هفتبرکه: نوزدهمین برنامهی «آیین چراغ» برای روحانی نامآشنایی برگزار شد که خود را «زادهی همین آب و خاک» میداند و صدای روضهها و سخنرانیهایش را همه شنیدهایم. آیتالله سید جواد معصومی، فرزند روحانی بزرگ شهر، سیدعباس معصومی، متولد اول اردیبهشت ۱۳۳۷ است. بزرگداشت تولد او روز یکشنبه دوم اردیبهشت ۱۴۰۳ در مدرسهی علمیه با حضور جمعی کوچک و خودمانی از دوستان، شاگردان و اهالی نزدیک به او برگزار شد.
آغاز رفاقت ۴۵سالهی صادق رحمانی با آقاجواد
خاطرهها این جمع را به عکسهای سیاه و سفید آقاجواد و دوستش صادق رحمانی برد. صادق رحمانی، مدیر مسئول موسسهی هفتبرکه، و از دوستان قدیمی آقاجواد، خاطراتش را از سالهای دور جوانی و زندگی با او، با بازگشت به سال ۶۱ در شهر قم شروع میکند. استاد رحمانی میگوید: «من باید بازگشتی به عقب داشته باشم. سال ۱۳۶۱ نزدیک به ۴۲ سال پیش، فرصتی پیش آمد تا ما به پیشنهاد مرحوم شیخ زاهدی وارد درس طلبگی بشویم. سال ۶۱ من تقریبا سال اول دبیرستان بودم. آن را رها کردم و با آقای زاهدی رفتیم محضر آقا جواد در قم. افراد دیگری هم حضور داشتند، مرحوم حسین آقا، شهید محسن بهمنی و خود آقای زاهدی. ما در محلهی یخچال قاضی قم در منزل مسکونی آقا جواد و آقاعباس سکونت کردیم و از آنجا به درس طلبگی میرفتیم.»
صادق رحمانی آقا جواد را نه فقط یک رفیق که معلم خودش میداند و میگوید: «آقا جواد برای ما هم دوست بود و هم برادر، هم معلم و استاد. در حقیقت برخی از درسهای طلبگی حوزه را با استادی حضرت آقا ادامه دادیم. یک درسی بود به نام شرح نظام که در محضر آقا جواد در مسجد اعظم و در کنار قبر آقای بروجردی که سه نفری میرفتیم و آنجا درس میخواندیم. این وجه معلمی آقاجواد در تدریس دروس حوزوی برای ما درخشان و ایشان در حقیقت برای ما معلم زندگی بود.»
روز جمعه و دستپخت آقا سید جواد!
رسیدگی به امور منزل و پخت و پز و نشستن پای رادیو در روزهای جمعهی سالهای طلبگی همراه با آقاجواد، یک یادآوری دلنشین و شیرین برای استاد رحمانی است. او میگوید: «به دلیل اینکه در طول هفته تحصیل میکردیم، او هم در نقش معلم بود و هم آشپزی میکرد. از او رموز زندگی یاد میگرفتیم. تحصیلات ابتدایی ما از شنبه تا چهارشنبه در مدرسه امام صادق در محضر آقای حاج شیخ محمدعلی مدرس افغانی که از بزرگان صرف و نحو بودند، طی میشد. روز پنجشنبه در حوزه، روز نظافت منزل و نظافت شخصی بود. در محلهی یخچال قاضی حمامی بود که آنجا میرفتیم. روزهای جمعه روز عبادت بود و به نماز جمعه میرفتیم. از بزرگانی که آن موقع در قم نماز جمعه برگزار میکردند آیتالله صانعی، آیتالله مشکینی و آیتالله موسوی اردبیلی بودند.
«بعد در بازگشت به منزل، آقاجواد برنج درست میکرد. ما در طول هفته برنج نداشتیم و مختص روز جمعه بود. قورمهسبزی خوبی هم درست میکرد. یکی از عادات روز جمعه این بود که پای رادیو مینشستیم و به برنامهای به نام «قصهی ظهر جمعه» با اجرای محمدرضا سرشار یا رضا رهگذر گوش میدادیم که قصههای قدیمی را روایت میکردند و آقاجواد پای ثابت این برنامهها بود.»
