سران سیاسی و لیدرهای فکری جریانی و مهمتر از همه هم گفتمان شدن بدنه های اجتماعی میسر شود. این کار هم یک شبه ممکن نیست. بنابراین وحدت اصولگرایان را نباید تنها شب انتخابات طلب کرد. نمی شود از یک نامزد انتظار داشت شب انتخابات به نفع نامزد دیگری که هیچ قرابت فکری و عملی با او ندارد کنار بکشد. او هم کنار بکشد بدنه همراه نمی شود. وقتی فاصله ها زیاد شود با تغییر راس جریان و یکی شدن آن، بدنه یکی نمی شود و وحدت نمی کند. بدتر اینکه سرخوردگی هم ایجاد می کند.
این آسیب شناسی به کنار؛ اما عهد و قول و پیمان شکنی برخی در این انتخابات که هیچ بدنه اجتماعی هم نداشتند و صرفا به جذب رای شب انتخابات متکی بودند، در تاریخ خواهد ماند.
این همه تنها با هدف رای آوردن یک اصولگرا نیست. چه بسا اگر همه اصولگراها نیز به نفع یک نفر کنار می کشیدند بازهم رای نمی آوردند. وحدت را نباید شب انتخاباتی دید. اگر این وحدت از ماه ها قبل ایجاد شده بود، هم مرزبندی ها با جریان اصولگرائی ظاهرگرا مشخص می شد و هم رقابت های درونی با دیگر اصولگراها شکل نمی گرفت. نه وحدت کردیم و نه رقابت و اینطور شد که مردم خوب و بد و زشت و زیبای اصولگرایئ را همه و همه از یک قماش دانستند و اعتماد نکردند و کنار گذاشتند.
۳- مماشات با احمدی نژاد
اصولگراها چوب مماشات با احمدی نژاد را خوردند. کسانی در این دوره از انتخابات حضور داشتند که طی ۸ سال حکومت این دولت کمترین انتقادی نداشتند. به دهها مصلحت خود ساخته سکوت کردند. طبیعی است که مردم باور نکنند که نقد های شب انتخابات از روی صداقت باشد.
مهمترین عامل شکست اصولگراها مرزبندی نداشتن با احمدی نژاد است. مردم نسبت به وضع موجود اعتراض داشتند. از طرفی باور هم نکردند که احمدی نژاد از اصولگرایان نباشد. البته هم حق داشتند. همه کسانی که این چند سال مقابل دولت سکوت کردند در ایجاد این فهم غلط مقصرند.
تردیدی نیست که احمدی نژاد نه اصولگرا بود و نه با هیچ معیار اصولگرائی قابل دفاع. اما بخش قابل توجهی از بدنه اصولگرائی مقابل وی سکوت کردند و همین سکوت نیز باعث شد که مردم انتقاد شب انتخاباتی انها را باور نکنند.
۴- بدرفتاری با اصلاح طلبان
جریان اصلاحات کم تقصیر نداشت. سابقه دولت اصلاحات و همه و همه به کنار اما در ماجرای فتنه گناهی نابخشودنی داشتند و حتی خلاف قواعد و ادعا و ملاحظات و آرمان های خودشان عمل کردند. اما جریان اصولگرائی حاکم در قدرت نیز با پایگاه اجتماعی این جریان به عدالت و انصاف رفتار نکرد.
بخشی از جریان اصولگرائی جز به حذف اصلاحات به چیز دیگری فکر نمی کرد. گو اینکه با حذف سران جریان اصلاحات بدنه نیز حذف می شود. بی توجهی وصف ناپذیر نسبت به پایگاه اجتماعی افراد و گروه ها همواره وبال گردن برخی بزرگان اصولگرا بوده است.
غرض از جریان اصلاحات فقط اصلاح طلبان نیست؛ منظور جریان اعتراض است. بد سلیقگی در برخورد با جریان معترض و امنیتی کردن فضای رسانه ی و محدود کردن تشکل های دانشجویی و اساتید دانشگاه ها و بستن رسانه های مخالف و شرط گذاشتن برای توبه کنندگان فتنه و غیره و غیره و سکوت قاطبه اصولگرائی باعث شد مردم به گزینه دیگری فکر کنند.
بسیاری در کوچه و بازار سوالشان این بود؛ واقعا برای اعتراض کردن آنهم در چارچوب قانون چه باید کرد؟ چه کسی در حاکمیت حرف ما را می زند؟ کدام رسانه اجازه دارد از زبان ما بنویسد؟ کدام خبرگزاری و سایت خبری حلقه ارتباط ما با حاکمیت است؟
اصولگرایان ۴ سال فرصت دارند تا خود را بازسازی کنندو با هویت اصلی خود و با اتکا و اعتقاد راسخ به رای مردم مجدد به صحنه بیایند.
اما چه نباید کرد؟
حسن روحانی مستقل آمده است. شعارش نیز دولت اعتدال است. سابقه وی نیز روشن است و قابل دفاع. حسن روحانی امروز رئیس جمهور منتخب کشور است و چندی دیگر نیز رئیس جمهور قانونی می شود.
حسن روحانی را نباید کنار این سر فتنه یا آن سر فتنه گذاشت. نباید برچسب جریانی بر او زد. نباید برخی ساختار شکنی های طرفداران و دوست داران و رفتار حامیانش را بپای او نوشت. روحانی رئیس جمهور همه مردم است و باید کمک کرد این ۸ سال جبران شود. بسیج شدن نهادهای مدنی و غیر مدنی و رسانه ای و جریانی و مانع ایجاد کردن مخالفان برای دولت وی اشتباهی است که دودش به چشم نظام و مردم می رود.
البته امیدواریم حسن روحانی نیز بر شعارهائی که داده است متعهد بماند و مهمترین راهبرد خود را همان اعتدالی که مدعی است، قرار دهد.