هفتبرکه: «خیلی دردناک و سخت است که شهر و دیارت را دوست داشته باشی و حرفی از سر دلسوزی نزنی.» این را فرهاد ابراهیمپور، روزنامهنگار کهنهکار اوز در رسانهی «ستاره اوز»، نوشته است. هرچند او روی شهر خودش اوز تمرکز میکند و به شهرهای دیگر منطقه اشاراتی دارد، اما واقعیت این است که فریادش را میتوان بر سر مردم شهرهای دیگر منطقه هم کشید: «هنر ما چیست؟ چه چیزی برای عرصه به کشور و جهان داریم؟ این خودبزرگبینی و غلو فرهنگی و موازیکاری چه دردی از ما دوا کرده است؟»
فرهاد ابراهیمپور (محمودا) – اوز: موجودیت هر چیزی اعم از این که آن چیز بیجان، جاندار یا همچون انسان باشد، موجودیتی است که در شرایطی شکل گرفته، در دورهای ماندگار بوده یا تغییر شکل داده یا به کلی از بین رفته است.
انسانها از خانواده تا قبیله، طایفه، دِه، شهر و کشور در اقصی نقاط جهان، وسایل و ابزار و امکانی برای دفاع از خود داشتهاند؛ این امکان میتواند قدرت نظامی، توان اقتصادی در صنعت و کشاورزی، هویت فرهنگی و زبانی، موقعیت جغرافیایی و… باشد؛ اینها از عمدهترین امکاناتی است که انسان توانسته آن مجموعه را در هر جایی به تناسب آن تواناییها برای خود محافظ اجتماعی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی ایجاد کند و برای تثبیت آنان تلاش کرده است تا خود را حفظ و پایدار سازد. کشورهایی کشاورزی خوبی دارند؛ کشورهایی صنعتی هستند؛ کشورهایی ذخایر زیرزمینی همچون نفت، گاز و معادن دارند؛ کشورهایی گذرگاه تجارت و مسیر ترانزیت کالا هستند و کشورهایی بنادر خوبی برای بارگیری و ترخیص کالا دارند و…. هر کشوری شهر، شهرستان و مراکزی دارد که در زمینهای یا چندین مورد در توسعه دادوستد و پیشرفت کشورشان مفید هستند، از جمله مسِ سرچشمه کرمان، فولاد اصفهان، تراکتورسازی تبریز، فرش کاشان، قم و تبریز، پسته رفسنجان، زعفران خراسان و….
از میان دهها امکان داد و ستد در عرصههای مختلف، صنعت ما اوزیها و اهالی منطقه چیست؟ هنر ما چیست؟ ۹۰ درصد پولدارها از اوزی گرفته تا لاری و گراشی و خنجی و… در کل منطقه فعلا در حال خرید و فروش زمین، خرید و فروش ماشین و در صدد تهیه دلار و سکه در محدوده زندگی خود به یکدیگر هستند و نمیتوان فاجعهبارتر از این داد و ستد کرد. زمین میخرند، زمین میفروشند، ماشین میخرند، ماشین میفروشند و دلار، سکه و طلا خرید و فروش میکنند. اینها داد و ستد بیشتر افراد دارای پول در رد و بدل کردن پولهای کلان است. بقیه مردم نیز یا در کار اداری و خدماتی مشغولند یا کاسب هستند؛ کاسبهای کوچک و متوسطی که اجناسشان را از دیگر شهرهای ایران میآورند و به همشهریان و شهروندان اوز و دیگر مناطق میفروشند. ما چه تولید میکنیم؟ چه جنس قابل قبولی برای عرضه به دیگر شهرها داریم؟ به شهرهای بزرگ یا خارج از کشور چه میفروشیم؟ هرنگ حداقل ارده میفروشد و به کل منطقه و امارات نیز میفرستد. ما چه؟ عملا در حد هیچ و بسیار نازل، در اوز به جز کشتارگاه مرغ ققنوس، یک مجتمع تازه صیفیجات گلخانهای، کارتنسازی مولوی و بشکهسازی هرمز برکه و چند مزرعه صیفیجات، چه چیز قابل فروشی برای بیرون از اوز داریم؟ چهار تا گپک و تفتون و کلوچه که کفاف فقط خود اوز میکند، اینکه نشد تولید!