زندگی آقاسید جواد، آهسته و پیوسته
خانهی پدری آقاسید جواد، زندگی آرام، شخصیت خودساخته و روحیهی مردمداری او، برگ دیگری از خاطرات کوتاه و بریده بریدهی استاد رحمانی از سالهای دههی شصت و همخانگی با او است. او میگوید: «ما سه چهار سال مهمان خانهی آقای معصومی در قم بودیم. خانهی آقاسید جواد محل رفت و آمد بزرگان هم بود. مخصوصا وقتی آقاعباس به قم میآمدند، این مراودات بیشتر هم میشد. مثلا آقای شبزندهدار جهرمی، آیتالله حائری شیرازی، آیتالله مشکات و آقای کبیر که همسطح شخصیتی چون مرحوم کافی بود. آقاجواد انسان بسیار موفقی بود. خیلی آهسته و پیوسته هم درس میخواند، هم عبادت و تهجد میکرد، هم روابط اجتماعی داشت، و هم کلاس خط میرفت. خیلی زندگی آرام و پیوستهای داشت و ما در کنارشان شاگردی میکردیم. تا مدتها حدود سه چهار سال همخانه بودیم و اولین دورهی طلبگی ما در منزل ایشان شکل گرفت. ایشان بسیار خودساخته و صمیمی و اجتماعی هستند.»
تحصیلات عالی حوزوی و پیشگامی برگزاری کلاسهای قرآنی
استاد رحمانی میگوید محرومنوازی آقاسیدجواد در همان سالهای جوانی هم مشهود بود و تحصیلات عالی حوزوی او، مانع تواضع و فروتنی او نبود. او میگوید: «دیگر خصوصیت ایشان خاکی بودن و تواضعشان بود. یکی از فقرایی که در آن محله در یک خانهی تنگ و تاریک و بدون حمام زندگی میکرد، آقا جواد او را به منزل خودشان برای حمام میآورد و این برای ما درس زندگی بود.
«در حوزهی تحصیل هم، ایشان بالاترین سطوح حوزوی را گذراند. آقا جواد در هر دو وجه تبلیغاتی و تحصیلات و پژوهش موفق بود و چندین کتاب حوزوی و اخلاقی نوشت. ایشان در سطح فقه، بالاترین تحصیلات را در بین روحانیون گراش دارد و از پدرشان هم تحصیلات بالاتری دارد.»
به گفتهی استاد رحمانی، آقا جواد معصومی از پیشگامان برگزاری کلاس قرآن در گراش برای مردم است. او میگوید: «یکی دیگر از خاطرات ما در زمان طلبگی، برگزاری کلاسهای تابستانی قرآن بود که مدیریت آن با آقاجواد بود که در گراش اول در حوزه علمیه و بعد در مدارس با هماهنگی آموزش و پرورش وقت بود. الان خیلی از کسانی که درس قرآن میدانند، ما را یادشان هست. کلاسها حالت غیرانتفاعی داشت و اصطلاحا در راه خدا بود و هزینهای نداشت. سه چهار تابستان من هم معلم قرآن بودم.»
عکاسی و فیلمسازی و روزنامهنگاری
اما فعالیتهای آقا جواد معصومی به حوزه و تدریس ختم نمیشود. او در سالهای جوانی دستی هم بر آتش عکاسی و فیلمسازی در گراش داشته است و استاد رحمانی به آن فریمها رنگی تازه میزند و با ورق زدن تجربیات روزنامهنگاری آقا جواد، به فعالیتهای او در این زمینه هم نیم نگاهی میاندازد: «آقاجواد تجربیات دیگری هم دارد مثلا در عکاسی که عکسهای ایشان مثلا در زمان تظاهرات انقلاب، کاملا حرفهای است و کار فیلمسازی و کار مطبوعاتی که در مدرسهی علمیه مجلهی فجر را با همکاری جوانان انقلاب منتشر میکردند و به صورت پلیکپی و با دستخط خودشان منتشر میشد و فعالیت جوانان گراش در حوزهی انقلاب بود.»
