نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

آیین چراغ: خیلی‌ها گراش را با دکتر احمد عبدالهی می‌شناسند

هفت‌برکه: بیست و نهمین آیین چراغ در موسسه‌ی هفت‌برکه، شنبه‌شب بیست و دوم فروردین‌ماه ۱۴۰۴ برای تولد دکتر احمد عبداللهی روشن شد.

نام دکتر عبداللهی با پزشکی در گراش پیوند خورده است. دستان شفابخش و معجزه‌گر او، همراه با آنچه دوستان و همکارانش در این جمع کوچک به اتفاق، اخلاص بی‌مثالش نامیدند، جان بیماران زیادی را نجات داده است. حیات دکتر عبداللهی چنان که خودش می‌گوید برای افزودن به خوشبختی سایر انسان‌ها به قدر وسع صرف شده است و وسع دکتر عبداللهی وسیع و پربرکت است. فعالیت‌های اجتماعی و مدیریتی او هم کم نیست و شاید برای ادای دین بهتر به او، ساعت‌های بیشتری باید وقت گذاشت و پای حرف او و دوستان و همکاران و بیمارانش نشست. نهم فروردین ماه زادروز دکتر عبداللهی است اما به دلیل عدم حضور او در گراش، این بزرگداشت با تاخیر برگزار شد.

دکتر احمد عبداللهی متولد ۹ فروردین ۱۳۴۷ در گراش است. مردی که با وجود سال‌ها تحصیل، جراحی و مدیریت، ابایی ندارد که خود را چوپان‌زاده بداند. همین باعث شده است که ارتباط عمیقی با گروه‌های مختلف جامعه داشته باشد و از قامت جراح فراتر برود و به یکی از چهره‌هایی تبدیل شود که گراش را با او می‌شناسند.

دکتر عبداللهی فوق تخصص جراحی سرطان است و ۸ سال رییس دانشگاه علوم پزشکی بود اما در کنار آن نقش پررنگی در فعالیت‌های اجتماعی هم دارد؛ از خیریه گلستان و ساخت خانه برای زوج‌های جوان گرفته تا انجمن بانوان نیک‌اندیش، انجمن حافظان محیط زیست، خیریه بیمارستان گراش و… که در هر کدام ردپای پررنگش دیده می‌شود. مردی که برای دوستانش نماد اخلاص است و برای مردم یک معتمد قابل اعتماد. پزشکی که به پول فکر نمی‌کند و مزدش را به جای مردم از خدا می‌گیرد.

آیین چراغ: تقدیر از رویکرد آدم‌هایی که خودشان را وقف شهر کرده‌اند

یکشنبه شب هفت‌برکه افتخار میزبانی از مهمانی بزرگ را داشت: دکتر احمد عبداللهی. در ابتدای این جلسه، محمد خواجه‌پور، مدیر رسانه‌های هفت‌برکه، از چرایی برگزاری آیین چراغ گفت. او می‌گوید: «به پیشنهاد استاد رحمانی که می‌گویند از آدم‌هایی که در گراش کار می‌کنند کمتر تقدیر می‌شود و به استناد به شعر «آیین چراغ خاموشی نیست» می‌خواهیم برای کسانی که برای گراش کاری کرده‌اند و زحمتی کشیده‌اند، از طرف خودمان به عنوان رسانه و از طرف مردم تقدیر کنیم. دو معیار ساده هم گذاشتیم. یکی اینکه این افراد کسانی باشند که در سمت‌های اداری نباشند که برداشت این نباشد که چون سمتی دارند تقدیر شده‌اند؛ و دوم اینکه سن آنها از حد مثلا پنجاه سال بالاتر باشد و در وضعیتی باشند که در جامعه شناخته‌شده‌تر باشند. برنامه‌ی آیین چراغ ساده و خودمانی است. قاعدتا نیاز است از افرادی که تا به حال دعوت کرده‌ایم در جاهای بزرگ‌تر از آنها تقدیر شود اما ما سعی می‌کنیم اینجا یادآوری کنیم که این کار لازم است انجام شود و در اصطلاح روزنامه‌نگاری پروفایلی برایشان بسازیم تا سایر افراد هم شناخت بهتری از آن‌ها داشته باشند. می‌خواهیم جایی ثبت شود تا برای خودمان و جامعه‌ی گراش بماند و سعی داریم در تاریخ ماه تولدشان باشد تا شاد باشد.»

خواجه‌پور در ادامه اضافه کرد: «می‌دانیم دکتر عبداللهی از این جور مراسم‌ها گریزان است و تشکر می‌کنیم که دعوت ما را قبول کردند و آمدند و این لطف ایشان به ما است. این برنامه فقط تقدیر از یک فرد نیست، بلکه تقدیر از رویکرد و ذهنیت آدم‌هایی است که خودشان را وقف کارشان، شهرشان و مردم کرده‌اند.»

زندگی خانوادگی دکتر

دکتر احمد عبداللهی سه فرزند دارد، سینا، سارا و حسین. حسین او را در جلسه‌ی تولدش همراهی کرده اما ساکت و کم‌حرف است. دکتر عبداللهی می‌گوید: «حسین کمی کمرو است اما در خانه و وقتی با خودم است زیاد صحبت می‌کند. بعضی وقت‌ها نصیحت‌هایی می‌کند که خیلی جالب است. مثلا می‌پرسم می‌خواهی پزشک بشوی؟ می‌گوید کار شما خدماتی است. من در جوانی بنایی و برق و اینها یاد گرفتم و بلدم. حسین می‌گوید اگر همان روش را ادامه می‌دادی الان کارگاه تولیدی داشتی و من دوست دارم وارد کار تولیدی بشوم. کاری که مردم از آن نان بخورند.»

همسر دکتر عبداللهی، لیلا مقامی، دبیر شناخته‌شده‌ی ادبیات در دبیرستان ام‌البنین است و لیسانس ادبیات دارد. برای ارشد هم قبول می‌شود اما به خاطر شغل دکتر عبداللهی و شرایط بچه‌ها از ادامه تحصیل منصرف می‌شود. دکتر عبداللهی می‌گوید: «این فداکاری بزرگی است و یکی از دلایل موفقیتم همین است.»

عزیز نوبهار: او در جنگ و پس از جنگ هیچ تغییری نکرده است

مثل آداب همیشگی آیین چراغ، صحبت با دوستان و همکاران دکتر عبداللهی شروع شد. حاج عزیز نوبهار از دوستان قدیمی دکتر عبداللهی در ابتدا می‌گوید: «ایشان افتخار ایران و استان فارس، منطقه و شهر گراش است. دوستی ما از اوایل دوران دبیرستان بوده است. آقای دکتر قبل از شروع جنگ، پرشور، بذله‌گو و پرکار بود. شاید اگر به خیلی‌ها بگویید دکتر برق‌کاری بلد است باور نکنند! دوران راهنمایی و دبیرستان برای ما سخت بود چون رفقایش حضور مستمر در جبهه داشتند و در طول جنگ شهید شدند. از نظر من رشد شخصیتی اصلی او در جبهه بود، در کنار دوستانش که شهید شدند. برای همین آن زمان تاثیر بسیار مستقیمی روی دکتر داشت چون خیلی موثر واقع شده بود و آرام‌آرام یک آرامش درونی پیدا کرده بود. در جبهه آدم پرکاری بود. اخلاص داشت. در زمان جنگ و پس از جنگ و الان هیچ تغییری نکرده است.»

