نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

روایت ابراهیم در گلزار شهدای گراش

هفت برکه: در هفتمین روز شهدای خدمت، ویژه برنامه‌ی «روایت ابراهیم» در گلزار شهدای گراش اجرا شد.

 

به گزارش هفت برکه: پنج‌شنبه، دهم خرداد ماه ۱۴۰۳ به مناسبت هفتمین روز شهادت رییس جمهور و همراهانش برنامه‌ی «روایت ابراهیم» در گلزار شهدای گراش برگزار شد. موسسه‌ی مجمع‌القرآن فاطمیون و مجموعه هنری آیه با همکاری فرمانداری برگزاری ویژه برنامه‌ی «روایت ابراهیم» را برعهده داشتند.

فاطمه ابراهیمی به عنوان مجری راوی، فرزاد رجاییان با اجرای پادکست زنده پرواز اردیبهشت، عارف بابا احمدی با یک روایت و سجاد ارفع از لار با مداحی، این برنامه را اجرا کردند. محمود طاهرزاده، فرماندار گراش؛ سخنران این مراسم بود. در بخشی از این برنامه اثر اسما الیاری که پرتره‌ای از رییس جمهور شهید بود، رونمایی شد.

به گزارش روابط عمومی فرمانداری گراش، محمود طاهرزاده در مراسم یادبود هفتمین روز شهادت رئیس جمهور مردمی، آیت الله سید ابراهیم رئیسی و همراهانش در محل گلزار شهدای گراش، ضمن عرض تسلیت اظهار داشت:«شهید جمهور در راه خدمت به مردم شبانه‌روز تلاش می‌کرد و در این راه خستگی ناپذیر بود و با خلوص نیت‌ در جهت اعتلای مردم و کشور گام بر‌می‌داشت.»

وی ساده زیستی، خستگی ناپذیری،‌ تلاش و عشق خدمت به محرومان، دشمن شناسی و تبعیت از امام امت را از جمله خصوصیات شخصیتی شهید آیت الله شهید رئیسی عنوان کرد و افزود:« ایشان در طول سه سال خدمت به مردم در کسوت ریاست‌جمهوری، منشا خیر و برکات فراوانی برای کشور بود و نگذاشت خدشه‌ای به ارزش‌های انقلاب وارد شود.»

محمود طاهرزاده با بیان اینکه آیت‌الله رئیسی در هر شرایطی امیدآفرینی را در جامعه تزریق می‌کرد، تصریح کرد:«نسخه شهید رئیسی برای حل مشکلات کشور حضور میدانی بود هر چند برخی‌ها با بی انصافی دولت را مورد هجمه قرار دارند اما طعنه‌های ناعادلانه موجب کاهش خدمات شهید رئیسی به مردم نشد.»

وی افزود:«سعه‌صدر و صبر شهید جمهور یک درس بزرگ به مسوولان جامعه اسلامی بود و او در برابر تمام تهمت‌ها و انتقادات ناروا سکوت کرد.»

فرماندار گراش اضافه کرد:«امروز مردم ایران اسلامی به خصوص مردم شریف و ولایی این شهرستان در ماتم شهیدانمان نشان دادند که قدردان واقعی خادمان خود هستند.»

وی با اشاره به اینکه حضور پرشور مردم در آیین تشییع شهدای خدمت، قرارگاه دشمن را به هم ریخت، تصریح کرد:«دشمن فکر می‌کرد در پی شهادت رئیس جمهور کشور به آشوب کشیده می‌شود اما حضور پرشور مردم در آیین تشییع شهدای خدمت دسیسه دشمنان برای ناکارآمد نشان دادن نظام و دولت را خنثی کرد.»

فرماندار گراش در بخشی دیگری از سخنان خود با اشاره به رویدادهای تاریخی خردادماه، اظهار داشت:«خردادماه همواره برای ملت ایران و همه آزادگان جهان یادآور قیام حماسی مردم به رهبری امام خمینی «ره» است.»

وی با تاکید بر اینکه آزادسازی خرمشهر به یاد ماندنی‌ترین روزهای تاریخ انقلاب اسلامی و یک نقطه عطفی در دوران دفاع مقدس است، خاطر نشان ساخت:«سوم خرداد ماه در واقع فرصتی برای یادآوری ایستادگی مردم در مقابل ظلم متجاوزان است.»

فرماندار گراش با گرامیداشت یاد و خاطره امام راحل و قیام خونین ۱۵ خردادماه گفت:«امروز کشورهای مختلف با تاثیر از گفتمان امام و رهبری استکبار را به زانو درآورده‌اند.»

روایت اجرا شده به قلم فاطمه ابراهیمی و مجتبی بنی اسدی را بخوانید: 

آن‌روز که آن پیرمرد روستایی با موهای تمام سفیدش دستش‌ را گذاشت روی دستت و گفت: قبل از اینکه تو را ببینم مُرده بودم و امروز زنده شدم، فهمیدم که چرا تو به دورترین آدم‌های کشور سر میزنی. چون تو خوب بلد بودی آدم ها را. او در یک قدمی تو، چشم‌ تو چشم‌ با سواد ساده‌ی روستایی خودش با تو حرف میزد، نه با نامه‌نگاری و طی کردن روال اداری.