تولد گرفتن ریشهی قرآنی دارد
مرور خاطرات رفیقان قدیمی به یک توقف کوتاه رسید و محمد خواجهپور دربارهی کتاب «خاندان معصومی» که تالیف آقاسید جواد است از او پرسید. با این سوال، روحانی شهر صحبتهایش را با رنگ و فضایی خودمانی و فریمهای پراکندهای از گذشتهاش آغاز میکند. او پس از تشکر از مجموعهی هفتبرکه برای برگزاری این آیین میگوید: «خودم را خیلی قابل نمیدانم. من خودمانی و مردمی هستم.»
آقا سیدجواد برای جشن تولد هم ریشههای قرآنی آن را جستجو کرده و شاید از همین جا بتوان به گوشهای از تدبر و تفکر دقیق او در آیات و پیوند دادن آن با امورات زندگی روزمره از دید یک روحانیِ صاحبنظر پی برد. او میگوید: «اینکه برای تولد جشنی میگیرند، چه جشن تولد خانوادگی و چه برای شخصیتها، ریشهی قرآنی دارد. خداوند در قران مسئلهی تولد و تبریک گفتن را فرموده و برای تولد دو تن از پیامبرانش تبریک و سلام فرستاده است. یکی برای حضرت یحیی و یکی برای حضرت عیسی؛ آنجا که در سورهی مریم میفرماید: «ای یحیی! این کتاب آسمانی که به تو دادهایم را محکم بگیر و محکم ترویجش کن. ما در کودکی مقام نبوت را به او دادهایم.» و بعد میفرماید: «سلام بر او برای تولدش و روزی که در روز قیامت محشور و زنده میشود.» وقتی به حضرت عیسی میرسد خداوند از قول خود حضرت عیسی میفرماید. تا متولد شد به نطق درآمد و گفت: «من عبد خدایم! به من کتاب انجیل داده و مرا پیامبر قرار داد.» سلامی که به حضرت یحیی داده بار معنایی آن بیش از سلامی است که به حضرت عیسی داده چرا که آنجا خداوند دارد از قول خودش سلام میدهد و اینجا دارد از قول حضرت عیسی سلام میدهد.»
خاندان معصومی از نسل امام هفتم شیعیان
آقا سید جواد معصومی از ریشههای اجدادش و چگونگی سکونت آنها در گراش میگوید که نسب آنها به امام هفتم شیعیان میرسد: «در مورد خودم اگر مجلسی نگرفته بودید، من صحبتی نمیکردم. من زادهی همین آب و خاکم. پدر و مادرم و اجدادم اهل همین خاکاند. جد ما سید محمود، جد سوم من، در همین پیر پنهان دفن است. این گنبدی که ساختهاند به خاطر جد ما بوده است. آقا سید محمد اینجا دفن است. ما سه تیره هستیم. یکی ما هستیم، یکی معصومیهای برق روز، یک تیرهی دیگر هم محقق که عموزادههای ما هستند. آقا سید محمد پدر آقا سید عباس است. سید محمد فرزند سید معصوم است و اینکه به ما میگویند معصوم برای همین است. او سه پسر داشته است، سید جعفر، سید محمد و سید نظام. سید جعفر فرزندنشان همین محققها هستند. سید محمد ما فرزندانش هستیم. تمام اجداد ما به خاطر شجرهنامهای که داریم به امام هفتم حضرت موسیبنجعفر (ع) میرسد.»
