هفتبرکه: «لُغُز» به معنای «چیستان و سخن کنایهآمیز همراه با متلک» هشتگ جدیدی در هفتبرکه است که جناب لغزیان در آن با طنز مخصوص خودش، افراد و نهادها و موضوعات مختلف را مینوازد.
لغزیان: ملات و گچ و سنگ این نوشتهی لغزیانی از چندین گزارش خبری و یک مقاله طولانی منتشرشده در سایت گریشنا (هفتبرکه) برگرفته شده است. از آخر به اول، انتشار آنها چنین فهرست میشود:
۱- گزارشهای اخیر از مهمانان خودخوانده و طلبکاران قیچیبهدست و یا همان بیکارالدولههای حکومتی در گراش؛ انتشار هر چند وقت بعد از قیچی کردن نوار و کلنگزنی و البته با چاشنی هندوانهگذاری برای پیدا شدن خیّر بعدی.
۲- سخنان رئیس مجمع خیّرین سلامت شهرستان گراش در بازدید فرماندار، انتشار در یکم مهرماه ۱۴۰۲ (اینجا)
۳- خواستههای متقابل وزیر کشور و خیرین گراش، انتشار در هفده شهریورماه ۱۴۰۲ (اینجا)
۴- گزارش «نماینده خیر: نمیخواهیم اینجا فقط یک مرکز ساده خونگیری باشد»، انتشار دهم شهریورماه ۱۴۰۲ (اینجا)
۵- مقالهی «به جای کمکهای خیریه به دنبال مولدسازی باشیم»، نوشته آقای گراشی از دبی، بیستم اردیبهشت ۱۴۰۲ (اینجا)
به عنوان مقدمه
و امّا یک وقت فکر نشود حالا که از مقاله «یک گراشی از دبی» نام بردهام این نوشته هم همانند نوشتههای ایشان جدی و رسمی و آنکادره شده در موضوعی خاص و رسمی است. نخیر، به جان هر چه شرعوند عجول و کمحوصلهی گراشی است، اینچنین نیست. جناب لغزیان نوشتنش فقط به نوشتههای خودش شباهت دارد و بس. لاجرم این یک نوشته نیمهلغزیانی، تمام اشاراتی و نیمهفابریک خواهد بود و در فرصتهای پیداشده گاه و بیگاه در کِدَک (مکان استتار یا کمین شکارچیان قدیم گراش)نشینیهای جنابش در گرما و رطوبت جزیره محل کارش در ایام سردیِ بازار کسبوکار قلمی شده است.
در این جزیرهی گرم و شرجی در بازارچه یا پاساژ بزرگی که اغلب کاسبان مستقر در آن از خودمونیها هستیم با زبان و گویش شبهمشترک نیاپارسیک اچمینام، به تقلید از آنور آبیها که بر خلاف ما درآمد درهمی دارند و اغلب هم خرجشان تومانی صلی علی یعنی ارز رایج کشور است، عینه برعکس، ما که درآمد کسب و کارمان در جزیره به تومان صلی علی ولی خرجمان به دلاری حول ولاست، وقتی میخواهیم آدرس محل کسب و کارمان را به کسی و یا ادارهای بدهیم، کمی کلاس میگذاریم و از کلمه مال … استفاده میکنیم. منظور از مال، لندکروزرهای سواری و باری قدیمی گراش یعنی الاغهای بندری سفیدرنگ رخشآسا که در گراش پنجاه سال پیش ویراژ میدادن نیست. مال ما همان «شاپینگمال» فرنگیهاست که به دلیل راکدی بازار و ساکتی بهوجودآمده از سیاستها و برنامهریزیهای مشعشع جناب آقای دکتر حجتالله عبدالملکی، مهمان خودخواندهی گراش و افتتاحکنندهی الصّالحات و الباقیّات الخیّرین گراشیهای اُون ور آب و هندوانهگذار زیر بغل نوّاب الخیرینهای این ور آب، مشاور رئیس جمهور و دبیر شورای عالی مناطق آزاد تجاری-صنعتی و الا ماشاء الله چندین منصب و شغل دیگر رسمی و پنهانی که خودتان بهتر میدانید، چنان تحت رهبری داهیانه دکتر رئیس جمهور انقلابی پرپکانی (معنی این کلمه را نمیدانم ولی از فرمایشات حضرتش وام گرفته شده است) این حکومت صلی علی «شاپینگ» آن یعنی مشتریهای آن به فنا رفته و مالش برایمان باقی مانده! که فعلا نمیدانیم چه تصمیمی بگیریم و چه بَلی (خاکی) به سر کنیم. کاش ما هم مثل کشورهای عربی نزدیکیهای جزیره ابتداً از کلمه مول استفاده میکردیم که این همه غصه شاپینگ نداشته باشیم و سیگنال اشتباه هم به مادر عیال منتقل نمیشد که بله، دامادمان مالدار است و در مال مغازه دارد! البته ناگفته نماند که مدیران و مسئولین قبل از این جناب هم در سردی و بیرونقی بازار ما مقصر بودهاند و صد البته هم جانشینهای احتمالی ایشان نیز مقصر خواهند شد.
بازار بدی نیست. چند ده نفری از اَچُمیها خودمان از هفت هشت شهر و روستای منطقه جمع هستیم و چند نفری هم سرحدی داریم. فراموش نکنم بگویم که جزیرتیها ما را از خود و خودمونی به حساب میآورند ولی آن چند نفر غیر همزبانمان را سرحدی میگویند و از خودیها نمیدانند، چه در رفتار و چه در گفتارشان. ما کاسبهای بازار به گونهای هم با یکدیگر دوست شدهایم و حسن همجواری و همسایگی را خوب رعایت میکنیم مشترکات زیادی بینمان است و تنها وجه اختلافمان لهجه و گویش زبان اچمی ماست که هر کس دوست دارد غلیظتر با گویش خودش صحبت کند و همچنین قرارداد نانوشتهای هم بین خودمان داریم که با سرحدیزبانان و غیر اچمیزبانان همکار نیز اچمی صحبت کنیم تا آنها مجبور شوند به زبان رسمی کاسبهای بازار اچمی صحبت کنند. این کارمان ماجراهای جالبی در اغلب اوقات به وجود میآورد و برای چند لحظهای از غُصّههای گوناگون و بیرونقی بازارمان رها میشویم. شما تصور کنید همکار اصفهانی ما دارد با گویش غلیظ اصفهانیاش زبان اچمی بستکی و آن هم با گویش گودهایش حرف میزند! و یا همکار آذریزبان دارد گراشی آب نخوردهی بلَئلِزی کاو زِری (کوه پایینی) دکلمه میکند! دیگر چه از آب در میآید و چه استندآپکمدی مجانی اجرا میشود که در این بیبازاری و بیدخلی غشغش به حال و روزگار خود میخندیم.
یک کَکام اوزی همکار داریم که بسیار خوشدل، شوخ و مهربان است. موبایلفروشی دارد. ایشان بی مزد و منت غیر مستقیم مسئول روابط عمومی بازارمان نیز است. علاوه بر این منصب، ایشان صبحهای نهچندان زود، حدود ساعت ده و نیم تا یازده، نرخ درهم را به اطلاع بازار میرساند. این یعنی فرمان اجرایی شدن شروع رسمی بازار ما در اجرای فروش و معامله در آن روز. فکر بد نشود. سر پا بودن در بازار به دانستن نرخ روزانه درهم وابسته است. دُم نرخ درهم از دستت در رود، از بازار رفتهای آنجایی که زَکیخان با هفتصد سوار رفت!
