هفتبرکه – یک گراشی از دبی: مقدمهی این نوشته، مقالهای با عنوان «مولّدسازی، فرصتی برای گراشیها در راستای نظام»، نوشتهی پیشین نویسنده است که در تاریخ ۲۳ بهمن ۱۴۰۱ در سایت هفتبرکه منتشر شده است (اینجا). به خوانندگانی که آن نوشته را نخواندهاند، پیشنهاد میشود اول آن را بخوانند و سپس به خواندن این نوشته ادامه دهند.
اگر به زبان ساده فرض کنیم «مسلمانی» یعنی داشتن تشخیص درست از نادرست، به تحقیق و قدر مسلم همه ما در مورد تآکیدات فراوان و گستردهی اسلام در باره صدقه دادن، انفاق و دستگیری و کمک به نیازمندان آگاهی داریم و بارها نیز احادیث و سیره حضرت رسول و ائمه را در چگونگی کمک به این گروه که به دلایل مختلفی به ناداری و نیازمندی گرفتار آمدهاند خوانده یا شنیدهایم، امّا کمک به فرد نیازمند با گداپروری بسیار تفاوت دارد، تفاوتی که متاسفانه در کشور ما نادانسته و یا اغلب به عمد و برنامهریزیشده نادیده گرفته میشود. همچنین در شهرستان گراش و چند شهرستان همجوار و تشکیلات، موسسات و انجمنهای خیریهی مجوزدار و یا افراد و گروههای آماتور مسجدی و هئیتی، گاهوبیگاه با شدّت و زیادهروی بیشتری از حاکمیت و دولت به تفاوت بنیادی این امر بیتوجه هستند و گوش شنوایی هم به خیرخواهان و آگاهان جامعه ندارد.
از رسول گرامی اسلام نقل شده است که فرمودهاند: «هر کس دری از سوال و خواهش به روی خود بگشاید، خداوند متعال هفتاد در فقر و تنگدستی بر او باز میکند که هیچ چیزی نتواند آن را ببندد.»
تاریخچهای از سقوط ارزش پول ملی
با ناخرسندی و تاسف، یک درهم شده است ۱۴۵۰۰ تومان که البته ممکن است در زمان انتشار این یادداشت . اولین باری که من اسم صرافی و نرخ و مبادله ارز را شنیدم، کودک بودم. سال ۱۳۴۰ شمسی در تجارتخانه مرحوم حاج شیخ غلام العباس و شیخ عبدالحسین انصاری لاری در بازار دبی بود. تازه برای کلاس چهارم دبستان قبول شده بودم و چند روزی میگذشت که با ابوی به دبی آمده بودیم. پدر برای فرستادن مقداری پول به گراش از آقای انصاری لاری نرخ حواله میگرفت. نرخ آن روز برای هر روپیه هندی (آن زمان کشورهای عربی امروزی جنوب خلیج فارس پول و ارز خود را نداشتند و به علت مبادلات بیشتر با هندوستان و پیشنهاد دولت انگلیس که همهی این شیخنشینها تحتالحمایهاش بودند، از روپیه هندی به عنوان پول رایج استفاده میکردند) در برابر تومان ۱.۶ بود؛ بله، هر یک روپیه، یک تومان و شش ریال.
زمان سپری میشد و همراه و همانند کشور ایران، این شیخنشینها هم سال به سال رو به رشد و توسعه بودند ولی نرخ تبدیل پول رایج دبی نسبت به تومان همان ۱.۶ مانده بود و اگر هم نوساناتی داشت، در حد یک و یا دو دهم درصد و یا هزارم بود. این کشورها کمکم و یکی پس از دیگری مستقل شدند و صاحب پول و ارز خود و دارای بانک مرکزی، مثل درهم امارات یا ریال قطر. ولی همچنان نرخ تبدیل درهم با تومان همان ۱.۶ تومان ماند. این توازن و ثابت ماندن ارزش تومان با سایر ارزهای معتبر جهانی همچنان ادامه داشت تا انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ و حکومت جمهوری اسلامی در ایران. در یاد و خاطره من، ۱۷ سال نرخ ثابت باقی مانده که مهمترین علت آن اقتصاد رو به رشد و پویای ایران بود، به خصوص که کمکم کشور داشت از خامفروشی فاصله میگرفت و با اقتصاد جهانی از شرق و غرب ادغام میشد. مولّدسازی از سرمایه و صنعتی و تولیدی شدن کشور آغاز گشته بود و به اصطلاح آن روز، ایران یکی از کشورهای با اقتصاد پویا و رو به رشد شناخته میشد.