کوچ اجداد معصومی از عربستان به ایران
مانند روزگار ما، ظلم حاکمان همیشه جبری برای ترک وطن و یافتن مامنی امن بوده است. آقا جواد روایت مختصر و گذرایی از مسیر سکونت اجدادش در اینجا نقل میکند و میگوید: «به خاطر ظلم بنیعباس، اکثر فرزندان موسیبنجعفر(ع) متواری شدند و به مکانی برای زندگی نیاز داشتند. منطقهی ایران خیلی امن بوده است. اکثر امامزادهها در ایران از فرزندان موسیبنجعفر(ع) هستند و در راس آنها امام رضا(ع) و شاهچراغ(ع) است. یک وقتی شیراز بودم و کتابی خواندم به نام «تذکرهی هزار مزار» که خیلی کتاب قدیمی است که در آن ششصد یا هفتصد امامزاده که در شیراز دفن هستند را نام برده است. اجداد ما طبق شجرهنامه، وقتی از مدینه بیرون میآیند، در منطقهی جنوبی عربستان به نام الاحساء و القطیف که الان هم شیعهنشین است، سکونت میکنند. بعد از حدود سیصد سال زندگی در آنجا به بحرین نقل مکان میکنند. در زمان شاه عباس صفوی اول که مذهب اول ایران تشیع شد، ظاهرا با اجداد ما نامهنگاری کردهاند که از بحرین به ایران کوچ کنند و آنها به مُهر کوچ میکنند. بعد از چند دهه اقامت در آنجا، در یکی از سفرهایشان تشخیص میدهند که اینجا زمینهی خوبی برای ترویج تشیع است. از سیصد سال پیش اینجا توطن میکنند. جد پدرم آقا سید عباس تحصیلات عالیه داشته و بالاتر از اجتهاد و از مجتهدان بزرگ زمان خودش اجازهی اجتهاد داشته و در حد مرجعیت بوده و رساله هم داشته است. خوانین گراش بر عکس خوانین خیلی جاهای دیگر مذهبی بودهاند. برای همین در ایام عاشورا و تاسوعا و دههی اول محرم این اندازه عزاداری پرشور در گراش به خاطر خوانین بوده است.»
ارادت به لباس روحانیت
سید جواد فریم دیگری از دوربین قدیمی خاطراتش را نشان میدهد و ما آدمهای دیگری را میبینیم که نقشی در سکونت دایمی این خانواده در اینجا داشتهاند و از بیمهریهایی میگوید که گاهی دیده است. او میگوید: «حاج اسدالله که این مدرسه و این آبانبار و برکهی کل را به یادگار گذاشته است، مدرسهی علمیه را برای جد ما میسازد تا تشکیلات درسیاش را شروع کند. بعد از چند سال به خاطر برخی موانع به نجف میرود. در آنجا مردم کرمانشاه میگویند ما یک عالم مجتهد مرجع میخواهیم. آقا سید ابوالحسن اصفهانی، مرجع تقلید وقت، جد ما سید عباس را معرفی میکند و او به کرمانشاه میرود و روحانی شاخص آنجا میشود. ولی چون نسبت به آب و خاکش احساس مسئولیت و دلبستگی داشته، یکی از فرزندانش به نام سید محمود را به اینجا میفرستد.
«من از روز اول این لباس را خیلی دوست داشتم و الان هم همین طور. وقتی که روی منبر میروم و با این لباس قال صادق یا قال باقر میگویم خودم کیف میکنم. انگار دارم پرواز میکنم. چون که لباس را هیچ وقت از خودم دور نکردهام. به ما متلک میگویند. خدا در قرآن چهار جا به پیامبرش میفرماید به همهی ۲۴ هزار پیامبر متلک گفتهاند و تمسخر کردهاند. از اول خلقت همین بوده است. هابیل تقوی و دینداری و قابیل حسادت و آدمکشی. تا الان هم همین طور است.»
مرور زندگی و تحصیل و اساتیدش
او از سالهای زندگی و تحصیلش هم میگوید: «از سال ۱۳۵۵ یعنی ۴۸ سال قبل وارد حوزه شدم و یکی دو سال مقدمات تحصیل را شروع کردم. سال ۱۳۵۶ انقلاب شد و در این فعالیتها وارد شدیم. به همین خاطر چهار سال حوزه نرفتم و از سال ۶۰ به حوزه برگشتم. هفت سال مجرد بودم و بعد ازدواج کردم و خیلی سخت درس خواندم. چهار سال ادبیات عرب خواندم. هفده سال درس خارج فقه آیتالله تبریزی، هفده سال درس اصول از آیتالله وحید خراسانی و بعد فلسفه را چند سالی خدمت آیتالله جوادی بودم. درس هیئت و نجوم خدمت آیتالله حسنزاده آملی و درس فقه آیتالله شبیری زنجانی و آیتالله سبحانی و الان خودم تدریس میکنم.»