این همکار دوستداشتنی اوزی ما تکهکلام شیرینی هم دارد که به همه همکاران سفارش میکند «کِدَکُت ول مَکو›، «وَ کِدَک اونی» یعنی سنگر یا پیشخوان و دخل مغازهات را فراموش نکن. خدا کریم است. و یا برو پشت دخلت بنشین. کِدَک همان محل کمین مشکالهای قدیم گراش است که در هنگام شکار و کوه رفتن در آن کمین میکردند و با دوربین لولهای شکل تو در تو و یک چشم مسی رنگ آن که گاهی هم بلند و کوتاه میشد با طمانینه خاص پس از بیرون آوردن آن یک چشم کوتاه شده از جلد چرمی کهنه و قهوهای رنگ رو رفته آن، چنان با مهارت در آن نگاه و با دقت و حوصله هر جنبندهای و یا اتفاقی در اطراف را زیر نظر میگرفتند که در خیالشان خود را همان پلنگی میدیدند که منتظر صید کمین نشسته است. کَکام خوشدل بازار ما هم دوست دارد مغازه و پشت ویترین بودن آن را کِدَک و کدکنشینی بنامد.
کدکنشینی ما امروزها که بازار رونق قبلی ندارد کسلکننده شده و حوصله و صبر دیگری میطلبد و باید خود را به گونهای شارژ و سرگرم کنیم که از بیکاری و نداشتن مشتری و صد البته به خصوص دوری از گراش به هپروت خیال و دلسردی از کار گرفتار نشویم که خدای ناکرده کاری دست خود بدهیم که جبران آن مشکل باشد. تسبیح شاه مقصودی یشمیرنگ هدیه مادر عیال در شب دامادی نیز کارساز نیست و نمیشود آن را به دست گرفت و در مغازه و جلو چشم تکوتوکی مشتری و همکاران شوخ و بذلهگو به ذکر «یا سبحاّن و یا قدّوس» مشغول شد و یا در حال نقشهکشی مومنانه و تکرار ذکر خفیه زیر لب «مالِ خُم مالِ خُم، مالِ مردم مال خُم» از آن تسبیح استفاده کرد. بنابراین تنها میماند استفاده از ابزارها و تجهیزات مدرن امروزی، مثل موبایل و لپتاپ که مد روز شده و فراوان رایج است و به چشم مشتری و یا همکاران هم جالب و باکلاس جلوه میکند.
این کدکنشینی از اجبار سردی بازار و همراه شدن با موبایل و اینترنتگردی، کمکی بزرگی به جناب لغزیان کرده در یادگیری دانش و علمهایی که در دبیرستان دنبالش نرفته و شاید هم نبوده. دانستن و یادگیری مختلف دانشها و اطلاعات علمی و فنی با ارزش به اضافه دستیابی به اطلاعات گوناگون روز از جابلقا و جابلسا عوض داشتن مشتری، مشغولیت ما شده در کِدَکنشینی هر روزمان. آشنایی و دانستن زبان انگلیسی و عربی حاصل علاقه شخصی و تشویق غیر مستقیم یکی از خیّرین محترم در ایام دانشآموزیام است. این خیّر روشنفکر و نیکاندیشی گراشی در جمعی میگفت امروز اگر فردی حداقل دو زبان زنده به غیر از زبان مادری خود نداند، از دنیا و کار و کسب عقب خواهد ماند. فرمایش ایشان به گوش ناشنوای دانشآموزی من رفت و درس بسیار خوب و تاثیریگذاری بود که بتوانم دو زبان را خوب یاد بگیرم و به راحتی موضوعات مورد علاقه خود و یا دوستانم را از اینترنت به دست آورم. البته انگلیسی من شاید در حد انگلیسینویسی ابواب جمعی گریشنا یعنی جناب مسعود غفوری و یا سرکار خانم بهادر که به سبک دوره شکسپیر مقاله انگلیسی در گریشنا مینگارند نباشد، ولی هر مقدار که هست سبب شده کلی دوست و رفیق و مشتری از بین مهندسین و نخبهها و دیگر مدرک داران شاغل در شرکتهای مختلف مستقر در منطقههای آزاد علمی و صنعتی جزیره و یا شرکتهای دانشبنیان جزیره دست و پا کنم. دوستانی باسواد و مهندسان توانایی هستند و اکثریتی از آنها مهندسین و مدیران و ادارهکنندگان شرکتهای مختلف در جزیره تشریف دارند که از بهترین دانشگاههای ایران بدون سهمیهای بودن مدرک گرفتهاند. کنکوریهای با رتبههای زیر دویست بودهاند که شانسِ دَر رَوی و مهاجرت به دیار گوناگون فرنگ را نداشتهاند. خودشان میگویند ما مثلا نخبه هستیم وکارهای دانشبنیانی میکنیم ولی در حقیقت اربابان و مالکان شرکتهای مهم که همگی ماشاءالله تخمه تشریف دارند، میتوانند بهترین رانتها و پولها و وامها را بگیرند و به ریش نداشته ما نخبگان بخندند و فرمان صادر کنند و ضمن فخرفروشی به ما کارمندانشان، ویلاهای دبی خود را به حساب نیاورند ولی داراییها و املاکشان در دیار کفر و شیطان بزرگ را به رخمان بکشند، زیرا از آنجا پاسپورت دارند و از دبی فقط اقامت طلایی دهساله.
خلاصه، به قول این مهندسین مشتری و دوستشده با جناب لغزیان، داستان این شرکتهای دانشبنیان و یا علمی صنعتی در این جزیره، خود حکایتهایی است از نفوذ و رانت خودیها و خودیزادههای این کشور که همان تخمهها باشند (تخم و یا تخمه پدر خود بودن رسمی است متداول و در گویش گراشی هم میگویند تخمه بابام نیستم اگر…). اینها کارشان این است که تحت هر اسمی و رسمی بیشتر ببرند به دبی و کانادا و جای دیگر دنیا و خر را رنگ کنند و به جای اسب در کشور به فروش برسانند و در تلویزیون تبلیغ کنند که کارمان آغازین علوم تمدن بزرگ اسلامی است و یا در وزارتخانهای بهخصوص وزارت بهداشت و درمان را آن را شاهکار نخبگان دانشبنیان به امضاء طلاییها بفروشند و یا با آنها شریک شوند تا زمانی که رودستی قویتر و رقیبی از تخمهی پدری خودیتری در حکومت برایشان پیدا شود و چند روزی سوژه تبلیغ مبارزه با فساد قوه قضاییه شوند و اندکی بعد در هیئتی و شکلی دیگری به میدان بازگردند و به بردن ادامه دهند و این چرخ بردنها و رانتیها با خودیهای دیگری در جزیره ما بچرخد و بردن از کشور ادامه داشته باشد.
فراموش نشود که این مهندسین و یا مدیران نخبه، الکی با جناب لغزیان دوست نشدهاند. خوشخلقی، تخفیف در فروش، بفرما و چای و حلوا مسقطی همراه با تحویل گرفتن و حرمت به خانواده و دوستان آنان که به جزیره برای خرید و سیاحت میآیند به اضافه آشنایی خوب و کاربردی با زبانهای انگلیسی و عربی که کمک خوبی به آنان است و البته خیلی چیزهای دیگر اثرگذار بوده است. در اینجا جزیرتیها به حلوای مسقطی، حلوای عمانی میگویند و کلاً زیر اسم حلوای مسقطی زدهاند و به نام کشور عمان کردهاند تا دعوای دورهای حلوای مسقطی- لاری را خاتمه دهند. خلاصه پیدا کردن دوستان فرهیخته علاوه بر حسن سلوک همت پذیرایی با حلوای عمانی و همراه کردن آن با قهوهی عربی آبکی تلخکی که با اشاره، کنایه و شوخی گفتن اینکه این حلوا و تلخی همراه آن همان قوَّتوی معروف است رمز دوستیابی و مشتریگیری ما شده است.
از شکایت کمرونقی بازار به کجا رسیدهایم! بهتر است از موضوعاتی که مستقیم به گراش و گراشیها ربطی ندارد بیشتر از این ننویسم که خدای نکرده به ضرر دوستان و مشتریان شاغل و کارمند در این مناطق علمی و صنعتی جزیره نشود تا همچنان پایدار و بیدردسر بمانند و دوستی ادامه داشته باشد.