نوبهار مثال می‌زند: «از پانزده سالگی که دوست هستیم، اخلاص دارد و خدمت به مردم. هوای مریض را و هوای همراه مریض را دارد. مثلا دستی بر شانه‌ی مریض بگذارد و بگوید نگران نباش. این اخلاص و توکل و تلاش و پایمردی او از آن وقت هیچ تغییری نکرده است. الان اگر ساعت دوازده شب رفقا تماس بگیرند جواب می‌دهد که مشکل چیست. یک نمونه اینکه حاج حسین فولادی تصادفی کرده بود و یک نفر کشته شده بود و خودش هم کمرش شکسته بود. جایی بودیم و تماس گرفتند. دکتر خودش با یک متخصص بیهوشی با آمبولانس سریع از بیمارستان لار دستور دادند و به گراش منتقل شدند. ایشان حضور پیدا کرد و هیچ مشکلی نداشت. هیچ ابایی از خدمت به خلق ندارد.»

حاج عزیز به طور خلاصه گفت: «آقای دکتر عبداللهی در طول چهل سال گذشته اخلاصش و پشتکارش هیچ تغییری نکرده است و یا اینکه غرور داشته باشد. زمانی امکان رفتن به کانادا را داشت. رییس انستیتو  پزشکی در کانادا از او درخواست کرده بود. گفتم دکتر چرا برای ادامه پیشرفت نمی‌روی؟ گفت من یک چای خوردن ساده با خانواده در تنگ‌آب را ترجیح می‌دهم تا بودن در کشوری دیگر.»

حسن حسینی: دکتر از اعتبار خودش برای گراش مایه گذاشته است

حاج حسن حسینی، از خیرین مجمع سلامت بیمارستان گراش، صحبت از دکتر عبداللهی را اینطور آغاز کرد: «آشنایی ما با آقای دکتر اول هم‌محله بودن در خیابان آبیاری و کوچه‌ی مسجد حاج فتح‌الله است، خانه‌ی پدربزرگش آنجا بود. اصل آشنایی از سال ۱۳۹۳ به بعد بود. دکتر فوق تخصص جراحی سرطان که گرفت با مرحوم حاج حسن سراجی رفتیم شیراز پیش ایشان. گفتم با هم برویم دبی و نواقص و کمبودهایی را که بیمارستان داشت برطرف کنیم. با هم رفتیم دبی و مرحوم شیخ احمد انصاری هم آنجا بود. از آنجا مرکز پیشگیری از سرطان جنوب فارس تصویب و تاسیس شد. بار اول در حرم امام رضا با حضور مرحوم حاج حسن سراجی، دکتر محمدی و دکتر عبداللهی جلسه گرفتیم. از آن تاریخ که بنای مرکز پیشگیری از سرطان گذاشته شد همه کمک کردند.»

حاج حسن هم مهم‌ترین ویژگی شخصیتی دکتر عبداللهی را اخلاص او و کار برای مردم توصیف کرد و می‌گوید:«در تایید حرف حاج عزیز نوبهار، سال‌هایی که ما در کنار ایشان بودیم جز اخلاص و دوستی و صداقت و پشتکار ندیدیم. مثلا برای خرید اولین دستگاه رادیوتراپی، در دبی برای جمع‌آوری مبلغ، خودش مغازه به مغازه می‌رفت و درهم به درهم جمع کرد تا رسید به دو میلیون و سیصد و پنجاه هزار یورو. حتی مغازه‌ای فکر کردیم توانایی مالی ندارند و رد شدیم. صاحبان مغازه ناراحت شدند و گفتند یعنی پول ما برای شما ارزشی ندارد؟ دکتر رفت داخل مغازه و سرشان را بوسید و ده هزار درهم کمک کردند. می‌گفت می‌رویم و وظیفه‌ی خودمان را انجام می‌دهیم و هر کس بتواند کمک می‌کند. در واقع او هر جا لازم باشد ابایی ندارد که اعتبار خودش را برای گراش بگذارد.»

در اینجا خواجه‌پور پرسید: «اگر بخواهید برای کسانی که دورتر هستند بگویید چه چیزی را از ایشان الگوی خودشان قرار دهند آن چیست؟» و حسینی در یک عبارت باز هم گفت: «اخلاص و تواضع».

حاج حسن حسینی در ادامه به سایر فعالیت‌های دکتر عبداللهی اشاره کرد و افزود: «موسسه‌ی نیک‌اندیشان گلستان که پنج سال قبل زیر نظر خال زینل تاسیس شد و هشتاد واحدی که تمام شد، الان دویست واحد تقریبا کامل است. این هم آقای دکتر رییس هیات مدیره است. یک بار یک شخص پولدار به من گفت من حاضرم ده میلیارد چک الان بکشم و به آقای دکتر بدهم، اما کس دیگری نه. پیش همه‌ی گراشی‌ها محبوب است. از روی اخلاص و تواضع ایشان است. این ویژگی خاص استاد است و نظیر ندارد.»

دکتر محمدی: دکتر عبداللهی دنبال پول نیست

دکتر محمدنبی محمدی، از همکاران قدیمی دکتر عبداللهی، معاون سابق دانشکده و مدیر فعلی کلینیک تخصصی و فوق تخصصی مولی‌الموحدین(ع) است. او از تواضع و مردم‌داری دکتر عبداللهی گفت و اینطور آغاز کرد: «آشنایی من با ایشان از سال ۱۳۸۸ است که برای اولین بار به گراش آمدم. یکی از عواملی که باعث شد من بعد از ۱۵- ۱۶ سال در این شهر ماندگار شوم ایشان بود. جدا از اینکه ایشان رتبه‌ی بسیار بالایی در پزشکی دارند، برای من استاد اخلاق بوده است. چیزهای زیادی از دکتر عبداللهی یاد گرفته‌ام. پسرم خیلی دوست دارد راه ایشان را برود که راه بسیار دشواری است. من به نوبه‌ی خودم و از طرف همه‌ی همکاران از ایشان تشکر می‌کنم.»

دکتر محمدی نیز مثالی از منش دکتر عبدالهی زد: «سال ۱۳۹۴ مدیر یکی از بیمارستان‌های خصوصی شیراز تماس گرفت که هفته‌ای دو روز دکتر عبداللهی به آنجا برود و ماهی ۲۰۰ میلیون حقوق بگیرد؛ اما موافقت نکرد و به خاطر مردم گراش و شهرهای جنوبی استان فارس ماندگار شد. با افتخار دست‌های ایشان را می‌بوسم و از ایشان تشکر می‌کنم.»