از همان روز اول کشور دارای جمهوری اسلامی تاکنون، روزبهروز و سالبهسال همچنانکه ارزش درهم امارات نسبت به دیگر ارزهای بینالمللی ثابت مانده و یا در برابر ارز خیلی کشورهای دیگر قویتر هم شده، متاسفانه ارزش و جایگاه ریال جمهوری اسلامی یا عامیانهتر بگویم، تومان ایران، رو به سقوط و بیارزشی بوده؛ تا به امروز که ده هزار بار ارزش آن کمتر شده و یا ده هزار برابر سقوط کرده است؛ که به درصد سرراستی میشود یک میلیون درصد. تصور این مقدار واحد کم شدن از ارزش پول یک کشور هم وحشتناک و دلهرهآور است؛ اما بدبختانه تصور نیست و یک واقعیت بسیار تلخ و شرمآور است.
نویسنده قصد وارد شدن به مسائل و بحثهای مالی و اقتصادی ندارد و این نوشته درباره اقتصاد، پول، تولید، صنعت و یا سرمایه و مبادلات ارزی نیست؛ بلکه این اشارات کوتاه برای توجه بیشتر خوانندگان به وضعیتی است که حاکمیت جمهوری اسلامی بر سر اقتصاد، صنعت، تجارت، بازار کار و تولید کشور آورده که خود خوانندگان بهتر از هر اقتصاددان، نویسنده و یا تحلیلگر اقتصادی در این موضوع آگاهتر هستند و با گوشت و پوست خود توّرم روزانه آن را لمس میکنند.
سقوط پول ملی یعنی اوج گرفتن فقر و بیکاری و نومیدی
این سقوط ده هزار واحدی ارز کشور، نشانگر و راوی صورت دهشتناک دیگری از وضعیت کشور است: حکایت بیکاری، فقر، نداری، نومیدی و دهها درد و رنج و ناهنجاریهای اجتماعی دیگر. اینجا است که روزبهروز بر تعداد نیازمندان و فقرای کشور افزوده میشود و به قول آقای حسن صادقی، رئیس اتحادیه پیشکسوتان جامعه کارگری در مراسم ضیافت افطار خانه کارگر در اولین هفته رمضان (خانه کارگر یکی ازتشکیلات رسمی در جمهوری اسلامی است) فقر مطلق در کشور به ۳۷ درصد رسیده است. به زبان ساده، سی و یک میلیون و چهارصد و پنجاه هزار نفر از جمعیت کشور زیر خط فقر مطلق زندگی میکنند. ایشان اشارهای به تعداد افراد زیر خط فقر نکرده و فقط به خط فقر مطلق نظر داشته است. فراموش نشود که جمعیت بیشتری از مردم نیز زیر خط فقر هستند که بایستی به جمعیت سی و یک میلیون و چهارصد و پنجاه هزار نفری در کشور اضافه کرد.
به همان تناسبی که بر اثر مدیریت اشتباه حکمرانی و برنامهریزی غیر علمی اقتصادی نظام حاکم در کشور روزانه بر تعداد افراد زیر خط فقر و خط فقر مطلق در کشور اضافه میشود، دولتها به سنت حامیپروری، سازمانها و نهادهای حامی و کمککننده به این نیازمندان زیر خط فقر مطلق را زیاد کرده و بیشتر آنها را به رخ جامعه میکشد و حتی نیروهای نظامی سپاهی و بسیجی خود را نیز به انجام این امر که کمکرسانی به نیازمندان جامعه باشد تشویق میکند. این کمکرسانی همراه با تبلیغات، شومنکاری و منتگذاری چنان تابلو شده که منِ گراشی شاغل در دبی عکسهای فراوانی از بستهبندیهای مواد غذاییِ ردیف شده و منظم در مکانها و مناسبتهای مختلف (که با فاصله از یکدیگر قرار داده شدهاند تا بیشتر به نظر آید و جلوهنمایی کند) و یا ماشینها و وانتبارهای حاوی کمک به نیازمندان با تبلیغ و تابلو و مانور دادن در خیابان و به رخ کشیدن آنها به مردمان نظارهگر، در سایتهای خبری گراش، لار و شهرستانهای همجوار دیدهام.