تا اینجا هر آنچه نوشته شده را یک مقدمه و یا شرح احوال بدانید برای این نوشته و نوشتههای آینده «اندر حکایات…» که جناب لغزیان خواهد نوشت. البته اگر اربابان سایت گریشنا رضایت داشته باشند و انتشار دهند و بازار کسب و کار ما نیز به همین منوال باقی باشد و بدتر از این نشود. در این حکایات مختلف، گاه به وقتی و یا موسمی و فصلی به موضوعات و مسائل مختلف تخصصی و غیر تخصصی، علمی و شبهعلمی و اخبار و رویدادهای مختلف گراش و محلی اشاره میشود که شاید برای بعضی از خوانندگان بخصوص از تیره شرعوندیان ناخوشایند و یا نالازم و پرسشآمیز به نظر آید. بنابراین برای رفع خاطر پرسشهای احتمالی تمامی خوانندگان عزیز و اندکی هم ذلیل، این مقدمه از پیش آورده شد که بدانید نوشته جناب لغزیان چگونه نوشته میشود در تمام شکل اشاراتی و نیمه فابریک بودن آن. زیرا تمامی منابع و مصالح نوشتاری آن در آنتراکتهای بهدستآمده از نبودن مشتری هنگام کِدَکنشینی طولانی در زمان خلوتی محل کسب و کار میباشد. برای همین است که به یک نوشته فابریک مقالهنویسی شبیه نیست. ولی باور بفرمایید تمامی اشارات و اطلاعات و مدعیّات آن درست و برگرفته از لابهلای فرمایشات مسئولین و یککارههای مملکت و یا از لای سطور نوشتهها و گفتههای منتشره در سیما و نوشتههای جراید و سایتهای رسمی و مجوزدار در این حکومت صلی علی خودمان است و یا در اکثر احتمال از منابع اصیل و رسمی شرکتها و یا وزارتیها گرفته شده است. راست و نیمهراست آن به قول گراشی به «گُره و گَرده» (گلو و گردن) خودشان و یا در ذمّت عناقشان.
جناب لغزیان عادت به تهخوانی و بین سطورخوانی دارد و به گونهای دیگر به آنها مینگرد که شاید دیگران به دلایلی که به خودشان و جایگاهشان مربوط است نمیخواهند ریزهکاریهای رویدادی و یا کاری مطرح و یا هویدا شود. به قول معروف به ما چه که دارد چه اتفاقاتی میافتد و یا کشور به طرف فقر و نداری میرود! سر خیّرین ما بسلامت باد و عمر حکومتیان بلند. نیمهفابریکی آن هم به اشارات و کوتاه آمدنهای جملات آن است که به کسانی برنخورد و یا زبانم لال فردی و یا گروهی به مخمصه بهتر آگاه شدن و خوبتر دیدن اوضاع روزگار دچار نگردد.
هدف نوشته فقط قصد تحریک شامّه و انگیزه ایجاد پرسش و تحقیق در خوانندگان گراشی و طرفهای مورد اشاره در نوشته است که شاید فکر و کار بهتری از آنچه انجام میدهند به دست آورند و این حقیقت این نوشته است و لاغیر. امیدوارم که مثل فعالین شهر همسایه خیالاتی نشوید که فلانی تبلیغات زودهنگام انتخاباتی مجلس را شروع کرده است و یا برای کارهای آیندهاش است که مینویسد. باید یادآوری کنم که قصد زودهنگام تبلیغاتی انتخاباتی ابداً در میان نیست زیرا جناب لغزیان هنوز ثبت نامی در هیچ نوع انتخاباتی نکرده، حتی در تجمع همکاران شاغل در مال محل کدکنشینیاش در این جزیرهی گرم و مرطوب و آینده ای هم غیر از کسب و کار فعلیاش در میان نیست، مگر اینکه اتفاقی بیفتد که قابل پیشبینی نباشد و جزیره ما مثل دبی صاحب شیخ محمدی شود که بتواند از آب شور دریا کره بگیرد!
مندوب مترادف عامل، کارگزار و نماینده
خوب چه شد که اولین نوشته از سری حکایات جناب لغزیان به اسم «مندوب الخیّرین» آغاز ومزیّن شده است. خود این پرسش هم خودش حکایتی است طولانی و دنبالهدار که شاید روزی نوشته شود. عجالتا شما این موضوع را امری اتفاقی، خودجوش و آتش به اختیار بدانید ولی هر چه بوده باشد از سری اتفاقات معمول و گفتگوهای روزانه در شاپینگ مال کمرونق امروزی ما با همکارانمان بیرون ندانید. مشتری که نباشد به کدکهای دیگری سرک میکشیم و صحبت پیش میآید و حرف به حرف دیگر میکشد و الّا کیست که نداند نوشته جناب لغزیان کجا و منزلت و مقام مندوب الخیّرین و مویّد الحاکمین گراش کجا؟
داشتم برای کَکام خوشدل اوزی بازارمان که گفتم بیمزد و منت به نوعی غیر مستقیم مسئول روابط عمومی بازارمان نیز است از بیکاری و کدکنشینی گفتگو و درد دل میکردیم و بیتوجه به روشن بودن صفحه لپتاپ کدک که سایت گریشنا را نشان میداد و خبر «حاج علی بابا عسکری برای بیمارستان گراش دستگاه سنگشکن خرید» چشمک میزد که کَکام خوشدل ما گفت: «آفرین بر شما گراشیها که ماشاءالله چه فراوان خیّرین با همت و بزرگوار دارید در مقایسه با دیگر شهرهای منطقه». گفتم این یکی بر خلاف خریدهای پیشین تماماً از خیرین نیست. دولت هم شریک شده و قرار است از ۱۶ میلیارد قیمت دستگاه چهار میلیارد آن دولت بدهد. گفت: «اگر چنین است شَه تَمَ اُنِئی (منتظر بمانید) دولت خومو دَگ اَدِت (دَگ مترادف با گیمبازی فارسی فرنگی است) نِه پیل (نه پول). مگر قضیه منبعهایی آب شهری اوز را نشنیدهاید که چندین سال قبل قرار شد یک منبع خیر بسازد و همزمان منبع دیگری مشابه و همزمان دولت؟. این یک گُمونی (شگرد) تازهای است که حکومتیان تازگیها یاد گرفتهاند تا دهن مردم را ببندند و حرف نزنند که دولت کاری نمیکند. نیمه قولی میدهند و نصفه وعده و وعید سر خرمنی مطرح میکنند، تا نمایندگان خیّرین که اصالتا و وجوداً مویِد الحاکمین و الیاور المسئولین و معتمد المُدن و الرعایا هستند، قوتی گیرند و خیّری را زودتر به سرکار آورند که با شتاب دست خیرش را از آن ور آب نشان دهد. منبع آب اوز که سهمیه خیّرساز بود سر سال ساخته شد و قیچی الدولهها با قیچی و همراهی مندوب الخیرین کار خودشان را در هفته دولت انجام دادند، یعنی افتتاح و هندوانهگذاری (تعریف و تمجید و تشویق خیرین). ولی ساختن منبع دوم آب که سهم دولت بود هنوز بعد از پنج سال از افتتاح منبع آب خیّرساز، به جایی نرسیده و هنوز هم خبری نیست و یا در ابتدای کار است. شما گراشیها حواستان باشد که قول دادن سهم دولت چهار میلیارد تومانی برای این سنگشکن، طعمهگذاری و خالیبندی همیشگی این دولتهای حکومت صلی علی نباشد که موید الحاکمینی از گراش خیّری را به سر کار آورند.»
