نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

شهیدی که از خاطره‌ها برمی‌گردد

هفت‌برکه: اسماعیل بلندگرامی، کارگردان شناخته‌شده‌ی لار، با نمایش «خنکای ختم خاطره» مهمان بیست و ششمین جلسه‌ی «تماشا» (پخش و بررسی فیلم‌تئاتر) بود. بلندگرامی این نمایش را با گروه رخ در دی و بهمن ۱۳۹۵ در سالن استاد جمالی لار به روی صحنه برده بود. امین خورسند، دستیار کارگردان و یکی از بازیگران این نمایش، و فاضل فروتنی او را از لار همراهی می‌کردند. مسلم زرگری، مدرس و منتقد تئاتر لار، و علی‌اکبر شاه‌محمدی، هنرمند گراشی، نیز مهمانان این جلسه بودند که روز پنجشنبه، ۲۰ بهمن ۱۴۰۱ در موسسه هفت‌برکه برگزار شد.

درامی از دفاع مقدس بر پایه‌ی یک روایت عجیب

حمیدرضا آذرنگ نمایشنامه‌ی «خنکای ختم خاطره» را در سال ۱۳۸۸ نوشت. همان سال، نمایش با کارگردانی نیما دهقان به روی صحنه رفت. این نمایش در بخش بین‌الملل جشنواره تئاتر فجر بسیار موفق ظاهر شد، هرچند در اجرای عمومی به مشکلاتی برخورد کرد. مدتی بعد، اسماعیل بلندگرامی که اجرای نمایش را در تهران دیده بود، مجوز اجرای این نمایش در لار را از نمایشنامه‌نویس درخواست کرد. اسماعیل بلندگرامی که پس از پخش این نمایش در نشست تماشا صحبت می‌کرد، بعد از بازگویی این روند، گفت: «آشنایی من با نیما دهقان و حمیدرضا آذرنگ به چند سال قبل برمی‌گردد و به شدت به کارشان علاقه‌مندم. این دو نفر چندین کار تئاتری با همکاری هم به روی صحنه بردند.»

بلندگرامی در مورد ریشه‌ی داستان نمایش نیز توضیح داد: «در آن سال‌ها، روایتی در بین مردم رواج پیدا کرد که البته سندیتش اثبات نشد. می‌گفتند جسد شهیدی در جنوب پیدا شد که بعد از ۲۰ یا ۲۵ سال، سالم مانده است. آذرنگ که خودش یک نویسنده جنوبی است، این روایت واقعی یا شایعه را می‌شنود و تصمیم می‌گیرد و از آن یک درام بسازد. بستر کار بر اساس همان اتفاق است، اما تخیل به آن اضافه شده است.» او تخیل را یکی از خصوصیات اصلی آثار آذرنگ دانست: «اگر بخواهیم بسط بدهیم به دیگر کارهای آذرنگ در این حوزه، می‌توان گفت که عنصر اصلی کارهایش همین تخیل و استفاده از ادبیات شعرگونه است. ما دائم بین رویا و واقعیت حرکت می‌کنیم. دومین خصوصیت هم فضای طنز و طنازی در ادبیات نمایش در کنار تراژدی است. این را باید کنار انتقادهای گزنده‌ای که او از سیستم دارد گذاشت.»

بلندگرامی در مورد دلیل علاقه‌مند شدنش به این نمایش و تلاشش برای اجرای آن در لار نیز گفت: «حوزه مورد علاقه من همین حوزه ضد جنگ است، چه در حوزه دفاع موفق و چه جنگ جهانی. از طرفی دیگر، اولین چیزی که برای من مهم است، چه وقت خواندن نمایشنامه و چه وقت دیدن فیلم تئاتر، این است که چطور آن را با دیگران به اشتراک بگذارم. برای منِ کارگردان، اشتراک یعنی اجرا کردن نمایش. سوال اصلی من همیشه این است: آیا مخاطب من هم مثل من از این کار لذت می‌برد یا نه؟ مردم قصه‌های جنگ را دوست دارند. هرچند طنز هم طرفدار دارد، ولی درام‌های اینطوری و داستان‌گو مورد توجه مردم قرار می‌گیرد.»