دکتر محمدی تفاوت شاخص دکتر عبداللهی با بسیاری از پزشکان را تواضع و مادی نبودن او توصیف کرد و گفت: «تفاوت دکتر عبداللهی با سایر دکترها این است که خیلی تواضع دارد و خاکی است و اهل پول هم نیست و این باعث شده چهره‌ی شاخصی در گراش داشته باشد و محبوبیت بالایی دارد.»

او از همکاری‌اش با دکتر عبداللهی هم گفت: «از موقعی که بخش سرطان شروع شده همکار هستیم و اولین بار در مرقد امام رضا اولین جلسه‌ی کاری را داشتیم و بعد سفرهای پی در پی به دبی و قطر. برای دستگاه‌ها و تجهیزات بیمارستان آقای دکتر خیلی زحمت کشیدند.»

مجتبی راستی: گراش در پزشکی به ایشان مدیون است

مجتبی راستی مدیر سابق بیمارستان گراش و رییس فعلی بازرسی دانشکده علوم پرشکی است. همکاری راستی و دکتر عبداللهی به سیزده سال قبل برمی‌گردد. راستی از همکاران قدیمی دکتر عبداللهی در بیمارستان گراش در جمع آیین چراغ می‌گوید: «آشنایی من با آقای دکتر بیشتر به خاطر ماهیت شغلی من و دکتر است. اواخر سال ۱۳۹۱ که مدیر بیمارستان شدم همکاری ما آغاز شد و بعدش دکتر رئیس دانشکده علوم پزشکی شد و من رئیس بازرسی. ارتباط کاری تنگاتنگ و روزانه داشتیم. یکی دیگر از ویژگی‌های دکتر که برای من عجیب است که او هیچ ابایی از کمک به دیگر پزشکان ندارد. یکی از معضلاتی که ما آنجا داشتیم این بود که اگر مریض مال یک دکتر بود، دکتر دیگری او را قبول نمی‌کرد. او مرجع تمام پزشکان بود. مثلا دکتر زنان شب و نصفه شب سر عملی به مشکل بر می‌خورد، اگر تماس می‌گرفتند حتما بالای سر او حاضر می‌شد.»

او ادامه می‌دهد: «شاید مردم عادی اصلا ندانند. سال ۱۳۹۱ تا الان جان بالای صد نفر را در اتاق عمل نجات داده است. آخرین آن شوهر خاله‌ی خودم، آقای انصاری، بود. سی بهمن پارسال در اتاق عمل بود و بعد از ساعت‌ها موردش تشخیص داده نشد. خواستیم دکتر بیاید. خودم هم نرفتم. شاید صد نفر روز سه‌شنبه در مطبش در نوبت بودند. اما سوار موتور شد. با موتور آمد و کمتر از ۴۵ دقیقه رفت اتاق عمل و مریض را نجات داد و دوباره با موتور برگشت مطبش. بالای صد مورد از این کارها را می‌دانم. آیا کسی اینها را می‌داند؟ آیا چیزی از کسی طلب می‌کند؟ آیا منتی می‌گذارد؟ اینها بزرگ‌ترین خصلت‌های دکتر است.»

مجتبی برادر بزرگ‌تر مرحوم مجید راستی، دستیار دکتر عبدالهی است. او تاکید می‌کند: «شاید اگر کسی به جای ایشان بود الان میلیاردر بود. مدتی یک دکتر اچمی همکار برادرم مرحوم مجید راستی بود. گفته بود روزهای پنج‌شنبه بیایید بیمارستان MRI و هر مورد جراحی هشتاد میلیون پرداخت می‌شود. کسی هم نمی‌داند. هفته‌ای پانصد میلیون تومان پول می‌گیرید. دکتر گفت این کار انسانی نیست که من برگردم و مریض را رها کنم و زیر نظر دکتر دیگری باشد. کمتر دکتری این چنین پیشنهادی را رد می‌کند. در این شش هفت سال، بارها از این پیشنهادات از شیراز داشت. ملت گراش در پزشکی به ایشان مدیون است.»

آقای راستی به عنوان رییس بازرسی بیمارستان از دیگر خصوصیات بارز اخلاقی دکتر عبداللهی می‌گوید: «الآن من در بخش بازرسی هستم و می‌دانم چطور است و در میان پزشکان به ایشان می‌گوییم ابراهیم ادهم. زمانی که رئیس دانشگاه بود فقط ماهی ۲۵ میلیون تومان درآمد داشت. آن موقع مطب نداشت و به خواست مرحوم شیخ انصاری آمده بود. بیست و پنج میلیون از عمل‌هایش درآمد داشت و حقوق رییس دانشکده. حاضر نبود یک ریال از مردم بگیرد. یک کارت بانکی داشت و به دستیارانش هم می‌داد و دکتر ماهیانه به دستیارانش هم پول می‌داد. می‌گفتم شما داری مجانی کار می‌کنی! به نظرم گراش به ایشان مدیون هستند.»

محمد خواجه‌پور در ادامه‌ی بحث در مورد اهمیت جزییات اخلاق و شخصیت دکتر عبداللهی گفت: «اینجا هم بحث فردی مطرح است و هم بحث اجتماعی. خوبی فضای پزشکی گراش این است که نمادش دکتر عبداللهی است.»

مسعود خواجه‌زاده: به تواضع دکتر عبداللهی کسی را ندیده‌ام

مسعود خواجه‌زاده، معاون فرهنگی و دانشجویی گراش، سال‌ها در دانشکده علوم پزشکی به عنوان قائم مقام دکتر عبداللهی کار کرده است. خواجه‌زاده می‌گوید دکتر عبداللهی در برابر مردم عادی تواضع داشت و افزود: «سال ۱۳۹۵-۹۶ به عنوان مدیر اجرایی دانشکده علوم پزشکی مشغول به کار شدم به درخواست خود دکتر بود. هفت سال قائم مقام ایشان بودم. ویژگی بارزی که در یک جمله می‌توانم بگویم این است که روزهای سخت و شیرین و تلخ و همه چیز را با هم تجربه کردیم. شب‌هایی بود که بعد از اتاق عمل زنگ می‌زد و توضیح می‌داد چرا نتوانسته به دانشکده بیاید و می‌خواست بداند آیا کاری مانده است که صبح انجام دهد. ویژگی بارز ایشان این است که در مقابل کسانی که پایین‌تر هستند و به نظر بایداقتداری داشته باشید، در اوج تواضع و خاکساری است؛ ولی در مقابل کسانی که مدیر و مسئولی باشد و اسم و رسمی داشته باشند، ایشان اعتقاد داشت آدم باید در اوج غرور و اقتدار باشد.»

