نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

افتتاح اولین داروخانه گراش، گامی بزرگ برای گسترش خدمات پزشکی

هفت‌برکه: از چه زمانی گراشی‌ها مصمم شدند که شهر را به قطب درمان در منطقه جنوب فارس تبدیل کنند؟ شاید نتوان جواب این سوال را دقیقا معلوم کرد. از چند دهه پیش، قافله‌ی تحول بهداشت و درمان در گراش به شکلی خودجوش و خیرخواهانه راه افتاد و قافله‌سالار این حرکت نیز کسی است که همه او را به نام کوچکش می‌شناسند: شیخ احمد. اما می‌توان در این قافله، از دیرباز تاکنون، نام ده‌ها نفر از افراد گراشی (و گاه غیر گراشی) را ردیف کرد که هر کدام نقشی انکارناپذیر در رسیدن گراش به این نقطه داشته‌اند. یکی از این افراد که سنگ بنای حضور پزشکان و داروخانه را در گراش گذاشت، حاج علی‌اکبر بهادر است؛ نامی که با بازسازی و تولیت حسینیه گراشی‌ها در دبی و راه‌اندازی اداره آموزش و پرورش گراش، نیز برای گراشی‌ها آشناست.

در سال‌های انتهایی دهه شصت، در بحبوحه‌ی جنگ، بهادر برای تاسیس داروخانه در گراش پاشنه می‌کشد و آن را با هزینه و پیگیری شخصی‌اش به سرانجام می‌رساند. داروخانه و دراگ‌استور بهادر و ساختمان پزشکان بهادر هنوز هم در مرکز شهر به‌راه است و به دست پسرش اسماعیل می‌چرخد.

این روایت حاج علی‌اکبر بهادر و اسناد او از راه‌اندازی این داروخانه و ساختمان پزشکان است. پیش از این، روایت او از بازسازی و تولیت حسینیه گراشی‌ها در دبی (اینجا) و تاسیس اداره آموزش و پرورش در گراش (اینجا) در هفت‌برکه منتشر شده است.

هدف: رفاه همشهریان

خودش را اینطور معرفی می‌کند: «علی‌اکبر بهادر فرزند مرحوم نجف مشهدی غلامعباس کربلایی محمد عبدل درویش عبدالصمد گراشی».

او می‌گوید فکر تاسیس داروخانه و ساختمان پزشکان با مشاهده‌ی زحمت مردم همشهری‌اش به ذهنش آمده است: «من مقیم دبی بودم و در هر سال، چهار تا پنج مرتبه به گراش برای دیدن مادر و خانواده‌ام می‌رفتم. در آن وقت نه داروخانه و نه مکتب دکتر در گراش نبود. هر روز یا به لار و یا اوز مریض می‌بردیم و آنها به ما دوا و دارو نمی‌دادند.

«بنده تصمیم گرفتم که در قطعه زمینی که از منزل پدربزرگ ما باقی‌مانده بود، که من از وراث خریدم، یک ساختمان بنا بکنم که پایین آن انبار داروخانه و بالا داروخانه باشد و هشت تا مطب دکتر هم در بالای ساختمان ساخته شود. بنده تصمیم گرفتم مجوز تاسیس داروخانه بگیرم.»

هفت‌خوان بهادر

اما طبق انتظار، سختی‌های مقررات خودشان را نشان می‌دهند. اولین مشکل بزرگ، شرط جمعیتی ۱۰ هزار نفر برای اعطای مجوز تاسیس داروخانه بوده است؛ دومین مشکل، شرط حضور چند پزشک در شهر؛ و سومین مشکل، پیدا کردن پزشکان برای مستقر شدن در گراش.

بهادر می‌گوید: «از لحاظ جمعیت گراش، ۹۵۰۰ نفر بیشتر نبودیم و من دو سال و شش ماه دنبال این اجازه داروخانه دویدم و پیگیری کردم و هزینه‌های زیادی کردم تا توانستم بالاخره جمعیت گراش را ۱۰ هزار نفر بکنم. چون قانون ایران آن وقت که مربوط به دادن اجازه داروخانه بود، مشروط به این بود که در هر شهری حداقل ۱۰ هزار نفر جمعیت کمتر نباشد.

«و بعد از این چند سال که مجوز گرفتم، ایرادی بود که من بایست در گراش هم مطب دکتر داشته باشیم و بنده به شیراز اداره بهداری رفتم تا مجوز ساختن مطب دکتر بگیرم. و هم لوازم و تجهیزات پزشکی شش مطب دکتر خریدم و به گراش آورم و مطب‌ها را آماده کردم و یکی‌یکی دکترها را پیدا کردم که به شرح زیر است: دکتر عمومی، دکتر چشم‌پزشک، دکتر دندان‌پزشک، دکتر زنان و زایمان، تزریقاتی.

«یکی‌یکی مستقر کردیم و نسخه‌های اینها را به اداره بهداری استان فارس ارائه دادیم و موافقت نهایی گشایش داروخانه دادند.»

 

قدم سخت: پیدا کردن دکتر داروساز

«به هر دکتری می‌گفتم به گراش بیاید تا مسئول داروخانه باشد، خیلی‌ها قبول نمی‌کردند چون گراش آن وقت امکانات شهری نداشت و حتی بعضی‌ها می‌گفتند که این گراش کجاست! پس بنده مجبور شدم که دکترها را صبح به گراش بیاورم تا گراش را ببینند و آنها را برای قبول کار در داروخانه جدیدالتاسیس تشویق نمایم و شب به شیراز برمی‌گرداندم.