این کارگردان کهنه‌کار لار در مورد شیوه‌ی کارگردانی‌اش نیز توضیح داد: «من قبلا خیلی برابر اصل کار می‌کردم، ولی کم‌کم شروع کردم به انجام دست‌کاری‌هایی در حوزه طراحی صحنه و بازیگری و ایده‌های اصلی نمایش. اگر برابرسازی هم می‌شود، دوست دارم اجرای درستی از متن ایجاد شود، چون معتقد به پایبندی به متن اصلی هستم. در این نمایش، طراحی دکور ارتباطی با اجرای تهران نداشت. در کل، اتفاقی که در کارهای آذرنگ می‌افتد این است که هر چقدر تلاش کنید، بازی‌ها در هر جایی که اجرا شود، نزدیک به هم می‌شوند.»

بلندگرامی در مورد بازخورد اجرای این نمایش در لار نیز گفت: «بازخوردها خوب بود و مخاطب استقبال کرد، تا جایی که مجبور شدیم دو شب، دو سانس اجرا کنیم. ولی محدودیت زمانی اجازه نداد آن را تمدید کنیم. این نمایش جزو خاطره‌انگیزترین کارهای گروه ماست.»

با این حال، بلندگرامی تایید می‌کند که شاید این نمایش در جامعه‌ی امروز بازخورد دیگری بگیرد: «این کار شش سال پیش ماست. الآن دیگر جامعه برای من مهم شده است. بعد از «پچ‌پچه‌های پشت خط نبرد» نگاه من به سمت جامعه بیشتر معطوف شده است، هر چند هنوز جنگ دغدغه‌ی من هست. فکر می‌کنم جامعه‌ی امروز به آثار اجتماعی نیاز دارد.»

حرکت در مرز طنز و اغراق و سانتیمانتالیسم

امین خورسند که در این نمایش وظیفه‌ی دستیاری کارگردان و بازیگری را به عهده داشته است، هدف از انتخاب متن را اینگونه شرح داد: «من مدت زیادی است که دستیار آقای بلندگرامی هستم. اولین چیزی که در انتخاب متن‌ها مد نظر ماست، این است که متن حرفی برای گفتن و دغدغه‌ای داشته باشد، معضلی را بررسی و چیزی را در مخاطب ارضا کند.» او در مورد جذابیت اصلی این نمایش نیز گفت: «در مورد این نمایشنامه هم می‌بینیم که در دراماتیک‌ترین صحنه‌های ممکن، طنز هم وجود دارد، و این جذاب‌ترش می‌کند.»

مسلم زرگری، مدرس و منتقد تئاتر لار، به یکی از جنبه‌های ضعف نمایشنامه پرداخت: «متن آذرنگ یک آفت دارد که بسیاری از متون ایرانی با آن درگیرند: بعضی جاها سانتیمانتال می‌شود، یعنی احساسات بیش از اندازه اغراق شده در کار وارد می‌شود؛ از جمله مرده‌پرستی، زندگی با گذشته‌هایی که دیگر نیستند و زندگی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهند.» زرگری شیوه‌ی کارگردانی نمایش را متاثر از سوررئالیسم همراه با یک فانتزی خفیف دانست.

علی‌اکبر شاه‌محمدی، هنرمند گراشی، نیز در مورد داستان نمایش گفت: «بخشی از داستان از روایات گرفته شده بود، از جمله این که شهید زنده است و حکومت هم آن را برجسته کرده است. این درونمایه، دستمایه‌ی اصلی نویسنده هم شده است. ما این جا با یک مفهوم از شهید طرف هستیم؛ نه سویه‌ی مذهبی آن بولد می‌شود و نه سویه‌ی ملی آن. این مفهومی است که همه آن را می‌پسندند و ارزش‌گذاری و با آن زندگی می‌کنند. نویسنده می‌دانسته است که دارد به مسائل سیاسی و اجتماعی کشور تنه می‌زند و طوری نوشته است که خیلی بدشان نیاید.» او در مورد جنبه‌های نمادین داستان نیز گفت: «تیپیک بودن شخصیت‌ها، داستان را کمی سمبولیک هم می‌کرد؛ از اسم یوسف گرفته تا شغل شخصیت ارمنی. نمادین کار کردن، به نوعی محافظه‌کاری هم هست.»