او می‌گوید جنگ برای دکتر عبداللهی فراموش‌نشدنی است: «از دوران جنگ و از شهدای جنگ و بقیه دوستانش همیشه یاد می‌کند و هر چه دارد از آنها می‌داند. اتفاقا نزدیک‌ترین دوستان دوران جنگش کسانی بودند که به اعتقاد خودشان به حق‌شان نرسیده‌اند. یعنی به واسطه‌ی دوران جنگ نه پولدار شده‌اند، نه رییس و نه پزشک. عمدا با این طور آدم‌ها بیشتر ارتباط می‌گیرد.»

خواجه‌زاده درباره‌ی اهمیت دادن دکتر عبداللهی به بیماران می‌گوید: «چون در دفتر ایشان بودم مسئول دفتر می‌گفت رئیس فلان جا آمده. دکتر همان موقع می‌گفت فلان پرونده بیمار را بیاور. برای این بیمار وقت بگذارم بهتر و مفیدتر است! می‌خواست به نوعی نشان دهد که این آدم‌ها کمتر از مسئولین نیستند.»

او در خاطره‌ی دیگری گفت: «زمانی که وزارتخانه می‌رفتیم و مسئولی می‌آمد، معمولا ایشان را راه می‌دادند و وقتی می‌رفتیم دکتر اصرار داشت بگوید من چوپان‌زاده‌ام، کشاورزی می‌کنم. یک خاطره اینکه یک گروهی از شیراز آمده بودند. بازرس بودند. ایشان در باغ‌شان بود و گفتیم اگر امکان دارد بیا بازرس هستند. گفت: من این گاو و گوسفندها را از شما بیشتر دوست دارم. ولم کنید! مدیریت را دوست نداشت.»

خواجه‌زاده از دستاوردهای دکتر عبدالهی هم صحبت می‌کند: «جزو معدود روسای دانشگاه بود که بعد از دکتر ایمانیه بیشترین دوران ریاست را داشت. چطور بود با وجود این همه تغییرات سیاسی، دکتر باقی مانده بود؟ همه می‌خواستند بماند و خودش نمی‌خواست. در دوره ایشان بسیاری از پروژه‌ها مثل رادیوتراپی، ناباروری و رشته‌های پزشکی که جزو ابرپروژه‌هایی بود که دانشکده به خودش دید، همه را خود دکتر در دوران مدیریت یک تنه پیش می‌برد.»

حاج مهدی خوشبخت: دکتر عبداللهی یک انسان وارسته است

حاج مهدی خوشبخت، مدیر روابط عمومی دانشکده علوم پزشکی، می‌گوید دکتر عبداللهی برایش انسان وارسته و معلم اخلاق است. او در سخنان کوتاهی گفت: «من تمام مدت مدیریت دکتر، مدیر روابط عمومی دانشکده بودم. او یک انسان وارسته و استاد اخلاق است. خانمم در منزل می‌گوید من تا حالا ندیده‌ام کسی را اینقدر دوست داشته باشی. می‌گویم کسی ایشان را نمی‌شناسد.»

خوشبخت در زمینه‌ی کاری خودش مثالی از منش دکتر می‌زند: «دکتر همیشه تاکید دارد که در خبرها عکس من را نزن. به اسم من نزن. می‌گویم گاهی که خبری به اسم شما می‌زنیم بازدید از آن زیاد است. اما خودش راضی نیست. یک بار کنار دکتر نشسته بودم و شخصی گفت مریضی دارم و عمل می‌خواهد و نیاز به شصت میلیون پول برای جراحی دارد. به دکتر عبداللهی گفتم و گفت سریع به گراش منتقل شود و یک میلیون هم از او نگیرید. می‌خواهم بگویم هر قدر از او بگویم کم است. رابطه من با او دوستانه است. در برخی موارد با هم مشورت هم می‌کردیم.»

دکتر سرخی: او یک وزنه‌ی سنگین برای گراش است

دکتر محمود سرخی، پزشک عمومی شناخته‌شده در گراش، هم از دوستان قدیمی دکتر عبداللهی است. صحبت‌های او کوتاه است و می‌گوید: «جلوی خود دکتر صحبت کردن کمی سخت است. سوای تعارفات، او یک وزنه‌ی سنگین برای گراش است و وقتی درک می‌کنیم که غایب شود. ما با دکتر از اول با هم بوده‌ایم و از لحاظ پزشکی چیزی کم ندارد و انشالله مستدام باشد.»

دکتر سرخی ارتباط کاری کمی با دکتر عبداللهی داشته است و می‌گوید: «همکاری ما زیاد نبوده اما از دبستان با هم همکلاس بوده‌ایم و بعد از دبیرستان جدا افتادیم. ایشان رفتند اصفهان و من رفتم روستا و بعد شیراز. من که تمام شدم ایشان رفتند شیراز.»

حاج قنبر اسدی: دکتر گفت من در گراش دنیا آمده‌ام و جایی هم نمی‌روم

حاج قنبر اسدی، از دوستان خانوادگی و پدری دکتر عبداللهی، از جوانی دکتر عبداللهی تعریف کرد. او از پدر دکتر می‌گوید: «من شخصا با ایشان همکاری نداشته‌ام اما با پدرش چرا. عمویش گفت احمد می‌گوید می‌خواهد برود دانشگاه. گفتم حتما به خودش اعتماد دارد. خیلی عالی است و هر چه زودتر بهتر. پدرش متقبل شد و قانع شد. گفتیم زودتر برو به امید خدا و هر چه شد خبر بده. پشت او را گرفتند و به جایی هم رسید. وقتی می‌آمدم گراش، دکتر به من می‌گفت اگر جایی برق خراب است و اینها اول به خودم بگو. ما هم دوست نداشتیم و به اصرار خودش می‌گفتیم و زحمت می‌کشید.»

او درباره‌ی عشق دکتر عبداللهی نسبت به گراش هم گفت: «شیخ احمد او را به اندازه‌ی پسر خودش دوست داشت و دستش را بند کرد. یک بار در سالن سراجی دکتر گفت من در گراش دنیا آمده‌ام و از گراش هم جایی نمی‌روم. آنجا بود که شیخ احمد انصاری گفت الان دیگر خیالم راحت شد که برای گراش می‌ماند. همان حرف‌هایی که دوستان و همکارانش گفتند من هم قبول دارم. آن موقع پدر ایشان چوپان بود و آدم بسیار بزرگواری بود و همسایه‌شان هاشم می‌گفت او را اندازه‌ی پسرهایم دوست دارم. چهل سال با هم بودیم و می‌گفتم انقدر زحمت نکش اما گوش نمی‌داد. حتی لقمه‌ای حرام سر سفره نبرده. تجارتی برنج داشتیم و اگر مشتی برنج روی زمین ریخته بود، می‌شست همان را برمی‌داشت و می‌پخت و می‌گفت همین کافی است. لقمه نان حلال باعث درستی فرزندانش است.»

