مصطفی کارگر، شاعر و مداح اهل بیت و کارمند دانشکدهی علوم پزشکی گراش، مقام سوم را در بخش شعرهای ویژه در جشنواره شعر دانشگاههای علوم پزشکی سراسر کشور کسب کرد.
به گزارش دبیرخانه دائم جشنواره فرهنگی وزارت بهداشت، دکتر افشین تللو دبیر جشنواره «یک پنجره یک دیدار» اظهار داشت: «اولین دوره جشنواره شعر کارکنان و اعضای هیات علمی دانشگاههای علوم پزشکی کشور و ستاد وزارت بهداشت تحت عنوان جشنواره «یک پنجره یک دیدار» نیمه دوم سال ۹۱ کار خود را آغاز کرد و در اولین دوره برگزاری با استقبال قابل قبولی مواجه گردید. این جشنواره که با عنایت خداوند متعال هر ساله و بصورت کشوری برگزار خواهد شد، یکی از مهمترین رویدادهای فرهنگی سال در سطح کارکنان و اعضای محترم هیات علمی دانشگاههای علوم پزشکی کشور و ستاد وزارت بهداشت محسوب شده و می تواند مقدمه ای برای مشارکت بیشتر قشر فرهیخته دانشگاهی در فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی باشد.»
وی افزود: «اولین دوره جشنواره شعر یک پنجره، یک دیدار در حالی به کار خود پایان می دهد که با دریافت بیش از ۸۰۰ اثر منظوم ادبی دورنمای امید بخشی را از مشارکت همکاران دانشگاهی وستادی در دوره های بعد نوید می دهد.»
دکتر تللو گفت: «مراسم اختتامیه جشنواره و تجلیل از برگزیدگان ان شاء الله در تاریخ اول خردادماه سالجاری در سالن امام جواد(ع) ساختمان مرکزی وزارت بهداشت برگزار خواهد شد.»
شعرهای مصطفی کارگر برای این مسابقه را با هم میخوانیم:
۱
غزلهای تلخ
با گوشهی نجیب نگاهش سفر کشید
طرحی شبیه حادثهای بیسپر کشید
رد شد که حرفهای دلش را نگوید و…
عاشقترین پرندهی بیبال و پر کشید
لحنش به جز به آینه پهلو نمیزند
اینبار او شراره ولی بر جگر کشید
من مثل او به عالم هستی ندیدهام
آتش به جان جنگلی از چوب تر کشید
خورشیدوار ثانیهها را مرور کرد
لبخند را کنار لبش دربدر کشید
پشت سرش تمام دلم ریخت بر زمین
وقتی که بیملاحظه چادر به سر کشید
شاعر دوباره هر چه غزلهای تلخ را
با یاد آن مسافر تنها به بر کشید
۲
دکتر سلام
دکتر سلام! توی دلم انقلاب کن
فکری به حال خستگی این خراب کن
دنیا مجال دلهرههای مکرر است
ما را به شادمانی فردا خطاب کن
رنگ از جمال هستی ما رخت بست و رفت
با نسخهای زمانهی ما را خضاب کن
تا کی سکوت میرسد از جانب امید
ما را روانه جانب عالیجناب کن
هر جا نوای غصه شنیدی به جان ما
با نغمهی تبسمی آن را عتاب کن
هرچند غم به چهرهی ما شاعرانه است
اما بیا و غصهی ما را عذاب کن
ما در پی محبت و لبخند و باوریم
این را بیا به شیوهی دارو کتاب کن
حالم بد است ساده ولی خوب میشوم
با یک کلام هرچه بلا را جواب کن
دکتر! چقدر مردم اینجا گرفتهاند
رد دروغ، خصلت بنیان خرابکن!
یک عده نور را به تماشا نشستهاند
این قوم را قبیلهی خوبان حساب کن
رمز حیات و زمزمه، در دست آبهاست
لطفا کمی توجه جدّی به آب کن
گلهای سرخ را به سفر پرت کردهاند
بنویس: رو به زمزمهی آفتاب کن
بنویس: عاشقیست دوای مریضها
در نسخه ذکر خیری از آن اضطراب کن
دستی بلند کردی اگر، با خدا بگو
این التماسهای مرا مستجاب کن
از او بخواه رو به امید بشر کند:
ای تکسوار معرکه پا در رکاب کن
۳
مثل آنی که یا نمیفهمد
یا نمیخواهد آن چنان بودن
در صف لحظههای پر تردید
راوی قصهی زمان بودن
اگر از خود سوال میکردی
چیست مفهوم هر چه دلتنگی
میزدی با دو دست سنگینت
به دل سنگ خستگی سنگی
وسط سطرهای ناممکن
تو ولی با دل خودت قهری
سر فرو توی لاک خود بردی
مثل تندیس آدم شهری
سرد و سنگین و سخت و بیحرکت
گوشهای ماندهای چکاره شوی
واقعا لازم است گاهی هم
بروی با خودت پیاده روی
توی دستت بگیر یک زنبیل
که پر از بغض دردها باشد
با سکوتی پر از صدا بگذار
گریهات مثل مردها باشد
گاهی از روی لج که باشد هم
توی آیینه میزنی فریاد
به همانی که دوستش داری
به همانی که هرچه بادا باد
زندگی جای استقامت نیست
مثل پای فرار از مامور
از خودت حرف میکشی بیرحم
از خودت حرف میکشی با زور
مصطفی کارگر