خوب فکر کنید؛ شهری که توان مالی زیادی دارد، میتواند گامهای مهمی در عرصه تولید بردارد و حرفی برای گفتن داشته باشد چرا در خود مانده است؟ واضح است به دلیل خودبزرگبینی، تکرار مکررات، روزمرگی، کم شدن عرق ملی، برآورده شدن سود بیشتر در عرصههای دلالی و خرید و فروشهایی که از آن نام بردم.
عدهای حرفهای قلمبه میزنند و شعار میدهند، غافل از اینکه در بعضی از شهرهای کشور افرادی به دنبال کاری هستند تا شهرشان الگویی برای زندگی بهتر، راهی برای توسعه و جایی برای زندگی متوازن باشند. اگر خیرین را نداشتیم فکر کنم الآن از سیستان و بلوچستان هم عقبتر بودیم.
سپر دفاعی هر شهر و دیار و مملکتی، نیروهای انسانی، خلاقیت آنها، توان و امکانات آن (صنعت، کشاورزی، معادن گردشگری و طبیعت و…) و استفاده بهینه از همه آنهاست که میتواند آن را پابرجا نگه دارد.
متاسفانه غلو فرهنگی در اوز راجع به خودمان زیاد شده و هر کسی هم سعی میکند هندوانه بزرگتری زیر بغلمان بگذارد تا فکر کنیم ما خیلی بافرهنگتر از دیگران هستیم. کسی نمیگوید این فرهنگی که مدام آن را به رخمان میکشند یا خودمان زیاد از حد به آن مینازیم، در کجای زندگی مردم شهر اوز نمود بارز و برتری پیدا کرده است؟ فایده اخلاقی و اجتماعی این فرهنگ ما در کجای آن است؟ این دستاوردی که طی ۴۰ سال گذشته از آن دم زدهایم کجاست؟
اگر خیلی فرهنگی هستید، بگویید چقدر از شهرهای دیگر منطقه مثلا لار، گراش، خنج، جویم و… به لحاظ داشتههای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جلو افتادهایم؟ با آمار برایم بگویید. چه امتیازی بابت آن ادعای فرهنگِ برتر کسب کردهایم و چقدر این برتری در زندگی و روشهای آموزشی و پرورشی خانوادههای ما موثر واقع شده است؟ لطفا بگویید، با شعار نه، با آمار و ارقام و دلیل برایمان بگویید.
داشتههای قبل و بعد از انقلاب ما بیشتر ساختوساز برای حفظ خودمان و شهرمان بوده است. مساجد را خود مردم ساختند، مدارس را مردم ساختند، بیمارستان، درمانگاه، سالن ورزشی، جاده، آسفالتِ کوچه و آن همه آبانبار و… را اوزیها خودشان و با حمایت اکثر خیرین ساختند. کاری که در شهرهای اطرافِ اوز هم شاهد آن بوده و هستیم، از گراش و لار تا خنج و حتی روستاهای اطراف؛ کار نیک و ارزشمندی که همه آنها انجام دادهاند، در خور ستایش است.
از آن سالهای دور که شهر اوز و منطقه در تجارت فعال بودیم و بعد از کارخانه اسلحهسازی در آن سالهای دور بگویید. دستاورد ۵۰ سال گذشته اوزیها چه بوده است؟ در صنعت چه بوده، در کشاورزی چه بوده و در فرهنگ و هنر چه بوده که بیشتر از شهرهای همجوار بوده است؟
در ساختوسازها چه آن را دستاورد خیرین و مردم بدانیم چه آن را کمکهای دولت و مسئولان بدانیم، آن ریلگذاری گذشته با آن اندیشه عملا به بنبستِ توسعه انجامیده است و باید این ریلگذاری عوض شود. آغاز آن با سنجش داشتههایمان، بررسی توانمندیهایمان، نیروهای کارآمدمان و سنجش نیازها شروع میشود.