شاید انجام این نوع کارها و کمکرسانی و دستگیری از نیازمندان توسط دولت و حکومت و نهادهای وابسته آنها برای شما خوانندگان که در ایران زندگی میکنید به یک امر عادی تبدیل شده باشد و خود شما به زشتی و ضرر این گونه کمک کردن به نیازمندان و این عملیاتِ به رخ کشیدن آن به جامعه بیشتر از نویسنده آگاه هستید. شاید احتیاجی نیست که مضّرات و اثرات سوء آنی و درازمدت روانی و ناهنجاریهای اخلاقی و رفتاری فردی و اجتماعی دریافتکنندگان این نوع صله و کمک را یادآوری کنم. فرهیختگان جامعه و روانشناسان و فرهنگیان باتجربه و بازنشستگان قدیمی منطقه بهتر از هر کسی میدانند که این نوع کمکرسانی چه مصیبتی و پریشاناحوالی شخصیتی و رفتاری مثل کمبود شخصیت، نداشتن عزت نفس، تنبلی، نومیدی، رضایتمندی کاذب، نوکرمآبی یا غلامبارگی، چاپلوسی، دروغگویی، روحیه التماس و گدایی، پادوی و فرمانپذیری از کمککننده و دهها صفت و رفتار نابههنجار را در این نوع انسانهای نیازمند و دریافتکنندگان کمک در این چنین روشهای کمکرسانی به وجود میآورد؛ بخصوص بر کودکان و نوجوانان خانوادههای آنها.
یقینا دنیا و زندگی آیندهی این نوع مردمان و اجتماع آنها بهخصوص کودکان این گروه بزرگ نیازمند، با سعادت و عزتمندی همراه نخواهد بود. اینجاست که سخن گهربار رسول اکرم معنی پیدا میکند که اگر انسانها به سوال و خواهش برای دریافت کمک روی آورند، هفتاد بار فقیرتر و نیازمندتر خواهند شد که هیچ چیزی نتواند آن را برطرف کند. متاسفانه بر اثر سیاست و برنامهی ناموفق دولتها، روزانه بر تعداد خواهشکنندگان و ثبت نامکنندگان با التماس یا با چاپلوسی و شاید ریا و دروغ برای دریافت کمک و صله بیشتر میشود. این بر خلاف فرموده رسول اکرم است.
کمک به نیازمندان یا گداپروری و مدیونسازی؟
برای من که با مختصر کار آکادمیک و داشتن تجربه چهل سال کار در تجارت و صنعت در کشورهای مختلف، کَمی با الفبای اقتصاد و صنعت آشنایی دارم، همواره این پرسش مطرح بوده که چرا نظام و دولتها در ایران که میخواهد به نیازمندان و قشر ندار کشور کمک برساند و از آنها دستگیری کند، اول میآید با دست خود و با اجرای برنامههای اقتصادی و مالی خاص در حکومتداری، بخش قابل ملاحظهای از مردم را به سوی نداری و نیازمندی سوق میدهد و آنها را به زیر خط فقر میراند، و سپس خوراکی و کالاهای اولیه و ضروری مورد نیاز مستمندان را با بوق و کرنا بین بخشی از آنها تقسیم میکند؟ آن هم نه تمامی این گروه، زیرا نیازمندان با عزت نفس و شرافتمند که با سیلی صورت خود را سرخ میکنند، هرگز نمیتوانند خود راضی کنند که دریافتکنندهی این نوع کمکرسانیها باشند. کاش حداقل مثل دستور امامان، این کار در خفا و غیر علنی اینها را انجام میدادند.
برای آگاهان و نخبگان جامعه ایران روشن و مبرهن است که اشتباه حکومتداری و برنامههای اقتصادی و مالی کشور که سبب فقیری و نداری مردم میشود، نمیتواند این همه سال تداوم داشته باشد. هر موسسهی مالی و یا شرکت صنعتی و یا هر حکومت و دولتی در برنامهریزی، مدیریت و اجرا امکان اشتباه کردن دارد و ممکن است چند سالی با اشتباه و تصمیمهای نادرست و غیر علمی کارش را ادامه دهد ولی سرانجام پس از چند سال ضرر و زیان، در یک پروسه کوتاهمدت چهار یا پنجساله، متوجه اشتباه خود میشود و عاقلانه ادامهی راهش را به خرد جمعی و مشاوران آگاه و خبرگان فن میسپارد و لاجرم و بالاخره به راه صواب و درست تغییر مسیر میدهد. بنابراین اگر سقوط ارز کشور که نشانهی توانمندی اقتصادی و رفاه جامعه است در چهل و اندی سال ادامه داشته و کسی نتوانسته جلو سقوط آن و فقیر شدن کشور را بگیرد، به یقین مشکل اشتباه در یک سال و چند سال نیست بلکه این نوع حکومتداری و اداره کشور را راه درست و صواب در ادامهی حیات فرمانروایی خود در کشور میداند و روش حکومتداریاش را بیتوجه به فقیرتر شدن مردمان کشور ادامه میدهد.