عبدالرضا افشار: می‌گفت من دکتر نیستم، مشت‌احمد هستم

نوبت به عبدالرضا افشار رسید. او دوست و همکار دکتر عبداللهی در خیریه بیمارستان گراش است و در بحث تهیه تجهیزات با او همیشه همراه بوده است. او بعد از تبریک تولد دکتر عبداللهی گفت: «در این چند سال که بیشتر افتخار آشنایی دارم به اخلاص ایشان بیشتر پی برده‌ام. بعد از فوتبال یک سال برای زلزله‌ی بم رفتیم آنجا. من به عنوان عکاس و این عزیزان به عنوان دکتر. در مینی‌بوس گفت من از اینجا دکتر عبداللهی نیستم. مشت احمد هستم. از آنجا با اکیپ آلمان همراه شد و فعالیت داشتند.

«یک روز بحث خیریه بیمارستان پیش آمد و مسعود خواجه‌زاده زنگ زد و گفت که نظر دکتر این است که باید مدیر عامل خیریه بشوی. قبول نکردم. رفتم قطر که فاصله‌ای بیفتد و یادشان برود. باز وقتی برگشتم گراش دکتر اصرار داشت بیایم. یکی از الطاف ایشان به من این کار بوده و در این مدت خیلی چیزها از ایشان یاد گرفته‌ام. امیدوارم سایه‌ی شما مستدام باشد.»

اعضای انجمن حافظان محیط زیست: نام او اعتبار انجمن است

یکی از بحث‌هایی که شاید مردم کمتر بدانند، کمک دکتر عبداللهی به تشکیل سمن‌های اجتماعی و مردمی است. در تاسیس انجمن حافظان محیط زیست یکی از افراد اصلی دکتر عبداللهی بوده است. شاید از دلایل اصلی آن همزیستی همیشگی و دلبستگی او به طبیعت و اهمیت حفظ جان آن بوده است.

اسد محسنی، یکی از اعضای انجمن حافظان محیط زیست، صحبت‌ها را شروع کرد. او گفت: «پنج سال است ایشان را در انجمن داریم. از ایشان هر چه بگوییم کم است. من چند سالی می‌شود ایشان را می‌شناسم. خدا حفظش کند و سایه‌اش مستدام باشد. در شهرهای اطراف گراش را به نام ایشان می‌شناسند. ایشان بیشتر شادی مردم را می‌خواست. تاسیس انجمن حافظان پیشنهاد خودشان بود. می‌گفت درخت زیاد باشد بیماری کمتر است و به فکر مردم بود.»

حیدر حجازی، دیگر عضو انجمن حافظان محیط زیست، هم از سختی صحبت درباره دکتر عبداللهی گفت و ادامه داد: «صبحت کردن درباره‌ی ایشان خیلی سخت است. دکتر عبداللهی از چهار سال پیش رئیس هیئت مدیره‌ی محیط زیست است. فقط به اسم هم نیست و مثلا می‌گوید من این هفته گراشم و می‌توانم در جلسه‌تان شرکت کنم. خیلی ما را اذیت می‌کنند اما صحبت‌هایش به ما انرژی می‌دهد. با حرف‌های ایشان مثلا مردم را دعوت می‌کنیم که اسلحه را کنار بگذارند و این صحبت کردن در سواد یک نفر نیست و در ذات یک نفر است. وقتی صحبت می‌کند اشک در چشم ما حلقه می‌زند. بحث همت او هم است. هر جا پول کم می‌آوریم یا خودش یا زنگ به کسی می‌زند و کمک می‌کند. دلبستگی او به طبیعت این است که هر وقت کاری ندارد پیامی به مردم می‌دهیم و خبر می‌دهیم که مثلا این ساعت در تنگ آب است و شب‌ها هم نهالی به یاد پدرش کاشته و آنجا می‌نشیند. خودش آرزویش این بود که تنگ‌آب یک مجتمع درمانی طبیعی بشود چون حس آرامشی برای مریض دارد و برای درمان سرطان بسیار خوب است. خودش معتقد است برای درمان سرطان دوری از استرس و غم مفید است.»

حجازی می‌گوید از دلایل اصلی ایجاد گروه سیاه‌چادر گراشی، تشویق دکتر به شادی در بین مردم بود. او می‌گوید: «دکتر معتقد است شرکت در مراسم‌های سنتی گراش خوب است. برای همین ایده‌ی سیاه چادر یکی از ایده‌های برگرفته برای ترویج شادی و زنده کردن رسوم قدیم بود و بسیار مورد استقبال قرار گرفت. موضوع دیگر تعامل با دیگر ارگان‌های سطح شهر است که دکتر می‌گوید که خیلی وارد این فاز نشوید. بارها شده طرف می‌گوید به خاطر انجمن نه، اما به خاطر دکتر کمک می‌کنم. خیلی در جلسات به ما کمک کرده است و می‌گوید برای شروع جلسه می‌آیم. برای ما یک وزنه سنگین و اعتبار بزرگی است که رییس هیات مدیره هستند. از اعتبار او هم خودمان انرژی می‌گیریم و هم مردم به ما ملحق می‌شوند. هر جا برویم و بگوییم دکتر عبداللهی، اسم او اعتبار است. وقتی می‌گوییم ما عضو انجمن محیط زیست و ایشان رئیس است استقبال می‌کنند. آقای دکتر عبداللهی اسمش وزنه‌ی بزرگی است.»

حسین و پدرش مثل دو دوست هستند. هر دو عضو انجمن حافظان محیط زیست هستند و حسین کوهنورد هم است. دکتر عبداللهی می‌گوید: «من را هم مجبور می‌کند که با او به کوه بزنم. یک بار ازش پرسیدم بهترین خاطره‌ات چیست؟ گفت: رفتن به کوه بن مرک. این جزو بهترین خاطرات هر دو ما است. خاطره‌ی دیگر هدایت شکارچیان به سمت انجمن حافظان محیط زیست بود. جلسه‌ای گرفتیم و جمعی از شکارچیان دعوت شدند. حسین حرفی زد که خیلی‌هایشان پشیمان شدند و الان عضو انجمن هستند. حسین گفت: نگاه کنید. من پسر دکتر هستم و شما هم حتما بچه دارید. وقتی تفنگ را به سمت حیوانی نشانه می‌گیرید، فکر کنید دارید به سمت بچه‌ی خودتان شلیک می‌کنید. تا نظر می‌گیرید آن حیوان را بزنید مثل اینکه دارید ما را می‌زنید. چند تا از شکارچی‌ها بعد از آن گفتند اسلحه و شکار را کنار گذاشته‌اند.»