این بود شمّه و مقدمهای از شروع به نوشتن کردن حکایات مندوب الخیرین و الموید الحاکمین (یاوران حکومت) در گراش و چنین بود که در کِدَکنشینی با مطالعه و غوّاصی در اعمال و رفتار این شاغلین بالخیر همراه با تآمل، تفکر، تعمق نگاه و جستجو فراوان در کارهای خداپسندانه این گروه از مومنین به نوشتن این یادداشت روی آورده شد. البته با ایما و اشارات که جز با این زبان اشاره به هیچ سخن دیگری مّیسر نبود که نوشته شود.
در کار خیر حاجت این همه مجوز و مندوب هست؟
فکر نکنم احتیاجی به نوشتن و شرح و بسط دادن باشد که سنت حسنهی خیر و کار خیر کردن میراث ماندگار پدری و نیاکانمان در گراش است و تا آنجا که حافظه و آثار باقیمانده در گراش و اطراف یاری میکند، این سنت خوب خیر و نیکوکاری در این خاک پاک جاری و ساری و برقرار بوده و است هر چند که امروزه غول ثروتمندی بنام اوقاف در بلعیدن و یا از بین بردن آثار بهجامانده از پیشینیان با پشتوانه دولت صلی علی اسلامی مجّد است و حکومتیان دوست دارند که این سنت را از آموزهها و تعلیمات آموزشی اسلامی چهل و اندی ساله خود بدانند و این امر را با انواع و اقسام شگردها و برنامهها در کنترل و اجازه خود گیرند و سوار بر این کاروان مردمی نیکوکار گردند و شاید هم از بین بردن و خراب و محو کردن برکههای به جاماندهی گبری و غیر گبری در گراش در این راستا بوده. ولی کی است که نداند حتی در دوره گبری هم گراش خاک مردمان نیکوکار بوده است. مجّوز کار خیر دادن، رسمی و تابلو کردن موسسات و گروههای جمعی و یا فردی به نام موسسههای خیریه و پشتیبانی کردن از عدهای از وثوق الدوله خودی برای به سرانجام رساندن کار خیر و غیر مستقیم و یا مستقیم سنگاندازی و جلوگیری از کار و نیت خیر دیگرانی که چشم بسته در اختیار حکومت نباشند، از شگردها و سیاستهایی است که رواج دارد و اعمال میشود.
در گراش انجام دادن کار خیر و یا بانی شدن برای امر خیر و حتی زبان خیر داشتن امری شایع و پسندیده است و تشویق و مانا نگه داشتن این سنت نیز پسندیدهتر خواهد بود به شرطی که دیگر سنتهای خوب، آداب نیکو و باورهای اجتماعی غنی و قوی فرهنگی و رفتاری نیاکانی تحتالشعاع این تکرفتار سنت کار خیر که فقط پولی و مالی به نظر میآید قرار نگیرد و از بین نرود. هر چند که بر فرهیختگان و آگاهان گراش روشن و مسلم است که نظام حکومت دینی بنا به مصلحت، این بخش پولی و مالی را در اشکال مختلف تشویق و تبلیغ میکند و از طرفی دیگر سعی در از بین بردن سنتها و عادات خوب، مثبت و پیشرو انسانی ابا و اجدادی گراش به عمد و با برنامهریزیهای مختلف همراه با تبلیغ و منتگذاری آنها دارد.
عزت نفس، متکی به خود بودن، پرکاری و یا بهتر بگویم تلاش مدام و کار دوام، چشم و طمع نداشتن به گدایی و تنپروری و یا سائلی نکردن از دیگران، یاوری و مساعدت کردن به اقربا و نزدیکان در راستای استواری و روی پای خود ماندن آنان (مثل بزیاری و کشت کار و نخلکاری خالص مالکی و یا شراکت کار و سرمایه) و دهها خصلت و فرهنگ مثبتی که وجود داشته و ما از گذشتگان شنیدهایم عادات و باورهای خوب در گراش بوده است. نقل فراوان شنیدهایم که تا همین چهل سال قبل در گراش افرادی که حتی معلولیت فیزیکی و جسمانی مثل نابینایی و یا محرومیتهای حرکتی داشتند دارای چنان عزت نفسی بودند و به کار سخت و پرزحمتی روی میآوردند که مورد تحسین جامعه آن روز گراش قرار میگرفتند. البته اگر هم کسی به هر دلیل کمکی به نیازمندی میکرد چنان در خفیه بود که حتی همسر و فرزندان نیازمند و یا کمککننده از آن بیخبر میماندند.
گذشته از اینها، مشکلات نداری و نیازمندی معدودی از مردمان در گراش که مختص این دوره نیست و به تناوب در یکصد و بیست سال گذشته این اتفاق روی داده است که معیشت و گذران زندگی برای عدهی بیشتری در گراش سخت شود و یا در تنگنا قرار گیرند. نقل است در همین نود و اندی سال قبل یا دو سه سال قبل و یا بعد از واقعه جنگ قلعه گراش که دوره پایانی جنگ جهانی اول و قحطی آن سالها در ایران است، چنان اوضاع اقتصادی و نداری در گراش سخت میشود که جمعیتی از مردم گراش دست به مهاجرت میزنند و خانه و وطن خود را برای زندگی بهتر در جای دیگری زیر این چرخ نیلگون ترک و مهاجرت میکنند تا انگ گدایی و یا تنبلی به آنها نخورد. نقل به تواتر است که در آن سالها حدود بیست تا سی درصد خانههای گراش از سکنه خالی شده بود زیرا بخشی از مردم همراه با خانواده برای فرار از نداری و دوری از تکدیگری در انواعش مجبور بودهاند که از گراش مهاجرت کنند. درستش هم همین بوده که برای زندگی بهتر وقتی شرایط وطن نامساعد است دست به مهاجرت بزنند «إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ ۖ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ ۚ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا ۚ فَأُولَٰئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِیرًاﱠ ﵞ سوره النساء».
هم اکنون اولاد و بازماندگان این مهاجران به هر دیاری که رفتهاند زندگانی موفق و خوبی دارند، بخصوص آنهایی که به کشورهای عربی جنوب خلیج فارس مهاجرت کردهاند. فراموش نکنیم که در آن دوره خود این کشورها در مقایسه با خود گراش نیز فاقد امکاتات زندگی و معیشت بودهاند. به خوبی به یاد دارم یک دهه پیش. نوحهخوانی خوشصدا و باوقار به نام آقای گراشی از بوشهر به گراش آمده بود که رئیس اتاق بازرگانی بندر بوشهر هم بود، یعنی دارا، معتمد، شناختهشده برای مردم بوشهر. ایشان از نسل همان مهاجران بودند. یا بانی ساختمان یکی از حوزههای دینی گراش که در دبی زندگی میکرد و شخص متمولی بود که مساجد و حسینیههایی برای شیعیان در چندین کشور مختلف نیز ساخته است. وقتی بعد از هشتاد سال برای دیدن بنای خیریهاش به گراش آمده بود دنبال خانه پدری خود بود و به خوبی به یاد داشت که همراه با والدینش خانه و کاشانه و وطن خود را برای همیشه خالی گذاشته و از گراش رفته بودند. مرحوم یعقوب ملّا، کاپیتان تیم ملی قطر، نیز از اولادهای مهاجران دوران نداری گراش بودند. کاپیتان تیم ملی قطر بودن کشوری که در آن جام جهانی برگزار شد، پست بالایی است.
ظهور و صعود مندوب الخیرین
برگردیم به موضوع اصلی. خیرین فراوانی در گراش هستند که بیسروصدا شخصاً و یا توسط دوست و یا فامیل نزدیک خود کار خیری که بلد هستند و یا اعتقاد دارند انجام میدهند و به جامعه خود خدمت میکنند، به خصوص کمکهای مالی قابل توجه بدون اینکه بخواهند خودی نشان دهند و یا بخواهند در بلندگو کنند و یا در اطراف ایادی حکومت و دولت پیدایشان شود. خود دانند و خدای خویش. خداوند به همه اینها تندرستی و عزت عطا کند.