«تا این که فکری به ذهنم رسید که در روزنامه «خبر شیراز» یک آگهی بدهم که ما به یک دکتر فنی جهت داروخانه نیاز داریم و خیلی امکانات در اختیار هر که قبول کند گذاشتیم، از قبیل یک منزل کامل که دارای مبل و اثاث و تجهیزات و لوازم خانگی و با حقوق سطح بالا که بیشتر از حقوقی که از شیراز می‌گرفتند، و هم با قرار دادن یک ماشین سواری در اختیار ایشان.»

در آگهی روزنامه «خبر» که شنبه ۲۷ فروردین‌ماه ۱۳۶۷ منتشر شده آمده است:

«دکتر داروساز به همکاری دعوت می‌شود. یک نفر دکتر داروساز جهت کار در داروخانه گراش فارس با حقوق عالی و امکانات رفاهی شامل (مسکن – اتومبیل و …) بهمکاری دعوت می‌شود. علاقمندان با تلفن ۲۲۴۹۶ تماس حاصل فرمایند.»

 

در نهایت این تلاش‌ها جواب می‌دهد. به گفته‌ی بهادر، «بعدا یک دکتر قبول کرد و ما کارت دکتری‌اش را به اداره بهداری ارائه دادیم تا موافقت آنها را بگیریم جهت این که شرکت‌های پخش دارو به ما دارو بدهند. و من از اینجا که هزینه خیلی بالا بود، متقبل شدم که این هزینه خیلی سنگین را خودم بدهم و هم مکاتب دکترها را مجانی در اختیار آنها بگذارم.»

 

افتتاح داروخانه در بهار ۶۷

بر اساس اسنادی که بهادر در اختیار هفت‌برکه گذاشته است، رای کمیسیون اداره کل نظارت بر امور دارو در تاریخ ۲۹ مهرماه ۱۳۶۶ صادر شده است. همچنین اولین قرارداد همکاری بین سازمان بهداری استان فارس و داروخانه بهادر با مدیریت دکتر مسعود سعادت‌پور، در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۳۶۷ امضا شده است.

افتتاح رسمی داروخانه و دراگ‌استور بهادر در روز ۲۸ فروردین ۱۳۶۷ در مراسمی با سخنرانی آقا عباس معصومی و حضور همشهریان انجام شد. این مراسم در یک آگهی در روزنامه خبر، سال ششم، شماره ۱۳۵۴، به اطلاع مردم رسیده بود: «قابل توجه امت شهیدپرور گراش. جهت رفاه حال شهروندان گراشی، داروخانه و دراگ‌استور بهادر روز یکشنبه ۲۸ فروردین ۶۷ افتتاح می‌گردد.»

حاج علی‌اکبر بهادر می‌گوید: «دوا و دارو را برای کل منطقه فراهم کردیم و به هر ارگان به صورت جمله می‌دادیم.»

او نام افراد را هم خوب ثبت کرده است: «برادرانی که در آن زمان افتتاحیه در داروخانه مشغول به کار بودند، به شرح زیر است: دکتر صادقی، دکتر داروساز؛ مهدی مهروری، مسئول داروخانه؛ مرتضی گراشی، نسخه‌پیچ؛ مرتضی حسینی، نسخه‌پیچ؛ سیف‌الله محبی، خدمتگزار؛ اردشیر یزدان‌پناهی، مسئول تزریقات.

«در پایان تعداد زیادی از دکترهای داروساز که در داروخانه و دراگ‌استور بهادر مشغول کار بودند و دوره دیدند و الآن همه برای خودشان داروخانه ساختند، اسامی آنها به شرح زیر است (از نوشتن مسئول فنی‌هایی که فقط چند ماه کوتاه در داروخانه بودند خودداری کردم): دکتر مسعود سعادت‌پور، دکتر همایون صادقی، دکتر درویش مبارکی، دکتر بابک فقیهی‌نژاد، دکتر امین بهرامعلی، دکتر محمد بقایی، دکتر منصوره مصلی‌نژاد، دکتر مهدی امانت، دکتر روح‌الله مسلمی، دکتر مریم مشوش، دکتر علیرضا توسلی، دکتر احمد صادقی، دکتر عاطفه دری، دکتر سپهر عوض‌زاده، دکتر فاطمه‌سادات کشفی، دکتر مژده رام، دکتر محمدحسن مقدسی.»

 

دعای موی سفید در کشکک زانو

حاج علی‌اکبر بهادر حاصل تلاش‌هایش را اینطور برمی‌شمرد: «این همه همانطور که می‌دانید فقط برای رضای خدا و رفاه همشهریان عزیز گراشی‌ام بود. اما ثمره‌ی این کار این بود که یک دکتر به نام شهباز بهادر جراح عمومی شد و یک خانم دکتر به نام رها بهادر دکتر داروساز شد و یک آقا به نام اسماعیل بهادر که مسئول فعلی داروخانه است.»

بهادر در انتها خاطره‌ای را روایت می‌کند: «تازه داروخانه باز شده بود و بنده از داروخانه به منزل می‌رفتم که پیرزنی را نزدیک منزل مرحوم اژدری که پشت داروخانه قرار گرفته بود دیدم. دو دستش را بالا کرده و دعا می‌کرد و می‌گفت: «خدایا همانطور که ما از دوا و دکتر و زحمتی که می‌کشیدیم (برای رفتن به لار و اوز) راحت شدیم، سپاس. به این فرزند مرحوم نجف انشالله خدا بهش عمر دراز بده تا موی سفید در قابک زانو در بیاید و من ازش ممنونم و من ازش ممنونم.» و ضمنا این که از خدا این طلب داشت، بنده در جواب، اگر ایشان زنده هستند، عمر دراز و تندرستی آرزو می‌کنم و اگر فوت کرده، جنت مکانش باشد.»

خروج از نسخه موبایل