دکتر عبداللهی و یاد رفتگانی که پیش ما هستند

دکتر عبداللهی پدری مهربان و پرمشغله، دوستی باصداقت و قدرشناس، همکاری سختکوش، متخصص و دلسوز و یک گراشی تمام عیار است. ما به همشهری بودن با او افتخار می‌کنیم و یاد همه‌ی مردان و زنانی که در طول تاریخ این خاک برای نام گراش قدمی برداشته‌اند را هم گرامی می‌داریم و به افتخار آنها دست به سینه کلاه از سر برمی‌داریم.

در انتهای بخش اول آیین چراغ و صحبت‌های دوستان و همکاران و آوردن کیک، دکتر عبداللهی از رفتگان عزیزش یاد می‌کند و می‌گوید: «از همه‌ی کسانی که به واسطه‌ی آنها دکتر عبداللهی دکتر عبداللهی شد تشکر می‌کنم. شهدا و پدر و مادرم که دیگر نیستند اگر چه روح‌شان اینجا حاضر و بر ما ناظر است. همان طور که وجود پیامبر اکرم وجودش و بودش و نبودش هم به ما کمک می‌کند. همانطور که شیخ احمد الان وجودش نیست اما حضورش است. کسانی که به من در حوزه‌ی سرطان کمک کردند. همه‌ی رفتگان، مجید راستی که شاید یکی از تلخ‌ترین لحظاتی که بر من گذشت از دست دادن دستیارم بود، شهدا، حاج حسن سراجی. شهدا اینطور نیست که با گلوله بروند. یکی یکدفعه عمرش را خدا می‌گیرد و یکی قطره‌قطره عمرش را می‌گذارد تا عده‌ای در این دنیا خوشبخت‌تر زندگی کنند. فرقی نمی‌کند همه یکی هستند.»

او قبل از فوت کردن شمع کیک تولدش آرزو هم کرد و گفت: «هر کسی آرزوی خاص خودش را دارد قطعا آرزوی همه‌ی ما عاقبت به خیری است. همه‌ی ما در آن دنیا هم با هم جمع می‌شویم، همه‌ی آنها که خوب هستند. آرزو می‌کنم وقتی آنجا در پیشگاه خداوند وارد می‌شویم دوستانی که اینجا داشتیم آنجا هم باشند و ما را هم راه بدهند. دردآور است که رفقایت کنار اولیا نشسته باشند و تو را راه ندهند. خودم معتقدم من را آنجا راه نمی‌دهند. معتقدم هنوز خیلی کارها باید بکنیم. اگر مسئولیت‌های اجتماعی و زندگی خودمان را انجام دهیم شرایط جامعه بهتر از این خواهد شد. برای همین امیرالمونین وقتی می‌گوید اغنیا باید جوابگوی گناه فقرا باشند برای این است که ما خوب کار نکرده‌ایم. امیدوارم عاقبت به خیری نصیب همه‌ی ما بشود.»

و دکتر عبداللهی در میان تشویق جمع آیین چراغ شمعش را فوت کرد تا در بخش دوم با داستان زندگی او همراه شویم.

دکتر عبداللهی، زاده‌ی محله‌ی فخرآباد

دکتر عبداللهی از زندگی‌اش گفت: «من متولد گراش در نهم فروردین ۱۳۴۷ هستم. محله‌ی آبیاری و قدیم محله‌ی‌ مسجد حاج فتح‌الله بود. قدیم به این گستردگی نبود. دوران دبستان مدرسه احمدی می‌رفتیم. بعدش آمدیم بند و شیخ و مدرسه راهنمایی ابدی با دکتر سرخی گذراندیم. من و دکتر و آقای متین سوار موتور آقای سرخی می‌شدیم و جا هم نداشتیم و هر طور بود سوار می‌شدیم. بعد رفتیم دبیرستان شهید جعفری، بعد حاجی‌پور. همه‌ی بچه‌ها کمک می‌کردند و برق‌کشی و سیم‌کشی و دیوارچینی می‌کردیم در هر مدرسه.

«زمانی که فاو دست ایران بود آنجا کنکور دادم. سال بعد رفتم چند ماهی طلبگی خواندم. مادرم گفت برو رشته‌ی دیگری و مدتی دنبال خلبانی سپاه بودم. سپاه جدا خودش خلبانی می‌گرفت. ۱۳ هزار نفر برای خلبانی سپاه اسم نوشته بودند و برای آموزش می‌فرستادند چین. شهید بهمنی و شهید نام‌آور هم بودند. قبول هم شدیم و نهایتا هم نرفتیم. بعد رفتم دندانپزشکی.

«در نهایت سال ۱۳۶۷ اصفهان پزشکی را شروع کردیم و پزشکی عمومی که تمام شد یک سال برگشتم گراش و مسئول اتفاقات گراش بودم. سال ۱۳۷۵ ازدواج کردم و سال ۱۳۷۶ تخصص جراحی عمومی شیراز را شروع کردم. بعد از آن نزدیک ۱۰ سال گراش کار کردم و بعدش رفتم فوق تخصصی جراحی سرطان از شیراز و تهران و بیمارستان امام خمینی. چهار ماه را آنجا گذراندم و یک دوره‌ی بازآموزی در ژاپن و بارسلونای اسپانیا دوره‌ی جراحی سرطان هم گذراندم.»

دکتر عبداللهی باز هم امکان پیشرفت شغلی و تحصیلی داشته است اما می‌گوید: «زمانی که شیراز بودم، خود دکتر ایمانیه من را نگه داشت برای بیمارستان نمازی، چون حجم مریض زیاد بود. آنجا ماندم و بعد شیخ احمد و حاج حسن سراجی مرا کشاندند گراش. بعدش که دوره‌ی جراحی سرطان تمام شد، نظر آنها این بود من با توجه به توانایی‌ام شیراز بمانم. من آدم سختکوشی هستم یعنی زمانی که بقیه خسته می‌شوند من تازه می‌گویم ادامه کار مهم است و شاید لطفی که خدا کرده همین است. شاید اگر بیشتر مریض‌هایم نجات پیدا می‌کنند اعتقادم به تداوم است و خسته نمی‌شوم. یک دوره بیمارستان پیوند قرار بود بمانم. اما توفیق داشتم به گراش بیایم و برای این گراش باشم تصمیم خودم بود و منتی هم سر کسی ندارم.»

دکتر عبداللهی می‌گوید هر چه دارد از لطف خداوند و ائمه است. او می‌گوید: «اگر به اینجا رسیده‌ام اول زاییده‌ی لطف خداوند است و خودم را نوکر امام حسین می‌دانم. عکسی دکتر سرخی نشانم داد، بچه‌ی کوچکی بودم و در حسینیه سرقلیان جمع می‌کردیم. مرحوم حاجی پورکریمی یک بار دست مرا گرفت و گفت: احمد هر چی می‌خواهی از امام حسین بخواه. بچه پنج‌ساله بودم اما در ذهنم ماند. در بسیاری از خواسته‌هایم شاید دستم به خدا نمی‌رسید ولی امام حسین کمک کرد. من از خود رسول‌الله خیلی کمک دیده‌ام. مرده و زنده‌شان کمک می‌کنند.»