همچنین خیرین و بزرگواران نیکاندیش محدودی هستند که به قول سعدی در گلستان «اگر قدرت جودست و گر قوت سجود توانگران را به میسر شود که مال مزکا دارند و جامه پاک و عرض مصون و دل فارغ و قوت طاعت الا آخر…» این چنین توانگران که به زبان فرنگی بیزینسمن (کسبوکاردار) هستند و یک عمر در زحمت و کار بوده و هستند، به دلیل استعداد ذاتی و اکتسابی، پرکاری بیشتر، هوش یادگیری و موقعیتشناسی در روند تغییرات اقتصادی دراز مدت در محل کسب و کارشان توانستهاند نسبت به دیگر همشهریان خیّر و شاغل خود در کشورهای جنوبی خلیج فارس از مکنت و امکاناتی بهتری برخوردار شوند. چون توان بیشتری دارند، لاجرم به انجام کارهای خیر و عامالمنفعه بزرگتری روی آورده و میآورند. این افراد چون خود باید همواره وقتشان در خدمت کسب و کارشان باشد و در گراش هم حضور فیزیکی روزانه و بلندمدت ندارند، کمتر میتوانند به انجام کارهای بزرگتر نیکوکاری خود به صورت مستقیم و بیواسطه برسند و کارفرمایی کنند. بنابراین در به سرانجام رساندن نیت نیکاندیشانه آنان، پای دیگر کسانی به میان میآید که به عنوان نماینده خیّر یا نمایندگان خیّرین گراش معروف شدهاند. جناب لغزیان اینان را مندوب الخیّرین و مویّد الحاکمینهای گراش میخواند و حکایتهای دارد که خود حضرات مندوب بدان چندان ننگرند و التفاتی نکنند.
زیرا در به سرانجام رساندن کار مندوبی فرد نیکاندیش چنان غرقند و مورد تایید و تشویق حکومت و دستگاههای مختلف حاکمیتی کشور قرار میگیرند که هرچه بیشتر به کارشان اضافه کنند تا مقربتر و ولاییتر شوند. ولی غافل از اینکه حکومتیان اسب خود را میرانند و توجهی به این پیادگان در قفا ندارند. چنین است که جا و مکانی برای تامل و تعقل حتی اندکی تفکر هم باقی نمیگذارند. چنان با عجله و تشویق حکومت انجام وظیفه میکنند و تلاشی خستگیناپذیری دارند تا هر چه زودتر موضوع خیر را به مرحله کلنگزنی یا نوار و قیچی برسانند تا در مناسبتی از ایام الحاکمین جمهوری اسلامی مقامالدولهای از حاکمیت به گراش آید و هندوانهگذاری کند و مندوب الخیّری در جوارش به شعف در آید و چهرهنمایی کند. البته در زمان واقعه (افتتاح و یا کلنگزنی) همه حرفها و صحبتهای مهمانان عالیقدر و صاحبمنصبان کشوری و استانی که به گراش آمدهاند، در حضور مندوب الخیّر مربوطه و دعوتشدگان اندک و همیشگی مراسمها گراش که همانا صندلیپرکنهای همیشگی و خوشعکسهای (فتوژنیک) معروف و معتمد حکومت در گراش هستند، ابتدا از پیشرفتهای چشمگیر و خدمات بیشمار که به برکت انقلاب و نظام جمهوری اسلامی نصیب تمامی مردم ایران و به ویژه مردم مومن و ولایی و خیّر گراش شده است، فرمایش میکنند (جناب لغزیان در این گمان است که در اینجا اگر چنین است که میفرمایند، پس چرا پای خیّرین در میان است؟) صد البته با چاشنی منتگذاری و طلبکاریِ هندوانهگذارانه و در نهایت هم راه نشان میدهند برای انجام دادن کارهای خیر دیگری که دولت بیشتر مایل است خیّرین گراش انجام دهند. سپس مندوب الخیّر مربوطه اگر اجازهاش بدهند کمی از کارهای کلی خیر و نیکوکاریهای گراشیها میگوید و خورده گلّهگذاری هم از مسئولین دولتهای مختلف میکند همراه با تشکر از حکومت و در آخر نیز در تعریف و تمجید خیّر فروتنی است که بانی و باعث این رویداد شده و میخواهد کمتر شناخته شده بماند و اشارهای به کارهای خیر دیگرش در شهر و مکانهای دیگر در کشور نشود.
آنچه میکنند و میشود و با همراهی کارگزاران حکومتی انجام میگیرد، چنان وحی مُنزَّلی است و خدمت به خلق و جامعه که احدی حق پرسشی در آن نباشد، چه رسد به آنکه جوانی گراشی بخواهد در کارهای آنها بنگرد و نقدی داشته باشد و یا بخواهد بررسی و پرسشی نماید. اصولاً مندوب الخیّرینها و مسئولین دولتی و حکومتی گراش خیلی دوست دارند همه چیز در خفا باشد و در سِرّ و راز بماند (شفاف و روشن نباشد) و مردمان گراش فقط آن مقدار بدانند که حکومتیان بخواهند و مندوب الخیرینهای گراش آن را تبلیغ نمایند. از اصل ضروت، بررسی نیازمندی شهر و یا بهینه کردن کارهای خیر در گراش سخنی نیست و به مردم گراش هم مربوط نیست. خیّری میلش کشیده، مندوبی در خدمت و مشاورش بوده و حکومت اجازه داده و السلام، نامه تمام.
خوشرویی با دولتیان و ترشرویی به جوانان؟
از حق و انصاف دور نشویم که این گروه اندک مندوب الخیّرین و موید الحاکمین در گراش جمعی اندک از متشرعین و خدمتگزاران شناخته شده به اسلام و انقلاب هستند. مومنینی هستند به قول تعالی «سیمَاهُم فی وُجُوهِهم مِن اثرالسُّجود…» آثار سجدههای زیاد در پیشانیشان هویدا و انگشتر عقیق یمنی در دستشان نمایان و اغلب رخسار به محاسن شرعیه محمدیه مزین نمودهاند. علاقه خدمت و کمک کردن به نیازمندان و مردم گراش فراوان دارند و در این مهم خستگیناپذیرند. اغلبشان از بازنشستگان و فرهنگیان گراش هستند و یا از ارادتمندان و برپاکنندگان عزا و روضه محرم. بنابراین عزت و احترام آنها بر فرض مردمان نهادهاند همچنانکه مورد احترام حکومتند و معتمد آنها در امور جاریه و ساریه در این شهر و دیار. ولایی حکومتند و گوش و زبانشان در خدمت حکومت و همواره بیدار و هوشیارند که کسی فکر دگر و طرحی نو و متفاوت از اندیشه اینان و خواست حکومتیان به گراش نیاورد که خدای نکرده تغییری در فرهنگ و سنت جاری شهرستان پیدا شود بخصوص از طرف جوانانی که به گونه دیگری به مسائل اجتماعی مینگرند. رابطهی آنها با اینگونه جوانان بیشتر به ترشرویی و دوری جستن است. به بهینهکاری و مشورت و آیندهنگری و تهخوانی کمتر روی خوش نشان دهند.
بنابراین اگر جناب لغزیان وارد حکایتهای این گروه مومنین شده است، برای عرض تشکر و احترام به منصب مندوب الخیرینی آنها و یادآوری و نگاهی از نوع و زاویه دیگر کردن به فعالیتشان در مقام موید الحاکمینی آنها میباشد و لا غیر. امیدوارم همچنان در این دو جایگاه مندوب الخیّرین و خدمتگزاران حکومت استوار بمانند که در آن هم فایده دنیوی باشد و صد چندان ثواب اخروی. ولی به شرطها و شروطها که انشاالله گوش شیطان کر کمکم به صورت اشارات و لکنت زبان در تتمه این نوشته آورده میشود تا شاید گراش بتواند با فکر و اندیشه بهتری همراه با طرحهای نوین و خرد جمعی با همراهی جوانان فرهیخته و کمی دگراندیش و تیزبین امروزی بیشتر و مفیدتر از همت و سخاوت خیّرینش استفاده ببرد.