هر چند در این هیچ شکّی نیست که حکومت واقعاً دوست دارد به مردم نیازمند کمک کند ولی به راه و روش خود و بر مبنای آنچه خواندهاند، یعنی فردی از خودی و یا گروهی مورد اعتماد حاکمیت اول خانواده فقیری را شناسایی کند و پس از ثبت نام و فرستادنش به زیر چتر و سایه نهاد و موسسههای خاص، کیسه آرد و روغن و یا وسایل اولیه ساده زندگی را به دست آنها برسانند و او را به خودشان وابسته و محتاج نگهدارند تا به عنوان رعیت محتاج، در حیطهی قدرت حاکمیت خود داشته باشند. زیرا تصور میکند با بخش و تحویل دادن مقداری کمک نقدی، خوراکی و یا بخش مختصری از وسایل اولیه زندگی آن هم با بوق و کرنا و کارناوال خیابانی توسط کمیته امداد، بهزیستی، بسیج و انواع بنگاههای خیریه اماکن مذهبی و گروههای خیریه مردمی وابسته به خود، بخش وسیعی از جمعیت کشور را همواره محتاج و نیازمند به خود نگه میدارد و میتواند از آنها به هر شکلی و هر وقتی که صلاح بداند و احساس نیاز کند استفاده کند یعنی نیازمند کردن آنها و وابسته کردنش به خود همچنین تلقین به آنها که خود را همواره مدیون و سپاسگزار ولی نعمت خود بدانند.
جای پرسش است که چرا حاکمیت حاضر نیست برای فقرزدایی همانند سیستمهای توانمندسازی کشورهای پیشرفته و توسعهیافته جهان عمل کند؟ آنها عزت نفس، کرامت، منزلت و جایگاه انسانی شهروندان و دریافتکنندگان کمک را به درستی رعایت میکنند و تمام سعی و کوشش آنها بر فعال کردن استعدادها و توانایی کاری و مهارتی آنان است که هر چه زودتر روی پای خود به چرخه فعالیتهای کاری و اقتصادی جامعه برگردند و با سربلندی تمام، خود را مالیاتدهنده و بهوجودآورندهی ثروت برای کشور خود بدانند. شاید در یک اِشِل بسیار کوچک، دادن یک چرخ خیاطی به خانوادهای و یا دادن کیسه آردی برای پخت نان و یا دور هم جمع کردن عدهای در یک کارگاه کوچک و امثال این نوع کارها را توانمندسازی مستمندان بنامند و تبلیغ کنند؛ ولی هرگز برای توانمند ساختن اصولی و پایدار، مثل کشورهای توسعهیافته و پیشرفته و با برنامه، اقدامی نمیکنند تا به گونهای روزبهروز از گروههای زیر خط فقر کمتر و کمتر شود.