به کمیته راهبردی برای توسعه شهری در کل منطقه نیاز داریم. این کار باید با مشارکت مردم و مسئولان باشد. مسئولان همراه باشند نه ناظرِ صرف و کنترلکننده و تصمیمگیرنده بالا. دست بالا سر که در چنین طرحهایی مسبوق به سابقه است و به جایی نمیرسد، کار سختی نیست، موانع اداری را از سر راهِ تولید بردارید، حمایت مالی کنید، از افراد دلسوز، خلاق و کارآفرین و از همه نحلههای فکری کمک بگیرید و یاری کنید. از چاپلوسان، مجیزگویان، دلالان و رشوهبگیران و رشوهدهندگان دوری کنید. در این صورت حتما نتیجه خواهد داد. راه جدید همیشه با مشکلاتی همراه است، همدلی و همفکری در کمیتهای راهبردی که دلسوز مردم و توسعه شهر باشد جواب میدهد، به شرطی که افراد توانمند، پاکدامن و فهیم در این کمیته حضورِ فعالی داشته باشند و مسئولان، سدسازی نکنند.
اگر مسئولان و مردم به این نتیجه رسیدند، آن وقت گفتوگو پیرامون آن شروع خواهد شد و ریلگذاری انجام میپذیرد. هر شهری ریلگذاریاش در مسیر توسعه و پیشرفت خواهد بود. البته باید این نکته را یادآور شوم که هیچ کدام از پنج شهرستان منطقه نمیتواند به تنهایی فقط به فکر خودش باشد و فکر کند میتواند به توسعه همهجانبه برسد. به تعامل و همبستگی نیاز داریم. از هزینه موازیکاری دوری کنیم. هر شهرستانی همه چیز را برای خودش نخواهد. کنشگران سطح آگاهیبخشی را افزون کنند، به ایدهپردازی بپردازند و ایدهها پالایش شوند تا راه روشن شود.
من هم مثل بیشتر اوزیها دلبسته شهر و دیارم هستم و سایر مردم منطقه هم چنین حسی نسبت به شهر و دیارشان دارند، اما حس خالی به درد نمیخورد، اراده و برنامه میخواهد وگرنه در تعریف و تمجید خود باقی خواهیم ماند و از قافله توسعه در همه عرصهها عقب خواهیم افتاد.
بعد از نیمقرن لاریها به فکر افتادهاند که میتوانند حلوا مسقطی را به عنوان دستاورد قلمداد کنند و برای آن برنامهای تدوین کنند. هرچند دیر، اما خوب است، به شرطی که در حد حرف، جشنواره، همایش، سخنرانی و تعریف باقی نماند و کار با جدیت دنبال شود. استفاده از فرودگاهِ بینالمللیِ لار یک ظرفیت است که در حد نیمه هم از آن استفاده نمیشود.
گراشیها استقلال بیشتری نسبت به دیگر شهرستانهای منطقه دارند. دارای لابی هستند، هم در حوزه مذهبی و هم در تشکیلات اداری، خیرینِ بیشتری پای کار دارند و با توجه به مستقل بودن علوم پزشکی گراش، تمایلی در آنها مشاهده میشود که آن را در جهت مرکز مهم پزشکی به خصوص در حوزه تشخیص و درمان سرطان پیش ببرند. این کار با خود توسعه میآورد. اَرَد و فداغ و آن منطقه چند سالی است به کشاورزی روی آوردهاند و نتیجه داده است.
خنج گذرگاه چندین راه و محل تلاقی جادههای مختلف به خصوص به سمت عسلویه، شیراز و جهرم شده است. خنج میتواند از این ظرفیت استفاده کند، روستاهای زیادی در اطراف آن وجود دارد و همچنین عشایری که کوچ آنها میتواند تاثیرگذار باشد و ظرفیتهای جدیدی ایجاد کند. جویم در منطقهای واقع شده که زمین و آب بهتری نسبت به چهار شهرستان دیگر دارد. اطلاع ندارم چقدر از این امکانات استفاده میکنند. کشاورزی در آن منطقه حتما جواب میدهد همانگونه که صنایع کمآببر در چهار شهرستان دیگر جواب میدهد.