خیرین گراش برای رضای چه کسی کار خیر میکنند؟
دادن لقب موید الحاکمین (یاریکنندگان به حکومت) به مندوب الخیرین گراش حرف و حدیثی نیست که من به این نمایندگان و یا پیشکاران خیرین گراشی داده باشم بلکه این لقب از گفتار و سخنان خود این عزیزان است که به تواتر و تکرار در مراسمهای مختلف گراش و در حضور مسئولین عالیمقام کشوری بیان کرده و گفتهاند. آخرینش هم در مشهد بوده که رئیس مجمع خیّرین سلامت شهرستان گراش در حضور ریاست مجلس شورای اسلامی و وزیر بهداشت بیان فرموده اند: «…عزیزان مستحضر هستید که خیریّن و نیکاندیشان همیشه با عمل خداپسندانه و خیرخواهانه در عرصههای مختلف یار و یاور دولتها بودهاند و از …». حتی نماینده فعلی مجلس شورای اسلامی، مهندس حسینزاده، نیز در نماز جمعه سه یا چهار هفته پیش گراش بر این سخن تاکید داشتند که خیرین گراش یاوران دولت و حکومت هستند.
واقعیت این است که خیرین گراش هر کار خیری که انجام میدهند برای مردم و اعتقاد و باور خودشان است و خود را یار و یاور مردم گراش می دانند نه دولت و حاکمیت. بر خلاف تعارف و گفتههای این مندوبان که با تزویر و چسب میخواهند آنها را به حکومتداران به عنوان یاوران حاکمیت و دولت بفروشند، دولتهای مختلف و خود حکومت همواره درست بر خلاف جهت خیرین ایستاده و برنامهریزی کردهاند که اصولاً هیچ خیّری در منطقه و حتی خود ایران دنبال توسعه کارش و یا سرمایهگذاری تجاری و یا صنعتی نرود. زیرا این محترمین قبل از اینکه خیّر باشند، بیزنسمن و صاحب کسب و کارند و همه کسبوکارداران گراشی شناخته شده و یا شاغل در کشورهای مختلف عربی خلیج فارس از زمانهای دور منتظر این بودهاند که مملکت یک سرو سامانی بگیرد و قوانینی درست و کارساز حاکم شود که آنها بتوانند سرمایه و کسب کارشان را به وطن خود منتقل کنند و همین دخلی و کاری که در کشورهای غریبه دارند، با دل فارغ و خیال راحت و با حرمت و عزت بیشتری در کشور خود داشته باشند. این آرزوی چهل و اندی ساله آنها بوده و است و به قول بعضی از آشنایان این خیّرین نیکاندیش چند نفری هم از آنان سالهای پیش با احتیاط در کارهای تولیدی و تجاری در ایران سرمایهگذاری کردند و دست چندین جوان گراشی هم گرفتند و بردند سر کار در شیراز و جاهای دیگری، ولی به علت و دلیلهایی که همه میدانیم از خیر سرمایهگذاری در وطن خود گذشتند و تنها به کار خیر و خدمت به گراش روی آوردند. به گمانِ یقین، آنها قصد آن داشتهاند که مقداری کسب و کار در ایران به وجود آورند و عدهای را به کار وادارند و درآمدی هم پیدا کنند که درآمد این کسب وکار را صرف هزینههای نیکاندیشانه خود کنند. بنابراین حکومت در خلاف جهت حرکت خیرین بوده و چون این بزرگواران میبینند و خوب میدانند که دولتها مردان کار و عمل نیستند و به درد و نیازمندیهای مردم نمیرسند این بزرگواران خود دست به کار میشوند و کردهاند آنچه ما در کل منطقه میبینیم. این امر روشنتر از آفتاب است که من بخواهم بنویسم. فقط یادآوری دانستههای خودتان است.
در حقیقت این مندوب الخیرینهای گراش هستند که با جایگاه خود و توجیه اعمالشان در خدمت حکومت و ایادی دولتها هستند، نه خیّرین محترم که نیت و قصد خیر بهتر و تداومدار داشتهاند. در اینجا قصد قضاوت کردن و یا خوب و بد کار مندوب الخیرین و موید الحاکمین در میان نیست که آیا کمک و یاوری به دولت و حکومت بدین صورت و روال با پول و سرمایه خیرین گراش درست است یا نه. ولی بزرگان گفتهاند نشنیدن و توجه نکردن به سخنان ناصحان و پند صالحان طیره عقل است و خسران مال، وقتی که میگویند «برای کسی بمیر که کمی برایت تب کند». دولتی که خود را بینیاز از رضایت مردم میبیند و با پول و ثروت مملکت حشموخدمهای گوناگون در خدمت و محافظت خود دارد، خود را چنان مصون از هر دردسری میبیند که احتیاجی ندارد که به مردم نظر کند، تا چه رسد که برای مردم تب کند. مصونیت یعنی همین که حتی تبی هم در کار نباشد.
از این کار خیر، به چه کسانی سود میرسد؟
مندوب الخیرینها و یاوران حکومت در انواع کارها، موضوعات، مسائل و رویدادهای خیریه و نیکوکاری سرگرم و مشغول هستند و به قول خودشان خدمترسانی به نیازمندان و مردم میکنند. اجر و ثواب کارشان در عقبی به اعتقاد و باورهای دینی و نیت و خلوص اعمالشان میگذاریم و شاید اگر مزد و تمتع اقتصادی و مالی برایشان در میان است، چه از نوع مستقیم و سرراستش مثل حقوق گرفتن و یا درصدی گرفتن برای انجام کاری، و چه از نوع غیر مستقیم آن که رانت و منزلتِ نزدیکی به حکومتیان و دولتیان باشد، و خلاصه به زبان ما کاسبهای جزیره، منفعتی و یا حقوقی برایشان در میان باشد، چندان به مردم گراش و کسی مربوط نیست و به قول معروف به ما چه که کنکاش کنیم. قراردادی است بین فرد خیّر و مندوب خیّر. به دیگران چه. بنابراین این دو، یعنی ثواب و اجر عقبی و منفعت و مُزد دنیا منصب مندوب الخیرین مورد بحث و موضوع این نوشته هم نیست. خیال همه جمع باشد.
آنچه مورد توجه و بررسی در این نوشته خواهد بود، بررسی نتیجه و اثرات اجتماعی، فرهنگی، روانی و بهرهوری کارها و نتایج به دست آمده و برآیند کارکردهای مختلف آنان است. میخواهیم بدانیم که نتایج و ثمربخشی کار این مندوب الخیّرین متناسب و درخور با مقدار مرحمتی یا هزینهکرد خیرین باهمتمان است، یا اینکه میشده و میتوان به گونهی دیگری عمل کرد که نتایج بهتری برای گراش و مردم در بر داشته باشد و یا به قول معروف دستآورد بهتری میداشت؟ و آیا اهم فی الاهمی شده یا بهینهسازی و مشورتی با فرهیختگان آگاه و دلسوزان شهرستان در میان بوده یا خیر؟
بررسی و کنکاش و نوشتن درباره عملکرد این مندوب الخیرینها چندان هم آسان نیست که بتوان با دقت و در نور و روشنایی شفاف به آنها نگریست و به نقد و بررسی آنها پرداخت، زیرا همه چیز زیر استتار باورهای سنتی و دینی و نگاههای منفعتطلبانه و عملکرد فردگرایانه محلهای، طایفهای و دوستانه پنهان است و هر گروه دور خودشان و کارهایشان دیوار سدیدی کشیدهاند و به کار خود مشغولند که نکند این منزلت مندوب الخیرینی آنها مورد پرسش قرار گیرد و یا خدای نکرده از آنها شفافیت و توضیح بخواهند. همیشه خود را در پس این گفته پنهان میکنند که «خواست خیر و یا فرمایش خیر است.» چنین است که ما فقط مجری خواست خیر هستیم و خیر از ما راضی است و الا کس دیگری انتخاب میکرد.