کتابها و مرکز پژوهش قرآنی در قم
آقا سید جواد دربارهی کتابها و کار و زندگیاش هم میگوید: «هفت جلد کتاب نوشتهام. یک موسسهی فرهنگی که تقریبا تمام است و برای افتتاح به همشهریان هم اطلاع میدهیم که یک مرکز چند منظوره تحقیقاتی و تدریس برای طلاب است و محل کنفرانس هم دارد. الان دارم فلسفه و عرفان تدریس میکنم. در کنار تدریس وطنام را رها نکردم. برای همین از چهل سال پیش جوری تنظیم کردم که شش ماه اینجا و شش ماه قم باشم. محرم و صفر و ماه رمضان و ایام فاطمیه و ایام تدریس اینجا هستم و قم هم شاگرد و تدریس و تحقیقات دارم. یک برنامهای شاید سه چهار سال بعد با همکاری هفتبرکه و ادارهی ارشاد گراش میخواهیم باشد که تالیفات نویسندگان گراشی را در یک نمایشگاه نمایش بدهیم.»
فیلمسازی؛ از کارگاه سفالسازی تا ثبت روزهای انقلاب
آقا سید جواد در فیلمسازی و مطبوعات هم تجربیاتی دارد اما یادش نمیآید آن فیلمها چه سرنوشتی پیدا کردند. سه تا از تصویربرداریهای او از گراش قدیم، در اولین دوره جشنواره فیلم کوتاه کل به نمایش درآمد و احتمالا هنوز در آرشیو جشنواره محفوظ باشد. او میگوید: «شانزده هفده ساله بودم و دو تا از معلمهای اینجا آقای یاعلی مدد و آقای عوضی اهل فیلم و عکس بودند. سال ۱۳۵۳-۵۴ یعنی ۵۰ سال قبل. یک دوربین لوبیتل داشتم و تازه دوربین کنُن آمده بود که پول ما به خرید آن نمیرسید. یک دوربین فیلمبرداری سوپر هشت. باید به تهران میفرستادیم تا فیلم را ظاهر کنند. یک کورهی سرقلیانپزی و کورهی سفالگری از اول تا آخر فیلمش را گرفتم. یا اینکه یک فقیری در خیابان درمانگاه مینشست و بعد میرفت توی مسجد آخوند که فیلم ازش گرفتم.
«روزی مهندس مسجد آخوند، آقای[غلامرضا] آرمانمهر، آمد و گفت ما خیلی به شما مدیون هستیم. پرسیدم چطور؟ گفت برای بازسازی این مسجد فیلم شما از مسجد آخوند خیلی کمکمان کرد. یک جایزهای هم چند سال پیش به من در اولین جشنوارهی کل دادند. بعد رفتم سراغ روزنامهنگاری به غیر از فجر، هفتهنامه و ماهنامه هم بود.»
او حالا دارد کتابی دربارهی نقش گراش در فعالیتهای انقلابی مینویسد و میگوید: «نیمی از داستان روند و ریشهی شکلگیری انقلاب اسلامی در گراش را هم با جزییات نوشتهام و امیدوارم عمری داشته باشم و بتوانم آن را تمام کنم.»
سعهی صدر و شخصیت علمی درخشان
حجتالاسلام فخاری، از شاگردان آقای معصومی، هم در صحبتهای کوتاهی به نمایندگی از جمع از شخصیت استادش گفت: «سید جواد معصومی خیلی سعهی صدر دارد. در کسوت روحانیت گاهی سوالاتی داریم و از ایشان میپرسیم. صداقت و راستی ایشان مهم است و اخلاق اجتماعی عالی دارند و مرجعیت فوقالعاده در منطقهی جنوب است و ما به آن بیتوجهی کردهایم. به قولا «رَچِنه بَر و دَر» نباشیم و قدر علما و شخصیتهای شهر خودمان را بدانیم. این جلسه میتواند بازخورد خوبی پیدا کند و برای همین وظیفهی دوستان صاحب رسانه سنگینتر است.»
نوزدهمین آیین چراغ در زادروز تولد روحانی همشهری ما، آیتالله سید جواد معصومی، با بازگویی خاطرات و گپ و گفتگوی خودمانی دوستان و حاضران در این مراسم پایان یافت.