مثالی از اولویتهای هزینهای در ایران
جهت پرهیز از کلیگویی در ارتباط با اشتباه حکمرانی و عدم برنامهریزی برای قوی کردن اقتصاد کشور که لاجرم در آن ازدیاد فقرا نیز مستتر خواهد بود، واقعیتی از یکی از بخشهای بسیار کوچک در صنعت نفت و گاز کشور مثال میآورم؛ این هم به دلیل اینکه نمایندهی پنج شهرستان در مجلس شورای اسلامی، مهندس حسینزاده، خود مهندس گاز است و صاحب تجربه و اطلاعات بیشتری در نفت و گاز ایران. این یکی از کمترین و شاید کوچکترین ضرر و زیانی است که سالهاست حکومت اطلاع دارد که به کشور میرسد ولی کاری انجام نمیدهد، زیرا مسالهی حکومتداری درکشور چیزی دیگر است، نه کم کردن درصد جمعیت زیر فقر کشور. این یک واقعیت اسفبار برای نماینده و عضو و سخنگوی کمیسیون انرژی مجلس است: بانک جهانی در گزارش جدید سالانه خود از اتلاف جهانی گاز از طریق مشعلسوزی، اعلام کرد ایران بعد از روسیه و هم پای عراق، بیشترین تلفات گاز در مرحله تولید را دارد. بر اساس گزارشی که در سایت بانک جهانی منتشر شده، ایران در سال ۲۰۲۲ حدود ۱۷ و نیم میلیارد متر مکعب گاز تولیدی خود را در مشعلها سوزانده و به هدر داده است. با توجه به قیمتهای جهانی گاز در سال گذشته، ارزش این میزان از اتلاف گاز حدود ۱۰ میلیارد دلار برآورد میشود. ایران به خاطر عدم نصب تجهیزات جمعآوری گازی که همراه با نفت از میادین نفتی استخراج میشود (گاز همراه)، آن را در مشعلها آتش میزند و به هدر میدهد. این کار اصطلاحا مشعلسوزی یا «فلیرینگ» نام دارد. بر اساس گزارشهای وزارت نفت ایران، تنها ۵ میلیارد دلار سرمایه و جذب شرکتهای خارجی نیاز است تا جلو مشعلسوزی سالانه نزدیک به ۱۸ میلیارد متر مکعب گاز کشور گرفته شود. ایران با انتشار سالانه ۷۵۰ میلیون تن دیاکسید کربن، هفتمین جایگاه را در جهان از لحاظ انتشار گازهای گلخانهای دارد.
آنچه مسلم است این است که هدر دادن ثروت کشور سالهاست که ادامه دارد و جلوگیری از این زیان مالی و محیط زیستی تنها پنچ میلیارد دلار نیاز دارد. اگر به یاد داشته باشیم که کشور فقط در دوره ریاست جمهوری آقای احمدینژاد با فروش نفت ۲۰۰ دلاری بیشتر از ۶۰۰ تا ۶۵۰ میلیارد دلار از فروش نفت (قبل از تحریم) درآمد داشته و پول نقد به دستش آمده، بهتر متوجه سیاستهای حاکمیت میشویم و این که اولویت هزینه کردن برایشان در کجاست.
تا اینجا بیان کلی و عمومی موضوع در کشور بود. اینک وضعیت گراش و شهرستانهای جنوبی فارس و غرب هرمزگان.
کمکهای پیدا و پنهان خیرین: از ساختوساز تا نقدی
بر همگان و تمامی کارگزاران دولتی و تمامی حواریون محلی نزدیک به آنها در شهرستان گراش و یا بهتر بگویم تمامی شهرستانهای همزبان و همفرهنگ در جنوب فارس و غرب هرمزگان روشن و قبول شده است که آنچه از رونق و جریان زندگی قابل قبول این شهرستانها همراه با توسعه و پیشرفت آنها بهخصوص در گراش دیده میشود، مدیون درآمدزایی و تولید ثروت شهروندان خود در کشورهای عربی جنوب خلیج فارس است که بسیار سخاوتمندانه و بی هیچ چشمداشتی در دیارشان هزینه کرده و باز هم میکنند. در بخشهای عمرانی مثل ساختوساز و بنیاد واحدهای آموزشی، فرهنگی، ورزشی، دانشگاه یا بیمارستانها، واحدهای بهداشتی و درمانی و یا دیگر کارهایی که نماد فیزیکی و بیرونی دارند، این کمکها به راحتی دیده میشود. اما بخش بسیار پنهان دیگری از سخاوت و هزینه کردن آنها که بسیار بزرگتر هم هست، کمکهای نقدی است که به دلیل نامریی بودن و فراوانی این نوع کمکها به گونهای از دیده خیلی از مردمان و یا کارگزاران محلی نظام پنهان و یا مورد بیتوجهی قرار دارد. زیرا این نوع کمکها که اکثریت و یا تمامی آنها نقدی است و شکل فیزیکی خاص ندارد کم و بیش توسط تمامی و تکتک مردمان شاغل منطقه که در کشورهای جنوبی خلیج فارس و یا در خود بنادر و جزایر ایران به کار اشتغال دارند، در تمامی ۲۴ ساعت و در ۳۶۵ روز سالهاست که ادامه دارد و به شهرها و روستاهای منطقه میرسد. آگر از آمار تخمینی تعداد شاغلین منطقه در این کشورها و در شهرستانهای داخلی و بنادر ایران با حداقل کمک کردن نقدی آنها به منطقه محاسبهای داشته باشیم، به ارقام درشت و خیرهکنندهای میرسیم که توان ایجاد تغییرات بنیادی در منطقه را دارد ولی به دلایلی توان و اثرگذاری آن برای همگان مغفول مانده است.