نگاههای مخفی امنیتی و کنترلی پنهان و نامرئی حکومتیان و انواع کارگزاران دولتی آنها نیز مشکل دیگری در کنکاش و بررسی میباشد و خیلی هم نمیتوان به کار انجام شده و یا خریدهای میلیاردی مثلا بخش خیرین سلامت نزدیک شد و با دیدگاه و نظری دیگر کارهای خیریه انجام شده و یا در حال انجام در گراش را بررسی و نقد کرد و یا حداقل گفتگو و پرسشگری در این موضوعات در میان جوانان فرهیخته و ناظر به وجود آورد.
در این نوشته فقط به گونه مختصر و مفید، به بررسی سه بخش مختلف و مهم خیریه و نیکاندیشی در گراش اکتفا میشود و بخشها و موضوعات دیگر به آینده و یا به عهده دیگر عزیزان پرسشگر و اهل نوشتن گذاشته میشود.
۱- انجمنها، گروهها و موسسههای خیریه
در این بخش، خوانندگان علاقهمند را به مقاله یک گراشی از دبی به عنوان «به جای کمکهای خیریه به فکر مولدسازی باشیم» که در ابتدای این نوشته به آن اشاره شده ارجاع میدهم (اینجا). در این مقاله به درستی و به تفصیل درباره این بخش بزرگ خیریه و کارهای نیکاندیشانه آن که توسط انواع موسسهها و گروهها و افراد فعال در این نوع فعالیتهای انجام میشود، نوشته شده و نیازی به بازنویسی و تکرار آن گفتهها نیست و شاید هم اغلب خوانندگان خود اطلاعات بیشتر و جامعتری از آقای گراشی از دبی درباره این گروهها و موسسات خیریه داشته باشند.
بنابران در این جا باید از تمامی عزیزان مسئول و دستاندرکاران این نوع فعالیتها پرسید که نتایج کار و آثار فعالیتهای شما برای مردم نیازمند و یا خانوادههای مددجو و اصطلاحا قشر فقیر و آسیبپذیر شهرستان گراش در یک پروسه کاری پنج ساله چه بوده و چه اثرات مثبت و مفید و پایداری مشاهده کردهاید؟ آن هم در ازای مصرف این همه حجم بزرگ مالی نقدی و غیرنقدی خیرین گراش. طبق اندک اطلاعرسانی و گفتههای خودتان، هر موسسهای و یا گروهی بارها آمار و ارقام کمکهای خود به نیازمندان را در اشکال و انواع مختلف آن از پخش لوازم التحریر، توزیع یخچال و ملزومات جهیزیه عروسی گرفته تا کمکهای نقدی و خوراکی برای انواع و اقسام نیازمندیهای قشر فقیر و آسیبپذیر شهرستان را رسانهای، تبلیغ و اطلاعرسانی کرده اید و کسی هم در این موارد شک ندارد که فلان تعداد خانواده تحت پوشش دارید و یا فلان مقدار هزینه در فلان کارها کردهاید. پرسش اصلی در کارکرد شما این است که آیا با این همه سرمایه و پولی که از دارایی و ثروت خیرین محترم مصرف کردهاید چند درصد توانستهاید از جمعیت و آمار مردم فقیر و نیازمند شهرستان کم کنید که دریافتکنندگان کمک ای شما خودشان به توانمندی رسیده باشند که روی پای خود استوار باشند و یک زندگی آبرومند بدون اتکای مجدد به کمکهای خیریه شما دست و پا کنند و معیشتی قابل قبول برای خود و خانواده خود فراهم آورند؟ آیا هر سال بر حجم و مقدار کمکهایتان افزودهاید و یا اینکه سال به سال کمتر مصرف شده؟ آیا کمکهای شما در راه درست فقرزدایی و توانمند کردن نیازمندان شهرستان بوده است و روزبهروز از تعداد نیازمندان جامعه کم شده است؟
به طور خلاصه، پرسش را میتوان اینگونه مطرح کرد: آیا با این همه فعالیت خیرخواهانه شما در تمامی اشکال آن، قشر فقیر و نیازمند هر ساله کمتر شده و یا برعکس به جمعیت این نیازمندان و مددجویان اضافه شده است؟ اگر جمعیت مورد نظر کم شده، شما در راه درست و صوابی قرار دارید ولی اگر برعکس جمعیت نیازمند کم نشده، همان مقدار ثابت مانده و یا بیشتر هم شده، آن وقت میتوان تصور کرد برنامه و نوع کارکردهایتان به گونهای سطحی و غیر حسابشده است و باید در اعمال و نوع کارکرد خود تجدید نظر نمایید تا به نتیجه بهتری برسید، زیرا هدف از امر و کار خیر بایستی توانمند کردن مردمان و افراد جامعه باشد که انسانها بتوانند با کار و فعالیتهای شخصی خود به زندگی آبرومندانه و معیشت قابل قبولی برسند. والا مردم را به سمت و سوی سائلی و مددجویی سوق دادن، کار درستی نیست.
نمی دانم شما با جامعهشناسان و یا روانشناسان اجتماعی و یا فرهیختگان گراش در تماس هستید، صحبت و گفتگوهایی دارید که مثلا بدانیم پخش لوازم التحریر در میان کودکان نیازمند چه اثرات اجتماعی و فردی بر رشد بهینه و شخصیتپروری کودک خواهد گذاشت و رشد و بالندگی شخصیتی این دانشآموزان در بلند مدت چگونه خواهد بود یا نه. یا عروسی که از آغاز بداند شوهرش مددجوی جهیزیه بوده، در فردای زندگی مشترک رفتار و برخورد خانوادههایشان در طول زندگی چگونه خواهد بود. شاید شما زحمت تفکر و ابتکار و خلاقیت در جوابگویی به این نوع پرسشها را در نظر نگیرید و بگویید ما وظیفه کمک کردن مادی داریم چون خیّرین خواستهاند که این نوع کمکها انجام گیرد. این یعنی مسئولیت اجتماعی خود را در ورای فرد خیّر پنهان داشته و بگویید ما به بقیه مسائل مربوطه آن کاری نداریم و با تاکید اشاره کنید جامعه فقیر است و دولت ناتوان، پس ما کمک خودمان را انجام می دهیم و کاری به نتایج آن نداریم. هر چند که در این راستا نیازمندان نتوانند به خود اتکایی برسند و روز به روز هم بر تعدادشان افزوده گردد.
متاسفانه باید گفت که عمل و کار شما فقط در راستای خدمت به حکومت و دولت است نه کمک به نیازمندان شهرستان. این حکمرانان کار خود را میکنند و قصدِ برطرف کردنِ فقر و نیازمندی مردم کشور را ندارند و برای همین است که به آمار و ارقام مردم فقیر هر روز در مملکت اضافه میشود طبق اطلاعات و ارقام منتشره از طرف خود ابواب جمعی دولت و مجلس و دیگر مسئولین مملکت. زیرا اقلیت حکمران در این مملکت باور دارند منزلت، ثروت و قدرت برای اندک خواص حاکم بر کشور است و هر آن چه درآمد و دارایی در کشور باشد باید به نحوی و برنامههای متعلق به ما و یا خواص نزدیک ما باشد و سعی میشود که کمی از ثروت و دارایی مملکت نیز به گروهها و سنخهای خاص از مردمانی که در خدمت خودمان هستند قرار گیرد. باقی ملت هم هر چه فقیرتر و ندارتر باشند بهتر و بیدردسرتر خواهند بود چون در فقر و نداری است که انسانها ناامید و ناتوان و خسته میشوند و به خصایل دون و رفتارهای ناهنجار شخصی و اجتماعی گرفتار خواهند شد که هرگز نمیتوانند توانمند و آزاده و انسانهای معمولی شوند. برای همین است که با اجرا و به کارگیری برنامهها و قوانین مختلف، هر روز در کشور به تعداد نیازمندان اضافه میشود و به یارانهبگیران در انواع مختلف آن اضافه میکنند. این یک نوع رسم حکومتداری و حکمرانی پر منفعت است برای حاکمان و حواریون و محافظان آنان و بدون فایده برای اکثریت.