دوستان، خانواده و لطف خداوند؛ سه ضلع مثلث موفقیت

دکتر عبداللهی دلیل موفقیتش را در زندگی چند چیز می‌داند و می‌گوید: «شاید اگر موفقیت در زندگی داشته‌ام مال این دوستانی است که دکتر عبداللهی را به اینجا رسانده‌اند. قطعا اگر دکتر عبداللهی خدمتی می‌کند، برای داشتن آدم‌های صادق و صالح است. خیلی از آنها هستند و خیلی‌ها نیستند. آنها که نیستند تاثیرشان بر من خیلی بیشتر است و معتقد هستم آنها خیلی بیشتر کمکم می‌کنند.

«دیگری داشتن خانواده‌ی خوب است. زندگی کردن با یک جراح وحشتناک سخت است و شاید تاثیر موفقیت خودم چهل درصد باشد. باقی تاثیر خانواده و فداکاری زیاد همسرم است. یک شب در بیمارستان نمازی در ماه رمضان هفده مریض عمل کردم. همسرم دم در منتظر بود. سارا را حامله بود و می‌رفت روستای بیضا و سر فلکه دروازه می‌ایستاد و مینی‌بوس سوار می‌شد و ظهر برمی‌گشت و روزه هم بود و برای من افطاری می‌آورد! زندگی سختی داشته‌ایم. من این مسیر را به اتفاق خانواده رفته‌ام. خیلی شاید در حق بچه‌ها پدری نمی‌کنم. چون زیاد کنارشان نیستم. نقشی در بزرگ‌کردن بچه‌ها زیاد نداشته‌ام چون سرم خیلی شلوغ بوده. اما از آن طرف هم خدا گفت این بچه از هر نظر خوب است. همه چیز مال خدا و لطف او است. حسین می‌گوید: خدا خیلی برای ما پارتی‌بازی کرده. نسل جوان را شاید ما قبول نداریم اما اشتباه می‌کنیم. آنها بر اساس ایده‌های خودشان بهتر هم زندگی را می‌چرخانند. به شرطی که آنها را کنار نگذاری.»

دوره مدیریتی: سیستم مدیریتی گراش دلی بود

دکتر عبداللهی حدود هشت سال مدیریت دانشکده‌ی علوم پزشکی گراش را بر عهده داشته است. او می‌گوید: «زمانی که دوره فوق‌تخصصی جراحی سرطان را تمام کردم، دکتر ایمانیه پرسید: برنامه‌ات چیست؟ آن زمان گراش رییس نداشت. حکم آقای دکتر جعفر حسن‌زاده را برای ریاست دانشگاه زدند. دکتر ایمانیه آن زمان رییس دانشگاه بود و گفت چون دکتر برد تخصصی دارد، وقت کم می‌آورد و کمکش کن. یک سال ماندم. آن زمان که دکتر بهمنی برگشت تهران، دوستان گفتند بمان و بعد از یک سال باید برمی‌گشتم شیراز. قرار شد یک نفر را جای خودم پیدا کنم تا جای من بماند.

«آوردن رشته‌ی پزشکی و یا رادیوتراپی کار یک شخص نیست. کار یک تیم است. به بچه‌ها می‌گفتم یک جارو دست من بدهید و یا من چای برایتان می‌آورم و شما کار کنید و مخلصانه هم کار می‌کردند و از خیلی از آنها اسمی هم نیست. سیستم مدیریتی گراش دلی بود. خودم خجالت می‌کشیدم بروم کنار چون همه دلی کار می‌کردند. به اسم من بود اما کار را بچه‌ها انجام می‌دادند. هم در علوم پزشکی و هم افراد دیگر. سفری جایی می‌رفتیم و به جای ده میلیارد، سی میلیارد می‌دادند. خجالت می‌کشیدم از این که این همه لطفی را که مردم دارند رد کنی و بگویی نه. برای همین می‌گویم این توفیقی است که خدا به من داده و شکرگذار هستم.»

دکتر عبداللهی از زندگی در زادگاه کوچکش گراش راضی است و می‌گوید: «از زندگی در گراش راضی هستم و مگر آدم از زندگی چه می‌خواهد جز آرامش. ما خیلی پذیرش آنلاین می‌گرفتیم چون رفقایمان آنجا بودند و پوزیشن داشتند و می‌گفتند با توانایی که داری می‌توانی بیایی اینجا. استرالیا، کانادا، اروپا. و شاید وسوسه می‌شدم به خاطر بچه‌هایم بروم. اما اینجا پیرزنی می‌آمد و می‌گفت: خدا خیرت بدهد. این پیرزن برای من تاثیرش در زندگی بیشتر از چشم‌انداز زندگی لاکچری در اروپا بود. اما خدا را شکر می‌کنم آن مسیر را نرفتم چون آدم نمی‌تواند بیش از یک بار زندگی کند و چه سعادتی بالاتر از این که بتواند چند نفر دیگر را در زندگی خوشبخت‌تر کند تا راحت‌تر نفس بکشند.»

دکتر عبداللهی: برای شخص من راحت‌ترین کار عمل جراحی است

او در مورد انتخاب بین آسان‌ترین و سخت‌ترین فعالیت‌هایی که تا به امروز داشته است هم می‌گوید: «برای شخص من راحت‌ترین کار عمل جراحی است. به نظر من آنها را چشم بسته هم می‌شود انجام داد. اما تعامل کردن با آدم‌ها خیلی سخت است و جزو سخت‌ترین کارهای عالم، تعامل با آدم‌هایی است که با شما متفاوت هستند. سخت‌ترین کار دنیا این است که با افرادی کار کنی که همدیگر را درک نکنیم. شخصا معتقدم خدا آدم بد خلق نکرده اما برخی آدم‌ها کارهای بد می‌کنند. خوش به حال کسانی که بتوانند مسیری باز کنند که بتوانند با همه تعامل کنند تا همه خوشبخت‌تر زندگی کنند.»

یکی از انتقاداتی که به جامعه‌ی پزشکی می‌شود این است که تمرکزشان روی کار پزشکی است و نگاه صرفا اقتصادی دارند. دکتر عبداللهی در توصیه‌ای می‌گوید: «من فکر می‌کنم این فقط برای پزشکی نیست. آن چیزی که بعد از مرگ با خودمان می‌بریم یک چیز گرانبهایی است و هر کسی توشه‌ی سنگین‌تری داشته باشد خیالش راحت‌تر است. و این توشه آن است که یک عده‌ای از به دنیا آمدن تو خوشبخت‌تر زندگی کنند. اشتباه این است که فکر می‌کنیم طرف حتما باید آدم متشرعی باشد و من صدها نفر را می‌شناسم که در این فضا نیستند اما به جامعه کمک می‌کنند.»