بخش بزرگی از این نوع کمکها گاه مستقیم توسط خود فرد یا خانواده او بیواسطه به دست نیازمندان و یا نیازمندنمایانِ نزدیک و دور دیارشان میرسد، ولی اغلب و اکثریت این کمکها به واسطههای محلی خیّر که در هیات امناهای مساجد و حسینیهها و یا نهاد و موسسات و هیاتهای خیریهی رسمی و غیر رسمی در شهرها و روستاها عضو هستند پرداخت میشود و از طریق این واسطههای محلی به مستمندان میرسد و یا در کارهای خیر دیگر هزینه میشود. چون تعداد افراد کمککننده بسیار زیاد و بالاتراز هزاران نفر است، این مبلغ نامرئی کمک نیز بسیار زیاد و نجومی است که کموبیش مردم مطلع هستند ولی در دایرهی محدود آشنایان و دوستان خود، و نه در مجموع کل کمکهای نقدی. لذا این کمکها تا اندازهای ناشناخته مانده است و مصرف و چگونگی توزیع آنها نیز جای بحث و بررسی و مطالعه دارد.
رشد گروههای جهادی و سنتی و هیاتی و گردش مالی آنها
به نوشته سایت هفتبرکه، در گراش گروهای زیادی برای کمک به نیازمندان به صورت جهادی، سنتی و هیئتی تشکیل شده و تعداد زیادی از همشهریان گراشی به صورت رسمی یا غیر رسمی، پارهوقت و یا تماموقت در این امر مشارکت دارند، به گونهای که داشتن و ایجاد یک گروه خیری و یا همکاری کردن در یک گروه، هیئت و یا موسسه خیریه، به نوعی به سبک و روال زندگی آنها تبدیل شده که اگر در آن منفعت فردی و یا گروهی هویدا نباشد، یقینا در بعضی از آنها نوعی چهرهنمایی و سروریطلبی و فامیل و محلّهگرایی دیده میشود. به قول ظریفی در گراش، عدهای حرفهای شده و با این نوع کار زندگی میکنند. مسلم است که تمامی این گروهها بایستی به نوعی همکاری نزدیک با نمایندگان مختلف حاکمیت در گراش داشته باشند و یا گوشبهفرمان آنها باشند. هر چه نزدیکتر به نهادها و ارگانهای حاکمیتی باشند، رسمیترند و فضا و دایرهی کارشان وسیعتر خواهد بود؛ چون رسمی شدن و مجوزدار شدن یک گروه خیریه در ایران نیازمند تاییدات ارگانهای امنیتی محلی و کشوری است. در گراش تمامی گروهها نتوانستهاند رسمی و پلاکدار شوند و دست بازتری در فعالیتهایشان داشته باشند. این خود نوعی رقابت پنهان و محدودسازی برای دیگر گروهها پدید آورده است و رانتهای حاکمیتی نصیب مجوزدارها میکند (مثلا اخیرا خیریه عنیبه گراش ۱۵۰۰ کیسه آرد برای توزیع بین مستمندان از فرمانداری دریافت کرده است). نویسنده بیشتر از این وارد این مقولات نمیشود، ولی کار اینگونه گروهها برای فعالان اجتماعی و شهری گراش جای بحث و بررسی دارند.