اوزیها در گذشته بیش از اکنون توانمند بوده و در کار تجارت موفق بودهاند تا جایی که تاجران بزرگی در کرمان، بندرعباس، بندرلنگه، دبی، هند و کویت تا آفریقا داشتهایم. آن دوران طلایی بعد از انقلاب دچار افول شدید شده و سیر نزولی پیدا کرده است. اگر زمانی خانواده بدری و عبدالله حاجی قمبر و… در دبی همطراز شیوخ امارات بودند، الآن اوزی به معنای واقعی اوزی که صاحب نفوذ و حامی اوزیها در امارات، کویت، قطر و بحرین باشد نداریم، جز چند تاجر که همچون سایر تجار دبی هستند. اگر زمانی آقای روستا و آقای شمس در بندرعباس و آن مناطق برای هرمزگان، اهالی منطقه و اوزیها تاثیرگذار بودند و صاحب قدرت و مکنت بودند الآن کسی یا کسانی در آن قد و قواره نداریم، نه در کرمان و نه در تهران و شیراز و بندر. آن آوازه دور همچون عکسهایی قدیمی است که جلوی خودمان میگذاریم، در آن غرق رویا میشویم و با آن نوستالوژی به دریغ میرسیم، از بس در خودمان بودیم فکر کردیم که این داشتهها همیشه برایمان میماند، همچون پدر توانا و پولداری شدیم که به بچههایشان یاد ندادند که این پول زمانی تمام میشود و دیگرانی هستند که میتوانند جای ما را پر کنند. خوشخیالی، بیتحرکی و عدم توجه به توانمندسازی نسل آینده باعث شده است که دچار فقر در حوزه فکر و بازاندیشی و خلاقیت شویم و در این بین کسانی هم بوده و هستند که به جای راهکار، به جای همراهی، مرتب هندوانه زیر بغلمان بگذارند و بگویند: «بهبه! اوزیها چه مردم بافرهنگی هستند.» راستی از این فرهنگ چه نصیب ما شده است که بالاتر از بقیه بتوانیم بایستیم یا همطراز آنان باشیم؟
خائنین فقط آن کسانی نیستند که مقابل ما میایستند، بلکه کسانی هستند که به دروغ ما را بزرگتر از آنچه هستیم نشان میدهند تا بیتحرک باشیم و خود را در نیابیم.
اوزیها ظرفیت تجارت دارند. اندیشه تجارت در آنها بوده و هست. در فرهنگ ظرفیت داریم، در هنر و ادب ظرفیت داریم، در پذیرش اقوام گوناگون و همزیستی با دیگر ملتها ظرفیت مدارا داشتهایم. اما اینها اگر زمانی به فعل بودند الآن در لاک خود هستند و نیاز است با بازاندیشی در خودمان آنها را مجددا از لاک بیرون آورده و به فعل درآوریم. کار شدنی است. همت میخواهد و برنامه و آدم دلسوز و پایِ کار. اوز امکان صنعتی شدن دارد، از کارگاههای زود بازده، از صنایعی که میتوانند به تولید گسترده برسند تا صنایع همراه و تبدیلی. سیستم گلخانهای در کشاورزی جواب میدهد. نیرو و اندیشه را صرف کاری کنیم که میتوانیم بازدهی ایجاد کنیم. شغل و توسعه با کار اقتصادی حاصل میشود.
جهان در حال تغییر است و کشور ما در چهارراه و منطقهای قرار دارد که با ترانزیت کالا، تولید بیشتر و صادرات میتواند کل کشور را به توسعه و بهبود برساند. سهم ما زمانی بیشتر خواهد بود که برنامهای برای آینده داشته باشیم.
خیلی دردناک و سخت است که شهر و دیارت را دوست داشته باشی و حرفی از سر دلسوزی نزنی. به امید اینکه حرکت و پالایش خود و استفاده از توانمندیهایمان راهگشایی برای توسعه فردای شهر، شهرستان، کل منطقه و کشورمان باشد وگرنه همین مهاجرین که بیشترِ کارهای سخت شهر را انجام میدهند و همینها که چند برابر ما زاد و ولد میکنند، زبان، فرهنگ و حتی مکان را هم از ما خواهند گرفت. تاسف به درد ما نمیخورد، بلکه کار و جدیت برای تغییر لازم است.
اگر نظر، ایده و پیشنهادی در مورد این مطلب دارید به این ایمیل برایم ارسال کنید: farhademe@gmail.com