ولی ما گراشیها نباید فراموش کنیم که ثروت و دارایی خیرین و مکنتداران گراش از بیرون از حیطه حکمرانی کشور به دست آمده و آن هم با کار و زحمت زیاد و طولانی مدت، و نه از نزدیک بودن به حکومت و خواص بودن آنها. اگر شما هر چه بیشتر از ثروت و دارایی این گراشیها به عناوین مختلف انجام کار خیر بردارید و در چاه ویل فقر و نداری نیازمندان بریزید، کمک به نیازمندان نکردهاید بلکه کمک به دولت کردهاید که فرهنگ نداری و فقر را در جامعه ترویج کند و به مردم نیز باور و راه و رسمِ محتاجی، گدایی و سائلی کردن بیاموزد.
کشور ما فقیر و ندار نیست و ایران در میان ۵ کشور غنی و ثروتمند و با پتانسیل دنیا قرار دارد. نیازی به گرفتن پول از گراشیهای شاغل در کشورهای عربی خلیج فارس نیست که خرج فقرا کنید. دولت میتواند و یا میتوانست با برنامهریزی و حکمرانی درست و معمولی، مثل بیشتر کشورهای دنیا، تمام مردم ایران را به کار و فعالیت تولیدی و ثروت برساند که نیازمندی در کشور پیدا نباشد و یا اگر باشد درصد ناچیزی از جمعیت کشور باشند. مگر فهم سران حکومت اسلامی ما از افرادی مثل شیخ محمد دبی و یا شیخ قطر کمتر است؟ آنها بدون هیچ امکاناتی توانستهاند پیش از ده میلیون نفر از کشورهای مختلف را بیاورند به کشورشان که برای کشورشان تولید ثروت کنند و غنی و توانمند شوند. درست مثل گراشیهای شاغل در آن کشورها ثروت و مال به دست آورند. ولی حکمرانان ایران بلد نیستند و نمیدانند که چگونه برنامهریزی کنند. من که باور نمیکنم که نمیدانند و توان عقل و دانش آنها کمتر از شیوخ عرب باشد، ولی نمیدانم شما چه فکری میکنید.
لذا بهتر است عوض ریختن پول گراشیها در چاه عمیق روز افزون فقر و نداری ایجاد شده توسط برنامههای این حکمرانان شود، ثروت خیرین گراش پیش خودشان بماند و همان مقدار که شما خرج میکنید به ثروت آنها اضافه شود که روزی و در وقت مناسب دیگری بیشتر به کار گراش و گراشیها آید. مطمئن باشید که اگر شما کارتان تعطیل کنید هیچکس از گرسنگی و نداری نمیمیرد، همچنانکه نسلهای پیشین گراش در فصل نداری گراش از بین نرفتند.
نتیجه میگیریم که اگر حاصل کار شما کم شدن از تعداد نیازمندان و توانمند شدن آنها نباشد، راه شما به ترکستان است و یاور حکومت در فقیر و ناتوان کردن مردم هستید، هر چند به خیال خود در راه خدمت به نیازمندان کار میکنید.
مثال میخواهید؟ بفرمایید: چای!
شاید برای خیلی از گراشیهای شرعوند هضم این سخن سخت باشد، ولی شما همین قضیه سه میلیارد ممیز چهار دهم میلیارد دلار اختلاس و بالا کشیدن چای دبش را که خبرش عالمگیر شده در نظر بگیرید و ببینید آیا نمیشد به جای دادن دلار دولتی به این خودیها و رانتخواران خودی و حکومتی (که بایستی متناسب با ارز دریافتی چای وارد کشور کنند و نکردهاند و یا اگر مقداری از سر اجبار واردات داشتهاند چای فاسد و غیر استاندارد و مضر برای مصرف بوده است) تجارت و پخش چای را انحصاری نمیکردند و به جای این کار به روش دبی که حکومت کاری به واردات و فروش چای ندارد، آن را آزاد گذاشته که هر تاجری تصمیم بگیرد که چگونه در بازار رقابتی چای کار کند و فقط بر کیفیت و سلامت نظارت داشته باشد؟ مشتری هم اتوماتیک میرود دنبال چای باکیفیتتر و ارزانتر و رانتی هم در میان پیدا نمیشود. باور کنید همین تاجران و کاسبان گراشی خودمان که در دبی شاغل هستند و یا همین کاسبان جزیره محل کار ما توانا هستند که به راحتی و با کمترین قیمت، بهترین چای را مستقیم از تولیدکنندگان مختلف دنیا بیواسطه خرید کنند و پس از بستهبندی در شهرک صنعتی گراش در تمام ایران توزیع کنند، آن هم با کمترین سود ممکن. هم کاربلد هستند و هم سرمایه انجامش را دارند. شاید برای چای دهها تاجر گراشی وارد کار میشدند و کلی هم کار برای گراشیها پیدا میشد. باور کنید گراشیها بهتر عمل میکردند. اگر شک داشته باشید، از آقای منفرد تجربهدارترین و عمدهترین مندوب الخیرین گراش در خیرین سلامت بپرسید که آیا انجام این کار در توان ما گراشیها هست یا نه. آیا میدانید این مقدار پول اختلاس یعنی چه؟ و یا این پولی برابر با بودجه عمرانی یک سال کشور است چه کارهایی میشد در ایران کرد؟
من فکر می کنم افراد شاغل در این گروهها و موسسههای خیریه گراش باید فکر دیگری و برنامههای بهتری در کارشان داشته باشند. برای نمونه اگر حداقل به سه موضوع اجتماعی، معیشتی و اقتصادی که اخیرا در گریشنا منتشر شده عنایتی کنند، مطمئنا به ایدهها و کارهای بهتر و مفیدتری برای گراش خواهند رسید. لطفا این سه مقاله و گزارش را در گریشنا بخوانید و به گفتهها و نکتهنظرها و پیشنهادهای افرادی که مصاحبه کردهاند توجه داشته باشید. میشود با همان خیریههای موجود در گراش، سه معضل اقتصادی و اجتماعی را در گراش رفع نمود و کلی گراشی را در راستای درآمدزایی و زندگی بهتر به کار گرفت و گراش را مرکز لجستیک در پسابندر نمود. فقط فکر میخواهد و ایدهی نو و مدیریت. نوشتههای اخیر در گریشنا که باید عزیزان شاغل و مدیران گروهها، انجمنها و موسسات خیریه بخوانند و به آنها بیندیشند عبارتند از: «رانندگی کسب و کار خانوادگی ماست» (اینجا)، «الو، پیک موتوری» (اینجا) و چند گزارش و مقاله درباره شوتیها (اینجا) که در هر سه میتوان طرحهای بکر و نوینی در گراش پیاده کرد که افتخاری برای موسسات و انجمنهای خیریه گراش باشد، زیرا خیّر به درآمدهای آن نظر ندارد و مدیریتِ کار هم از اختیارِ خود افراد و مدیران این موسسات خارج نمیشود.
حالا اجازه بدهید لغزیان دنباله این نوشته را، یعنی بخشهای دوم و سوم «حکایات مندوب الخیرین» را، تا یک هفته دیگر خدمتتان تقدیم کند. بخشهای بعدی هم در راه خواهد بود، یعنی بخش دوم، «مندوب الخیّرین سلامت» و بخش سوم، «مندوب الخیّرین مدرسهساز و آموزش و پرورش.»