مثلا آقای محسنزاده، مدیر گروه جهادی رهروان شهدا، در سایت گریشنا پس از معرفی کردن گروه خود اضافه کرده: عمده هزینههای مورد نیاز این گروه را خیّرین تامین میکنند و از تابستان ۱۳۹۹ تاکنون هزینههای انجام شده در پروژههای مختلف بالغ بر چند میلیارد بوده است. کمترین فرض از چند میلیارد ایشان، اگر سه میلیارد و هفتصد و پنجاه هزار تومان باشد، یعنی برای دو سال و نیم فعالیت این گروه میشود سالی یک میلیارد و نیم جمعآوری پول از خیرین و پخش انواع و اقسام کمکهای نقدی و غیر نقدی به مستمندان. شما تصور کنید که وقتی گروهی که فقط دو سال و اندی از فعالیتش میگذرد این مقدار گردش مالی دارد؛ وضعیت گروههای قدیمیتر و مجوزدار و یا اسم و رسمدار و با سابقهی فعالیت بیشتر چطور است! اگر گردش مالی آنها چند برابر گروه جهادی رهروان شهدا نباشد، حدالاقل دو برابر میتواند باشد. چند گروه خیریه همانند این گروه و گروه صولت عنیبه در گراش فعالیت دارند؟ حال شما گروهها و هیاتهای سنتی و مساجد و محلهای را که کمتر شناختهشده و یا گمنام هستند نیز به این جمع اضافه کنید تا حساب کار حجم گردش مالی این نوع کارها به دستتان بیاید. فراموش نشود که خیرین فراوانی هستند که چندان اعتمادی به این گروهها ندارند و سالیانه توسط وکیل خود و یا یکی از فامیلهای خود، مستقیماً به مستمندان کمک میرسانند. این را هم باید به جمع گروههای ذکرشده اضافه کرد.
اگر این کمکها با یک حساب سرانگشتی جمع شود، میتوان به حجم بالای پولی که در این راه برای مستمندان و یا به اسم مستمندان از خیّرین گراشی جمعآوری میشود پی برد. البته کمکهای احتمالی و ادعایی کمیته امداد و یا بهزیستی و سپاه و بسیج را هم اگر اضافه کنید، شاید به ارقام نجومی برسیم که پرسشهای بسیاری را به دنبال خواهد داشت. مگر یک شهرستان پنجاه هزار نفری چند درصد فقیر و مستمند دارد؟ آیا گراش تبدیل به «لَنتیخانه» شاه عباسی شده (لنتی کسی است که از کار کردن خوشش نیاید و مفتخوری کند) که آوازهاش لنتیهای فراوانی را از شهرهای دور و نزدیک به گراش کشانده است تا با اجاره کردن خانه و یا اطاقی در محله پاقلعه و یا سرایداری ویلا و باغی، انواع و اقسام ناهنجاریهای اجتماعی و فساد را بهخصوص ویروس گدایی و تنپروری را به گراش بیاورند؟
با پوزش از باورمندان و خدمتگزاران راستین به نیازمندان گراش، باید بگویم «ترسم نَرسی به کعبه ای اعرابی / این ره که تو میروی به ترکستان است.» و بدین گونه است که شما سخن گهربار رسول گرامی را که بالای این متن آمده را نادیده گرفتهاید زیرا مستقیم و یا غیر عمد، به سئوال و خواهش و روحیه تکدیگری دامن زدهاید. بهتر و اولی است که اگر منافع مادی در میان نیست، نگرشی دوباره به کارهایتان داشته باشید و این حجم پول را به روشی دیگر هزینه کنید.
عزتمندی دیروز و لنتیگری امروز در گراش
فلشبَکی داشته باشیم به گذشتهی نزدیک گراش، یعنی به سنت و روحیه مردم شصت سال پیش گراش که من در آن زمان دهساله بودم و شاهد مستقیم. در گراش گدایی و رو انداختن به دیگران برای گرفتن کمک، عیب بزرگی بود. عزتمندی و شرافت بر داشتن و نداشتن غلبه داشت. تمامی مردم گراش چه در خود گراش و چه در خارج و بندر، بسیار سختکوش و کاری بودند و هیچ وقت دست نیاز به طرف کسی دراز نمیکردند. حتی مردان و زنانی که ناتوانی جسمانی داشتند سخت به کار مشغول بودند و حاضر نبودند تحت هیچ شرایطی به گدایی و دریافت صدقه روی آورند. بسیاری از نابینایان آن روز با آوردن آب از آبانبارها، چه به صورت کندری و چه با الاغ، زندگی باعزت خود را میگذراندند و یا با کار باربری و یا فروشندگی دورهگرد، شرافت و عزت و غرور خود را به جامعه آن روز گراش نمایان میکردند. بسیار میشنیدم که در گراش گدایی عیب و لنتیگری مذمّت داشته و در سالهای نداری و بدبختی هم برای عزت و زندگی خود مهاجرت میکردهاند حتی در درون کشور و منطقه. به خوبی به یاد دارم که فرد نابینایی که پیر بود و توان سقایی و یا کار بدنی نداشت، روز تاسوعا برای طلب و جمعآوری کمک از پای منبر بلند شد. هنوز بلند نشده بود که بزرگان مجلس او را به جای خودش نشاندند که گدایی و طلب کردن در گراش رسم نشود (البته با دادن قول کمک) و در همان سال، خود آن نابینا فرزندش را برای کار به رسم قدیم گراش با قرار حقوق ماهیانه با آشنایی به بندر فرستاد تا دیگر نیازی به کمک دیگران نداشته باشند.