فاطمه یوسفی در مورد ریتم نمایش صحبت کرد: «من احساس کردم ریتم نمایش کلیشه‌ای بود: آخر تمام داستان‌ها یک تلنگر می‌خورد و می‌رفتیم به اپیزود بعدی که باز همین تکرار می‌شد و این کار را کمی خسته‌کننده می‌کرد. یک سری اضافه‌گویی‌ها هم بود که می‌شد آنها را حذف کرد تا ریتم تندتری به دست می‌آمد.»

محمد خواجه‌پور به چالش‌های کارگردانی این نمایش اشاره کرد: «به نظرم دو چالش اصلی وجود داشت. یکی ادغام فضاهای ذهنی با فضاهای رئال در نمایش بود. سعی شده بود در ابتدا تکنیکی‌تر برخورد شود و بعد که ریتم ایجاد شد، مخاطب راهش را پیدا می‌کرد. می‌شد این ظرفیت‌های تکنیکی را درون اپیزودها هم استفاده کرد. چالش بعدی هم سن بازیگرهاست؛ چالشی که ما در کل منطقه داریم!» او در مورد آشنا بودن روایت‌ها در نمایشنامه نیز معتقد بود: «به دلیل تقاضای بالایی که بازار در مورد دفاع مقدس دارد، مشکل کلیشه را خیلی از آثار دارند. اینجا هم می‌بینیم که بعضی اپیزودهای نمایش، بارها تولید و به شکل‌های مختلف روایت شده است. نگاه انتقادی نمایش هم خیلی هنجارشکن نبود. نمایش‌نامه‌نویس سعی کرده بود در چارچوب روایت رسمی، بعضی نکات انتقادی را بگوید، و در نهایت دسته‌ی «انتقاد سازنده» قرار می‌گرفت. شدید بودن غلظت ملودرام هم باعث می‌شد این نمایش در دسته‌ی دفاع مقدس قرار بگیرد تا ضدجنگ.»

مسعود غفوری نیز به محدودیت‌هایی که نویسندگان این ژانر با آن مواجهند اشاره کرد و گفت: «در این نمایش، تقابل سیستم بوروکراتیک و آدم‌های اداری که نماینده‌ی آن است با مردم عادی و زجردیده از ابتدا کاملا مشخص است. اما نویسنده نمی‌تواند این تقابل را تا انتها پیش ببرد، و در نهایت سیستم در مقابل آدم‌ها سر خم می‌کند، در حالی که شاید در واقعیت اینطور نیست و این تغییر با درونمایه‌ی اصلی نمایش همخوان نیست.»

 

ریشه‌یابی موفقیت بلندگرامی

مسلم زرگری این نشست را با مرور کارنامه اسماعیل بلندگرامی و ریشه‌یابی موفقیت او در هنر نمایش به پایان برد. او اعتقاد داشت ریشه‌ی موفقیت او، استقرار و استمراری است او و گروهش از ۲۰ سال پیش تاکنون داشته‌اند: «تئاترهایی که کار کرده‌اند همیشه شسته و ‌رفته بوده است و یک پکیج کامل ارائه داده است: ما با شخصی مواجهیم که تیمش کامل است. او بازیگرهایش را دارد و خودش هم کاریزمایی دارد که آنها را دور هم جمع می‌کند. در بحث یاد دادن هم فعال است. تسلطی که به طراحی صحنه و کارگردانی و …. دارد، در کنار پیوستگی کارشان، باعث شده است که هر سال یک نمایش را داشته باشند. ایشان الآن در شهر لار یک برند است.»

زرگری در پایان گفت: « خدا را شکر که چنین کسی در این منطقه هست. امیدوارم کارشان سال‌های سال ادامه پیدا کند و استعدادهای جدیدی را هم معرفی کنند. امیدوارم چنین افراد و گروه‌هایی در منطقه باز هم به وجود بیاید. برای این که فراتر از منطقه برویم، نیاز داریم به گروه‌هایی که بتوانند اینطور مستمر کار کنند.»

 

دیگر جلسات تماشا را از این صفحه دنبال کنید.

خروج از نسخه موبایل