وقتی تو خودت تا زانو توی سیل بودی، با عبا و قبای خاکی توی آن روستا بودی، فهمیدم چرا آنقدر دوستت داریم. وقتی بیشتر فهمیدم که گفتی« ماشین رو‌ نگهدارید، مگر نمی‌بینید مردم ایستادند…» یا شایدم آن زمان بود که آن کارگرِ کارخانه‌ای که بعد از سال‌ها احیا شده بود گفت: در این سه سال از وقتی که آمدی، خواب راحت داریم…

ولی یک وقتایی، یک سلام‌هایی، چقدر زود جایش را به خداحافظی می‌دهد.
مثلا وقتی آن‌روز مردم آن روستا از پایین برای تو که توی بالگرد بودی، دست تکان دادند،
می‌دانستند این دست‌ها برای آخرین بار برای قصه‌ی تلخ خداحافظی تکان میخورد؟…. نه، نمی‌دانستند…

اخبارِ بی مناسبت عصر سی ام اردیبهشت، برای ما انگار شبیه یک آب سردی بود که روی تمام زندگی‌مان ریخته شد. «خبری از بالگرد حامل رئیس جمهور نیست».
این، شروع هزاران دلهره و اضطراب در شاد ترین شب ما بود، شب میلاد امام رضا.
حالا دیگر قاب تلویزیون برای ما شده بود همه چیز. اصلاً شده بود یک دنیا چشم انتظاری….
چقدر سخت است بی‌خبری در لحظه‌ای که تشنه‌ی خبری. آن شب تا صبح، ایران بیدار بود، از گراش گرفته که مردم برایت ختم قرآن و صلوات می‌گرفتند تا مشهد که کنار پنجره فولاد برای سلامتی تو و آن هفت نفر دیگر دعا می‌کردند.
من هم در گوشی به خدا گفتم، دیگر باران نبارد! اما خبرنگار گفت : باران می‌بارد، هوا بس ناجوانمردانه سرد است، مسیر صعب العبور است ، مه گرفته و این کار را برای تجسس سخت کرده است. ما امید داشتیم. امید به پیدا شدن تو و برگشتن‌ دوباره‌ی تو از سفر استانی‌.

سفر استانی …. یک جورایی انگار دیگر عادت کرده بودیم حتی صبح جمعه تو را از قاب تلویزیون در استان‌های مختلف ببینیم. اصلاً هر جایی که تو می‌رفتی می‌شدی همرنگ خودشان. سیستان خاکی میشدی، خوزستان گلی و مازندران بارانی ….. انگار که خیالمان راحت باشد از تو، گرم زندگی خودمان بودیم و توی دلمان ذوق تو را میکردیم که نه تنها هوای کشورت را، هوای تمام مظلومان دنیا را هم داری. تو زبان تمام دنیا را بلد بودی. اصلا تو، تو دل مردم جا شدن را چه خوب بلد بودی آقای رئیس جمهور.
ولی تمام شد.

«رئیس جمهور سید ابراهیم رئیسی شهید شد.»
چه جمله بندی نچسب و غریبی!چقدر باید کلمه شهید را کنار اسمت ببینیم که توی سلول‌های حافظه مان نفوذ کند؟ چقدر این کلمات را باید توی دهانمان مزه مزه کنیم که باورمان بشود که تو بی‌خبر رفته‌ای؟ اصلا چند سال طول می‌کشد تا باورمان شود؟

ولی ای کاش یک چیزایی را هیچ وقت نمیشنیدیم.‌ کاش نمیشنیدیم چیزی از تو نمانده جز یک انگشتر که حالا وسط خاکسترهای آتش سیاه شده بود. اصلاً انگار آدم‌های‌ خوب خدا با سوختن و انگشتر، قصه ها دارند.

رئیسی عزیز؛ خادم‌الرضا؛ وقتی حاج‌قاسم پیشانی‌ات را بوسید باید همان‌روز حسابش را می‌کردیم که او با این بوسه تو را به بهشت می‌خواند… و پرواز اردیبهشت گرچه تو را سر کوه‌ها و بین درختان سوزاند، اما یک کنج از حرم منزلگاه همیشگی‌ات شد؛ آنجا که بهشت حقیقی است…

و ای شهیدجمهور ما؛ حرف‌های زیادی با هم داریم، دردها هم… اما درد مردم غزه امان آزادگان جهان را بریده است…این روزها میهمان‌هایی داری از رفح… کودکانی که سر به بدن ندارند و خود روضه‌ی شش‌ماهه می‌خوانند در قرن ما… تو دست به دعا بردار.

سیدجان، تویی که وزیرت، دیپلمات مقاومت و مرد میدان و پدرِ کودکان مقاومِ غزه بود…سیدعزیز… تو به امام زمان نزدیک‌تری… دست به دعا بلند کن و رو به امام زمان بگو: ای آنکه شرافتمندی در برابر شرف شما سر به زیر انداخته و هر متکبّری در مقابل طاعت شما گردن نهاده و هر گردنکشی نسبت به برتری شما فروتن گشته است و هر چیزی برای شما خوار شده است و زمین به نورتان روشن گشته… به داد مظلومان برس… کودکان، مادران و پدران زیر موشک‌های ظلم در حال دفن شدن‌اند… به فریادشان برس…

شاید حالا این ماموریت شما و وزیر دیپلمات شهید انقلابی ما باشد.

سیدجان! دل ما ایرانی‌ها و مسلمانان جهان به دعاهای شما و تمام شهدا و آقایی خوش است که بودنش،‌ از غمِ یک دنیا می‌کاهد. سرت سلامت حضرت آقا. شجاعت شما مرحمی است بر دل‌های آزرده‌ی ما.
آقا جان، دل ما به خدا پیوسته است و از شما می‌خواهیم، برای ما و ایران عزیز دعا کنید. دعا کنید عاقبت‌به‌خیر شویم…

 

 

 

 

 

 

خروج از نسخه موبایل