و امّا امروز! چندین سال پیش برای مونسی و کمک به والده (که بیمار و افتاده هم نبود) که در خانه تنها نباشد، به دنبال خانمی بودیم که با حقوق و تمام هزینههایش، بهخصوص قلیون و تنباک، در خانه ما باشد. پس از مدتها پیگیری از چندین کانال، یک خانم گراشی هم پیدا نشد. به چند زن گراشی نیازمند که میشناختیم هم رو زدیم و خواهش و پیشنهاد حقوق خوب دادیم. جواب این بود ما نیستیم ولی شما به ما کمک کنید! تا بالاخره توانستیم از فرگ و آبشور خانمی حدود چهل ساله و تنومند و قویبنیه پیدا کنیم با حقوق خوب، بیشتر از پایه حقوق دولتی و پرداخت تمامی هزینههایش شامل ایاب و ذهابِ سه روز در ماه به آبشور. چند ماهی خوب بود اما کمکم در گراش با سیستم گداپروری و راه و روش تکدیگریِ غیر محسوس آن آشنا شد. سپس خانهای نیمهمفتی و نیمهاجاره در محله بالا اجاره کرد و کلی از نزدیکانش را به گراش آورد برای زندگی و کسب انواع درآمد که بخش عمده درآمدشان همان نذر و کمکهای خیرین بود! خوب که استاد شد، سر ماه هشتم کارش را ول کرد و به والده گفته بود که گراش خیر و خیرات زیاد دارد، چرا من پیش شما کار کنم؟ از پیش ما رفت و قاطی لنتیهای محله «بَرا» که خوب در گراش لنگر انداخته و گنگر میخورند شد. ما هم چند وقتی مجبور شدیم کلفتی نپالی را اول به دبی بیاوریم و سپس او را به گراش بفرستیم برای اینکه والده تنها نباشد و بسیار مناسب و بیدردسر بود و هر دو سال فقط جریمه تمام شدن اقامتش را به دولت میدادیم!
نتیجهگیری: طرح مولدسازی را دریابید
گرچه نویسنده مخالف طرح مولدسازی از اموال دولتی بهخصوص اموال وزارتخانه آموزش و پرورش است، ولی به عنوان یک کارآفرین باتجربه، موافق با خود ایده این طرح هستم، به شرطی که با فروش اموال حاکمیتی راکد مثل اموال آستانهها و اماکن زیارتی و اوقاف باشد و درآمدش به دولت و مردم منتقل شود.
طرح مولدسازی تصویب شده و رهبری نظام هم بر آن مهره تایید زده و هفت نفر مسئول فروش و یا واگذاری مصونیت قضایی و بازرسی دارند. با زبان روشن برای خودیهای نظام بفرما میزنند. احسان خاندوزی، وزیر اقتصاد ایران و یکی از هفت عضو فروش و واگذاری، در روزهای اول سال نو گفته طرح مولدسازی را بلافاصله بعد از تعطیلات نوروزی شروع میکنیم (نقل به مضمون). دیگر با چه زبانی به خودیهای گراش که در گروهها و موسسات خیریه هستند بگویند تشریف بیاورید؟ امکانات و سرمایهی خیرین گراشی که دستتان است! به جای گداپروری به دنبال طرح مولدسازی باشید. به نفع گراش و همه است، حتی اگر برای شخص خودتان باشد، چون «گراشی از دبی» هنوز اعتقاد دارد که اگر این داراییها به دست گراشیها برسد، حداقل در گراش میماند ولی دیگران و وابستگانِ بزرگانِ وابسته به نظام آنها را میفروشند و با ارز درهمی ۱۵ یا ۱۶ هزار تومان به خارج منتقل میکنند.
حتی اگر نمیخواهید به سراغ مولدسازیهای دولتی بروید، طرحهای نیمه تمام و روی زمین مانده خود شهرستان را به دست بگیرید و از این طریق با ایجاد کار و شغل به دیگران خیر برسانید.