ایمان دکتر عبداللهی هم مخلصانه و با خیال راحت است. او می‌گوید: «برایم سخت است کسی از من تعریف کند اما معتقدم اگر واقعا به خدا ایمان داری خدا واقعا داش مشتی و لوتی است، به شرطی که خودت هم لوتی‌وار به سمت او بروی. اگر زندگی‌ات را به خدا بسپاری. زمانی که تازه گراش آمده بودیم، هنوز حسین را نداشتیم. سینا بود و سارا. همه‌اش بیمارستان بودم. گراش تنها مرکزی بود که سیتی‌اسکن داشت و گاهی من بیست و چهار ساعته بیمارستان بودم. خانمم هم دست‌تنها بود و برایش سخت بود. زنگ زدیم پدرخانمم و گفتیم بیایید پیش لیلا. پسرم سینا خیلی بازیگوش و بسیار کنجکاو و بیش فعال بود و به هر چیزی سرک می‌کشید و خانمم کلافه شده بود. پدر و مادر همسرم آمدند گراش و در اتاق سینا خوابیدند. در اتاق سینا یک سوراخ لوله بخاری بود. پدر خانمم آنجا خوابید. صبح گفت صدایی می‌آمد در این سوراخ. در آنجا را باز کردم و یک مار دومتری آنجا بود. در پلاستیک انداختم و بردم بیرون. همسرم تا دید گریه و سجده کرد. گفتم من زیاد کنار شما نیستم اما خدا مواظب بچه‌ها است. عجیب بود سینا که از دیوار راست بالا می‌رفت، از پنکه آویزان می‌شد، به آن سوراخ دودکش بخاری دست نزده بود. اگر خداوند در زندگی شما باشد بلا رفع می‌شود. پدر و مادرم آدم‌های وارسته بودند و من ثمره‌ی کارهای آنها را در زندگی‌ام دارم. مثلا پدرم معنی دروغ و غیبت را نمی‌دانست.»

سه خاطره‌ عزیز نوبهار از دکتر

جو جلسه سنگین شد و از مهمانان خواسته شد با تعریف خاطراتی شیرین آن را خودمانی‌تر کنند. حاج عزیز نوبهار شروع کرد: «یک کانالی در جبهه بود به نام کانال شیخ خواجه و در عراق جلو رفته بود. من بودم و دکتر عبدللهی و چند تن دیگر. دیدیم یک سرباز عراقی لباس سفید سر چوب کرده و اسیرش گرفتیم. دکتر عبداللهی شیفت نگهبانی داشت. ما هلش دادیم و بغل او نشاندیم. یک نیم ساعتی گذشت و بی‌سیم زدند و گفتند اسیر را بیاورید. نصف شب بی‌سیم زدیم و گفتیم احمد آن اسیر را که بغلت نشسته، بیاور. گفت «کی؟ چرا به من نگفتید؟! گفتم این چرا حرف حالیش نمی‌شود! نگفتید خفه‌ام می‌کند؟!».»

او در مورد اخلاص دکتر عبداللهی هم باز خاطراتی از جبهه تعریف کرد. او می‌گوید: «در جبهه همین اخلاص نمود داشت و جای دو سه نفر کار می‌کرد. کمترین کار اینکه پوتین رزمنده‌ها را واکس می‌زد، لباس‌هایشان را می‌شست و این کارها از ویژگی‌های اخلاص ایشان است. الان رابطه‌ی من و دکتر همیشه با طنز برخورد می‌کنیم. دکتر چندی پیش در ماه رمضان به رستوران صالح آمد و من نبودم و جای من پشت میز نشسته بود. ظهر یکی آمده بود و سفارش داده بود.دکتر هم سفارشش را در سیستم ثبت کرده بود! بعد که سرش را بلند می‌کند، طرف می‌بیند که دکتر عبدالهی است. می‌گوید: دکتر آمده‌ای اینجا؟ گفته بود: بله، بیمارستان کسب و کار خیلی خوب نیست و آمده‌ام پیش عزیز کار می‌کنم!»

نوبهار از نقش دکتر عبداللهی در ورزش هم می‌گوید: «تاسیس تیم شاهد در دوران پس از جنگ هم از کارهای ایشان است. او نقش اساسی در باشگاه ورزشی شاهد داشت و این تیم الان نیست ولی آن موقع مجوز گرفت و در روزنامه‌ی خبر جنوب خبرش را هم زدند.»

حاج عزیز نوبهار هر چند دقیقه یک بار با خاطره‌ای شکربار جلسه را شاد می‌کند و باز هم خاطره‌ی شیرینی تعریف کرد. او می‌گوید: «یک روز آقای دکتر آمد رستوران و می‌خندید. گفت سارا را بالا می‌انداختم و پرسیدم: عزیز کی هستی؟ گفت: عزیز نوبهار! دستش ول شده بود از بس خندیده بود و پا در هوا سارا را گرفته بود.»

فعالیت‌های اجتماعی دکتر عبدالهی

دکتر عبداللهی فعالیت‌های اجتماعی زیادی دارد، از جمله مشارکت در تاسیس انجمن بانوان نیک‌اندیش. او می‌گوید: «سال‌های گذشته ضرورت جایی برای خانم‌هایی که سرپرست خانوار بودند و کار کنند حس می‌شد. ۱۲ سال پیش پیشنهاد شد یک مرکزی راه‌اندازی شود. یک اسکلت ساختمان را حاج حسن سراجی خرید و خیرین هزینه کردند، تاسیس شد با این نیت که خانم‌ها بیایند و خرج خودشان را در بیاورند. پنجاه شصت خانمی که آمدند، از پختن نان محلی تپ‌تپی شروع کردند و به جایی رسیدند که مثلا خانمی برای عروسی‌ها آشپزی می‌کرد، یا خیلی‌ها برای خودشان کارگاه زدند و مشاغل خانگی زیاد شد و کارگاه‌های خانگی رواج پیدا کرد. الان تمرکز انجمن به جز غذا، دوخت لباس برای بیمارستان با استفاده از پارچه‌های بیمارستان است. کار خوبی بود برای آدم‌هایی که پناهی نداشتند و خیلی‌ها ازدواج کردند و صاحب بچه شدند و الان تعدد مراکز بانوان زیاد شده و ما خوشحالیم که ریشه آن این مرکز بود. همسرم و دوستانش تاسیس کردند و ما فقط کمک‌کننده بودیم.»

این جلسه آیین چراغ، بهانه‌ای برای اشاره به فعالیت‌های اجتماعی دکتر عبداللهی بود و صحبت از فعالیت‌های علمی و تخصصی او ماند برای فرصتی دیگر. عکس یادگاری و هدایایی که دوستان دکتر عبداللهی تهیه کرده بودند، پایان خوش آیین چراغ دکتر احمد عبداللهی جراح زبردست، خردمند و مخلص شهر ما بود.

خروج از نسخه موبایل